پاسخ اجمالی:
امامت تنها ریاستى دینى و یا دنیوى نیست، بلکه منصبى الهى و بس عظیم است که نفوس بشر را به کمال مطلوب خود هدایت مى کند. و این که طبق نظر شیعه شرایط امامت همان شرایط نبوّت است، دلیل بر آن نیست که شیعه امام را همان نبىّ می داند. از آیه اکمال دین هم نمی توان نتیجه گرفت که نیاز به امامت به حدّى که از اصول دین باشد نیست؛ چون «دین» در آیه، تنها به معنای احکام شرعى نیست که «اکمال» در دین را به معناى بیان آن ها بدانیم.
پاسخ تفصیلی:
عموم اهل سنّت، خوارج، مرجئه، جمهور اعظم از معتزله و برخی از زیدیه، معتقدند به این که امامت از فروع دین و مسائلى است که مربوط به افعال مکلفین است:
1 ـ تفتازانى مى گوید: «نزاعى نیست که مباحث امامت به علم فروع لایق تر است،....»(1)
2 ـ قاضى ایجى مى گوید: «امامت نزد ما از جمله مسائل فروع دین است، ولى ما به تأسّى از پیشینیان آن را در علم کلام ذکر مى کنیم.»(2)
3 ـ غزالى مى گوید: «بدان که نظر در مسئله امامت نیز از مسائل مهم نیست، و از فنّ معقولات به شمار نمى آید، بلکه از مباحث فقهى است....»(3)
4 ـ آمدى مى گوید: «گفتار در امامت، از اصول دیانات و امور ضرورى به حساب نمى آید....»(4)
5 ـ فضل بن روزبهان مى گوید:«مبحث امامت نزد اشاعره از اصول دیانات وعقاید به شمار نمى آید، بلکه نزد اشاعره از فروعى است که متعلّق به افعال مکلفین مى باشد.»(5)
این گروه به ادله اى استدلال کرده اند که ابتدأً به یکایک آن ها پرداخته و سپس به هر کدام به طور مستقل پاسخ مى دهیم:
1 ـ امامت ریاستى دنیوى براى نظم امور بندگان است، لذا براى حفظ امور مسلمین و نظام آن ها بر مردم واجب کفایى است که کسى را بر این امر بگمارند.
پاسخ: از دیدگاه شیعه امامیه، امامت تنها ریاستى دینى و یا دنیوى نیست، بلکه منصبى الهى و بس عظیم است که نفوس بشر را به کمال مطلوب خود هدایت مى کند، و از شؤونات آن ریاست دینى و دنیوى است.
2 ـ فردى که داراى خصوصیات امامت نزد شیعه است با خصوصیات پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرقى ندارد، و در نتیجه امامت نزد شیعه مرادف با نبوّت خواهد بود، در حالى که ادله خاتمیّت، راه را براى این احتمال بسته است.
پاسخ: این که شرایط و خصوصیات امامت همان شرایط و خصوصیات نبوّت است دلیل بر آن نیست که امام همان نبىّ است، بلکه از آن جهت که شیعه معتقد است که جامعه اسلامى بعد از پیامبر(صلى الله علیه وآله) احتیاج به اشخاصى دارد که ادامه دهنده راه آن حضرت در بُعد تبیین، توسعه و تطبیق شریعتند، لذا براى آن اشخاص خصوصیات و صفاتى را قائل است که براى پیامبر(صلى الله علیه وآله) لازم مى داند، از جمله: عصمت، علم غیب و دیگر صفات؛ گرچه معتقد است بعد از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نبىّ دیگرى نخواهد بود، و بر شخصى غیر از ایشان وحى، تشریع نخواهد شد.
3 ـ پیامبر(صلى الله علیه وآله) به تمام وظایف خود در زمینه تشریع احکام عمل نمود، و لذا خداوند متعال در این زمینه مى فرماید: «أَلْیَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتى وَرَضِیتُ لَکُمُ الاِسْلامَ دِین»(6)؛ (امروز دین شما را کامل نمودم و نعمت را بر شما تمام کردم و دین اسلام را براى شما پسندیدم).
و لذا احتیاج به امامت به حدّى که از اصول دین باشد نیست، بلکه فرعى از فروع دین است که وظیفه اى را براى مردم در زمینه انتخاب او از راه شورا و بیعت به وجود مى آورد.
پاسخ: دلیل فوق مبنى بر آن است که «دین» را در آیه به احکام شرعى فرعى تفسیر کرده، و «اکمال» در دین را به معناى بیان آن ها بدانیم، در حالى که این معنا از جهاتى قابل خدشه است:
الف) عموم مفسّران شیعه و برخى از محققین سنى معتقدند که آیه در روز غدیر خم در حجة الوداع نازل شده است، در حالى که بعد از آن روز تا وفات پیامبر(صلى الله علیه وآله) احکام و فرایض بسیارى از جانب خداوند بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل شد؛ همانند احکام کلاله که در آخر سوره نساء آمده و نیز آیات ربا که در سوره بقره وارد شده است.
ب) کلمات به کار برده شده در آیه ـ مأیوس شدن کفار، اکمال دین، اتمام نعمت ـ با ادعاى آنان سازگارى ندارد؛ چون تبیین پاره اى از احکام در حجة الوداع منجرّ به مأیوس شدن کفار از دین اسلام نمى شود؛ زیرا چه بسیار از احکامى را که قبل از آن پیامبر(صلى الله علیه وآله) براى مردم بیان نموده بود و هرگز کفّار از اسلام و نابودى آن مأیوس نشده بودند... .
تنها احتمالى که در اینجا ممکن است مطرح شود این است که اکمال دین و اتمام نعمت تنها به ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) بوده است، و این تنها چیزى است که سبب شد مشرکان از طمع ها و قصدهاى سوئى که نسبت به اسلام داشتند، مأیوس گردند.
نتیجه این که: از آیه شریفه فوق استفاده مى شود که امامت از اصول دین است که سبب اکمال دین و اتمام نعمت است.(7)
همانطور که بیان شد امامت تنها ریاستى دینى و یا دنیوى نیست، بلکه منصبى الهى و بس عظیم است که نفوس بشر را به کمال مطلوب خود هدایت مى کند و سعادت بشر در گرو آن است؛ لذا چطور می تواند از فروع دین باشد و بتوانیم با تقلید از چند نفر که با شخصی بیعت کرده اند ما هم او را امام بدانیم و در همه امور از او تبعیت کنیم ولو بدانیم معصوم نیست و تضمینی در تبعیت از او برای رسیدن به سعادت نیست!؟ با این توضیحات بسیار روشن است که هر مکلفی وظیفه دارد برای سعادت دنیا و آخرت خود از کسی پیروی کند که معصوم باشد و شناخت چنین شخصی نیاز به تحقیق و تفحص دارد تا حدی که به اقناع ذاتی برسد و این یعنی امامت از اصول دین است.(8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.