پاسخ اجمالی:
امام در خطبه 21 نهج البلاغه می فرماید: «سبکبار شوید تا به قافله برسید». آری عامل بدبختى گروهى از انسان ها، سنگین کردن بار خود از امورى است که هرگز در زندگى ساده دنیا به آن نیازى نیست. آری هنگامى که قافله به گردنه هاى دشوار می رسaد، گرانباران وامى مانند و چون قافله نمى تواند به خاطر یک یا چند نفر توقّف کند، او را رها کرده خود مى روند و چنین کسى طعمه خوبى براى راهزنان و یا گرگان بیابان است؛ ولى سبکباران قافله در پیشاپیش قافله حرکت مى کنند و زودتر از دیگران به منزل مى رسند.
پاسخ تفصیلی:
امام علی(ع) در خطبه بیست و یکم نهج البلاغه نخست، مردم را به مسأله معاد و دادگاه بزرگ عدل الهى متوجّه مى سازد و از این طریق، آنها را متوجّه مسؤولیت هاى بزرگى که در دوران خلافتش دارند، مى کند و از هر گونه نفاق و دورویى و کارشکنى و اختلاف، برحذر مى دارد و مى فرماید: پایان کار (رستاخیز، قیامت، بهشت و دوزخ) در برابر شما است و عوامل مرگ، پیوسته شما را به پیش مى راند؛ «فَإِنَّ الْغایَةَ أَمَامَکُمْ، وَ إِنَّ وَرَاءَکُمُ السّاعَةَ تَحْدُوکُمْ»(1).
با توجه به این که «تَحْدُوکُمْ» از ماده «حدو» به معناى «راندن شتران با آواز مخصوص» است، این نکته به ذهن مى رسد که گردش شب و روز و ماه و سال، گرچه انسان را به پایان زندگى نزدیک مى کند، امّا چون آمیخته با زر و زیورها و سرگرمى هاى دنیا است، غافل کننده است.
در واقع، در این جمله کوتاه که در آغاز این کلام آمده، هم سخن از قیامت کبرا است و هم سخن از قیامت صغرا. و توجه به این دو، شنونده را آماده پذیرش سخنى که بعد از آن آمده، مى کند.
حضرت، سپس این جمله کوتاه، ولى بسیار پرمعنا را بیان مى فرماید: «سبکبار شوید تا به قافله برسید؛ «تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا» .
مهم ترین عامل بدبختى و شکست گروهى از انسان ها، همان چیزى است که در این چند جمله کوتاه به آن اشاره شده است; یعنى، سنگین کردن بار خویش از امورى که هرگز، در زندگى ساده دنیا، به آن نیازى نیست.
هنگامى که قافله اى به راه مى افتد و گروهى در آن شرکت دارند، با رسیدن به گردنه هاى صعب العبور، گرانباران وامى مانند و از آنجا که قافله، نمى تواند براى مدّت طولانى، به خاطر یک نفر یا چند نفر توقّف کند، او را رها کرده، خود مى روند. چنین کسى، طعمه خوبى براى دزدان و راهزنان یا گرگان بیابان است، ولى آنها که سبکبارند، در پیشاپیش قافله حرکت مى کنند و زودتر از دیگران به منزل مى رسند.
انسان ها، در زندگى این جهان، مسافرانى هستند که بار سفر بسته، به سوى سرمنزل مقصود (زندگى ابدى پس از مرگ) پیش مى روند. آنها که بار خود را از متاع دنیا سنگین کنند، در فراز و نشیب زندگى مى مانند و طعمه شیطان مى شوند، ولى پارسایان و زاهدان، سبکبال از تمام فراز و نشیب ها؛ به سرعت مى گذرند و به سعادت جاویدان مى رسند.
در خطبه 204ـ همان خطبه اى که بارها و بارها «حضرت على(علیه السلام)» براى اصحابش ایراد مى فرمود ـ نیز مى خوانیم: «تَجَهَّزُوا ـ رَحِمَکُمُ اللهُ ـ فَقَدْ نُودِىَ فِیکُمْ بِالرَّحیلِ وَ أقِلُّوا العُرْجَةَ عَلَى الدُّنیا ... فَإِنَّ أَمامَکُمْ عَقَبَةً کَؤُوداً وَ مَنازِلَ مَخُوفَةً مَهُولَةً»؛ خداى، شما را رحمت کند! آماده حرکت شوید که نداى رحیل و کوچ کردن، در میان شما داده شده است. علاقه به اقامتِ در دنیا را کم کنید... که گردنه هاى سخت و دشوار و منزلگاه هاى خوفناک در پیش دارید.
