پاسخ اجمالی:
چند اشكال به سقیفه وارد است؛ مثلا: آن اجتماع هرگز شوراى منتخب مردم نبود و بنى هاشم و حتی همه مهاجران، نماينده اى نداشتند. در سقيفه معيار، انتخابِ اصلح نبود؛ بلکه گويى مى خواستند ميراثى تقسيم كنند لذا هر كدام مدّعى سهم بيشتر بودند. در آنجا مطلقاً سخنى از وصيت پيامبر(ص) در امر خلافت به ميان نيامد با اينكه همه مى دانستند پيامبر(ص) با حديث ثقلين، قرآن و خاندانش را نزدشان به امانت گذاشته است. آيا اين حديث شريف به حاضران سقيفه دستور نمى داد كه قبل از هر چيز به سراغ قرآن و اهل بيت(ع) بروند نه اميال و هواهاي نفساني خود؟
پاسخ تفصیلی:
از داستان سقیفه به خوبی استفاده می شود كه:
1. گردهمايى سقيفه، هرگز يك شوراى منتخب مردم نبود، آنگونه كه بعضى وانمود مى كنند؛ بلكه چند نفر از انصار در ابتدا براى اين كه كار را به نفع خود تمام كنند، حضور يافتند؛ سپس چند نفر از مهاجرين كه رقيب آنها در امر خلافت بودند، حاضر شدند و با مهارت خاصّى پايه خلافت ابوبكر را بنا نهادند.
2. اگر بنا بود يك شوراى منتخب مردم و يا شبه منتخب، بر كار خلافت نظارت كنند، حدّاقل مى بايست از همه قبايل انصار، در مدينه و از همه مهاجران، نماينده اى در آنجا حضور يابد، درحالى كه هرگز چنين نبود، «بنى هاشم» كه نزديك ترين و آشناترين افراد به مكتب پيامبر(صلى الله عليه وآله) بودند، مطلقاً در آنجا حضور نداشتند؛ بنابراين، هيچ گونه مشروعيّتى براى گردهمايى سقيفه نمى توان قائل شد؛ نه مشروعيت دينى و نه مشروعيت نظام هاى معمولِ سياسى دنيا.
3. از ماجراى «سقيفه» به خوبى استفاده مى شود كه معيار، انتخابِ اصلح نبود بلكه گويى مى خواهند ميراثى را تقسيم كنند؛ هر كدام مدّعى بودند سهم ما در اين ميراث بيشتر است. به يقين كسانى كه با چنين نگرشى به مسأله خلافت مى نگرند هرگز نمى توانند آنچه را به حال مسلمانان اصلح است، برگزينند.
4. در «سقيفه» مطلقاً سخنى از وصاياى پيامبر(صلى الله عليه وآله) در امر خلافت به ميان نيامد با اينكه همه مى دانستند پيامبر(صلى الله عليه وآله) طبق روايت معروف، فرموده بود: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ: كِتَابَ اللّهِ وَ عِتْرَتِي؛ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي أَبَداً»؛ (من دو چيز گرانمايه در ميان شما به يادگار مى گذارم كه اگر به آنها چنگ زنيد هرگز گمراه نخواهيد شد: كتاب خدا و خاندانم را).
آيا اين حديث شريف كه در اكثر منابع اهل سنّت و شيعه نقل شده و جزء روايات متواتر محسوب مى شود(1) و پيامبر(صلى الله عليه وآله) نه يك بار، بلكه چندين بار و در موارد مختلف آن را بيان كرد، به حاضران سقيفه دستور نمى داد كه قبل از هر چيز به سراغ قرآن و اهلبيت(عليهم السلام) بروند و تمايلات خويش را بر سرنوشت مسلمانان حاكم نكنند؟
آيا حديث شريف «غدير» كه به طور متواتر از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده، هشدارى به گردانندگان «سقيفه» نمى داد؟
آيا توصيه هاى مكرّر پيامبر(صلى الله عليه وآله) از نخستين روز آشكار كردن دعوتش كه در حديث «يوم الدّار» منعكس است و به وضوح سخن از وصايت و خلافت على(عليه السلام) مى گويد و يا آنچه كه در آخرين ساعات عمر پيامبر(صلى الله عليه وآله) - كه داستان «قلم و دوات» است - پيش آمد، كافى نبود كه حداقل سخنى از خلافت على(عليه السلام) كه شايسته ترين فرد بود به ميان آيد؟ راستى شگفت آور است!!
ولى از يك نظر نيز مى توان گفت شگفت آور نيست! زيرا هنگامى كه از بيمارى پيامبر(صلى الله عليه وآله) سوء استفاده مى كنند و از آوردن «قلم و دوات و كاغذ» براى نوشتن آخرين پيام، جلوگيرى مى نمايند و حتّى زشت ترين كلمات را درباره پاك ترين فرزندان آدم(عليه السلام) يعنى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بر زبان جارى مى كنند، پيدا است از قبل تصميماتى درباره خلافت گرفته اند كه هيچ چيز حتّى سخنان رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) نمى تواند مانع آن شود. چه مى توان كرد؟ مسأله مقام است كه انسان را به سوى خود جذب مى كند و همه چيز را پشت پرده فراموشى قرار مى دهد.(2)،(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.