پاسخ اجمالی:
انسان نخستين بار با جهان محسوس آشنا مى شود. بنابراين جاى تعجّب نيست كه بت پرستى مذهب اقوام عقب افتاده باشد. زيرا از يك سو از درون فطرتشان فرياد خداپرستى بلند است و جاذبه هاى خداشناسى آنها را به سوى خدا دعوت مى كند، و از سوى ديگر چون مقهور جهان حسّ و مادّه اند و شناخت خدايى كه مجرد از زمان و مكان و مادّه باشد براى آنها مشكل است، گام در جاده بت پرستى مى گذارند و روح تشنه خود را با خدايان خيالى به طور كاذب سيرآب مى كنند.
پاسخ تفصیلی:
ناگفته پيدا است كه ريشه همه معلومات انسان در آغاز از محسوسات گرفته شده. زيرا انسان نخستين بار كه چشم مى گشايد عالم مادّه را مى بيند، و با جهان محسوس آشنا مى شود؛ و راه يافتن او به جهان ماوراى حس، حتى تصوّر وجودى كه مجرد از زمان و مكان و مادّه باشد بعد از مطالعه و تجزيه و تحليل در مسائل فكرى و عقلى و روحانى صورت خواهد گرفت؛ بنابراين جاى تعجّب نيست كه بت پرستى مذهب اقوام عقب افتاده باشد.
زيرا از يك سو از درون فطرتشان فرياد خداپرستى بلند است؛ و جاذبه هاى خداشناسى آنها را به سوى خدا دعوت مى كند، و از سوى ديگر چون مقهور جهان حسّ و مادّه اند و شناخت خدايى كه مجرد از زمان و مكان و مادّه باشد براى آنها مشكل است؛ گام در جاده بت پرستى مى گذارند، و روح تشنه خود را با خدايان خيالى به طور كاذب سيرآب مى كنند.
همچنين از آنجا كه گروهى از خادمان بتخانه و بتكده و حتى بسيارى از حاكمان طاغوتى از اين رهگذر منتفع مى شوند؛ به آن دامن مى زنند و سرانجام به صورت آئين رسمى يك كشور در مى آيد.
به راستى عجيب است كه حتى بسيارى از خداپرستان واقعى گاه رسوبات اين افكار در اعماق ذهنشان وجود دارد؛ و مثلا بعضى از عوام به هنگام سوگند خوردن مى گويند: قسم به خدايى كه در آسمان است!! و يا تصوّر مى كنند هنگامى كه براى دعا دست به آسمان بلند مى كنيم اشاره به خدايى مى كنيم كه در آسمان بر تخت قدرت نشسته است، و فرشتگان در اطراف او جمع اند!
غافل از اين كه نه خدا در آسمان است و نه بلند كردن دست به هنگام دعا اشاره به قرارگاه او است؛ بلكه اين بلند كردن دست نشانه تسليم و اضطرار است و يا همان گونه كه در بعضى از روايات وارد شده به خاطر آن است كه نعمت هاى خدا از آسمان فرود مى آيد. باران و نور آفتاب كه مايه حيات هر موجود زنده اى است از آنجا است؛ و توجّه به آسمان توجّهى است به خالق بلند مقام اين نعمت ها.
به هر حال تا انسان از نظر فكرى ورزيده و پخته نشود؛ دور كردن آثار شرك از او مشكل است.
بنى اسرائيل با آن كه ساليان دراز در مكتب توحيدى پيامبر اولوالعزمى همچون موسى(عليه السلام) پرورش يافتند، و آثار عظمت او را به هنگام نجات از چنگال فرعونيان و عبور از نيل را با چشم خود ديدند؛ باز همين كه از كنار بت پرستان عبور كردند و چشمشان به بت ها افتاد به عقب برگشتند و دست به دامن موسى(عليه السلام) زده، تقاضاى بت سازى از او كردند! كه با عكس العمل شديد موسى(عليه السلام) روبه رو شدند، و از گفته خود پشيمان گشتند.
در عين حال مدت زيادى نگذشت كه وقتى موسى(عليه السلام) موقّتاً از ميان آنها براى گرفتن الواح و احكام شريعت به كوه طور رفت؛ سامرى از اين غيبت استفاده كرده، براى آنها بتى ساخت و بنى اسرائيل را به بت پرستى دعوت كرد. اكثريت آنها راه توحيد را رها كرده، در برابر گوساله سامرى سر تعظيم فرود آوردند؛ تنها گروه كوچكى از آنها در كنار هارون(عليه السلام) برادر موسى(عليه السلام) به توحيد وفادار ماندند، و اين نشان مى دهد كه رهبران راه توحيد، مخصوصاً در برابر اقوام عقب افتاده كه در محيط هاى بت پرستى پرورش يافته اند، با مشكلات بزرگى روبه رو هستند، و اصولا شستن آثار شرك از صفحه دل ها كار آسانى نيست؛ و نياز به پرورش فكرى و تربيت صحيح فرهنگى دارد. (1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.