پاسخ اجمالی:
زمانی که قرآن نازل شد، درباره پیدایش جهان دو نظریّه معروف وجود داشت: یکى نظریّه هیأت«بطلمیوس» بود که زمین را مرکز جهان و نُه فلک را به دور آن گردان می پنداشت. فرضیه دیگر«عقول عَشَرَه» بود که آن هم از فرضیّه اول کمک مى گرفت. امّا قرآن و روایات اسلامى هر دو فرضیّه را رد کرد و از آسمانهاى هفتگانه سخن به میان آورد؛ که این خود از شواهد عظمت و استقلال قرآن و اخبار اسلامى و سرچشمه گرفتن آنها از مبدأ وحى است.
پاسخ تفصیلی:
در محیط نزول قرآن ـ یا به تعبیر صحیح تر در عصرى که قرآن نازل شد ـ درباره پیدایش جهان دو نظریّه معروف وجود داشت: یکى نظریّه هیأت «بطلمیوس» بود که حدود پانزده قرن بر محافل علمى جهان سایه افکنده بود و تا اواخر قرون وسطى نیز ادامه داشت. مطابق این فرضیه زمین مرکز جهان بود و نُه فلک به دور آن گردش مى کردند.
افلاک همانند پوست پیاز، شفاف، بلورین و بر روى هم بودند. ستارگان سیّار (عطارد، زهره، مریخ، مشترى و زحل) هر کدام در فلکى جاى داشتند و ماه و خورشید نیز هر یک داراى فلکى بودند. علاوه بر این هفت فلک، فلکى مربوط به ستارگان ثابت بود (منظور از ستارگان ثابت مجموعه هاى ستارگانى هستند که با هم طلوع و غروب دارند و جاى خود را در آسمان تغییر نمى دهند بر خلاف پنج ستاره اى که در آغاز نام بردیم). بعد از فلک هشتم یعنى فلک ثوابت فلک اطلس بود، فلکى که هیچ ستاره نداشت و کار آن گرداندن مجموعه جهان بالا به دور زمین بود و نام دیگرش فلک الافلاک بود.
فرضیه دیگر، فرضیه عقول عَشَرَه بود که آن هم از فرضیّه «بطلمیوس» که ناظر به جهان طبیعت بود کمک مى گرفت.
مطابق این نظریّه که از سوى جمعى از فلاسفه یونان ابراز شده بود، خداوند در آغاز یک چیز بیشتر نیافرید و آن عقل اوّل بود (فرشته یا روح عظیم و مجردى که نامش را عقل اوّل گذاشتند). این عقل دو چیز آفرید عقل دوّم و فلک نهم. سپس عقل دوّم، عقل سوّم و فلک هشتم را آفرید و به همین ترتیب ده عقل و نُه فلک آفریده شد و عقل دهم، موجودات این عالم را به وجود آورد.
این سلسله مراتب فرضى، در واقع هیچ دلیلى نداشت همان گونه که فرضیّه «بطلمیوس» نیز فاقد دلیل کافى بود، ولى هر چه بود قرنهاى طولانى بر افکار حکومت کرد.
امّا قرآن و روایات اسلامى نه فرضیّه اوّل را پذیرفت و نه فرضیّه دوّم را، چرا که در آیات و روایات معروف- مخصوصا در «نهج البلاغه»- اثرى از آن نمى یابیم. و این خود از شواهد عظمت و استقلال قرآن و اخبار اسلامى و سرچشمه گرفتن آنها از مبدأ وحى و نه از افکار بشرى است و گرنه به رنگ همانها در می آمد. (1)
آنچه در آیات قرآنى و روایات اسلامى به چشم می خورد، مسأله آسمانهاى هفتگانه است، نه افلاک نه گانه و نه عقول عشره ولى متأسفانه جمعى از شارحان قدیم نهج البلاغه- که تحت تأثیر فرضیّه عقول عشره، و نظریّه «بطلمیوس» در پیدایش جهان واقع شده بودند- آن را به شرح نهج البلاغه کشانده و سعى داشتهاند خطبه اول را بر آن منطبق سازند، اصرارى که هیچ ضرورت و لزومى نداشت، چرا که هر دو، فرضیّه بودند، فرضیّههایى که بطلان آنها امروز ثابت شده است.
مشاهدات علمى امروز و تجربیّات دانشمندان فلکى به روشنى ثابت کرده است، فلکى به آن معنا که «بطلمیوس» می پنداشت، وجود ندارد و ستارگان ثابت و سیّار که عدد آنها به مراتب بیش از آن است که قدما می پنداشتند در فضاى خالى (سیّارات به دور خورشید نه به دور زمین، و ثوابت بر محورهاى دیگرى) دور می زنند و زمین، نه تنها مرکز جهان نیست بلکه سیّاره کوچکى از سیّارات منظومه شمسى است که آن هم به نوبه خود منظومه کوچکى از میلیونها و میلیاردها منظومه جهان بالاست.
امّا طرفداران عقول عشره علاوه بر این که یک پایه فرضیّه خود را از هیأت «بطلمیوس» گرفته اند- که بطلان آن امروز از مسلّمات است- پایه دیگر را بر بعضى از قواعد عقلیّه، (قاعده «اَلواحِدُ لا یَصدِرُ مِنهُ اِلّا الواحِدُ») که اینجا جاى شرح آن نیست، گذاردهاند.
از آنجا که این قاعده از نظر بسیارى از دانشمندان فاقد دلیل کافى است، پایه دیگر آن نیز بى اعتبار خواهد شد. (2)، (3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.