حضرت دستور بالا را با این جمله تکمیل مى فرماید: پیشینیان را براى رسیدن بازماندگان، نگه داشتند «فَإِنَّما یُنْتَظَرُ بِأَوَّلِکُمْ آخِرُکُمْ».
این جمله، اشاره به این دارد که مجموعه جهان بشریّت، در حکم قافله واحدى است که گروهى در پیشاپیش آن در حرکت بوده اند و گروهى در وسط و گروهى در آخر این قافله اند و همه، یک مسیر را طى مى کنند و براى رستاخیز بزرگ به هم ملحق مى شوند.
بعضى از شارحان نهج البلاغه، داستانى را از سلمان فارسى نقل کرده اند که شاهد خوبى بر گفتار بالا است. فشرده آن چنین است:
هنگامى که سلمان فارسى به عنوان استاندار مداین انتخاب شد، بر چهارپایى که داشت سوار شد و به تنهایى به راه افتاد.
هنگامى که خبر آمدن او به مداین در میان اهل شهر منتشر شد، قشرهاى مختلف مردم، خود را براى استقبال از وى آماده کردند.(2)
مردم بر در دروازه شهر در انتظار بودند. پیرمردى را دیدند که بر چارپایش سوار است و تنها به شهر مى آید. سؤال کردند: «اى پیرمرد! در راه، امیر ما را ندیدى؟» پرسید: «امیر شما کیست؟» گفتند: «امیر ما، سلمان فارسى، همان یار رسول خدا (ص) است».
گفت: «من امیر را نمى شناسم، ولى سلمان منم.»
همه، به احترام او، پیاده شدند و مرکب هاى خوب را پیش آوردند و از او تقاضا کردند که بر یکى از آنها سوار شود.
او گفت: «چهارپاى خودم، براى من، از همه اینها بهتر است.»
به این ترتیب، همه به راه افتادند.
هنگامى که وارد شهر شدند، گفتند: «باید در قصرِ استاندارى، اِجلال نزول فرمایید.» سلمان گفت: «من به شما گفتم که امیر نیستم تا در دارالإماره منزل گزینم!»
او دکانى را در بازار انتخاب و از صاحب آن اجاره کرد و همان جا را مرکز حکومت و قضاوت خود قرار داد.
وى تنها چیزى که با خود داشت، زیراندازى کوچک براى نشستن و ظرفى براى وضو گرفتن و عصایى براى راه رفتن بود.
در آن ایام که سلمان در آنجا حکومت مى کرد، سیل شدیدى آمد و بخش عظیمى از شهر را فرا گرفت. فریاد مردم از هر سو بلند شد. گروهى فریاد مى زدند: «فرزندان ما چه شد؟ بر سر خانواده ما چه آمد؟ اموال ما به چه سرنوشتى گرفتار شد؟» سلمان زیرانداز خود را بر دوش گرفت و ظرف آب و عصاى خود را برداشت و بر یک بلندى قرار گرفت و فرمود: «هکَذا یَنْجُو الْمُخَفَّفُونَ یَوْمَ الْقیامَةِ»؛ این گونه، سبکباران، در روز قیامت، اهل نجات مى شوند.(3)
بى شک، سلمان ـ که در جنگ احزاب، براى نجات لشکر اسلام، آن تدبیر ویژه را پیشنهاد کرد ـ کسى نبود که از حال مردم در آن شرایط غافل شود. هدف او از این کار، این بوده است که با روح تجمل پرستى ایرانیان آن روز در پایتخت بزرگ ساسانى مداین، به ستیز برخیزد و به آنها که غرقِ آن زندگى بسیار پرزرق و برق و اسراف کارانه بودند، هشدار دهد و عواقب شوم این گونه زندگانى را نشان دهد.
این، همان است که مولا على(علیه السلام) در خطبه بالا، در جمله کوتاهى که دو کلمه بیش نیست، ولى یک دنیا معنا دارد، بیان فرموده است: «تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا»؛ سبکبار شوید تا به منزل برسید!(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.