پاسخ اجمالی:
از مجموع آيات بسیار گسترده قرآن، می توان به اين حقيقت دست یافت كه این آیات، خداوند را به عنوان یگانه خالق، مالک، ربّ و حاکم همه هستى، اعم از آسمان و زمين و عرش و كرسى و انسان، معرّفى مى كند؛ و به توحید در خالقیت، توحید در مالکیت، توحید در ربوبیت و توحید در عبادت تصریح می کند و با بیانی روشن مى گويد: كه غير از او هيچ ربّ و پروردگارى در جهان هستى نيست. به عنوان مثال: خداوند در آيه 164 سوره انعام خطاب به پيامبر(ص) مى فرمايد: «قُلْ أَغَيْرَ اللهِ أَبْغِي رَبّاً وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْء».
پاسخ تفصیلی:
خداوند در آيه 164 سوره انعام که در آن روى سخن به پيامبر(صلى الله عليه وآله) است؛ مى فرمايد: (بگو: آيا غير خدا، پروردگارى را بطلبم، در حالى كه او پروردگار همه چيز است؟!)؛ «قُلْ أَغَيْرَ اللهِ أَبْغِي رَبّاً وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْء». (1)
شما چگونه مى خواهيد خود را از نظام كلّى جهان آفرينش جدا بدانيد؛ و در حالى كه خداوند پروردگار تمامى موجودات است، چگونه ما او را «رب» خويش ندانيم؟ آيا ممكن است چيز ديگرى را كه خود تحت ربوبيّت خداوند قرار دارد همتاى او بدانيم؟ و مربوب را رب بشمريم؟ و مخلوق را شريك خالق؟ و بنده را همسان مولى؟ اين چه قضاوتى است كه شما مى كنيد؟!
با توجّه به گستردگى مفهوم «شَىء» كه تمام ما سوى الله را شامل مى شود؛ توحيد ربوبيّت در اين آيه به طور كامل منعكس است. و در همين رابطه در دو آيه قبل از آن به پيامبر(صلى الله عليه وآله) دستور مى دهد كه صريحاً به مشركان بگويد: (بگو: نماز و تمام عبادات من، و زندگى و مرگ من، همه براى خداوندى است كه پروردگار جهانيان است)؛ «قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَاي وَمَمَاتِي للهِِ رَبِّ الْعَالَمِينَ». (2)
چرا غير او را بپرستم؟ و چرا سر بر آستان غير او بگذارم؟ و چگونه به ياد غير او زنده بمانم؟ و يا براى غير او بميرم؟ در حالى كه خالق و مالك و مربّى و پرورش دهنده من فقط او است.
مى بينيم در اينجا توحيد عبادت و توحيد ربوبيّت به هم آميخته و گره خورده؛ و معجون روح پرورى به وجود آورده اند. (3)
در سوره رعد باز روى سخن به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) است؛ منتها در اينجا سخن از پروردگار آسمان و زمين به ميان آمده، كه در واقع با «رب العالمين» و «رب كل شىء» تفاوت زيادى ندارد، هرچند با عبارات مختلف ذكر شده؛ مى فرمايد: (بگو: چه كسى پروردگار آسمانها و زمين است؟)؛ «قُلْ مَنْ رَّبُّ السَّمَوَاتِ وَالاَْرْضِ». (4)
و چون آنها هرگز نمى توانند ادّعا كنند كه بت ها، يا معبودهاى انسانى، و امثال آنها مدبّر و مربّى و نظام بخش آسمان و زمين اند؛ بلافاصله به پيامبر(صلى الله عليه وآله) دستور مى دهد: تو خود جواب اين سؤال را بده و (بگو: خداوند يگانه)؛ «قُلِ اللهُ».
در اينجا با هرچه غير او است وداع كن؛ و از هرچه جز او است دل برگير؛ و تنها به ذات پاك او تكيه كن، و دل در گرو او بدار و بر آستان او پيشانى نِه. تو را چه كار با موجوداتى كه مالك سود و زيان خويش نيستند تا چه رسد به ديگران «وَلاَ يَمْلِكُونَ لاَِنفُسِهِمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً». (5)
علاوه بر اين در سوره مومنون سخن از ربوبيّت خداوند در مورد عرش است؛ ولى از حاكميّت خداوند شروع مى كند؛ و مى فرمايد: (پس بلندمرتبه است خداوندى كه فرمانرواى حق است)؛ «فَتَعَالَى اللهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ». (6)
اين جمله تكميلى است بر آنچه در آيه قبل از آن آمده كه مى گويد: اگر قيامت و معادى در كار نباشد آفرينش انسان بيهوده خواهد بود؛ چرا كه چند روزه زندگى دنيا هدف والايى نيست كه آفرينش را توجيه كند.
