پاسخ اجمالی:
پس از ترور نافرجام ناصرالدین شاه، مأمورین به تعقیب پیروان «باب» پرداختند. در این بحران، «حسینعلی بهاء» به سفارت روس پناهنده شد و آن هااز او حمایت کردند و هنگام تبعید به عراق به همراه ماموران روس وایران وارد عراق شد و روسیه برایش حقوق ماهیانه درنظر گرفت. سوال این است که چرا ، عدّه زیادى از پیروان «باب» دستگیر و کشته مى شوند، ولى «حسینعلى بهاء» و « صبح ازل» ، زنده مى مانند؟ «دالگورکى» مى گوید: «من چند نفر را برای جاسوسى تربیت مى نمودم؛ هیچ کدام لیاقت «میرزا حسینعلى» و صبح ازل را نداشتند».
پاسخ تفصیلی:
پس از ماجرای ترور نافرجام ناصرالدین شاه، مأمورین به تعقیب پیروان "باب" پرداختند، در این بحران، "حسینعلی بهاء" به سفارت روس پناهنده شد، و رسماً سفارت روسیه تزار از او حمایت کرد.
"نبیل زرندى" در تاریخ خود پس از ذکر ماجراى ترور، مى نویسد: «حضرت "بهاء الله" روز دیگر، سواره به اردوى شاه که در نیاوران بود، رفتند؛ در بین راه به سفارت روس که در زرگنده بود، رسیدند؛ "میرزا مجید"، منشى سفارت روس، از آن حضرت مهمان نوازى کرد و پذیرایى نمود... سفیر روس قول داد که در حفظ حضرت "بهاءالله" (حسینعلى) سعى بلیغ مبذول دارد». (1)
و نیز مى نویسد: «قنسول روس که از دور و نزدیک مراقب احوال بود و از گرفتارى حضرت "بهاء الله" خبر داشت، پیغامى شدید به صدر اعظم فرستاد، و از او خواست که با حضور نماینده قنسول روس و حکومت ایران، تحقیق کامل درباره حضرت "بهاء الله" به عمل آید. قنسول و نماینده حکومت اقرار او را نوشت؛ به میرزا آقاخان خبر دادند؛ در نتیجه حضرت "بهاء الله" از حبس خلاص شد». (2)
و نیز مى نویسد: «حکومت ایران بعد از مشورت، به حضرت "بهاء الله" امر کرد که تا یک ماه دیگر ایران را ترک نمایند و به بغداد سفر کنند؛ قنسول روس چون این خبر را شنید، از حضرت "بهاء الله" تقاضا کرد که به روسیه بروند، و دولت روس از آن حضرت پذیرایى خواهد نمود، حضرت "بهاء الله" قبول نفرمودند و رفتن به عراق را ترجیح دادند!». (3)
به راستى چرا پس از جریان ترور نافرجام ناصرالدین شاه، عدّه زیادى از پیروان "باب" دستگیر شده و کشته مى شوند، ولى "حسینعلى بهاء" و برادرش "صبح ازل" که در رأس آنها بودند، زنده مى مانند؟ "دالگورکى" پرده را بالا مى زند و مى گوید: «من چند نفر محرم خود را، تربیت جاسوسى مى نمودم و هیچ کدام لیاقت "میرزا حسین على" (بهاء الله) و برادرش (صبح ازل) را نداشتند».
"حسینعلی بهاء" این دست نشانده زیرک و جاسوس پیغمبر نمای روسیّه تزار، در کتاب "مبین" می گوید: «یا ملک الرّوس... قد نصرنی احد سفرائک اذ کنت فی السّجن تحت السّلاسل و الغلال، بذالک کتب الله لک مقاماً لم یحط به علم احد الّا هو ایّاک أن تبدل هذا المقام العظیم»؛ (ای پادشاه روس! یکی از سفرای تو، هنگامی که در زندان و در زیر زنجیرها بودم، مرا یاری کرد. به خاطر این عمل، خداوند برای تو مقامی عطا کرده است که از علم و احاطه ی مردم بیرون است؛ مبادا که این مقام بزرگ را تبدیل نمایی). (4)
مطلب دیگر این که: وقتى که قرار شد "حسینعلى" را به عراق تبعید کنند، همه مى نویسند: مأمورین روسى همراه مأمورین ایرانى او را تحت الحفظ به عراق بردند؛ خود "حسینعلى" در کتاب "لوح ابن الذّئب" مى گوید: «و چون مظلوم از سجن خارج، حسب الامر حضرت پادشاه حَرَسَهُ الله تعالى مع غلام دولت علّیه ایران و دولت بهیّه روس به عراق عرب توجّه نمودیم و بعد از ورود به اعانت الهى و فضل و رحمت ربّانى آیات به مثل غیث حاطل نازل و به اطراف ارض ارسال شد...»، (5) و در "اشراقات" مى نویسد:
«خرجنا و معنا فرسان من جانب الدّولة العلیّة الایرانیّة و دولة الرّوس الی أن وردنا العراق بالعزّة و الاقتدار»؛ (همراه شدیم با سواران ایرانی و روسی از ایران به سوی عراق، و با کمال عزّت و شوکت وارد شدیم). (6)
از همه جالب تر، شهریه گرفتن "میرزا حسینعلی" از دولت روس است:
قسم به جمال قدم که اول ضرّی که بر این غلام وارد شد، این بود که قبول شهریه از دولت نمود. (7)
اگر زیر کاسه نیم کاسه نبود، این همه احترام و حمایت از یک وطن فروش براى چیست، تا آن جا که خائنى را با عزّت و شکوه وارد عراق سازند؛ حقیقت این است که حسینعلى از تبعه روس بود، در این صورت، لابد قانون کاپیتولاسیون سلامتى او را حفظ کرد!
آیا این امور، دلیل آن نیست که استعمار مى خواست او را در بغداد و شهرهاى عراق علم کند، و سرانجام پس از ایجاد اختلاف بین مسلمانان توسط او، استفاده نماید؟! (8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.