پاسخ اجمالی:
روایات فراوانی از پیامبر(ص) نقل شده که گروهی از اصحاب را از ورود به حوض کوثر باز می دارند؛ زیرا پس از پیامبر(ص) برخلاف سفارش آن حضرت(ص) رفتار کرده و مرتد شده اند؛ لذا نمی توان همه صحابه را عادل دانست. بخارى از ابوحازم نقل مى کند که پیامبر(ص) مى فرمود: «من پیشتر از شما بر حوض کوثر وارد مى شوم. هرکس بر آن وارد شود از آن مى نوشد و هر که از آن بنوشد پس از آن هرگز تشنه نخواهد شد. گروه هایى بر من وارد مى شوند که آنان را مى شناسم، آنان هم مرا مى شناسند، سپس میان من و آنان فاصله مى افتد».
پاسخ تفصیلی:
1ـ بخارى از ابوحازم نقل مى کند که گوید: شنیدم سهل بن سعد مى گفت: از پیامبر(صلى الله علیه وآله) شنیدم که مى فرمود: من پیشتر از شما بر حوض کوثر وارد مى شوم. هرکس بر آن وارد شود از آن مى نوشد و هر که از آن بنوشد پس از آن هرگز تشنه نخواهد شد. گروه هایى بر من وارد مى شوند که آنان را مى شناسم، آنان هم مرا مى شناسند، سپس میان من و آنان فاصله مى افتد.
ابوحازم گوید: من که این سخن را نقل مى کردم، نعمان بن ابى عیّاش هم شنید و گفت: آیا از سهل اینگونه شنیدى؟ گفتم: آرى، گفت: من هم گواهى مى دهم که این را از ابوسعید خدرى شنیدم، با این اضافه که: پیامبر گوید: آنان از منند. گفته مى شود: نمى دانى پس از تو چه تغییراتى دادند! پس مى گویم: دور باد آنان که پس از من تبدیل کردند.(1)
2ـ بخارى از مغیره نقل مى کند: از ابووائل شنیدم، از عبدالله، از پیامبر(صلى الله علیه وآله) که فرمود: من پیش از شما بر حوض وارد مى شوم، برخى از مردان شما از آن جلوگیرى مى شوند، سپس نزد من دچار آشفتگى مى گردند. مى گویم: خدایا اینان اصحاب منند. گفته شود: نمى دانى پس از تو چه بدعت ها پدید آوردند.(2)
3ـ بخارى از انس از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل مى کند که فرمود: گروهى از اصحابم را از ورود به حوض کوثر باز مى دارند. تا آنکه من آنان را بشناسم و نزد من آشفته مى شوند. من مى گویم: آیا اصحاب مرا مانع مى شوند؟ گویند: نمى دانى پس از تو چه کردند!(3)
4ـ بخارى از سهل بن سعد از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل مى کند که فرمود: من پیش از شما بر حوض وارد مى شوم. هر که بر من بگذرد مى نوشد و هر که نوشید، هرگز تشنه نمى شود. گروهى را هم جلوگیرى مى کنند که آنان را مى شناسم، آنان هم مرا مى شناسند؛ و میان من و آنان فاصله مى افکنند.(4)
5ـ بخارى از ابوهریره نقل مى کند که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: گروهى از اصحابم روز قیامت بر منوارد مى شوند وآنان را از حوض کوثر محروم مى کنند و من مى گویم: خدایا، اصحابم! مى گوید: تو نمى دانى پس از تو چه کردند، آنان به جاهلیت و به عقب برگشتند.(5)
6ـ بخارى از ابو مسیب از اصحاب پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل مى کند که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: مردانى از اصحابم کنار حوض کوثر بر من وارد مى شوند، اما آنان را جلوگیرى مى کنند. مى گویم: خدایا اصحابم! مى گوید: نمى دانى پس از تو چه کردند، آنان به عقب و قهقرا برگشتند.(6)
7ـ بخارى از ابن عباس در ضمن حدیثى نقل مى کند: ... سپس گروهى از اصحابم را به چپ و راست مى برند، مى گویم: اصحاب من، گفته مى شود: آنان از لحظه اى که از ایشان جدا شدى به عقب برگشتند و من سخنى را مى گویم که بنده صالح، حضرت عیسى گفت: «وَکُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً ما دُمْتُ فِیهِمْ ... الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»(7)؛ (خدایا! تا زمانى که من در میان آنان بودم، مراقب و گواهشان بودم، ولى هنگامى که مرا از میانشان برگرفتى، تو خودت مراقب آنان بودى و تو بر هر چیز گواهى، اگر عذابشان کنى، آنان بنده تو هستند و اگر آنان را ببخشایى، همانا تو قدرتمند و حکیمى).
