پاسخ اجمالی:
یزید از طرف مادر از قبیله «بنى کلب» بود که پیش از اسلام مسیحى بودند، تا زمان جوانى در این قبیله پرورش یافته و بعضى از استادان یزید از مسیحیان شام بوده اند. این که یزید، «اخطل» شاعر مسیحى را واداشت که انصار را هجو کند و نیز سپردن تربیت پسرش به استاد مسیحى، ریشه در همین تربیت مسیحى وى داشت. به گواهى تاریخ، خود یزید گرایش خود را نسبت به مسیحیت کتمان نمى کرد.
پاسخ تفصیلی:
یزید اصولا بر اساس تعلیمات مسیحیت پرورش یافته بود و یا حداقل به مسیحیت تمایل داشت.
استاد «عبدالله علائلى» با اشاره به این معنا مى نویسد:
«شاید عجیب به نظر آید اگر تربیت یزید را تربیت مسیحى بدانیم به طورى که از تربیت اسلامى و آشنایى با فرهنگ و تعلیمات اسلامى دور بوده باشد، و شاید خواننده تا حد انکار از این معنا تعجب کند، ولى اگر بدانیم که یزید از طرف مادر از قبیله «بنى کلب» بود که پیش از اسلام دین مسیحى داشتند، تعجب نخواهیم کرد؛ زیرا از بدیهیات علم الاجتماع این است که ریشه کن ساختن عقاید یک ملت که اساس خویها و خصلتها و ارزشهاى اجتماعى و سرچشمه افکار و عادات و فرهنگ عمومى آنهاست، نیازمند گذشت زمانى طولانى است.
تاریخ به ما مى گوید: یزید تا زمان جوانى در این قبیله پرورش یافته بود و این به آن معنا است که وى دوران تربیت پذیرى و شکل گیرى شخصیت خود را که مورد توجه مربیان است، در چنین محیطى گذارنده بود و با این تربیت، علاوه بر تاثیرپذیرى از مسیحیت، خشونت بادیه و سختى طبیعت صحرا نیز با سرشت او در هم آمیخته بود.
بعلاوه به نظر گروهى از مورخان، از آن جمله «لامنس» مسیحى در کتاب «معاویه» و کتاب «یزید»، بعضى از استادان یزید از مسیحیان شام بوده اند، و آثار سو چنین تربیتى در مورد کسى که مى خواست زمامدار مسلمانان باشد بر کسى پوشیده نیست. «علائلى» آنگاه مى گوید: «اینکه یزید «اخطل»، شاعر مسیحى را واداشت که انصار را هجو کند و نیز سپردن تربیت پسرش به یک نفر مسیحى که مورخان به اتفاق آن را نقل کرده اند، ریشه در همین تربیت مسیحى وى داشت.»(1)
به گواهى تاریخ، خود یزید گرایش خود را نسبت به مسیحیت کتمان نمى کرد، بلکه علنا مى گفت:
«فان حرمت على دین احمد فخدها على دین المسیح بن مریم!»؛ (اگر شراب در دین احمد [پیامر اسلام] حرام است، تو آن را بر دین مسیح بگیر [و بیاشام]).(2)
اصولاً باید توجه داشت که دولت روم در دربار بنى امیه نفوذ داشت و برخى از مسیحیان روم در دربار شام مستشار بودند، چنانکه به تصریح مورخان، یزید هنگام حرکت امام حسین(علیه السلام) به سمت کوفه، به توصیه«سرجون» رومى(3)«عبیدالله بن زیاد» را که تا آن موقع والى «بصره» بود، (با حفظ سمت) به حکومت کوفه منصوب کرد، و تا آن موقع حاکم کوفه از طرف یزید «نعمان بن بشیر» بود.(4)
اینک که چهره پلید یزید و کفر و دشمنى او با اسلام روشن گردید، بخوبى به علت قیام امام حسین(علیه السلام) بر ضد حکومت او پى مى بریم و بروشنى در مى یابیم که حکومت یزید نه تنها از این نظر که آغاز گر بدعت رژیم سلطنتى موروثى در اسلام بود، بلکه از نظر بى لیاقتى شخص وى نیز از نظر امام حسین(علیه السلام) نا مشروع بود، بنابر این با توجه به اینکه با مرگ معاویه موانع زمان او بر طرف شده بود، وقت آن رسیده بود که امام حسین(علیه السلام) اعلان مخالفت کند و اگر امام حسین(علیه السلام) با یزید بیعت مى کرد، این بیعت بزرگترین حجت مشروعیت حکومت یزید به شمار مى آمد.
علت مخالفت امام حسین(علیه السلام)، در بیانات و نامه هاى آن حضرت به خوبى به چشم مى خورد. در همان نخستین روزهایى که حسین بن علی(علیهما السلام) در مدینه براى اخذ بیعت در فشار بود، در پاسخ ولید که پیشنهاد بیعت با یزید را مطرح کرد، فرمود: اینک که مسلمانان به فرمانروایى مانند یزید گرفتار شده اند باید فاتحه اسلام را خواند(5) و در ضمن پاسخ به نامه هاى دعوت کوفیان، ویژگی هاى زمامدار مسلمانان را چنین بیان کرد:
«... امام و پیشواى مسلمانان کسى است که به کتاب خدا عمل نموده، و راه قسط و عدالت را در پیش گیرد و از حق پیروى کرده و با تمام وجود خویش مطیع فرمان خدا باشد».(6)، (7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.