پاسخ اجمالی:
قرآن«تقوا» را نقطه مقابل«فجور» و جایگاه آن را «قلب» و نتیجه آن را «ادب» می داند. از مجموع آیات قرآن، چنین استفاده مى شود که تقوا همان احساس مسئولیت و تعهدى است که به دنبال رسوخ ایمان در قلب، بر وجود انسان حاکم مى شود و او را از فجور و گناه باز مى دارد و به نیکى و پاکى و عدالت دعوت مى کند، اعمال آدمى را خالص و فکر و نیت او را از آلودگى ها مى شوید. کما اینکه ریشه لغوى این کلمه نیز از«وقایة» می باشد که به معنى کوشش در حفظ و نگهدارى چیزى است.
پاسخ تفصیلی:
قرآن مجید بزرگ ترین امتیاز را براى تقوا قائل شده است و آن را تنها معیار سنجش ارزش انسان ها مى شمرد.
در آیه 13 سوره «حجرات» مى خوانیم: (گرامى ترین شما نزد خداوند باتقواترین شما است)؛ «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ».
در جاى دیگر، تقوا را بهترین زاد و توشه شمرده، مى گوید: «وتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوى». (1)
و در جائى، لباس تقوا را بهترین لباس براى انسان مى شمرد،: «وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْر». (2)
و در آیات متعددى، یکى از نخستین اصول دعوت انبیاء را «تقوا» ذکر کرده، و بالاخره اهمیت این موضوع را تا آن حد بالا برده که خدا را «اهل تقوا» دانسته مى گوید: «هُوَ أَهْلُ التَّقْوى وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ». (3)
قرآن، «تقوا» را نور الهى، مى داند که هر جا راسخ شود، علم و دانش مى آفریند: «وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللّهُ».(4)
«نیکى» و «تقوا» را قرین هم مى شمرد: «وتَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى». (5)
و «عدالت» را قرین «تقوا» ذکر مى کند: «اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى».(6)
اکنون باید دید حقیقت تقوا، این سرمایه بزرگ معنوى و این بزرگ ترین افتخار انسان با این همه امتیازات چیست؟ قرآن اشاراتى دارد که پرده از روى حقیقت تقوا بر مى دارد: در آیات متعددى جاى تقوا را «قلب» مى شمرد، از جمله مى فرماید:
«أُولئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى»؛ (آنها که صداى خود را در برابر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) پائین مى آورند و رعایت ادب مى کنند، کسانى هستند که خداوند قلوبشان را براى پذیرش تقوا آزموده است». (7)
قرآن، «تقوا» را نقطه مقابل «فجور» ذکر کرده، چنان که در آیه 8 سوره «شمس» مى خوانیم: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»؛ (خداوند انسان را آفرید و راه فجور و تقوا را به او نشان داد).
قرآن هر عملى را که از روح اخلاص، ایمان و نیت پاک سرچشمه گرفته باشد، بر اساس «تقوا» مى شمرد، چنان که در آیه 108 سوره «توبه» درباره مسجد «قبا» که منافقان مسجد «ضرار» را در مقابل آن ساختند مى فرماید: «لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ یَوْم أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِیهِ»؛ (آن مسجدى که از روز نخست بر پایه تقوا بنا شده، شایسته تر است که در آن [به عبادت] بایستى).
از مجموع این آیات، به خوبى استفاده مى شود که «تقوا» همان «احساس مسئولیت و تعهدى» است که به دنبال رسوخ ایمان در قلب، بر وجود انسان حاکم مى شود و او را از «فجور» و گناه باز مى دارد، به نیکى و پاکى و عدالت دعوت مى کند، اعمال آدمى را خالص و فکر و نیت او را از آلودگى ها مى شوید.
هنگامى که به ریشه لغوى این کلمه باز مى گردیم نیز به همین نتیجه مى رسیم; زیرا «تقوا» از «وقایة» به معنى کوشش در حفظ و نگهدارى چیزى است، و منظور در این گونه موارد، نگهدارى روح و جان از هر گونه آلودگى، و متمرکز ساختن نیروها در امورى است که رضاى خدا در آن است.
بعضى از بزرگان براى «تقوا» سه مرحله قائل شده اند:
1 ـ نگهدارى نفس از عذاب جاویدان، از طریق تحصیل اعتقادات صحیح.
2 ـ پرهیز از هر گونه گناه، اعم از ترک واجب و فعل معصیت.
3 ـ خویشتندارى در برابر آنچه قلب آدمى را به خود مشغول مى دارد و از حق منصرف مى کند، و این تقواى خواص بلکه خاص الخاص است. (8)
امیرمؤمنان على(علیه السلام) در «نهج البلاغه» تعبیرات گویا و زنده اى پیرامون تقوا دارد، و تقوا از مسائلى است که در بسیارى از خطبه ها، نامه ها و کلمات قصار حضرت(علیه السلام) روى آن تکیه شده است.
