پاسخ اجمالی:
صدور فرمان سجده فرشتگان به آدم از سوی خداوند متعال، امری بی مقدمه و بدون پیش زمینه نبود بلکه پیش از آفرینش آدم از آنها پیمان گرفته بود که به او سجده کنند و بعد از خلقت آدم، از فرشته ها خواست که آن پیمان را عملی کنند و همه فرشتگان نیز سجده کردند، مگر ابلیس که به سبب آلودگی درونی و خودخواهی و تعصب، از این دستور الهی سرپیچی کرد. تعصب و خودخواهی بر فکر وی غلبه کرد و خویش را که خلق شده از آتش بود، برتر از انسانی دانست که خلق شده از آب و گل بود و به همین سبب از دستور الهی سرپیچی کرد.
پاسخ تفصیلی:
امام علی(علیه السلام) در خطبه اول نهج البلاغه به دنبال بحثى که درباره آفرینش آدم کرده، بحث دیگرى را در همین موضوع بیان مى فرماید که از جهات مختلف آموزنده و عبرت انگیز است.
نخست مى فرماید: (خداوند سبحان از فرشتگان خواست تا ودیعه اى را که نزد آنها بود، ادا کنند و پیمانى را که با او در مورد سجود براى آدم و خضوع براى بزرگداشت او بسته بودند عمل نمایند و فرمود: براى آدم سجده کنید! همه سجده کردند جز ابلیس!)؛ «وَ أسْتَادَى اللهُ سُبْحانَهُ الْمَلائِکَةَ وَدیعَتَهُ لَدَیْهِم وَ عَهْدَ وَصِیَّتِهِ اِلَیْهِمْ فِى الاِذْعانِ بِالسُّجُودِ لَهُ وَ الْخُنُوع(1) لِتَکْرِمَتِهِ فَقالَ سُبْحانَهُ اُسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا اِلا اِبْلیسَ».
از این تعبیر به خوبى استفاده مى شود که خداوند قبلا از فرشتگان پیمان گرفته بود که وقتى آدم آفریده و کامل شد براى او سجده کنند و این همان چیزى است که در قرآن مجید، سوره ص، به آن اشاره شده است: «اِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ اِنّى خالِق بَشَراً مِنْ طین فَاِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحى فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ»؛ (به یاد آور هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: من بشرى را از گِل مى آفرینم، هنگامى که او را منظّم ساختم و از روح خود در آن دمیدم براى او به سجده بیفتید). (2)
فرشتگان این معنا را به خاطر داشتند تا آدم آفریده شد و به صورت انسان کاملى درآمد، این جا بود که انجام آن تعهّد، از فرشتگان خواسته شد و فرمود : (براى آدم سجده کنید! همه سجده کردند جز ابلیس!)؛ «اُسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا اِلاّ اِبْلیسَ». (3)
به گفته بعضى از شارحان نهج البلاغه این امر شاید به خاطر آن بوده که اگر بدون مقدّمه چنین دستورى به فرشتگان داده مى شد تعجّب مى کردند و شاید در اطاعت این فرمان سست مى شدند، ولى خداوند، از قبل، آنها را براى این امر آماده کرد تا نشان دهد اوامر مهم باید با مقدّمه چینیهاى لازم صورت گیرد، سپس انگیزه مخالفت ابلیس را چنین بیان مى فرماید:
(خشم و غضب و کبر و نخوت او را فرا گرفت و شقاوت و بدبختى بر وى غلبه کرد، به آفرینش خود از آتش افتخار نمود و خلقت آدم را از گِل خشکیده، سبک شمرد)؛ «اِعْتَرَتْهُ الْحَمیَّةُ(4) وَ غَلَبَتْ عَلَیْهِ الشِّقْوَةُ وَ تَعَزَّزَ بِخِلْقَةِ النّارِ وَاسْتَوهَنَ خَلْقَ الصَّلْصالِ».
در واقع عامل اصلى، از یک نظر، آلودگى درون او بود که از آن تعبیر به شقوت شده و از نظر دیگر کبر و غرور و تعصّب و خودخواهى که زاییده این آلودگى درون بود، بر فکر او غلبه کرد و همین امر سبب شد که واقعیّتها را نبیند، آتش را برتر از خاک پندارد؛ خاکى که منبع تمام برکات و فواید و منافع است و اصولا علم و دانش خود را برتر از حکمت خدا بشمرد. البتّه این گونه داوریها براى افرادى که گرفتار این گونه حجابها مى شوند شگفت آور نیست؛ گاه انسان خودخواه و محجوب به حجاب غرور، کوهى را کاه و کاهى را کوه مى بیند و بزرگترین متفکّران جهان به هنگام گرفتارى در چنگال غرور و خودخواهى، گرفتار بزرگترین خطاها و اشتباهات مى شوند.
منظور از شقاوت در این جا همان موانع درونى و صفات رذیله اى است که در شیطان وجود داشت. صفات و موانعى که اختیارى بود و از اعمال پیشین او سرچشمه گرفته بود نه شقاوت ذاتى و غیر اختیارى؛ چرا که شقاوت نقطه مقابل سعادت است. سعادت به معناى فراهم بودن امکانات براى حرکت به سوى صلاح و شقاوت وجود موانع در این راه است؛ منتها همه این امور به خاطر اعمال خود انسان یا موجودات مختار دیگر حاصل مى گردد نه بر اثر عوامل جبرى!
به هر حال ابلیس با این گناه بزرگ و خطاى عظیم به کلّى سقوط کرد و از جوار قرب پروردگار بیرون رانده شد و به خاطر عظمت گناهش منفورترین و مطرودترین خلق خدا گشت؛ امّا این طرد و لعنت الهى مایه بیدارى او نشد و همچنان بر مرکب غرور و نخوت سوار بود و همان گونه که سیره افراد مغرور و متعصّب و لجوج است، به یک کار غیر منطقى دیگر دست زد و آن این بود که کمر به گمراه ساختن آدم و فرزندان او بست و براى این که خشم و حسد خود را بیشتر فرو نشاند بار گناه خود را سنگین تر ساخت و از خدا تقاضا کرد که او را تا دامنه قیامت زنده نگاه دارد و چنان که قرآن مى گوید: «قالَ رَبِّ فَاَنْظِرْنى اِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ». (5)
خداوند نیز خواسته او را به خاطر سه چیز پذیرفت: (نخست این که او مستحقّ غضب الهى بود. دیگر این که مى خواست امتحان را بر بندگان تمام کند و دیگر این که وعده اى که به او داده بود، تحقّق بخشد)؛ «فَاَعْطاهُ اللهُ النَّظِرَةَ اسْتِحْقاقاً لِلسُّخْطَةِ وَ اسْتِتْماماً لِلْبَلِیَّةِ وَ اِنْجازاً لِلْعِدَةِ».
ولى نه آن چنان که او خواسته بود بلکه تا زمان و وقت معیّنى و لذا فرمود: (تو از مهلت داده شدگانى تا روز و وقت معیّنى)؛ «فَقال اِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرینَ اِلى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ». (6)، (7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.