پاسخ اجمالی:
معیار اصلی انتخاب خلیفه در سقیفه جلوگیری از رسیدن این مقام به بنی هاشم و بازیابی اعتبار از دست رفته قدرت طلبان قریش بود. بنابراین، بنى امیّه که پس از جنگ ها و توطئه های بسیار بر ضدّ اسلام، سرانجام با پذیرش شکست، به عنوان طُلَقا، با خوارى و بدنامى روزگار مى گذرانیدند، پس از رحلت پیامبر(ص) و در جریان سقیفه بر جامعه اسلامى مسلط گردید.
پاسخ تفصیلی:
معیار اصلی انتخاب خلیفه در سقیفه جلوگیری از رسیدن این مقام به بنی هاشم و بازیابی اعتبار از دست رفته قدرت طلبان قریش بود.
«بنى امیّه» که سال ها، بزرگترین جنگ ها و توطئه ها را در عصر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) بر ضدّ اسلام به راه انداخته بودند، سرانجام با پذیرش شکستى تلخ به عنوان «طُلَقا» (آزادشدگان پیامبر) در میان مسلمانان با خوارى و بدنامى روزگار مى گذراندند. آنان هنگام رحلت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) از هیچ اعتبار و وجهه اى برخوردار نبودند تا بتوانند چون دو دهه گذشته در مقابل موج جدید اسلام بپا خیزند.
ولى با حادثه اى که پس از رحلت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در جریان سقیفه اتّفاق افتاد و در نتیجه دست «بنى هاشم» از حکومت اسلامى و مدیریّت جامعه نوبنیاد و پرتلاطم آن روز کوتاه شد، شرایطى فراهم گشت که در نهایت به سلطه قطعى بنى امیّه بر جامعه اسلامى انجامید.
بگذارید این سخن را از معتبرترین منابع اهل سنّت یعنى «صحیح بخارى» بشنویم:
آن روز گروهى از انصار در سقیفه گردهم آمده بودند تا براى مسلمانان امیرى انتخاب کنند. آنان درصدد بودند سعد بن عباده انصارى ـ رئیس قبیله خزرج ـ را به عنوان امیر برگزینند؛ ولى «ابوبکر» با برافراشتن پرچم فضیلت قریش گروه انصار را شکست داد. وى با این سخن که پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «پیشواى مسلمانان باید از قریش باشد»(1) با تکیه بر اصل امتیاز قریش بر سایر اقوام عرب بر آنان غلبه کرد. اصلى که اسلام با آن مبارزه کرد و پیامبر تنها زعامت و پیشوایى امّت را در اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) قرار داده بود.
اخبار و روایاتى که پیرامون گفت وگوهاى آن روز در سقیفه، امروز در دست ما است گویاى این واقعیّت است که معیار انتخاب خلیفه در آن جمع عمدتاً حول محور «قرشى» بودن مى چرخید.
ابن ابى الحدید در ذیل خطبه 26 نهج البلاغه مى گوید: عمر به انصار گفت: «به خدا سوگند! عرب هرگز به امارت و حکومت شما راضى نمى شود، زیرا پیامبر(صلى الله علیه وآله) از قبیله شما نیست. ولى عرب قطعاً از این که مردى از طایفه پیغمبر حکومت کند امتناع نخواهد کرد. کیست که بتواند با ما در حکومت و میراث محمّدى معارضه کند، حال آن که ما نزدیکان و خویشاوند او هستیم؟».(2)
در روایت ابن اسحاق چنین آمده است: «شما به خوبى مى دانید که این جماعت از قریش داراى چنین منزلت و مقامى است که دیگر اقوام عرب آن را ندارند و اقوام عرب جز بر مردى از قریش متّفق القول نخواهند شد».
و در بیان ابوبکر نیز آمده است: «قوم عرب جز قریش را به خلافت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نخواهد شناخت».(3)
مفهوم این سخن آن است که آنچه شرط لازم براى زمامدارى مسلمانان است، شایستگى و تقوى و فضیلت نیست، بلکه آنچه که باید جانب آن را رعایت کرد و محترم شمرد «شرافت قبیله اى» است که آن هم تنها در قریش خلاصه مى شود؛ چون این قریش بود که در زمان جاهلیّت از اشرافیّت دینى و مالى برخوردار بوده است، به گونه اى که سایر اقوام تنها زیربار فرمانى مى رفتند که قریش آن را وضع کند، و این قریش بود که سرنوشت حجاز را در آن زمان در دست داشت. بنابراین، پس از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز این قریش است که حق دارد زمام امور مسلمانان را به دست گیرد و بر همگان حکمرانى کند.
این مهمترین برگ برنده اى بود که ابوبکر و دستیارانش در آن روز توانستند با طرح آن بر جمع کثیر انصار غلبه کنند.
جمع بندى حوادث نیم قرن اوّل اسلام نشان مى دهد آنچه در «سقیفه» اتّفاق افتاد تنها شکست انصار در مقابل امتیازطلبى قریش نبود، بلکه اصلى در آنجا بنا نهاده شد که زنجیروار باب مسائل و مشکلات دیگر را بر جهان اسلام گشود.(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.