پاسخ اجمالی:
اگر کسی ادعای نبوت کند و در رفتارش ویژگی هایی مانند تقوا، گذشت، زهد و سابقه رفتارهای نیک اجتماعی داشته باشد به سختی می توان او را تکذیب کرد اما اگر بالعکس دارای خصایصی مانند دنیاپرستی و دلبستگی به قدرت، دروغ، کینه توزی و... باشد نمی توان او را مدعی راستین نبوت دانست. سوابق روشن و نیک حضرت رسول برای مردم جامعه اش مانند امانت داری حتی بعد از نبوت و در حق امانت های دشمنانش، بزرگواری و گذشت ایشان در حوادثی مانند فتح مکه و یا جنگ احد و ... همه و همه نشان از صدق ادعای ایشان برای نبوت دارد.
پاسخ تفصیلی:
يكى از بهترين طرق شناخت مدعيان راستين از دروغين ويژگى هاى اخلاقى آنها است، اين ويژگى ها مى تواند به عنوان قرائن و نشانه هاى روشن براى نفى يا اثبات حقانيت مدعى مورد استفاده قرار گيرد. هرگاه پاكى و تقوا، بزرگوارى و گذشت، مهربانى و محبت، زهد و پارسايى، شجاعت و شهامت، و سوابق خوب اجتماعى در مدعى ديده شود بسيار مشكل مى شود كه او را صادق ندانيم و به عكس اگر دنياپرستى و ماده گرايى و دلبستگى به مال و مقام و جاه و قدرت، همراه با بى تقوايى و دروغ و كينه توزى و انتقام جويى و مانند آن از رذايل اخلاقى در او باشد هرگز نمى توان آن مدعى نبوت را، راستين دانست.
خوشبختانه سوابق زندگى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) ـ به خاطر اقامت طولانى چهل ساله قبل از نبوتش در ميان مردم آن محيط ـ روشن است و تاريخ او كه به دست دوست و دشمن نوشته شده ترسيم گويايى از آن نشان مى دهد.
در تمام تواريخ مسأله پاكى و امانت دارى پيامبر(صلى الله عليه وآله) به عنوان يك مسأله مورد قبول همگان ذكر شده و لقب امين را همه درباره او شنيده اند و جالب اين كه بعد از آغاز دعوت به اسلام، باز مردم ـ با تمام مخالفتى كه با او داشتند ـ امانات خود را نزد وى مى گذاشتند و لذا هنگام هجرت به مدينه (يعنى پس از گذشتن سيزده سال از دعوت پيامبر(صلى الله عليه وآله)) به على(عليه السلام) دستور داد كه در مكه بماند و امانات مردم را به آنها برساند، بعداً به مدينه مهاجرت كند.
حسن خلق و گذشت و جوانمردى پيامبر(صلى الله عليه وآله) و خلاصه صفاتى را كه شايسته يك رهبر بزرگ الهى است از خلال حوادث مختلف زندگى او مخصوصاً فتح مكه، جنگ احد، و نيز رفتارش با اسراى جنگى و بردگان و قشرهاى محروم جامعه به خوبى مى توان دريافت.
تا آنجا كه اين مسأله را به عنوان نقطه ضعفى براى او قلمداد كردند و آيين او را آئين بردگان و محرومان دانستند و اغنياء و ثروتمندان از او فاصله گرفتند، و پيشنهاد كردند كه براى حمايت و نزديكى آنها نسبت به پيامبر(صلى الله عليه وآله) لازم است پابرهنگان و محرومان را از خود دور سازد.
اين معنا با اشاره روشنى در آيه 28 سوره كهف آمده: «وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِىِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلاَ تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً»؛ (با كسانى باش كه پروردگار خود را صبح و شام مى خوانند، و تنها رضاى او را مى طلبند؛ و هرگز بخاطر زيورهاى دنيا، چشمان خود را از آنها برمگير. و از كسانى كه قلبشان را از يادمان غافل ساختيم و از هواى نفس پيروى كردند، و كارشان افراطى است، اطاعت مكن)، و از تو انتظار دارند محرومان را از خود دور سازى تا به سوى تو آيند.
او كسى بود كه بزرگترين دشمن خود ابوسفيان يعنى آتش افروز خطرناك جنگ هاى ضد اسلامى را بخشيد و خانه او را هنگام فتح مكه، پناهگاه و محل امن براى مردم مكه قرار داد و مكيانى كه مرتكب جنايات زياد بر ضد او و پيروانش شده بودند را مورد عفو عمومى قرار داد و همين حسن خلق و گذشت و بزرگوارى سبب شد كه اطراف او را گرفتند.
در جنگ احد نيز كه جمعى از تازه مسلمانان فرار كردند و او را در ميان دشمنان تنها گذاشتند و ضربه هاى سنگينى بر وجود مباركش وارد شد، باز فرمان عفو عمومى صادر كرد و همه را بخشيد تا آنجا كه آيه زير در اين زمينه نازل گشت:
«فَبِمَا رَحْمَة مِنْ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الاَْمْرِ»؛ (به سبب رحمت الهى، در برابر مؤمنان، نرم و مهربان شدى! و اگرخشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراكنده مى شدند. پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب؛ و در كارها، با آنان مشورت كن!).(1)
در اين آيه هم نرمش قلب و درون پيامبر(صلى الله عليه وآله) توصيف شده و هم زبان ملايم و پر مهر او، و نه تنها در برابر خطاهايشان مأمور به عفو شده بلكه مأمور بوده از خدا نيز تقاضاى آمرزش براى آنها كند و به آنان شخصيت داده و آن ها را طرف مشورت خود قرار دهد.
او به قدرى دلسوز نسبت به مؤمنان و غير مؤمنان بود، كه از عدم ايمان گروهى، سخت رنج مى برد تا آنجا كه نزديك بود از غصه هلاك شود.
در آيه 6 سوره كهف مى خوانيم كه خداوند در مقام دلدارى به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً»؛ (گويى مى خواهى، خود را به خاطر اعمال آنها از غم و اندوه هلاك كنى اگر به اين گفتار ايمان نياورند!). شبيه همين معنا در آيه 3 سوره شعراء آمده است: «لَعَلَّكَ باخِعٌ نَّفْسَكَ اَلاّ يَكُونُوا مُؤمِنينَ»(2).
به راستى تا رهبرى چنين نباشد حق راهبرى را به معناى واقعى ادا نخواهد كرد و در آيه 128 سوره توبه آمده است «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِّنُ اَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ»؛ (به يقين، پيامبرى از ميان شما به سويتان آمد كه رنجهاى شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدايت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است).
مسلماً بحث پيرامون ملكات اخلاقى پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ويژگى هاى اخلاقى او گسترده تر از آن است كه در اين سخن كوتاه بگنجد، هدف اين بود كه تنها اشاره گذرايى به اين مسأله به عنوان يكى از قرائن نبوّت كرده باشيم.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.