پاسخ اجمالی:
کتابی مشتمل بر 52 سوره، که هر سوره بسم الله مخصوص دارد؛ مانند بسم الله النصّر النصران. از جملات کتاب مشخص می شود که نویسنده، این عبارت ها را به عنوان وحی نوشته است که اغلب الفاظ و جملات آن تکراری، و از مفردات قرآن مجید اخذ شده که تنها صورت آن ها تغییر یافته است، که غلط های لفظی و معنائی آن، قابل شمارش نیست. انصافاً این کلمات از فکر سلیم صادر نشده، و ممکن است از روی خبث سیرت و غرض ورزی باشد و شاید، در اثر بیماری روحی و مرض عصبی بوده باشد، که قرآن فرموده: لا عَلی المَریض حَرَج.
پاسخ تفصیلی:
این کتاب در 80 صفحه 16 سطری و مشتمل بر 52 سوره است، و هر سوره اسم معیّنی دارد، و ممکن است این همان لوح مسطور باشد که در خطبه ی خلقت به آن اشاره شده است. در سوره ی 17 می گوید: «تبارک الله انزل لوح المسطور بالحق قل کلّ بما نزّل الله لموقنون».
اسامی سوره هایش از این قبیل است: «التمحید، التسبیح، التعظیم، التقدیس، الشهادة، الوجه، الوحید، التنزیل، التنذیر، و همچنین سائر سوره ها و در سر هر سوره بسم الله مخصوص ذکر می کند، مانند بسم الله النصّر النصران، بسم الله السلّط السلطان، بسم الله الفتّح الفتحان، بسم الله العلّم العلیم، بسم الله القدّر القدیر، بسم الله الوحّد الوحید» و همچنین تا آخر سوره ها.
آغاز این کتاب چنین است: التمحید احدی عشر آیات محکمات غرّیة ظهوریة، هو، «بسم الله السلّط السلطان، الحمد لله الّذی نزّل الکتاب بالحقّ لا ریب فیه هدیً للعالمین هو الّذی بیده من فی السموات و الارض و هو بکلّ شیء علیم ...».
زمان تألیف این کتاب بعد از کتاب بیان است، در سوره ی دهم و آیه ی 12 می گوید:«قل انّما الّذین ظلموا آل البیان سوف تشهدون و در سوره ی پنجم آیه ی 2 می گوید: شهد الله انّه لا اله الّا هو و انّ علیّا قبل نبیل مظهر لکینونیّته قل کلّ الیه یقلبون شهد الله انّه لا اله الّا هو و انّ ما فی البیان دینه و کلّ الیه مسلمون».
و از جملات کتاب معلوم است که این عبارتها را به عنوان وحی، و آسمانی بودن نوشته است، و اغلب کتاب یک رشته الفاظ و جملات تکراری است، که از مفردات قرآن مجید گرفته و صورت آنرا تغییر داده است، و اغلاط لفظی و معنائی در این کتاب به حدّی است که قابل شمارش نیست.
در آیه ی 18 سوره ی 27 می گوید: «قل الله خلق فی الجنّة قصور من الماس بیض و من یاقوت حمر و من زمرّد خضر و من لعل صفر مخزون قل هو القادر علی امره و کلّ له ساجدون انّ فیه من اسدار مخضود» که نه جهت تذکیر و تأنیث بودن ضمائر و صفات لحاظ شده و نه جهت مفرد و جمع بودن صفت و موصوف و نه از جهت صحّت معنای جمله و نه از جهت قواعد نحوی از جهات مختلف که برای اهل آن کاملا روشن است. همه کتاب همین طور است و حتی گاهی حکمهای تازه و مسخره آمیز و خنده آوری نیز دارد.
در سوره ی 29 می گوید: «انّنی کنت فتیً امّیا ما قرئت شئون علمکم افلا تشعرون و انّ ذلک ممّا اجری الله من لسانی کیف یشاء افلا تشعرون یا قوم لا ترضوا بقتلی ثمّ عن صغر سنّی تخجلون یا قوم لا یجرمنّکم کفری ان کفرت بالله و اشرکت فعلیّ ذنبها مالکم کیف تفترون و تحکمون یا قوم اتّقوا الله ثمّ نفسی لا تحزنون یا قوم اتّقوا الله ثمّ نفسی لا تقتلون...».
در سوره ی 32 می گوید: «قل اتّقوا الله یا اهل الملا ثمّ انظروا کیف جعلنا السماء ذات رفاعا و الارض ذات مطاعا انصفوا بالله یا قوم الم نجعل لکم شمسا نوّارا و قم فی السماء سطّاعا و کواکبا لمّاعا انّ ربّکم کان قدّارا و هو الّذی جعل الجبال بذّاخا و جعل السحاب سبّاراً ...».
انصافاً این کلمات از یک آدم معمولی که فکر و عقل و هوشش بجا باشد، صادر نشده است، و به طور مسلّم از مراکز دیگری وحی گرفته شده است «انّ شیطانه یتکلّم بالهندیّة».
البته ممکن است این سخنهای ناجور و مختلف از روی خبث سیرت و غرض رانی نباشد، بلکه در اثر بیماری و کسالت روحی و مرض عصبی بوده باشد که در این صورت لازم بود همراهان ایشان بخاطر ترحّم و رعایت مصلحت اجتماعی و ملاحظه عواقب آن، ایشان را تحت معالجه و مراقبت قرار می دادند و از این کسالت سخت نجات می دادند. اگرچه به فرموده قرآن: «وَلا عَلی المَریض حَرَج»(1) ولی اطرافیان، آن سیّد مریض و بیچاره را از روی جهالت و نادانی وادار به ستم و ظلم کردند که در نتیجه خودشان را مبتلا نمودند.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.