پاسخ اجمالی:
مفسرین برای جمع بین آیات و روایات نفی کننده و اثبات کننده علم غیب برای غیر خداوند، طرق مختلفى را ذکر کرده اند: 1- منظور از اختصاص علم غیب به خدا علم ذاتى و استقلالى است؛ بنابراین، غیر او هر چه دارند از ناحیه خدا است. 2 - خداوند بالفعل از همه اسرار غیب آگاه است، ولى انبیاء و اولیاء ممکن است بالفعل بسیارى از اسرار غیب را ندانند، اما هنگامى که اراده کنند، خداوند به آنها تعلیم مى دهد. بنابراین جمع، آیات و روایاتى که مى گوید: «آنها نمى دانند» اشاره به ندانستن فعلى است.
پاسخ تفصیلی:
مفسرین در این مورد طرق مختلفى را براى جمع بین این دو دسته آیات و روایات ذکر کرده اند:
1 ـ از معروفترین راه هاى جمع این است که منظور از اختصاص علم غیب به خدا علم ذاتى و استقلالى است، بنابراین، غیر او مستقلاً هیچگونه آگاهى از غیب ندارند، و هر چه دارند از ناحیه خدا، با الطاف و عنایت او است و جنبه تبعى دارد.
شاهد این جمع آیه 26 و 27 سوره جنّ است، که مى گوید:«عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَداً*
إِلّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ»؛ (خداوند هیچ کس را از اسرار غیب آگاه نمى کند، مگر رسولانى را که مورد رضایت او هستند).
در «نهج البلاغه» نیز به همین معنى اشاره شده است که: وقتى على(علیه السلام) از حوادث آینده خبر مى داد (و حمله مغول را به کشورهاى اسلامى پیش بینى مى فرمود) یکى از یارانش عرض کرد: اى امیر مؤمنان آیا داراى علم غیب هستى؟ حضرت خندیده، فرمود: «لَیْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَیْب وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِی عِلْم!»؛ (این علم غیب نیست، این علمى است که از صاحب علمى [پیامبر] آموخته ام!).(1)
این جمع را بسیارى از دانشمندان و محققان پذیرفته اند.
2 ـ اسرار غیب دو گونه است: قسمتى مخصوص به خدا است و هیچ کس جز او نمى داند، مانند قیام قیامت، و امورى از قبیل آن، و قسمتى از آن را به انبیاء و اولیاء مى آموزد، چنان که در «نهج البلاغه» در ذیل همان خطبه اى که در بالا اشاره کردیم مى فرماید: «وَ إِنَّمَا عِلْمُ الْغَیْبِ عِلْمُ السَّاعَةِ، وَ مَا عَدَّدَهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِقَوْلِهِ:إِنَّ اللّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السّاعَةِ، وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الأَرْحامِ، وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْض تَمُوتُ»؛ (علم غیب تنها علم قیامت و آنچه خداوند در این آیه(2) برشمرده است مى باشد آنجا که مى فرماید: آگاهى از زمان قیامت مخصوص خدا است و او است که باران را نازل مى کند، و آنچه در رحم مادران است مى داند، و هیچ کس نمى داند فردا چه مى کند یا در چه سرزمین مى میرد».
سپس امام(علیه السلام) در شرح این معنى افزود: (خداوند سبحان از آنچه در رحم ها قرار دارد آگاه است، پسر است یا دختر؟ زشت است یا زیبا؟ سخاوتمند است یا بخیل؟ سعادتمند است یا شقى؟ اهل دوزخ است یا بهشت؟... اینها علوم غیبى است که غیر از خدا کسى نمى داند، و غیر از آن علومى است که خدا به پیامبرانش تعلیم کرده و او به من آموخته است).(3)
ممکن است بعضى از انسان ها علم اجمالى به وضع جنین، یا نزول باران و مانند آن پیدا کنند، اما علم تفصیلى و آگاهى بر جزئیات این امور، مخصوص ذات پاک خدا است، همان گونه که در مورد قیامت، ما نیز علم اجمالى داریم، اما از جزئیات و خصوصیات قیامت بى خبریم، و اگر در روایاتى آمده است که پیامبر یا امامان از بعضى از نوزادان، یا از پایان عمر بعضى از افراد خبر دادند، مربوط به همان علم اجمالى است.
