پاسخ اجمالی:
امام(ع) در بخشی از خطبه 17 نهج البلاغه از کسى سخن مى گوید که در جهل و نادانى غوطه ور است، ولى خود را دانا مى پندارد و بى آن که اسباب بزرگى آماده کند تکیه بر جاى بزرگان مى زند. سپس امام(ع) به بیان اوصاف و ویژگی های این گونه انسان ها می پردازد.
پاسخ تفصیلی:
امام(علیه السلام) در بخشی از خطبه 17 نهج البلاغه از کسى سخن مى گوید که در جهل و نادانى غوطه ور است، ولى خود را دانا مى پندارد و بى آن که اسباب بزرگى آماده کند تکیه بر جاى بزرگان مى زند.
نخست می فرماید: (او مردى است که انبوهى از جهل و نادانى را در خود جمع کرده است)؛ «وَرَجُل قَمَشَ جَهْلا».
مرحوم «علامه خویى» در شرح این کلام مى گوید: منظور این است که مطالبى را از دهان این و آن و از روایات غیر معتبر و از طریق قیاس و استحسان و منابعى از این قبیل، جمع آورى مى کند (که حجمش زیاد امّا ارزشش بسیار کم یا بى ارزش است).
در دوّمین توصیف مى فرماید: (او با سرعت در میان مردم نادان به هر سو مى شتابد [تا مریدان و یارانى از جنس خود برگرد خویش جمع کند])؛ «مُوضِع(1) فی جُهّالِ الاُمَّةِ».
بدیهى است که چنین افرادى خریدارانى جز آن گروه ندارند و براى آنان در میان خردمندان جایى نیست.
در سوّمین توصیف مى افزاید: (او در تاریکیهاى فتنه ها به پیش مى دود)؛ «عاد(2) فی اَغْباشِ الْفِتْنَةِ».
با توجّه به این که «غَبَش» (مفرد اَغْباش) طبق تصریح ارباب لغت به معناى شدّت ظلمت یا ظلمت آخر شب است که بهترین موقع براى پیشرفت کار سارقان و دزدان مى باشد روشن مى شود که این گونه افراد، همیشه به دنبال آن هستند که از آب گل آلود فتنه ها، ماهى بگیرند. همیشه از روشنایى مى گریزند و به ظلمات و تاریکیها که بهترین جا براى فریب مردم نادان است، پناه مى برند؛ چرا که اگر ظلمت فتنه فرو نشیند و آفتاب علم و دانش سرزند چهره واقعى آنان نمایان مى گردد و نزد خاص و عام رسوا مى شوند.
در چهارمین توصیف به یکى دیگر از بدبختیهاى بزرگ چنین کسى اشاره کرده، مى فرماید: (او از دیدن منافع پیمان صلح در میان مردم نابیناست)؛ «عَم بِما فی عَقْد الْهُدْنَةِ(3)».
اصولا این قبیل افراد، همیشه خواهان این هستند که آتش اختلاف شعله ور باشد تا به نیّات پلید و مقاصد شوم خود برسند؛ در حالى که اگر مى دانستند آرامش و صلح در میان مردم به نفع همه افراد است و درگیرى و نزاع براى هیچ کس سودى ندارد، به سراغ این امور نمى رفتند.
در پنجمین توصیف مى فرماید: (انسان نماها او را عالم و دانشمند مى نامند در حالى که چنین نیست!)؛ «قَدْ سَمّاهُ اَشْباهُ النّاسِ عالِماً وَ لَیْسَ بِهِ».
چه تعبیر زیبایى! که از پیروان این عالم نماها به عنوان «اَشْباهُ النّاس» یاد مى کند، اشاره به این که انسان نماهایى در خدمت این عالم نماها هستند و دو چهره ساختگى و کاذبى از واقعیّتها دارند.
سپس در فراز دیگرى از این خطبه، حال این گونه اشخاص را با تعبیرات کوبنده و تشبیهات بسیار گویا و رسا، چنین بیان مى فرماید، مى گوید: (او نادانى است که در تاریکی هاى جهالت سرگردان و حیران است!)؛ «جاهِل خَبّاطُ(4) جَهالات».
(او همچون نابینایى است که در ظلمات پر خطر، همچنان به راه خود ادامه مى دهد)؛ «عاش رَکّابُ عَشَوات(5)».
امام تنها به توصیف او به جاهل بودن قناعت نمى کند، بلکه بر آن تأکید مى نهد و مى فرماید: در میان جهالتها همواره سرگردان است و به نابینا بودن او بسنده نمى کند، بلکه مى افزاید او همواره سوار بر مرکب ظلمت و تاریکى شده و بى آن که بداند به کدام سو مى رود و به کجا منتهى مى شود، به پیش مى تازد.
باز در توصیف دیگرى درباره جهل و نادانى این گونه اشخاص مى فرماید: (او هرگز علوم و دانشها را به طرز صحیحى فرا نگرفته! [به همین دلیل در هیچ مسأله اى با اطمینان و یقین داورى نمى کند!])؛ «لَمْ یَعَضَّ عَلَى الْعِلْمِ بِضِرْس قاطِع».
