پاسخ اجمالی:
سعید پسر خلیفه سوم روزی با یادآوری الطافی که پدرش در حق معاویه کرده بود، او را به خاطر اینکه در عین برتر بودن از یزید، سهمی از قدرت نصیبش نکرده بود ملامت کرد. معاویه که در آن روزگار مقدمات خلافت یزید را فراهم می کرد سرانجام حکومت خراسان را به سعید داد. سعید نیز با سرودن اشعاری خرسندی اش را از چنین بذل و بخششی ابراز کرد.
پاسخ تفصیلی:
«سعید بن عثمان بن عفّان» از «معاویه» درخواست حکومت خراسان را کرد. معاویه گفت : عبیدالله بن زیاد حاکم آنجاست(1). او گفت : «أما لقد اصطنعک أبی و رفاک حتّى بلغْتَ باصطناعه المدى الّذی لا یُجارى إلیه ولا یُسامى ; فما شکرْتَ بلاءه ولاجازیْتَه بآلائه ، وقدّمْتَ علیّ هذا ـ یعنی یزید بن معاویة ـ وبایعت له ، ووالله لأنا خیر منه أباً واُمّاً ونفساً»؛ (پدر من بود که تو را تربیت کرد و پرورش و آموزش داد ، و به تو منزلت بخشید تا آنکه به وسیله عنایات و توجّه او به جایى رسیدى که به وصف نگنجد و به مقامى نایل گشتى که نمى توان با آن رقابت و مفاخرت کرد ; امّا تو سپاس او را بجا نیاوردى و احسانهاى او را نیکو پاسخ ندادى و یزید را بر من مقدّم مى دارى و براى او بیعت مى گیرى ، به خدا سوگند من، هم از جهت پدر و هم از جهت مادر و هم از جهت خودم از او برتر هستم) .
معاویه گفت : « . . . أمّا أن تکون خیراً من یزید ، فوالله ما اُحبّ أنّ داری مملوءة رجالاً مثلک بیزید . ولکن دعنی من هذا القول وسلنی اُعطک»؛ ( . . . امّا برترى تو بر یزید ، به خدا سوگند دوست ندارم به جاى یزید خانه ام پر از مردانى چون تو باشد ، امّا این گفتار را رها کن و خواسته ات را بگو تا عطایت کنم) . سعید گفت : اى امیرمؤمنان ! مادامى که تو مدافع یزید باشى او هیچ رشد دهنده و فزونى بخشى را از دست نخواهد داد ، و من هم به بعضى از آنچه حقّم مى باشد راضى نخواهم شد ، امّا حال که خوددارى مى کنى ، از آنچه خدا به تو عطا کرده ، چیزى به من عطا کن . معاویه گفت : حکومت خراسان برایت باشد . سعید گفت : خراسان چه ارزشى دارد؟! معاویه گفت : تنها، سفره اى براى تو، و صله رحم است . سعید خرسند خارج شد در حالى که مى گفت :
1 ـ «ذکرتُ أمیرَ المؤمنین وفضلَهُ فقلت *** جزاه اللهُ خیراً بما وصلْ
2 ـ وقد سبقت منّی إلیه بوادرٌ من *** القول فیه آیة العقل والزللْ
3 ـ فعاد أمیر المؤمنین بفضلهِ وقد *** کان فیه قبلَ عودته میَلْ
4 ـ وقال خراسان لک الیومَ طعمةٌ *** فجوزی أمیرُ المؤمنین بما فعلْ
5 ـ فلو کان عثمانُ الغداةَ مکانه لما *** نالنی من ملکه فوق ما بذلْ»
1 ـ (یاد کردم امیر مؤمنان (معاویه) و فضل او را ، پس گفتم خدا جزاى خیرش دهد به خاطر آنچه عطا کرد . 2 ـ پیش از این به او سخنانى از خشم گفته بودم که در آن نشانه هاى تدبیر و اضطراب بود . 3 ـ پس امیر مؤمنان فضلش را به من عطا کرد درحالى که پیش از عطاى آن ، از پرداخت آن روى گردان بود (و به آن مایل نبود) . 4 ـ و به من گفت : خراسان برایت طعمه اى است ، خدا امیرمؤمنان را بر این کارش پاداش دهد . 5 ـ اگر عثمان امروز جاى او بود ، مرا از ملکش بیش از این بهره مند نمى ساخت) .
وقتى این اشعار را به معاویه رساندند ، دستور داد یزید به مشایعت او برود و به او لباسى عطا کند و یزید او را یک فرسخ مشایعت کرد(2) .(3)
معاویه گفت : « . . . أمّا أن تکون خیراً من یزید ، فوالله ما اُحبّ أنّ داری مملوءة رجالاً مثلک بیزید . ولکن دعنی من هذا القول وسلنی اُعطک»؛ ( . . . امّا برترى تو بر یزید ، به خدا سوگند دوست ندارم به جاى یزید خانه ام پر از مردانى چون تو باشد ، امّا این گفتار را رها کن و خواسته ات را بگو تا عطایت کنم) . سعید گفت : اى امیرمؤمنان ! مادامى که تو مدافع یزید باشى او هیچ رشد دهنده و فزونى بخشى را از دست نخواهد داد ، و من هم به بعضى از آنچه حقّم مى باشد راضى نخواهم شد ، امّا حال که خوددارى مى کنى ، از آنچه خدا به تو عطا کرده ، چیزى به من عطا کن . معاویه گفت : حکومت خراسان برایت باشد . سعید گفت : خراسان چه ارزشى دارد؟! معاویه گفت : تنها، سفره اى براى تو، و صله رحم است . سعید خرسند خارج شد در حالى که مى گفت :
1 ـ «ذکرتُ أمیرَ المؤمنین وفضلَهُ فقلت *** جزاه اللهُ خیراً بما وصلْ
2 ـ وقد سبقت منّی إلیه بوادرٌ من *** القول فیه آیة العقل والزللْ
3 ـ فعاد أمیر المؤمنین بفضلهِ وقد *** کان فیه قبلَ عودته میَلْ
4 ـ وقال خراسان لک الیومَ طعمةٌ *** فجوزی أمیرُ المؤمنین بما فعلْ
5 ـ فلو کان عثمانُ الغداةَ مکانه لما *** نالنی من ملکه فوق ما بذلْ»
1 ـ (یاد کردم امیر مؤمنان (معاویه) و فضل او را ، پس گفتم خدا جزاى خیرش دهد به خاطر آنچه عطا کرد . 2 ـ پیش از این به او سخنانى از خشم گفته بودم که در آن نشانه هاى تدبیر و اضطراب بود . 3 ـ پس امیر مؤمنان فضلش را به من عطا کرد درحالى که پیش از عطاى آن ، از پرداخت آن روى گردان بود (و به آن مایل نبود) . 4 ـ و به من گفت : خراسان برایت طعمه اى است ، خدا امیرمؤمنان را بر این کارش پاداش دهد . 5 ـ اگر عثمان امروز جاى او بود ، مرا از ملکش بیش از این بهره مند نمى ساخت) .
وقتى این اشعار را به معاویه رساندند ، دستور داد یزید به مشایعت او برود و به او لباسى عطا کند و یزید او را یک فرسخ مشایعت کرد(2) .(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.