3 ـ راه دیگر براى جمع میان این دو گروه از آیات و روایات این که: اسرار غیب در دو جا ثبت است: در لوح محفوظ: «خزانه مخصوص علم خداوند» که هیچگونه دگرگونى در آن رخ نمى دهد و هیچ کس از آن آگاه نیست و «لوح محو و اثبات» که علم به مقتضیات است نه علت تامه، و به همین دلیل قابل دگرگونى است و آنچه دیگران نمى دانند مربوط به همین قسمت است.
لذا در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: «اِنَّ لِلّهِ عِلْماً لَمْ یَعْلَمْهُ اِلاّ هُوَ، وَ عِلْماً أَعْلَمَهُ مَلائِکَتَهُ وَ رُسُلَهُ، فَما أَعْلَمَهُ مِلائکِتَهُ وَ أَنْبِیائَهُ وَ رُسُلَهُ فَنَحْنُ نَعْلَمُهُ»؛ (خداوند علمى دارد که جز خودش نمى داند و علمى دارد که فرشتگان و پیامبران را از آن آگاه ساخته، آنچه را به فرشتگان و پیامبران و رسولانش داده ما مى دانیم).(4)
از امام على بن الحسین(علیه السلام) نیز نقل شده است که فرمود: «لَوْ لا آیَةٌ فِى کِتابِ اللّهِ لَحَدَّثْتُکُمْ بِما یَکُونُ اِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ! فَقُلْتُ لَهُ أَیَّةُ آیَة؟ قالَ: قَوْلُ اللّهِ:یَمْحُو اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ»؛ (اگر آیه اى در قرآن مجید نبود من از آنچه در گذشته اتفاق افتاده، و حوادثى که تا روز قیامت اتفاق مى افتد، خبر مى دادم.
کسى عرض کرد: کدام آیه؟
فرمود: خداوند مى فرماید «یَمْحُو اللّهُ ما یَشاءُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ»؛ (خدا هر چیزى را بخواهد محو مى کند، و هر چیزى را بخواهد ثابت مى دارد و ام الکتاب [لوح محفوظ] نزد او است)).(5)،(6)
تقسیم بندى علوم، مطابق این جمع، بر اساس حتمى بودن و نبودن آن است و در جمع سابق بر اساس مقدار معلومات است (دقت کنید)
4 ـ راه دیگر این که خداوند بالفعل از همه اسرار غیب آگاه است، ولى انبیاء و اولیاء ممکن است بالفعل بسیارى از اسرار غیب را ندانند، اما هنگامى که اراده کنند، خداوند به آنها تعلیم مى دهد، و البته این اراده نیز با اذن و رضاى خدا انجام مى گیرد.
بنابراین جمع آیات و روایاتى که مى گوید: «آنها نمى دانند» اشاره به ندانستن فعلى است.
و آنها که مى گوید: «مى دانند» اشاره به امکان دانستن آن است.
این، درست به آن مى ماند که کسى نامه اى را به انسان بدهد که به دیگرى برساند، در اینجا مى توان گفت: او از محتواى نامه اطلاعى ندارد، و در عین حال، مى تواند نامه را باز کند و باخبر شود، گاه صاحب نامه اجازه مطالعه را به او داده، در این صورت مى توان او را از یک نظر عالم به محتواى نامه دانست، و گاه به او اجازه نداده است.
شاهد این جمع روایاتى است که در کتاب «کافى» در بابى تحت عنوان: «اِنَّ الأَئِمَّةَ اِذا شاؤُا أَنْ یَعْلَمُوا عُلِّمُوا»؛ (امامان هر گاه بخواهند چیزى را بدانند به آنها تعلیم داده مى شود).
