پاسخ اجمالی:
پايه اصلى سعادت و شقاوت - همان گونه که در روایات آمده - اراده و خواست خود انسان است، اوست كه مى تواند وسائل لازم را براى ساختن خويش و حتى جامعه اش فراهم سازد، و اوست كه مى تواند با عوامل بدبختى و شقاوت به مبارزه برخيزد و يا تسليم آن شود.
پاسخ تفصیلی:
هر كس از نظر شرائط روحى، جسمى، خانوادگى، محيط و فرهنگ، اسباب بيشترى براى رسيدن به هدف هاى والا در اختيار داشته باشد، به سعادت نزديك تر، يا به تعبير ديگر سعادتمندتر است. و هر كس گرفتار كمبودها، نارسائى ها، از جهات بالا بوده باشد، شقاوتمند و بى بهره از سعادت خواهد بود. ولى، بايد توجه داشت پايه اصلى سعادت و شقاوت، اراده و خواست خود انسان است، اوست كه مى تواند وسائل لازم را براى ساختن خويش و حتى جامعه اش فراهم سازد، و اوست كه مى تواند با عوامل بدبختى و شقاوت به مبارزه برخيزد و يا تسليم آن شود.
در رواياتى كه از پيامبر(صلى الله عليه و آله) و ائمه اهل بيت(عليهم السلام) نقل شده، انگشت روى مسائل مختلفى به عنوان اسباب سعادت يا اسباب شقاوت گذارده شده، كه مطالعه آنها انسان را به طرز تفكر اسلامى در اين مسأله مهم، آشنا مى سازد، و به جاى اين كه: براى رسيدن به سعادت و فرار از شقاوت، به دنبال مسائل خرافى، پندارها و سنت هاى غلطى كه، در بسيارى از اجتماعات وجود دارد برود، و مسائل بى اساسى را اسباب سعادت و شقاوت پندارد، به دنبال واقعيات عينى و اسباب حقيقى سعادت خواهد رفت.
به عنوان نمونه، به چند حديث پر معنى زير توجه فرمائيد:
امام صادق(عليه السلام) از جدّش امير مؤمنان على(عليه السلام) چنين نقل مى كند: «حَقِيقَةُ السَّعادَةِ أَنْ يَخْتِمَ لِلْرَّجُلِ عَمَلُهُ بِالسَّعادَةِ وَ حَقِيقَةُ الشَّقاوَةِ أَنْ يَخْتِمَ لِلْمَرْءِ عَمَلُهُ بِالشِّقاوَة»؛ (حقيقت سعادت اين است كه، آخرين مرحله زندگى انسان با عمل سعادتمندانه اى پايان پذيرد، و حقيقت شقاوت اين است كه آخرين مرحله عمر با عمل شقاوتمندانه اى خاتمه يابد).(1)
اين روايت، با صراحت مى گويد: مرحله نهائى عمر انسان و اعمال او در اين مرحله، بيانگر سعادت و شقاوت او است، و به اين ترتيب، سعادت و شقاوت ذاتى را به كلى نفى مى كند و انسان را در گرو اعمالش مى گذارد و راه بازگشت را در تمام مراحل تا پايان عمر براى او باز مى داند.
2- در حديث ديگرى از حضرت على(عليه السلام) مى خوانيم: «السَّعِيدُ مَنْ وُعِظَ بِغَيْرِهِ وَ الشَّقِيُّ مَنِ انْخَدَعَ لِهَواهُ وَ غُرُورِهِ»؛ (سعادتمند كسى است كه از سرنوشت ديگران پند گيرد و شقاوتمند كسى است كه فريب هواى نفس و غرورش را بخورد).(2)
اين سخن حضرت على عليه السلام، هم تأكيدى است بر اختيارى بودن سعادت و شقاوت و هم بعضى از اسباب مهم اين دو را بيان مى كند.
3- پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله) مى فرمايد: «أَرْبَعٌ مِنَ أَسْبابِ السَّعادَةِ وَ أَرْبَعٌ مِنَ الشَّقاوَةِ، فَالأَرْبَعُ الَّتِي مِنَ السَّعادَةِ: الْمَرْأَةُ الصَّالِحَةُ، وَ الْمَسْكَنُ الْواسِعُ، وَ الْجارُ الصَّالِحُ، وَ الْمَرْكَبُ الْبَهِيُّ، وَ الأَرْبَعُ الَّتِي مِنَ الشَّقاوَةِ: الْجارُ السَّوْءُ، وَ الْمَرْأَةُ السَّوْءُ، وَ الْمَسْكَنُ الضِّيْقُ، وَ الْمَرْكَبُ السَّوْءُ»؛ (چهار چيز از اسباب سعادت، و چهار چيز از اسباب شقاوت است: اما، آن چهار چيز كه از اسباب سعادت است: همسر صالح، خانه وسيع، همسايه شايسته، و مركب خوب، و آن چهار چيز كه از اسباب شقاوت است: همسايه بد، همسر بد، خانه تنگ و مركب بد است).(3)
با توجه به اين كه، اين چهار موضوع در زندگى مادى و معنوى هر كس نقش مؤثرى دارد، و از عوامل پيروزى يا شكست مى تواند باشد، وسعت مفهوم سعادت و شقاوت در منطق اسلام روشن می شود.
