پاسخ اجمالی:
در آیه 115 و 121 سوره طه، نسبت «نسیان» و «عصیان» به آدم (ع) داده شده، امّا هیچ یک از این دو خطا با مقام عصمت انبیاء که مصونیّت از گناه و خطا و نسیان است سازگار نیست. براى حلّ این مشکل سه تفسیر را مى توان پذیرفت: 1- نهى آدم آزمایشى بوده. 2- نهى آدم نهى ارشادى بوده نه مولوی. 3- عمل آدم ترک اولى بوده، و منظور از آن عملى است که ترکش از انجامش بهتر است.
پاسخ تفصیلی:
در سوره طه، آیه 121 مى خوانیم: «وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى»؛ ([آرى] آدم پروردگارش را نافرمانى کرد و [از پاداش او و ماندن در بهشت] محروم شد)!
همچنین در آیه 115 سوره طه آمده است «وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِىَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً»؛ (و پیش از این، از آدم پیمان [اطاعت]، گرفته بودیم؛ امّا او فراموش کرد؛ و عزم استوارى براى او نیافتیم).
در این آیه نخست، نسبت عصیان و غوایت، و در آیه دوّم، نسبت نسیان به آدم (علیه السلام) داده شده، امّا هیچ یک از این دو با مقام عصمت انبیاء که مصونیّت از گناه و خطا و نسیان است سازگار نیست. مفسّران از قدیم الایّام تا به امروز در پاسخ به این سؤال، بحث هاى گوناگونى کرده اند. بعضى بدون توجّه به دلایل عقلى و نقلى گفته اند: منظور در این جا، صدور گناه کبیره از آدم است؛ و بعضى تصریح کرده اند که عصیان مربوط به دوران قبل از نبوّت آدم بوده است. بعضى نیز این عصیان را حمل برگناه صغیره کرده و از کنار این مسأله به آسانى گذشته اند.
ولى آنها که به آیات عصمت انبیاء، و مقام عظیمى که خداوند براى آنها قرار داده. - و مخصوصاً مقام خلیفة الّلهى و نماینده خدا بودن در مورد آدم (علیه السلام) - ، توجه دارند ، در برابر این گونه تفسیرهاى نادرست تسلیم نشده، و هریک راهى براى حلّ این مشکل اندیشیده اند که در مجموع سه تفسیر را مى توان پذیرفت:
الف- نهى آدم آزمایشى بوده: با توجّه به این که آدم براى زندگى در زمین آفریده شده بود نه در بهشت، و دوران توقف او در بهشت یک دوران آزمایشى بوده، نه دوران تکلیف؛ بنابراین اوامر و نواهى خداوند در آن جا تنها براى آشنا ساختن آدم به مسائل آینده در زمینه واجب و حرام بوده است. به این ترتیب آدم تنها یک فرمان آزمایشى را مخالفت کرد نه یک امر واجب قطعى را.
ب- نهى آدم نهى ارشادى بوده: جمعى معتقدند اوامر و نواهى پیامبران و از جمله آدم(علیه السلام) که مورد عمل واقع نشد جنبه ارشادى داشته، همانند امر و نهى طبیب که به بیمار دستور مى دهد فلان دارو را بخور و از فلان غذاى نامناسب پرهیز کن، هرگاه بیمار مخالفت دستور طبیب کند تنها به خود ضرر زده، زیرا ارشاد و راهنمایى طبیب را نادیده گرفته است.
در این جا ممکن است تعبیر به عصیان و نافرمانى از طبیب بشود، ولى مسلّم است هتک احترامى نسبت به طبیب نشده و فقط مصالح خود شخص زیر پا رفته است. خداوند نیز به آدم گفته بود که از شجره منهیّه (درخت ممنوع) نخورد که اگر بخورد از بهشت و آرامشى که بر او در آن جا حکم فرما است، بیرون خواهد شد و به زحمت خواهد افتاد: «فَقُلْنَا یَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنْ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى * إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیهَا وَلاَ تَعْرَى * وَأَنَّکَ لاَ تَظْمَأُ فِیهَا وَلاَ تَضْحَى»؛ (پس گفتیم: اى آدم! این دشمن تو و [دشمن] همسر توست؛ مبادا شما را از بهشت بیرون کند؛ که به زحمت و رنج خواهى افتاد! ـ زیرا تو در بهشت [در آسایشى و] گرسنه و برهنه نخواهى شد؛ ـ و در آن تشنه نمى شوى، و حرارت آفتاب آزارت نمى دهد»(1)
بنابراین آدم (علیه السلام) این نهى ارشادى را عصیان کرد - و خود را به زحمت افکند - نه یک فرمان واجب الهى را؛ و تعبیر به عصیان با توجّه به قرائن موجود در سایر آیات، هرگز مشکلى در مسأله عصمت آدم ایجاد نمى کند.
ج- ترک اولى بوده: این پاسخ طرفداران بیشترى دارد . و آنها نه تنها در این جا بلکه در تمام مواردى که نسبت گناهى به انبیاء داده شده است، آن را از این طریق تفسیر مى کند.
توضیح این که: گناه و عصیان بر دو گونه است: گناه و عصیان مطلق و گناه و عصیان نسبى. منظور از قسم اول تمام گناهانى است که از هر کسى صادر مى شود و هیچ گونه استثنایى در آن نیست مانند: خوردن اموال حرام و ظلم و زنا و دروغ. امّا گناه نسبى؛ گناهانى است که با توجّه به مقام و شخصیت و معرفت و موقعیت اشخاص، عمل نامطلوبى محسوب مى شود، و چه بسا صادر شدن این عمل از دیگرى نه تنها عیب نباشد، بلکه فضیلتى محسوب مى شود.
این همان چیزى است که در میان علما و دانشمندان معروف است که مى گویند: «حَسَنَاتُ الاَْبْرارِ سَیِّئَاتُ الْمُقَرَّبِینَ»؛ (حسنات نیکان، گناهان مقرّبان است). تمام تعبیراتى که درباره عصیان و گناه و ذنب انبیاء - چه در مورد آدم و چه در مورد خاتم - در آیات و روایات دیده مى شود، ممکن است اشاره به همین معنا باشد.
گاهى از این معنا به عنوان ترک اولى تعبیر مى شود؛ و منظور از آن عملى است که ترکش از انجامش بهتر است. این عمل ممکن است جزء مکروهات یا مباحات و حتّى مستحبّات باشد، مثلا: طواف مستحبّى گرچه کار خوب و پسندیده اى است ولى ترک آن و پرداختن به قضاى حاجت مؤمن، اولى و بهتر است - همان گونه که در روایات وارد شده - . به هر حال مسأله گناه نسبى به عنوان ترک اولى مى تواند پاسخ روشنى براى تمام سؤالاتى باشد که به خاطر آیات و روایاتى، نسبت گناه به معصومین داده شده است.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.