پاسخ اجمالی:
وقتی از میان یک قوم عقب افتاده، که تنها 17 مرد و یک زن، سواد خواندن و نوشتن داشتند، انسانى که هرگز کتابى نخوانده و صفحه اى ننوشته، کتابى با این محتوا ارائه می دهد، مى توان یقین کرد که این مفاهیم، تراوش مغز او نیست؛ بلکه وحى آسمانى و تعلیم الهى است. در چنین محیطى چطور کسى درس خوانده باشد و مردم از آن آگاه نشوند. یا در یکی دو سفر تجاری بتواند از علمای اهل کتاب، این همه تاریخ پیامبران و احکام و معارف عالى را بشنود و به خاطر بسپارد و در مدت 23 سال پیاده کند؟
پاسخ تفصیلی:
درست است که خواندن و نوشتن براى هر انسانى کمال محسوب مى شود، ولى گاه، شرائطى پیش مى آید که، نخواندن و ننوشتن کمال است. و این در مورد پیامبران مخصوصاً خاتم انبیاء(صلى الله علیه وآله) کاملاً صدق مى کند، چه این که اگر دانشمندى درس خوانده، و فیلسوفى آگاه و پر مطالعه، ادعاى نبوت کند، و کتابى ارائه دهد به عنوان یک کتاب آسمانى، در چنین شرائطى ممکن است وسوسه و تردیدهائى پیش بیاید که آیا این کتاب و مکتب، مولود اندیشه هاى خود او نیست؟.
اما اگر ببینیم، از میان یک قوم عقب افتاده، انسانى که هرگز محضر استادى را درک نکرده، کتابى نخوانده، و صفحه اى ننوشته، برخاست، کتابى به عظمت عالم هستى، با محتوائى بسیار بلند و عالى، ارائه داد، در اینجا به خوبى مى توان درک کرد که این تراوش مغز او نیست، بلکه وحى آسمانى و تعلیم الهى است.
در آیات قرآن، نیز روى «امّى» بودن پیامبر(صلى الله علیه وآله) تکیه شده، و معنى که از همه روشن تر به نظر مى رسد، تعبیر «درس نخوانده» است.
اصولاً، در محیط «حجاز» درسى نبود که پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) بخواند، و معلمى نبود که از محضرش استفاده کند، تعداد کسانى که فقط سواد خواندن و نوشتن داشتند در تمام «مکّه» در مردان از 17 نفر تجاوز نمى کرد، مى گویند از زنان، نیز تنها یک نفر بود که خواندن و نوشتن مى دانست. (1)
طبیعى است، در چنین محیطى که ابتدائى ترین مرحله علم (خواندن و نوشتن)، این قدر کمیاب و محدود است، ممکن نیست کسى درس خوانده باشد، و مردم از آن آگاه نشوند، و اگر کسى با قاطعیت ادعا کرد: من هیچ درسى نخوانده ام و کسى آن را انکار نکرد، دلیل روشنى بر صدق گفته او است، و به هر حال، این وضع خاص پیامبر(صلى الله علیه وآله) که در آیات قرآن آمده، براى تکمیل اعجاز قرآن و قطع بهانه هاى بهانه جویان، بسیار مؤثر و مفید بود، آرى، او عالم بزرگ و بى نظیرى بود که فقط در مکتب وحى درس خوانده بود.
تنها بهانه اى که براى بعضى مانده، این است که پیامبر قبل از دوران نبوتش یکى دو سفر به شام کرد (براى مدتى کوتاه که مشغول انجام برنامه تجارت بود) مى گویند: شاید در این یکى دو سفر، با علماى اهل کتاب، تماس گرفته و مسائل را از آنها دریافت داشته است!
دلیل سستى این ادعا، در خودش نهفته است، این همه تاریخ پیامبران و احکام و قوانین و مقررات و معارف عالى را چگونه ممکن است، انسان درس نخوانده و مکتب نرفته، به این زودى از افرادى بشنود، و به خاطر بسپارد، و در مدت 23 سال پیاده کند؟ و در برخورد با حوادث بى سابقه و غیر منتظره، عکس العمل لازم نشان دهد، و این درست به آن مى ماند که بگوئیم: فلان طبیب بزرگ، تمام علوم و فنون طب را در آن چند روزى آموخت که در فلان بیمارستان ناظر حال مداواى بیماران به وسیله پزشکان بود، این سخن به شوخى شبیه تر است!
توجه به این نکته نیز لازم است که، پیامبر(صلى الله علیه وآله) بعد از رسیدن به مرحله نبوت، احتمالاً توانائى بر نوشتن و خواندن از طریق تعلیمات الهى داشت، هر چند در هیچ تاریخى دیده نشده است که او از این علم و دانشش استفاده کرده باشد، چیزى را از رو بخواند و یا با دست خود نامه اى بنویسد، و شاید پرهیز پیامبر(صلى الله علیه وآله) در تمام عمرش از این کار، باز براى این بود که دستاویزى به دست بهانه جویان ندهد.
تنها موردى که در بعضى کتب تاریخ و حدیث آمده، که پیامبر(صلى الله علیه وآله) خودش مطلبى را نوشت، در ماجراى صلح حدیبیه است که در «مسند احمد» آمده است: «پیامبر شخصاً قلم به دست گرفت و صلحنامه را نوشت». (2)
ولى جمعى، از علماى اسلام، این حدیث را انکار کرده اند و آن را مخالف صریح آیات قرآن مى دانند، هر چند به عقیده بعضى، صراحتى هم ندارد، زیرا این آیات، ناظر به وضع پیامبر(صلى الله علیه وآله) قبل از نبوت است، چه مانعى دارد که بعد از نیل به مقام نبوت، استثنائاً در یک مورد خطى بنویسد که آن خود معجزه اى محسوب مى شود؟!
ولى به هر حال، در چنین مسأله اى تکیه کردن بر خبر واحد دور از حزم و احتیاط، و مخالف چیزى است که در «علم اصول» اثبات شده، هر چند این خبر چنان که گفتیم مشکلى ایجاد نکند.(3)، (4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.