پاسخ اجمالی:
ارتدوکس ها مجمع ایمان داران مسیحی را جماعتی می دانند که روح القدس آنان را از خطا محفوظ نگاه داشته است. کلیسای کاتولیک، پای را فراتر می گذارد و با اینکه پاپ ها در بیان مهم ترین آموزه های دینی همدیگر را تخطئه کرده اند، عصمت را برای کلیسای روم و در رأس آن برای پاپ ثابت می داند. شاید قرآن کریم در آیه «اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً...»، به این مهم اشاره کرده است. امروزه کلیسای ارتدوکس شرق و پروتستان ها و حتی برخی علمای کاتولیک آموزه ی سست عصمت پاپ را نمی پذیرند.
پاسخ تفصیلی:
آموزه ی عصمت کلیسا در کلیسای ارتدوکس و کاتولیک پذیرفته شده است. ارتدوکس ها مجمع ایمان داران مسیحی را جماعتی می دانند که روح القدس آنان را از خطا محفوظ نگاه داشته است. چنین عقیده ای در کلیسای کاتولیک هم پذیرفته شده است. هر فرد مسیحی باید معتقد باشد که مسیح پس از صعود به آسمان، روح القدس را فرستاد تا مؤمنان را هدایت کند. روح القدس هیچگاه کلیسا را رها نخواهد کرد و تا انتهای جهان با آن خواهد بود. بنابراین لازم است تمام حقایقی را که کلیسا تعلیم می دهد پذیرفت.
کلیسای کاتولیک، پای را فراتر می گذارد و عصمت را برای کلیسای روم هم ثابت می داند. در حقیقت نور عصمت از کلیسای روم به جهان مسیحیت می تابد. کلیسای روم عصمت خود را از دو طریق؛ یعنی پاپ و مجامع جهانی که پاپ برپا کرده است، کسب می کند.(1)
در قرون پس از اصلاح دینی، دو نگرش متفاوت در مورد مرجعیت کلیسای کاتولیک وجود داشت. دیدگاهی که پاپ را رهبری می دانستند که مرجعیت او در چهارچوب اصول و قوانین کلیسایی است. و دیدگاه دیگر که اکثریت بر آن اصرار داشتند این بود که پاپ، رهبر مطلق کلیساست و شوراهای عمومی اعتبار خود را از وی می یابند. پاپ پیوس نهم از پیروان سرسخت این نظریه بود. در شورای اول واتیکان (1869 ـ 1870) این موضوع مورد بحث قرار گرفت و بیانیه ای به نفع دیدگاه اکثریت صادر شد. در این بیانیه دو نکته حائز اهمیت است. اولاً سخنان پاپ تنها در مورد مسائلی که در مورد آنها به او اقتدار داده شده مصون از خطاست. یعنی در قلمرو الهیات و امور اخلاقی. ثانیاً مصون از خطا بودن پاپ به پشتوانه ی کلیسا و تصدیق اسقف ها وابسته نیست، یعنی عصمت مستقیماً از سوی خداوند به وی داده شده و این حکم، از پاپ نمی خواهد که با کلیسا مشورت کند.
کلیسای ارتدوکس شرق و پروتستان ها آموزه ی عصمت پاپ را نپذیرفتند. در حال حاضر برخی علمای کاتولیک هم این آموزه را زیر سؤال برده اند.(2)
نویسنده ی پروتستان کتاب الدلیل الی طاعة الانجیل به بررسی آموزه ی عصمت پاپ پرداخته است. به بیان این نویسنده، کاتولیک ها معتقدند که مسیح(علیه السلام) ریاست کلیسا را به پطرس رسول سپرده و این قدیس بزرگوار هم ریاست را به پاپ روم تفویض کرده است تا میراثی ابدی برای جانشینان وی باشد. دلیل آنان بر این مدعا کلامی از عیسی(علیه السلام) به پطرس است که فرمود: «و بر این صخره(3) کلیسای خود را بنا می کنم و ابواب جهنم بر آن استیلا نخواهد یافت و کلیدهای ملکوت آسمان را به تو می سپارم و آنچه بر زمین ببندی در آسمان بسته گردد و آنچه در زمین گشایی در آسمان گشاده شود.»(4) در نزد کاتولیک ها دلیلی واضح تر از آنچه ذکر شد نیست.