در این توصیف، امام(علیه السلام) این گونه افراد را به کسانى تشبیه مى کند که غذاى خوبى در اختیار دارند، امّا نجویده فرو مى برند و هرگز جذب بدن آنها نمى شود.
در توصیف هشتم مى فرماید: (او همانند تندبادى که گیاهان در هم شکسته را بى هدف به هر سو پراکنده مى کند، روایات پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) را در هم مى ریزد! [تا به گمان خویش از آن نتیجه اى به دست آورد])؛ «یَذْرُو(6) الرِّوایاتِ ذَرْوُ الرّیحِ الْهَشیمَ(7)».
اشاره به این که او در ظاهر براى بسیارى از مطالب، روایت و سنّت پیامبر را مى خواند، امّا چه فایده که به هیچ وجه قدرت تحلیل آن را ندارد! نه از مفاد آن آگاه است و نه از چگونگى قوّت و ضعف سند، نه راه جمع بین روایات متعارضه را مى داند و نه روایات محکم را از متشابه مى شناسد. درست همانند تندباد که گیاهان خشکیده را بى هدف به هر سو مى برد که از آنها هیچ حاصلى به دست نمى آید.
در نهمین توصیف مى فرماید: (به خدا سوگند! این نادان مغرور نه براى حل مسائلى که بر او وارد مى شود قابل اعتماد است و نه براى مدحى که مدّاحان چاپلوس درباره او سر مى دهند شایستگى دارد!)؛ «لامَلِیّ ـ وَاللهِ ـ بِاِصْدارِ(8) ما وَرَدَ عَلَیْهِ، وَ لا اَهْل لِما قُرِّظَ بِهِ(9)».
یکى از بدبختیهاى این گونه افراد، این است که گروهى متملّق و چاپلوس به خاطر دستیابى به منافع مادّى و جیفه دنیا، آنها را احاطه مى کنند و به مدّاحى و گزافه گویى مى پردازند و صفاتى براى آنها بیان مى کنند که هرگز شایسته آن نیستند!
سپس در توصیف دهم مى افزاید: (این [بینوا] باور نمى کند که وراى آنچه را شناخته است علم و دانشى باشد و جز آنچه او فهمیده است نظر دیگرى در کار باشد!)؛ «لا یَحْسَبُ الْعِلْمِ فی شَیء مِمّا اَنْکَرَهُ، وَ لا یَرى اَنَّ مِنْ وَراءِ ما بَلَغَ مَذْهَباً لِغَیْرِهِ».
این در حقیقت از لوازم کوته فکرى و محدود بودن دانش و آگاهى است که انسان خود را علم کل مى داند و ماوراى آن را منکر است و کمترین احترامى براى افکار دیگران قائل نیست در حالى که دانشمندان بزرگ کسانى هستند که نهایت علم و دانش خود را اعتراف به نادانى مى شمرند و عقیده دارند در هر مغزى جرقه هایى از حقیقت است که باید با تلاش و کوشش بر آن دست یافت.
سپس در توصیف دیگری مى فرماید: (هرگاه مطلبى بر او مبهم شود، کتمان مى کند چرا که از جهالت خویش آگاه است!)؛ «وَ اِنْ اَظْلَمَ عَلَیْهِ اَمْر اکْتَتَمَ بِهِ لِما یَعْلَمُ مِنْ جَهْلِ نَفْسِهِ».
این یک تفاوت روشن در میان عالمان راستین و جاهلان مغرور است؛ عالم هنگامى که به امر مبهمى برخورد کند آن را در متن مطالعات خود قرار مى دهد و اگر توانایى بر حلّ آن پیدا نکرد، از افکار دیگران و مشاوره با آنان بهره مى گیرد؛ ولى جاهل مغرور آن را مى پوشاند و بى تفاوت از کنار آن مى گذرد؛ چرا که مى داند هر قدر در آن درنگ کند مایه رسوایى بیشتر است.
امیرمؤمنان(علیه السلام) در جمله بعد به عنوان یک نتیجه گیرى از کار این قاضیان جاهل و مغرور و بى تقوا، مى فرماید: (خونها از داورى ظالمانه اش فریاد مى کشند! و میراثهاى بر باد رفته از قضاوت او صیحه مى زنند!)؛ «تَصْرُخُ مِنْ جَوْرِ قَضائِهِ الدِّماءُ، وَ تَعَجُّ(10) مِنْهُ الْمَواریثُ».
در باره این گونه قاضی ها تعبیر تکان دهنده اى است که امام صادق(علیه السلام) در روایت معروف «ابو ولاّد» بعد از آن که بعضى از قضاوتهاى بسیار ظالمانه را شنید چنین بیان فرمود: «فی مِثْلِ هَذَا الْقَضاءِ وَ شِبْهِهِ تَحْبِسُ السَّماءُ ماءَها وَ تَمْنَعُ الاَرْضُ بَرَکاتِها»؛ (این گونه قضاوتها سبب مى شود که از آسمان رحمت الهى نبارد و زمین برکاتش را باز دارد). (11)، (12)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.