پاسخ اجمالی:
هر انسانی بر مبنی فطرت، خود و جهان هستی را نیازمند خالقی نیرومند و جاودانه می بیند. ندای فطرت، ندایی پاک و سرشار از مهر و محبت است که با استحکام و منطق، فرمان اعتقاد به خدا را صادر می کند. البته شدّت و ضعف تأثیر فطرت، بستگی به شرایط محیط، تربیت و تبلیغات دارد. به عنوان مثال؛ اشخاص در هنگام قدرت هیچ توجهی به خدا ندارند اما در تنگنای شکست و ناتوانی با رغبت به این مبدء مقدس توجه می کنند.
پاسخ تفصیلی:
هر انسانى، اعمّ از فقیر و غنى، عالم و جاهل و داراى هر نوع مقام، شخصیّت، محیط اجتماعى، رسوم، عادات، فرهنگ و تمدّنى که باشد، زمانى که او را به حال خود واگذارند و فطرت او از همه مسائل فلسفى، علمى، گفتار خداپرستان و مادّى گرایان، عریان شود و تحت تأثیر هیچ یک از عوامل خارجى قرار نگیرد، خود به خود، متوجّه نیرویى توانا و مقتدر مى شود که بر مافوق دنیاى محسوس، حکومت مى کند. انسان در این زمان، خود را جزئى از اجزاى جهان هستى و عالَم را به یک نیروى جاودان و همیشگى، متصّل مى یابد که خالق او و جهان هستى است.
چنین انسانى با تمام وجود، احساس مى کند که ندایى لطیف و سرشار از مهر و محبّت و در عین حال، محکم و منطقى، او را به طرف موجودى مى خواند که ما آن را خدا مى نامیم. این ندا، همان نداى فطرت پاک و بى آلایش بشر است که مانند حاکمى نیرومند و مقتدر، فرمان اعتقاد به خدا را صادر مى کند.
البتّه این حقیقت، گفتنى و لازم به ذکر است که شدّت و ضعف تأثیر فطرت، بستگى به شرایط گوناگون محیط، تربیت و تبلیغات دارد، به عنوان مثال فرمان فطرت در زمانى که افکار گوناگون مانند سربازانى مهاجم، سراسر مملکت وجود او را محاصره کرده اند، با زمانى که ذهن او خالى از هرگونه فکر و اندیشه اى است، تفاوت بسیارى پیدا مى کند.
خلاصه آنکه ممکن است در بعضى از شرایط، حکم فطرت مانند فرمان حاکم برکنار شده، هیچ اثرى نبخشد.
بر همین اساس، زمانى که بشر خود را در برابر مشکلات و گرفتارى ها مى بیند و هنگامى که حوادث و جریانات طبیعى و غیر طبیعى (سیل، زلزله، طوفانى شدن دریا و سقوط هواپیما) به او روى مى آورد و دست او از تمام ابزارهاى مادّى کوتاه مى ماند و در میان امواج خروشان اقیانوس حوادث، غوطه مى خورد و پناهگاهى نمى یابد و یا در میان آسمان در حالى که هواپیما آتش گرفته، معلّق زنان پایین مى آید؛ خود را ضعیف و ناتوان مى یابد و دست به دامن کسى مى زند که قدرت او مافوق قدرتهاست و به پیشگاه او اظهار عجز کرده و از او مى خواهد که با نیروى فوق العاده خود، دست او را بگیرد و از این مهلکه نجات بخشد.
این نقطه خاص و این نیروى مرموزى که در این زمان توجّه بشر را به خود جلب مى کند، همان خداست، همان نیروى بى پایانى که بر جان جهان، مسلّط است و همان موجودى که جهان وجود از سرچشمه وجود او جوشیده است.
در طول زندگانى، چنین اشخاصى را به چشم خود دیده و یا در صفحات تاریخ به نام آنها برخورد کرده ایم. اشخاصى که در هنگام قدرت و شوکت، هیچ گونه توجّهى به خدا نداشتند، امّا همین که در تنگناى شکست و ناتوانى قرار گرفتند با رغبت هر چه تمام تر به این مبدأ مقدّس متوجّه شده و از جان و دل، او را پرستیدند.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.