پاسخ اجمالی:
فرق ميان «سِحر» با «معجزه» واضح است؛ زيرا اوّلا: سحر ساحران متّكى به علوم محدود بشرى است و كار آنها متّكى به تجربيات و تمرينات قبلى است؛ اما در اعجاز، انبياء به سراغ امورى مى رفتند كه مردم پيشنهاد مى كردند؛ مانند معجزه شق القمر. دوّما: معجزات انبياء با ادّعاى نبوّت توأم بود؛ در حالى كه ساحران هرگز چنين ادعايى نداشته اند. سوّما: از آنجا كه سِحر، امرى انحرافى است، افراد منحرف و نادرست به دنبال آن مى روند؛ اما معجزه از کسی صادر می شود که سراسر وجودش پاكى و تقوی است.
پاسخ تفصیلی:
بى شك انبياء و پيامبران و همچنين امامان معصوم(عليهم السلام) خارق عاداتى داشتند كه انجام آن از سوی انسان های عادى امكان پذير نيست؛ يعنى امورى كه برخلاف قوانين معمول طبيعت بوده و انجام آن جز با استمداد از يك نيروى مافوق طبيعى امكان پذیر نیست؛ مانند زنده كردن مردگان، شفا دادن بيماران غير قابل علاج، اِخبار از امور پنهانى كه در قرآن مجيد درباره حضرت مسيح(عليه السلام) آمده يا معجزه عصا و يد بيضاى حضرت موسى(عليه السلام) و ناقه صالح و سرد شدن آتش نمرود در مورد ابراهيم(عليه السلام) و معجزه شقّ القمر و از همه بالاتر اعجاز قرآن از جهات مختلف در مورد پيامبر(صلى الله عليه وآله). واضح است كه هرگز معجزه به معناى تحقّق معلول بى علّت نيست تا افرادى آن را انكار كنند؛ بلكه به معناى استمداد از علل ناشناخته فوق طبيعى است.
از سوى ديگر سِحر يك واقعيت است، هر چند با خرافات زيادى آميخته شده، ساحران معمولا از علل طبيعى استفاده مى كنند؛ ولى علل و اسبابى كه مردم عادى از آن اطلاعى ندارند، مثلا درباره سحر ساحران عصر موسى(عليه السلام) گفته اند: آنها چيزى شبيه مار ساختند و درون آن را «جيوه» ريختند. هنگامى كه آفتاب بر آن تابيد به علّت فرّار بودن جيوه، آن مارهاى ساختگى به حركت درآمدند، بنابراين كار آنها خارق عادت بود؛ اما با استفاده از اسباب ناشناخته براى توده مردم. اكنون اين سؤال پيش مى آيد كه مردم از كجا تفاوت سِحر را از معجزه بفهمند تا بتوانند پيامبران را از ساحران دروغگو بشناسند؟
فرق ميان اين دو واضح است؛ زيرا اوّل اينكه: سحر ساحران چون متّكى به علوم محدود بشرى است، به يقين محدود است، و لذا ساحران خارق عادتى را كه خود مى خواهند انجام مى دهند نه خارق عادتى را كه مردم پيشنهاد مى كنند؛ زيرا كار آنها متّكى به تجربيات و تمرينات قبلى است؛ اما در مورد اعجاز، انبياء به سراغ امورى مى رفتند كه مردم پيشنهاد مى كردند؛ مانند معجزه شق القمر و معجزات مختلفى كه از موسى بن عمران(علیهما السلام) درخواست كرده اند، هر چند بعضى از انبياء در آغاز نیز معجزاتى با خود داشتند؛ مانند معجزه قرآن و معجزه عصا و يد بيضا.
دوم اينكه: معجزات انبياء با ادّعاى نبوّت توأم بود؛ در حالى كه خارق عادات ساحران هرگز با چنين ادعايى همراه نبوده و نيست؛ زيرا حكمت الهى اجازه نمى دهد كه كار خارق عادتى بر دست كذّاب و دروغگويى حاصل شود و ادعاى نبوّت كند و مردم ناآگاه را به گمراهى بكشاند. حكمت الهيّه ايجاب مى كند كه اين قبيل افراد رسوا شوند، لذا هر وقت ساحرى به فكر چنين ادعايى افتاده، رسوا شده است.
سوم اينكه: از آنجا كه سحر، امرى انحرافى است، افراد منحرف و نادرست به دنبال آن مى روند؛ افرادى كه رفتار و كردارشان گواه بر نادرستى آنان است. به اين ترتيب هنگامى كه خارق عادتى از كسى ديده شود بايد زندگى او را بررسى كرد، اگر زندگى او سراسر پاكى و تقوی بوده، اين نشانه ای بر معجزه بودن آن خارق عادت است و اگر آثار نادرستى در او نمايان بود و پرونده تاريك يا مبهمى از نظر زندگى داشت، روشن مى شد كه آن خارق عادت سحر است، چرا كه ساحران از مصداق هاى بارز افراد متقلّب و دروغگو هستند.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.