در یک جا تقوا را با گناه و آلودگى، مقایسه کرده چنین مى گوید: «أَلَا وَ إِنَّ الْخَطَایَا خَیْلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَیْهَا أَهْلُهَا وَ خُلِعَتْ لُجُمُهَا فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِی النَّارِ! أَلَا وَ إِنَّ التَّقْوَى مَطَایَا ذُلُلٌ حُمِلَ عَلَیْهَا أَهْلُهَا وَ أُعْطُوا أَزِمَّتَهَا فَأَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ»؛ (بدانید! گناهان همچون مرکب هاى سرکش است که گنهکاران بر آنها سوار مى شوند، و لجامشان گسیخته مى گردد، و آنان را در قعر دوزخ سرنگون مى سازد. اما تقوا، مرکبى است راهوار و آرام، که صاحبانش بر آن سوار مى شوند، زمام آنها را به دست مى گیرند، و تا قلب بهشت پیش مى تازند!). (9)
مطابق این تشبیه لطیف، «تقوا» همان حالت خویشتندارى و کنترل نفس و تسلط بر شهوات است، در حالى که بى تقوائى همان تسلیم شدن در برابر شهوات سرکش و از بین رفتن هر گونه کنترل بر آنها است.
و در جاى دیگرى مى فرماید: «اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ التَّقْوَى دَارُ حِصْن عَزِیز وَ الْفُجُورَ دَارُ حِصْن ذَلِیل لَا یَمْنَعُ أَهْلَهُ وَ لَا یُحْرِزُ مَنْ لَجَأَ إِلَیْهِ أَلَا وَ بِالتَّقْوَى تُقْطَعُ حُمَةُ الْخَطَایَا»؛ (بدانید اى بندگان خدا! تقوا قلعه اى است محکم و شکست ناپذیر، اما فجور و گناه حصارى است سست و بى دفاع، که اهلش را از آفات نجات نمى دهد و کسى که به آن پناهنده شود در امان نیست، بدانید! انسان تنها به وسیله تقوا از گزند گناه مصون مى ماند). (10)
و باز در جاى سومى مى افزاید: «فَاعْتَصِمُوا بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّ لَهَا حَبْلاً وَثِیقاً عُرْوَتُهُ وَ مَعْقِلًا مَنِیعاً ذِرْوَتُهُ»؛ (چنگ به تقواى الهى بزنید، که رشته اى است محکم، و دستگیره اى است استوار، و پناهگاهى است مطمئن!). (11)
از لابلاى مجموع این تعبیرات، حقیقت و روح تقوا به خوبى روشن مى شود.
این نکته نیز لازم به یادآورى است که، تقوا میوه درخت ایمان است و به همین دلیل، براى به دست آوردن این سرمایه عظیم، باید پایه ایمان را محکم ساخت.
البته، ممارست بر اطاعت، و پرهیز از گناه، و توجه به برنامه هاى اخلاقى، ملکه تقوا را در نفس راسخ مى سازد، و نتیجه آن، پیدایش نور یقین و ایمان شهودى در جان انسان است، و هر قدر «نور تقوا» افزون شود، «نور یقین» نیز افزون خواهد شد، و لذا در روایات اسلامى مى بینیم «تقوا» یک درجه بالاتر از «ایمان» و یک درجه پائین تر از «یقین» شمرده شده!
امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) مى فرماید:«اَلاِیْمانُ فَوْقَ الاِسْلامِ بِدَرَجَة، وَ التَّقْوى فَوْقَ الاِیْمانِ بِدَرَجَة، وَ الْیَقِیْنُ فَوْقَ التَّقْوى بِدَرَجَة، وَ ما قُسِّمَ فِى النّاسِ شَىْءٌ اَقَلَّ مِنَ الْیَقِیْنِ»؛ (ایمان، یک درجه برتر از «اسلام» است، و «تقوا» درجه اى است بالاتر از «ایمان» و «یقین» درجه اى برتر از «تقوا» است، و هیچ چیز در میان مردم کمتر از «یقین» تقسیم نشده است!)، (12)
این بحث را با شعر معروفى که حقیقت تقوا را ضمن مثال روشنى بیان کرده پایان مى دهیم:
خَلِّ الذُّنُوبَ صَغِیْرَهاوَ کَبِیْرَها فَهُوَ التَّقى *** وَ اصْنَعْ کَماش فَوْقَ اَرْ ضِ الَّشْوِک یَحْذَرُ ما یَرى
لاتَحْقِرَنَّ صَغِیْرَةً اِنَّ الْجِبالَ مِنَ الْحَصى
«گناهان کوچک و بزرگ را ترک گوى، و تقوا همین است
«همچون کسى باش که وقتى از یک «خارزار» مى گذرد، لباس و دامان خود را چنان جمع مى کند که خار بر دامانش ننشیند، و پیوسته مراقب اطراف خویش است»
«هرگز گناهى را کوچک مشمر، که کوه هاى بزرگ از سنگریزه هاى کوچک تشکیل شده»! (12)، (13)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.