يك همسر خوب، انسان را به انواع نيكى ها تشويق مى كند.
يك خانه وسيع، روح و فكر انسان را آرامش مى بخشد، و آماده فعاليت بيشتر مى نمايد.
همسايه بد بلا آفرين، و همسايه خوب كمك مؤثرى به آسايش و حتى پيشرفت هدف هاى انسان مى كند.
يك مركب به دردخور، براى رسيدن به كارها و وظائف اجتماعى عامل مؤثرى است، در حالى كه مركب قراضه و زِوار در رفته، عامل عقب ماندگى است؛ چرا كه كمتر مى تواند صاحبش را به مقصد برساند.
4- و نيز، از پيامبر(صلى الله عليه و آله) اين حديث نقل شده است: «مِنْ عَلاماتِ الشِّقاءِ جُمُودُ الْعَيْنَيْنِ، وَ قَسْوَةُ الْقَلْبِ، وَ شِدَّةُ الْحِرْصِ فِي طَلَبِ الرِّزْقِ، وَ الإِصْرارُ عَلَى الذَّنْبِ»؛ (از نشانه هاى شقاوت، آن است كه هرگز قطره اشكى از چشم انسان نريزد و نيز از علامات آن، سنگدلى، حرص شديد در تحصيل روزى، و اصرار بر گناه است).(4)
اين امور چهارگانه، كه در حديث فوق آمده، امورى است اختيارى كه از اعمال و اخلاق اكتسابى خود انسان سرچشمه مى گيرد، و به اين ترتيب، دور كردن اين اسباب شقاوت در اختيار خود انسان ها است.
اگر اسبابى را كه براى سعادت و شقاوت در احاديث بالا ذكر شده، با توجه بر عينيت همه آنها و نقش مؤثرشان در زندگى بشر، با اسباب و نشانه هاى خرافى كه حتى در عصر ما، عصر اتم و فضا گروه زيادى به آن پايبندند مقايسه كنيم، به اين واقعيت مى رسيم كه تعليمات اسلام تا چه حدّ، منطقى و حساب شده است.
هنوز بسيارند كسانى كه نعل اسب را سبب خوشبختى، روز سيزده را سبب بدبختى؛ پريدن از روى آتش را در بعضى از شب هاى سال سبب خوشبختى و آواز خواندن جغد را سبب بدبختى؛ پاشيدن آب را پشت سر مسافر سبب خوشبختى و ردّ شدن از زير نردبان را سبب بدبختى، و حتى آويزان كردن خر مهره به خود يا به وسيله نقليه را سبب خوشبختى و عطسه را نشانه بدبختى در انجام كار مورد نظر مى دانند و امثال اين خرافات كه در شرق و غرب در ميان اقوام و ملل مختلف فراوان است.
و چه بسيار انسان هائى كه بر اثر گرفتار شدن به اين خرافات از فعاليت در زندگى باز مانده اند، و گرفتار مصيبت هاى فراوانى شده اند.
اسلام، بر تمام اين پندارهاى خرافى قلم سرخ كشيده، و سعادت و شقاوت انسان را در فعاليت هاى مثبت، منفى و نقاط قوت و ضعف اخلاقى و برنامه هاى عملى و طرز تفكر و عقيده هر كس مى داند، كه نمونه هائى از آن در چهار حديث فوق به روشنى بيان شده است.(5)
دانشمندان اخلاق هدف نهايى علم اخلاق را خوشبختى و سعادت دانسته اند همان حقيقتى كه براى بدست آوردن آن تمام انسان ها در يك تلاش و كوشش هميشگى به سر مى برند و غالباً از عدم وصول به آن ناراحت و نالانند.
می توان اسباب سعادت را به دو دسته تکوینی و تشریعی تقسیم کرد. ابزارى كه در بدن ما قرار داده و به سعادت ما كمك مى كند ابزار تكوينى است، همچون عقل، ابزار شناخت (نظير چشم و گوش و حواسّ ديگر)، قوّت و قدرت و امكانات متعدّد و نعمت هاى فراوانى كه به رايگان در اختيار ما نهاده، و بدون آن تحصيل سعادت امكان پذير نيست. اينها همه ابزار تكوينى سعادت است.