از جمله در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: «إِذَا أَرَادَ الإِمَامُ أَنْ یَعْلَمَ شَیْئاً أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِکَ»؛ (هنگامى که امام اراده مى کند چیزى را بداند خدا به او تعلیم مى دهد).(7)
این وجه جمع، بسیارى از مشکلات را در زمینه علم پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امام(علیه السلام) حل مى کند، از جمله این که: چگونه آنها، آب یا غذائى را که مثلاً مسموم بود مى خوردند، در حالى که جایز نیست انسان به کارى که موجب خطر براى او است اقدام کند.
باید گفت: در این گونه موارد پیامبر(صلى الله علیه وآله) یا امام(علیه السلام) اجازه نداشته اند اراده کنند تا اسرار غیب بر آنها آشکار گردد.
همچنین گاه مصلحت ایجاب مى کند، پیامبر(صلى الله علیه وآله) یا امام(علیه السلام) مطلبى را نداند، یا آزمایشى براى او صورت گیرد که موجب تکامل او گردد، همان گونه که در داستان «لیلة المبیت» آمده است که على(علیه السلام) در بستر پیغمبر خوابید، در حالى که از خود آن حضرت نقل شده است: نمى دانست صبحگاهان که مشرکان قریش به آن بستر حمله مى کنند شهید خواهد شد، یا جان به سلامت مى برد؟
در اینجا مصلحت این بوده: امام(علیه السلام) از سرانجام این کار آگاه نگردد، تا آزمون الهى تحقق یابد، و اگر امام(علیه السلام) مى دانست در بستر پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خوابد و صبح سالم برمى خیزد چندان افتخارى محسوب نمى شد، و آنچه در آیات قرآن و روایات در اهمیت این ایثارگرى وارد شده است چندان موجه به نظر نمى رسید.
آرى، مسأله علم ارادى پاسخى است براى تمام این گونه اشکالات.
5 ـ راه جمع دیگرى نیز براى روایات مختلف در علم غیب وجود دارد (هر چند این راه فقط در مورد قسمتى از این روایات صادق است) و آن این که مخاطبین در این روایات مختلف بودند، آنها که استعداد و آمادگى پذیرش مسأله علم غیب را درباره امامان داشتند، حق مطلب به آنها گفته مى شد، ولى در برابر افراد مخالف یا ضعیف و کم استعداد، سخن به اندازه فهم شنونده مطرح مى گشت.
مثلاً در حدیثى مى خوانیم: «ابو بصیر» و چند تن از یاران بزرگ امام صادق(علیه السلام) در مجلسى بودند، امام غضبناک وارد مجلس شد، هنگامى که نشست، در حضور جمع
فرمود: «یَا عَجَباً لاِ َقْوَام یَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ الْغَیْبَ! ما یَعْلَمُ الْغَیْبَ إِلاَّ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ، لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیَتِی فُلانَةِ، فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أَیِّ بُیُوتِ الدَّارِ هِیَ»؛ (عجیب است که عده اى گمان مى کنند ما علم غیب داریم، هیچ کس جز خداوند متعال از غیب آگاه نیست، من الآن مى خواستم کنیزم را تأدیب کنم از دست من گریخت، ندانستم در کدام یک از اطاق هاى خانه است!!).(8)
راوى حدیث مى گوید: هنگامى که امام(علیه السلام) از مجلس برخاست من و بعضى دیگر از یاران حضرت، وارد اندرون منزل شدیم و گفتیم: فدایت شویم شما درباره کنیزتان چنین گفتى، در حالى که ما مى دانیم شما علوم زیادى دارید و ما نامى از علم غیب نمى بریم؟
امام(علیه السلام) سپس شرحى در این زمینه داد که مفهومش آگاهى او بر اسرار غیب بود.
واضح است در آن مجلس افرادى بوده اند که آمادگى و استعداد لازم براى درک این معانى و معرفت مقام امام نداشته اند.
باید توجه داشت: این طرق پنجگانه منافاتى با هم ندارند و همه آنها مى تواند صادق باشد (دقت کنید).(9)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.