8ـ بخارى از علاء بن مسیب نقل مى کند: براء بن عازب را دیدم، گفتم: خوش به حالت که با پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) مصاحبت داشتى وزیر درخت با او بیعت کردى. گفت: اى برادرزاده! نمى دانى پس از او چه ها کردیم!(8)
9ـ ابن ابى شیبه از ابى بکره نقل مى کند که پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: مردانى از اصحابم که مرا دیده اند، در کنار حوض بر من وارد مى شوند، تا اینکه وقتى نزد من مى آیند، جلو آنان را مى گیرند و آشفته حال مى شوند. من مى گویم: خدایا اصحابم! گفته مى شود: نمى دانى پس از تو چه کردند!(9)
10ـ مسلم از اسماء دختر ابى بکر نقل مى کند که پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: من کنار حوض، به کسانى از شما که بر من وارد مى شوند مى نگرم، جلوى ورود کسانى را مى گیرند. مى گویم: پروردگارا، اینان از من و از امت منند. گفته مى شود: آیا نمى دانى پس از تو چه کردند؟ به خدا پس از تو چیزى نگذشت که به عقب و جاهلیت برگشتند. گوید: ابن ابى ملیکه مى گفت: پروردگارا پناه بر تو که به عقب برگردیم و از دین خود منحرف شویم.(10)
سند این روایات، به کسانى همچون: سهل بن سعد، ابووائل، انس بن مالک، ابوهریره، ابن مسیب، براء بن عازب، ابى بکره و اسماء دختر ابوبکر مى رسد و ما تنها به آنچه بخارى نقل کرده بسنده کردیم. اینها را مسلم و دیگران هم آورده اند.
چه مى پندارى درباره حدیثى که بخارى روایت مى کند و در بخشِ «فِتَن» و «باب الحوض» برخى از آنها را نقل مى کند؟
ناچار باید در دو مورد سخن گفت:
اول: کسانى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) از ارتداد آنان پس از رحلت خود خبر داده، کیستند؟
دوم: مقصود از ارتدادشان چیست؟
اما نخست: قرائن قطعى دلالت مى کند که مقصود، بعضى از اصحابند که با او زیسته اند و آن حضرت آنان را مى شناخته، آنان هم او را مى شناخته اند و مدتى با او بوده اند و آنان جز گروهى از اصحاب او نبوده اند. دلیل این سخن، کلماتى است که در متون این روایات آمده است، از قبیل:
1ـ مى گویم: پروردگارا، اصحابم (شماره 1،6)
2ـ تشبیه آنان به اصحاب حضرت عیسى و استشهاد به آیه «وَکُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً»(11) که صراحت دارد که مقصود، کسانى است که معاصر پیامبر بودند (شماره 7).
3ـ گواهى براء بن عازب که صحابه پس از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله)، کارهایى کردند (شماره 8).
4ـ توصیف پیامبر(صلى الله علیه وآله) از آنان با تعبیر «از کسانى که با من مصاحبت داشته و مرا دیده» (شماره 9).
5ـ پناه جویى ابن ابى ملیکه به خدا از اینکه به جاهلیت برگردد، که دلالت مى کند که مقصود از آنان، صحابه اند (شماره 10)
وقتى از نشانه هاى آنان این باشد که پیامبر(صلى الله علیه وآله) را مى شناختند و پیامبر(صلى الله علیه وآله) هم آنان را مى شناخت و ایشان از مردان زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) بودند نه از نسل هاى آینده، پس آنان اصحاب آن حضرت بوده اند که در عصر رسالت با او زیسته اند و شایسته این بوده اند که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) هنگام استغاثه به درگاه خدا فرمود: پروردگارا، اصحابم!
گمان نمى کنم اگر کسى این روایات را به نحو مستقل بررسى کند، در ذهنش خطور کند که مقصود از آنان که به گذشته خود برگشتند، امتى باشند که پس از او آمدند و در نسل هایى دورتر از عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله) زیستند که از آن حضرت اثرى نبود، چون اگر مقصود آنان بودند، کى با پیامبر زیستند و او را شناختند و او هم آنان را شناخت؟ و کى با او بودند و مصاحبت داشتند و «مردانى از شما» بر آنان تطبیق مى کرد؟
این ستم بر حقیقت است که گفته شود همه امت اصحاب پیامبرند، همچنان که نمى توان گفت همه مقلدان شافعى اصحاب اویند. این تفسیر و تعبیر درست نیست، اصحاب شافعى کسانى اند که به دست او تربیت یافتند و پیرامون او بودند و از دانش او بهره بردند. اما آنان که پس از وى آمدند و هرگز او را ندیدند، آنان پیروان اویند نه اصحابش. اگر هم به آنان اصحاب گفته شود، کاربردى مجازى است نه حقیقى.
از تعابیر روایات نقل شده مثل (نمى دانى پس از تو چه کردند و...) بر مى آید که آنان با پیامبر(صلى الله علیه وآله) بوده اند، اما پس از پیامبر و با فاصله اندکى این جرایم را مرتکب شده اند، در حالى که از آنان که خورشید رسالت را دیده و از فروغ آن بهره مند شده بودند، انتظار بود که از دین و شریعت او پیروى کنند و سرمویى از راه او برنگردند، اما متأسفانه به عقب و جاهلیت برگشتند.
اینها همه درباره نکته اول بود، یعنى اینکه آن مرتدان و تغییر یافتگان چه کسانى بودند.
اما نکته دوم: آیا مقصود از ارتداد، خروج از دین است، یا اعم از خروج از دین یا رفتار برخلاف سفارش پیامبر(صلى الله علیه وآله) در موارد متعدد است؟ شاید مقصود، دومى باشد، چرا که آن حضرت مردم را به ثقلین (قرآن و عترت) و اهل بیت خود سفارش کرده بود، اما آنان با وصیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) مخالفت کردند، همچنان که در بسیارى از احکام نیز مخالفت کرده اند که در جاى خود ذکر شده است. آنان اجتهاد خود را بر نصّ و مصلحتِ پندارى را بر فرمان آن حضرت مقدم داشتند و بدین گونه بدعت هایى در دین او پدید آوردند که هیچ ریشه اى در قرآن و سنت نداشت.(12)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.