علاوه بر اينها، پيامبران، كتاب هاى آسمانى، امامان و اوصياى پيامبران و احكام و قوانين الهى، كه بدون آنها رسيدن به قلّه سعادت حقيقى ميسور نمى شود، را نيز در اختيار ما قرار داده، كه ابزار تشريعى سعادت محسوب مى شود. راستى مگر ممكن است شخص حكيمى هدفى را تعقيب كند، امّا ابزار رسيدن به آن هدف را پيش بينى نكند؟ اين همان قاعده لطف است كه علماى علم كلام به آن استدلال مى كنند. و بر اساس همين قاعده است كه ما معتقديم پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله بايد جانشينى از سوى آن حضرت تعيين شده باشد. و گرنه مردم به بيراهه رفته و از شاهراه سعادت دور مى شوند. همان گونه كه مقتضاى قاعده مذكور اعطاى عقل و قوّت و قدرت و ابزار شناخت و إنزال كُتُب و ارسال رُسُل مى باشد، در نتيجه خداوند متعال ابزار تكوينى و تشريعى سعادت را در اختيار انسان قرار داده است.(6)
انسان می تواند از مواهب دنیا برای سعادت در آخرت بهره گیرد. گاه انسان دنيا را براى اشباع هوا و هوسها، برترى جويى، واستثمار و استعمار ديگران مى طلبد و گاه آن را براى رفاه در حدّ معقول و گاه آن را براى فراهم آوردن امكانات جهت خدمت به ديگران، و گاه آن را تقويت پايه هاى اقتصاد جامعه اسلامى و مجد و عظمت و سربلندى آن و نفى هرگونه وابستگى به ديگران و دريوزگى از آنان؛ بديهى است اين اهداف كاملًا با هم متفاوت و مختلف است.
اوّلى گرفتار زشت ترين صفات انسانى است و دوّمى به سوى اهداف مباح و بهره گيرى از نعمتهاى الهى حركت مى كند، سوّمى عبادتى كم نظير دارد و چهارمى بهترين خدمات انسانى و اسلامى را انجام مى دهد، و آنچه در مذمت دنيا در احاديث معصومين(عليهم السلام) و حتى قرآن مجيد آمده است در واقع اشاره به گروه اوّل است و همان است كه «رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةِ» و سرچشمه تمام گناهان شمرده شده و هر كس گرفتار آن شود بدبختى دنيا و آخرت را براى خود خريده است.
بنابراين مبادا نكوهش دنيا و دنياپرستان به اين معنى تفسير شود كه اسلام مردمى فقير و جامعه اى بينوا را مى پسندد و به آن توصيه مى كند.
آنچه گفته شد دقيقاً در روايات اسلامى آمده است، در يكجا مى خوانيم كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ عَبَدَ الدِّيْنارِ وَالدِّرْهَمِ»؛ (كسى كه درهم و دينار را بپرستد، رانده شده از راه خداست رانده شده از راه خداست).(7)
عالم بزرگوار مرحوم «صدوق» در تفسير اين حديث مى گويد: است: «يَعْني بِهِ مَنْ يَمْنَعُ زَكاةَ مَالِهِ وَيَبخَلُ بِمُواسَاتِ إخْوانِهِ فَيَكُونُ قَدْ آثَرَ عِبَادَةَ الدِّيْنارِ والدِّرْهَمِ عَلَى عِبَادَةِ خالِقِهِ»؛ (مقصود پيغمبر(صلى الله عليه و آله) كسى است كه حق نيازمندان و زكات مال را نمى پردازد و از مواسات و كمك به برادران دينى بخل مى ورزد، از اين جهت عبادت دينار و درهم را بر عبادات خدا مقدّم داشته است).(8)
در جاى ديگر مى خوانيم كه على(عليه السلام) با آن زهد و تقواى بى نظير به اين مسأله افتخار مى كند كه در دوران حكومت او تمام مردم كوفه از زندگانى مطلوب و قابل قبولى برخوردار بودند، مى فرمايد: «مَا اصْبَحَ بِالْكُوْفَةِ احَدٌ إلَّا ناعِمَاً، إنَّ ادْنَاهُم مَنْزِلَةً لَيَأْكُلُ البُّرَ وَيجْلِسُ فِي الظِّلِّ وَيَشْرِبُ مِنْ ماءِ الْفُراتِ»؛ (تمام مردم كوفه داراى زندگى مرفهى هستند، كمترين آنها از گندم استفاده مى كنند [توجه داشته باشيد نان جو خوراك فقيران بود] و خانه و سرپناهى دارند و از آب آشاميدنى گوارايى [آب فرات] استفاده مى كنند».(9)، (10)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.