سپس مى افزايد: (معبودى جز او نيست؛ و او پروردگارعرش كريم است)؛ «لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ».
«مَلِك» به معناى حاكم و مالك است؛ و اين وصف به معناى حقيقى جز درباره خداوند صادق نيست؛ چرا كه از شؤون خالقيّت و لوازم آن است، و چون خالقى جز او وجود ندارد؛ مالك و مَليكى نيز جز او نيست.
لذا بعد از آن او را توصيف به «حق» كرده؛ و سپس معبود را منحصر به او مى شمرد؛ زيرا عبادت تنها شايسته ملك حق است و با توصيف او به «ربُّ العَرشِ الكَرِيم» آن را تكميل و تأييد مى كند.
اين اوصاف چهارگانه همه براى تثبيت مسأله معاد و قيامت است كه در آيات قبل از آن آمده است.
«عرش كريم» يا اشاره به تمام جهان هستى است؛ زيرا «عرش» به معناى تخت بلند سلاطين است، و تخت حكومت خداوند، كنايه از مجموع جهان آفرينش است و در اين صورت مفهوم آن با جمله «ربُّ كُلِّ شَىء» كه در آيات قبل آمده هماهنگ است.
توصيف «عرش» به «كَريم» با توجّه به اين كه «كريم» به معناى شريف و خوب و پرفايده است؛ از اين نظر است كه تخت حكومت پروردگار مصداق كامل اين اوصاف است.
ولى بعضى گمان كرده اند كه وصف «كريم» به معناى صاحب كريم است و چون اين معنا در مورد عرش صادق نيست؛ بنابراين صفت است براى ذات پاك خدا، در حالى كه كريم مى تواند وصف براى غير موجودات عاقل نيز بوده باشد. مانند: «لَهُمْ مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ»؛ (آمرزش و روزى پر ارزشى براى آنها است). (7)
همچنين در سوره صافّات، مسأله ربوبيّت خداوند در مورد انسان ها مطرح است؛ و از زبان الياس(عليه السلام) پيامبر بزرگ خدا خطاب به قومش چنين نقل مى كند كه آنها را درباره پرستش بت معروفشان «بَعْل» مورد ملامت قرار داده؛ به آنها مى فرمايد: شما چگونه به سراغ اين بت مى رويد و خداوندى را كه احسن الخالقين است رها مى سازيد؟! سپس اضافه مى كند: (خدايى كه پروردگار شما و پروردگار نياكان شماست!)؛ «اللهَ رَبَّكُمْ وَرَبَّ آبَائِكُمُ الاَْوَّلِينَ». (8)، (9)
اين در واقع پاسخى است به تمام بت پرستان دنيا كه وقتى از آنها سؤال مى شد چرا بت ها را پرستش مى كنيد؟ براى توجيه اعمال خود مى گفتند: اين سنّت پدران ما است؛ و ما دست از سنّت آنها بر نمى داريم. حضرت الياس(عليه السلام) روى اين معنا تكيه مى كند كه شايسته عبوديّت و پرستش كسى است كه رب و نظام بخش جهان، و پرورش دهنده واقعى انسان است؛ خداوند هم ربّ شما و هم رب پدران و نياكان شما بوده، اگر آنها در شناخت معبود حقيقى و پروردگارشان به خطا رفتند؛ شما چرا راه خطا را مى رويد؟
از مجموع آيات فوق و آيات مشابه آن در قرآن مجيد كه بسيار گسترده و فراوان است؛ اين حقيقت به دست مى آيد كه قرآن مجيد، مالك و مربّى و مدير و مدبّر را نسبت به تمام جهان هستى و هر شىء و هر موجود اعم از آسمان و زمين و عرش و كرسى و انسان هاى امروز و پيشين، خداوند قادر متعال معرّفى مى كند؛ و با صراحت مى گويد: كه غير از او هيچ رب و پروردگارى در جهان هستى نيست. (10)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.