پاسخ اجمالی:
از نظر اسلام عمل به ضمیمه انگیزه آن، ارزش دارد که از سه حالت خارج نیست: 1- گاهی هدف تخریب است گرچه فواید زیادی هم برای بشر حاصل شود؛ در این صورت اجری برای مکتشف نخواهد بود. 2- گاهی هدف کسب شهرت و درآمد است که با اکتشاف و اختراع حاصل می شود و دیگر از خدا طلبی نخواهد داشت. 3- گاهی هم هدف خدمت به بشر و یا انگیزه های الهی است؛ در این صورت اگر شخص مؤمن بود که بحثی در آن نیست، اما اگر مؤمن نبود (از روی جهل نه عناد) در این صورت بر اساس آیات و روایات اجر او در دنیا یا آخرت، محفوظ است.
پاسخ تفصیلی:
با مطالعه تاریخ علوم، اختراعات و اکتشافات مى بینیم جمعى از دانشمندان بشر، سالیان دراز زحمات طاقت فرسائى کشیده اند و انواع محرومیت ها را تحمل کرده اند تا توانسته اند اختراع و اکتشافى کنند که بارى از دوش همنوعانشان بردارند.
فى المثل «ادیسون» مخترع برق چه زحمات جانکاهى براى این اختراع پربارش متحمل شد و شاید جان خود را در این راه نیز از دست داد اما دنیائى را روشن ساخت، کارخانه ها را به حرکت درآورد و برکت اختراعش، چاه هاى عمیق درختان سر سبز، مزارع آباد به وجود آمد و خلاصه چهره دنیا دگرگون شد.
چگونه مى توان باور کرد او یا اشخاص دیگرى همچون «پاستور» که با کشف میکروب، میلیون ها انسان را از خطر مرگ رهائى بخشید و ده ها مانند او همه به قعر جهنم فرستاده شوند، به حکم اینکه فرضاً ایمان نداشتند، ولى افرادى که در عمرشان هیچ کار چشم گیرى در راه خدمت به انسان ها انجام نداده اند جایشان در دل بهشت باشد؟
از نظر جهان بینى اسلام، مطالعه نفس عمل به تنهائى کافى نیست، بلکه عمل به ضمیمه محرّک و انگیزه آن، ارزش دارد.
بسیار دیده شده کسانى بیمارستان یا مدرسه یا بناى خیرى مى سازند و تظاهر به این هم دارند که هدفشان صددرصد خدمت رسانى است به جامعه اى که به آن مدیونند، در حالى که زیر این پوشش، مطلب دیگرى نهفته شده است و آن حفظ مقام و یا مال و ثروت یا جلب توجه عوام، و تحکیم منافع مادى خود، یا حتى دست زدن به خیانت هائى دور از چشم دیگران است!
ولى به عکس، ممکن است کسى کار کوچکى انجام دهد، با اخلاص تمام و انگیزه هاى صددرصد انسانى و روحانى.
اکنون، باید پرونده این مردان بزرگ را هم از نظر عمل، هم از نظر انگیزه و محرّک مورد بررسى قرار داد و مسلّماً از چند صورت خارج نیست:
الف - گاهى هدف اصلى از اختراع، صرفاً یک عمل تخریبى است (همانند کشف انرژى اتمى که نخستین بار به منظور ساختن بمب هاى اتمى صورت گرفت)، سپس در کنار آن منافعى براى نوع انسان نیز به وجود آمده که هدف واقعى مخترع یا مکتشف نبوده و یا در درجه دوم قرار داشته است، تکلیف این دسته از مخترعان کاملاً روشن است.
ب - گاهى مخترع یا مکتشف ، هدفش بهره گیرى مادّى و یا اسم و آوازه و شهرت است و در حقیقت، حکم تاجرى دارد که براى درآمد بیشتر تأسیسات عام المنفعه اى به وجود مى آورد و براى گروهى ایجاد کار و براى مملکتى محصولاتى به ارمغان مى آورد، بى آنکه هدفى جز تحصیل درآمد داشته باشد و اگر کار دیگرى درآمد بیشترى داشت به سراغ او مى رفت.
البته چنین تجارت یا تولیدى اگر طبق موازین شرعى باشد، کار خلاف و حرامى نیست، ولى عمل فوق العاده مقدسى محسوب نمى شود.
و از این گونه مخترعان و مکتشفان در طول تارخ کم نبوده اند و نشانه این طرز تفکر همان است که اگر ببینند آن درآمد یا بیشتر از آن از طرقى که مضرّ به حال جامعه است تأمین مى شود (مثلاً در صنعت دارو سازى بیست درصد سود مى برند و در هروئین سازى پنجاه در صد) این دسته خاص، دومى را ترجیح مى دهند.
تکلیف این گروه نیز روشن است، آنها هیچ گونه طلبى نه از خدا دارند و نه از همنوعان خویش و پاداش آنها همان سود وشهرتى است که مى خواستند و به آن رسیده اند.
