پاسخ اجمالی:
درباره ارتکاب گناه توسط معاویه موارد متعددى در منابع اهل سنت نقل شده، مانند پوشیدن حریر و استفاده از طلا و پوشیدن پوست حیوانات وحشی، با وجود نهی پیامبر از این امور، و... تا جایی که یکی از حضار او را به خاطر آنها ملامت نمود. همچنین عده ای از مورخان بزرگ اهل سنت وابستگی شدید معاویه به شراب را نقل کرده اند تا آنجا که مثلا در زمان خلافت عثمان و استانداری معاویه در شام، کاروان ها شراب مصرفی او را حمل می کردند.
پاسخ تفصیلی:
در این زمینه موارد متعددى در منابع اهل سنت نقل شده که ما در اینجا به دو نمونه اشاره مى کنیم:
«ابو داود» از طریق «خالد» نقل مى کند : «مقدام بن معدى کرب» ، و «عمرو بن اسود» ، و شخصى از بنى اسد از اهالى قنسرین، نزد معاویه آمدند . معاویه به مقدام گفت : خبر دارى که حسن بن على(علیه السلام) وفات کرده؟
مقدام گفت: «إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون». شخصى به(1) او گفت: مگر آن را مصیبت مى دانى؟ مقدام گفت: «ولِمَ لا أراها مصیبة، وقد وضعه رسول الله(صلى الله علیه وآله) فی حِجره ، فقال : «هذا منّی وحسین من علیّ»؛ (چطور مصیبت نشمارم در حالى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله)او را در آغوش مى گرفت و مى فرمود : این از من است و حسین از على است) . مردى که از بنى اسد بود گفت : «جمرة أطفأها الله عزّ وجلّ»؛( آتش برافروخته اى بود که خدا آن را خاموش نمود). مقدام گفت: امروز از اینجا نمى روم مگر آنکه تو را خشمگین سازم و چیزى بگویم که خوشت نیاید، آنگاه گفت : اى معاویه! اگر راست گفتم مرا تصدیق کن و اگر دروغ گفتم مرا تکذیب کن. گفت: باشد. مقدام گفت: تو را به خدا سوگند! مگر نمى دانى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از پوشیدن حریر نهى فرمود؟ معاویه پاسخ داد: آرى . گفت : تو را به خدا سوگند! نشنیدى که رسول خدا از پوشیدن طلا نهى فرمود؟ معاویه گفت: آرى. گفت: به خدا سوگند! مگر نمى دانى که رسول خدا از پوشیدن پوست حیوانات وحشى و سوار شدن بر آن نهى فرمود؟ گفت : آرى . گفت : به خدا سوگند اى معاویه! تمام اینها را در خانه ات دیدم . معاویه گفت : مى دانم که هرگز از دست تو نمى توانم خلاص شوم(2) .
عده اى از مورّخان بزرگ اهل سنّت وابستگى معاویه را به شراب خوارى در ضمن نقل واقعه شگفت انگیز تاریخى، این چنین نقل کرده اند؟
در دوران خلافت عثمان و استاندارى معاویه بر شام، عبدالرحمن بن سهیل انصارى فرماندهى جنگى را به عهده داشت. در آن زمان کاروانى حامل شراب که مال معاویه بود از نزدیک او گذشت. او نیزه اش را بر گرفت و بر شتران حمله کرد، غلامانِ محافظ کاروان، مقاومت کردند و خبر به معاویه رسید. معاویه فرمان داد دست از مقاومت در برابر عبد الرحمن بردارید، زیرا او عقلش را از دست داده است. عبدالرحمن در پاسخ گفت: هرگز چنین نیست، به خدا سوگند عقل من نرفته است، بلکه انگیزه حمله من آن است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) ما را از شراب خمر نهى کرده است. به خدا سوگند اگر زنده بمانم و آن حادثه دردناکى را که پیامبر(صلى الله علیه وآله) درباره معاویه پیش بینى کرده است، ببینم، یا شکمش راپاره خواهم کرد و یا در این راه شهید خواهم شد(3).(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.