کاتولیک ها دلیل دیگری هم برای ریاست پاپ روم می آورند. از نگاه آنان، حکمت خداوند اقتضا می کند که شخصی سرپرستی و ریاست کلیسا و تدبیر امور آن را برعهده داشته باشد، چرا که مسیح(علیه السلام) خود به آسمان رفته است و نمی تواند مستقیماً تدبیر کلیسا را بر عهده گیرد و چون ضرورت وجود رئیس بر کلیسا ثابت شد، معلوم می شود که کلیسا بدون وجود پاپ نمی تواند به حیات خود ادامه دهد. آنان باید پاسخ دهند در مواقعی که پاپ کنونی از دنیا رفته و تا انتخاب پاپ بعدی ماه ها فاصله است چه کسی زمام هدایت کلیسای مسیح(علیه السلام) را بر عهده دارد؟
صرف نظر از تمام این کلمات، اصولاً هیچ سندی در کتاب اعمال رسولان و دیگر رساله ها در مورد شهادت پطرس در روم و حتی بر عزیمت وی به روم موجود نیست.(5)
به هر حال، استدلال کاتولیک ها درباره ی عصمت پاپ لرزان تر از آن است که در تحلیلی علمی قابل دفاع باشد. از یک سو، دلیل عصمت پاپ عبارت یا عبارت هایی از کتاب مقدس است. حال آن که کتاب مقدس اعتبار خود را به تأیید پاپ مدیون است. وانگهی، دلالت عبارات مورد استناد کاتولیک ها بر عصمت پاپ نیز مورد تردید است.
از سوی دیگر، صحیفه ی تاریخ ما را با واقعیت هایی روبرو می کند که با اعتقاد به عصمت پاپ سازگار نیست. وجود مواردی از فساد اخلاقی و دنیاگرایی پدران کلیسا، به ویژه در فاصله قرن دهم تا پانزدهم، بر اهل نظر پوشیده نیست. شاید به همین دلیل، کاتولیک ها عصمت پاپ را تنها در زمانی که آموزه های دینی و یا اخلاقی را توضیح می دهد، به رسمیت می شناسد نه در تمام لحضات زندگی. اما باید توجه داشت که پاپ ها در بیان مهم ترین آموزه های دینی هم یکدیگر را تخطئه کرده اند. نمونه ای از اختلاف نظر پاپ ها را در مسئله ی حاد وحدت یا تعدد اراده ی مسیح می توان دید.
مسیحیانی که آموزه ی عصمت پاپ و یا حاکمیت شوراهای کلیسایی را بی چون و چرا می پذیرند، باید هر تصویری که روحانیت از خداوند، نجات بشر، جبر و اختیار و مسائل مهم اعتقادی و اخلاقی ارائه می دهد، حتی اگر برخلاف عقل و فطرت خویش بیابند، تصدیق کنند و گاه در مقابل، دیدگاه پدران معصوم قبلی به نفع دیدگاه پدران معصوم کنونی، دفاع کنند. شاید قرآن کریم آنجا که مسیحیان و یهودیان را به پرستش دانشمندان دینی شان متهم کرده به این مهم اشاره کرده است:
«اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ وَ الْمَسیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاّ لِیَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمّا یُشْرِکُونَ»(6)؛ ((آنها) دانشمندان و راهبان خویش را معبودهایى در برابر خدا قرار دادند، و (همچنین) مسیح فرزند مریم را؛ در حالى که دستور داشتند فقط خداوند یکتایى را که هیچ معبودى جز او نیست، بپرستند، او پاک و منزّه است از آنچه همتایش قرار مى دهند).
امام صادق(علیه السلام) در توضیح آیه ی فوق فرمود: «یهود و نصارا دانشمندان دینی و راهبان خود را خدا نمی دانستند اما به دلیل آن که آنان هر حرامی را که دانشمندان و راهبان حلال می کردند، می پذیرفتند و هر حلالی را که حرام می کردند، تبعیت می کردند، آنان را به منزله ی ارباب و صاحب اختیار خود قرار داده بودند.»(7)، (8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.