ج ـ گروه سومى هستند که مسلّماً انگیزه هاى انسانى دارند و یا اگر معتقد به خدا باشند، انگیزه هاى الهى و گاهى سالیان دراز از عمر خود را در گوشه لابراتوارها با نهایت فلاکت و محرومیت به سر مى برند، به امید اینکه خدمتى به نوع خود کنند و ارمغانى به جهان انسانیت، تقدیم دارند زنجیرى از پاى دردمندى بگشایند وگرد و غبارى از چهره رنجیده اى بیفشانند.
این گونه افراد اگر ایمان داشته باشند و محرّک الهى که بحثى در آن نیست و اگر نداشته باشند اما محرّکشان انسانى و مردمى باشد بدون شک پاداش مناسبى از خداوند دریافت خواهند داشت، این پاداش ممکن است در دنیا باشد، و ممکن است در جهان دیگر، مسلّماً خداوند عالم و عادل آنها را محروم نمى کند، آما چگونه و چطور؟ جزئیاتش بر ما روشن نیست، همین اندازه مى توان گفت:
«خداوند اجر چنین نیکوکارانى را ضایع نمى کند»؛ (البته اگر آنها در رابطه با عدم پذیرش ایمان مصداق جاهل قاصر باشند مسأله بسیار روشن تر است).
دلیل این مسأله، علاوه بر حکم عقل، اشاراتى است که در آیات و یا روایات آمده است.
ما هیچ دلیلى نداریم که جمله«انَّ الّلهَ لایُضِیعُ أجْرَ الْمُحْسِنِیْنَ». (1) شامل این گونه اشخاص نشود زیرا «محسنین» در قرآن فقط به مؤمنان اطلاق نشده است، لذا مى بینیم برادران «یوسف»(علیه السلام) هنگامى که نزد او آمدند، بى آنکه او را بشناسند و در حالى که او را «عزیز مصر» مى پنداشتند، به او گفتند
«إِنَّا نَرَاکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ؛ (ما تو را از نیکوکاران مى دانیم). (2)
از این گذشته آیه(پس کسى که به اندازه سنگینى ذره اى کار خیر انجام داده آن را مى بیند * و هر کس به اندازه سنگینى ذره اى کار بد کرده آن را مى بیند).
«فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة خَیْراً یَرَهُ * وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة شَرّاً یَرَهُ».(3) به وضوح شامل اینگونه اشخاص مى شود.
در حدیثى از «على بن یقطین» از امام موسى کاظم(علیه السلام)مى خوانیم:«در بنى اسرائیل مرد با ایمانى بود که همسایه کافرى داشت، مرد بى ایمان، نسبت به همسایه با ایمان خود، نیک رفتارى مى کرد، وقتى از دنیا رفت، خدا براى او خانه اى بنا کرد که مانع از گرماى آتش شود... و به او گفته شد: این به سبب نیک رفتاریت نسبت به همسایه مؤمنت مى باشد». (4)
و نیز از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)درباره «عبدالّله بن جدعان» که از مشرکان معروف جاهلیت و از سران قریش بود چنین نقل شده:«کم عذاب ترین اهل جهنم ابن جدعان است، سؤال کردند: یا رسول الّله چرا؟ فرمود«انَّهُ کانَ یُطْعِمُ الطَّعامَ»؛ (او گرسنگان را سیر مى کرد). (5)
در روایت دیگرى مى خوانیم: پیامبر(صلى الله علیه وآله) به «عدى بن حاتم» (فرزند حاتم طائى) فرمود:«خداوند عذاب شدید را از پدرت به خاطر جود و بخشش او برداشت». (6)
و در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: گروهى از یمن براى بحث و جدال خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمدند و در میان آنها مردى بود که از همه بیشتر سخن مى گفت و خشونت و لجاجت خاصى در برابر پیامبر(صلى الله علیه وآله)مى نمود، پیامبر(صلى الله علیه وآله) آن چنان عصبانى شد که آثارش در چهره مبارکش کاملاً آشکار گردید، در این هنگام جبرئیل آمد، و پیام الهى را این چنین به پیامبر(صلى الله علیه وآله) ابلاغ کرد:
خداوند مى فرماید: این مردى است سخاوتمند. پیامبر(صلى الله علیه وآله) با شنیدن این سخن خشمش فرو نشست. رو به سوى او کرد فرمود، پروردگار با من چنین پیامى داده است و اگر به خاطر آن نبود آن چنان بر تو سخت مى گرفتم که عبرت دیگران گردى!
آن مرد پرسید: آیا پروردگارت سخاوت را دوست دارد؟
فرمود: بلى! عرض کرد: من شهادت مى دهم که معبودى جز «الّله» نیست و تو رسول و فرستاده او هستى، و به همان خدائى که تو را مبعوث کرده، سوگند که تاکنون هیچ کس را از نزد خود محروم برنگردانده ام. (7)؛ (8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.