پاسخ اجمالی:
پس از آنکه عبیدالله المهدی در مراکش به زندان افکنده شد، ابوعبدالله شیعی پس از استحکام موقعیت خود در سال 296 هـ در افریقیه، با سپاهی عظیم راهی آنجا شد و او را آزاد کرد و به عنوان مهدی موعود با او بیعت کرد. سپس در رقاده علناً به عنوان خلیفه با وى بیعت شد و با لقب المهدى بالله نخستین خلیفه فاطمى گشت. پس از مدتی ابوعبدالله به قتل رسید و عبیدالله پایه هاى حکومت خویش را بر خون یاران خود بنیان نهاد. او پس از آن به رتق و فتق امور پرداخت و پس از 25 سال خلافت از دنیا رفت.
پاسخ تفصیلی:
ابوعبدالله شیعی پس از استحکام موقعیت خود در سال 296 هـ در افریقیه، برادرش ابوالعباس را نایب خود نمود و در رأس جنگجویان کتامى خویش، به سمت سجلماسه پیش رفت تا زمام قدرت را به دست مولاى خود که هنوز او را ندیده بود، بسپارد. ابوعبدالله با رسیدن به سجلماسه به سرعت به آزادى عبیدالله المهدى پرداخت و او را به بزرگان سپاه خود معرفى کرد و با نام مهدى با وى بیعت کرد و او را به عنوان مهدى موعود به مردم معرفى نمود. در سال 297 هجرى عبیدالله به رقّاده، پایتخت حکومت ابوعبد الله رسید و در آنجا علناً به عنوان خلیفه با وى بیعت شد. عبیدالله با لقب المهدى بالله و امیرالمومنین نخستین خلیفه فاطمى گشت و حکومت خود را به نام و یاد دختر محبوب حضرت رسول(صلى الله علیه وآله وسلم) دولت فاطمى نام نهاد.
با استقرار دولت فاطمى در افریقیه (تونس امروزى) به رهبرى امام حاضر اسماعیلیان، دوره ستر صد و پنجاه ساله تاریخ قدیم اسماعیلى به پایان رسید و دوره کشف طولانى شروع شد.(1) عبیدالله در مَسند رهبرىِ حکومت، شیوه هایى را به کاربرد که باعث ناراحتى بزرگان کتامه شد. شیوخ قبیله کتامه ناخشنودى خود را به ابوعبدالله گزارش دادند و ابوعبدالله آنرا به عبیدالله رساند. عبیدالله که از موقعیت ابوعبد الله آگاه بود، کم کم همه کارها را از او گرفت و وى را از خود دور ساخت و به تدریج افراد دیگرى را بر امور دولت گماشت و بین نظامیان کتامه و ابوعبدالله جدایى انداخت. عبیدالله با دادن اموال به دست آمده از اغلبیان به نظامیان، این اختلاف را بیشتر کرد و بین سران کتامه تفرقه انداخت. ابوالعباس برادر ابوعبدالله که در امامت و مهدویت عبید الله شک کرده بود، یکى از بزرگان کتامه را تحریک کرد تا از عبیدالله دلیلى براى مهدویت و امامت خود بخواهد، ولى عبیدالله به جاى دلیل، فرمان قتل وى را صادر کرد. ابوعبدالله دیگر طاقت نیاورد و سیاست عبیدالله را نادرست خواند و به عبیدالله توصیه کرد که از این کارها دست بردارد. یقیناً اعتراض ابوعبدالله نشانه تغییر دیدگاه وى نسبت به امامت عبیدالله است. زیرا بنابر دیدگاه اسماعیلیه، امام معصوم است و کسى حق اعتراض به کارهاى وى را ندارد. بنابراین اعتراض ابوعبدالله نشانه تردید شدید وى نسبت به امامت عبیدالله المهدى است. قاضى عبدالجبار در تثبیت دلائل النبوة در این زمینه مى نویسد: «ابوعبدالله در حضور مردم کتامه و عبیدالله اقرار کرد که اشتباه کرده و عبیدالله نه تنها مهدى و امام نیست بلکه شیادى زشت سیرت است».(2)
عبیدالله که دیگر متوجه خطر شده بود دستور داد که در یک روز ابوعبدالله و ابوالعباس را به قتل برسانند و هر دو در جمادى الثانى سال 298 هجرى به قتل رسیدند. در اینجا بار دیگر تاریخ تکرار شد و ابوعبدالله و ابوالعباس به سرنوشت ابومسلم خراسانى و ابوسلمه خلّال دچار شدند. عبیدالله بعد از کشتن آنها تا مدت ها ظاهر نشد و شورشى که به نفع ابوعبدالله به راه افتاد به سختى سرکوب شد و عده اى به اتهام گرایش به ابوعبدالله به قتل رسیدند و این چنین عبیدالله پایه هاى حکومت خویش را بر خون یاران صدیق خود بنیان نهاده و محکم ساخت.(3) بعد از قتل ابوعبدالله در سال 298 هجرى، عبیدالله به رتق و فتق امور پرداخته و نگاه خود را به مشکلات خارجى حکومت معطوف ساخت. وى به اطراف لشگر کشید و بعضى از حکومت هاى محلّى را ساقط کرد. عبیدالله در فکر فتح مصر بود، ولى هیچ گاه نتوانست به آرزوى خود برسد. او در ساحل شرقى افریقیه شهرى به نام مهدیّه بنا کرد و در سال 308، پایتخت خود را از قیروان بدانجا منتقل کرد. عبیدالله پس از سى و پنج سال امامت و بیست و پنج سال خلافت در ربیع الاول 322 هجرى از دنیا رفت و در مهدیّه به خاک سپرده شد و پس از وى پسرش ابوالقاسم محمّد با عنوان القائم بامرالله خلیفه فاطمیان شد.(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.