پاسخ اجمالی:
آیه اول درباره عمر نازل شد، آنجا که پیامبر(ص) وقتی می خواست به خیبر برود فردی را به عنوان جانشین انتخاب کرد اما عمر فرد دیگری را پیشنهاد کرد. یا درباره برخی از مسلمانان نازل شد که اعمال را پیش از موقع انجام می دادند یا آرزو داشتند تا آیاتی راجع به آنها نازل شود. آیه دوم درباره گروهی از قبیله بنی تمیم نازل شد که وقتی وارد مسجد شدند، با سر و صدا و کلمات بی ادبانه پیامبر(ص) را صدا زدند و گفتند: بیا با هم مفاخره کنیم.
پاسخ تفصیلی:
در آیات (1 ـ 5) سوره «حجرات» می خوانیم: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاتُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ * یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاتَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لاتَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْض أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لاتَشْعُرُونَ * إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ أُولئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ * إِنَّ الَّذِینَ یُنادُونَکَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَکْثَرُهُمْ لایَعْقِلُونَ * وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتّى تَخْرُجَ إِلَیْهِمْ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»؛ (اى کسانى که ایمان آورده اید! چیزى را بر خدا و رسولش مقدم نشمرید [و پیشى مگیرید]، و تقواى الهى پیشه کنید که خداوند شنوا و داناست! * اى کسانى که ایمان آورده اید! صداى خود را فراتر از صداى پیامبر نکنید، و در برابر او بلند سخن مگوئید [و داد و فریاد نزنید] آن گونه که بعضى از شما در برابر بعضى بلند صدا مى کنند، مبادا اعمال شما نابود گردد در حالى که نمى دانید! * آنها که صداى خود را نزد رسول خدا کوتاه مى کنند همان کسانى هستند که خداوند دل هایشان را براى تقوا خالص نموده، و براى آنان آمرزش و پاداش عظیمى است. * [ولى] کسانى که تو را از پشت حجره ها بلند صدا مى زنند، بیشترشان نمى فهمند! * اگر آنها صبر مى کردند تا خود به سراغشان آئى، براى آنان بهتر بود؛ و خداوند آمرزنده و رحیم است).
شأن نزول:
مفسران، براى آیه نخست، شأن نزول هائى ذکر کرده اند، و براى آیات بعد شأن نزول هاى دیگرى.
از جمله شأن نزول هائى که براى آیه نخست ذکر کرده اند، این است: پیامبر(صلى الله علیه وآله) به هنگام حرکت به سوى «خیبر» مى خواست کسى را به جاى خود در «مدینه» نصب کند، اما «عمر» شخص دیگرى را پیشنهاد کرد، آیه فوق نازل شد و دستور داد بر خدا و پیامبر، پیشى مگیرید.(1)
بعضى دیگر گفته اند: جمعى از مسلمانان گاه گاه مى گفتند: اگر چنین مطلبى درباره ما نازل مى شد، بهتر بود، آیه فوق نازل گشت، گفت: بر خدا و پیامبرش پیشى مگیرید.(2)
بعضى دیگر گفته اند: آیه، اشاره به اعمال بعضى از مسلمانهاست، که پاره اى از مراسم عبادات خود را پیش از موقع، انجام دادند، آیه فوق نازل شد، و آنها را از این گونه کارها نهى کرد.(3)
و اما در مورد آیه دوم، گفته اند: گروهى از طایفه «بنى تمیم» و اشراف آنها، وارد «مدینه» شدند، هنگامى که داخل مسجد پیامبر(صلى الله علیه وآله) گشتند، صدا را بلند کرده، از پشت حجره هائى که منزلگاه پیامبر(صلى الله علیه وآله) بود فریاد زدند: یا مُحَمَّدُ اُخْرُجْ اِلَیْنا!: «اى محمّد! بیرون بیا»! این سر و صداها و تعبیرات نامؤدبانه، پیامبر(صلى الله علیه وآله) را ناراحت ساخت، هنگامى که بیرون آمد، گفتند: آمده ایم با تو مفاخره کنیم! اجازه ده، تا «شاعر» و «خطیب ما» افتخارات قبیله «بنى تمیم» را بازگو کند، پیامبر(صلى الله علیه وآله)اجازه داد.
نخست، خطیب آنها برخاست و از فضائل خیالى طائفه «بنى تمیم» مطالب بسیارى گفت.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) به «ثابت بن قیس»(4) فرمود پاسخ آنها را بده، او برخاست خطبه بلیغى در جواب آنها ایراد کرد، به طورى که خطبه آنها را از اثر انداخت!
سپس «شاعر» آنها برخاست و اشعارى در مدح این قبیله گفت، که «حسان بن ثابت» شاعر معروف مسلمان، پاسخ کافى به او داد.
در این هنگام، یکى از اشراف آن قبیله بنام «اقرع» گفت: این مرد خطیبش از خطیب ما تواناتر، و شاعرش از شاعر ما لایق تر است، و آهنگ صداى آنها نیز از ما برتر مى باشد.
در این موقع، پیامبر(صلى الله علیه وآله) براى جلبِ قلب آنها، دستور داد: هدایاى خوبى به آنها دادند، آنها تحت تأثیر مجموع این مسائل واقع شدند، و به نبوت پیامبر(صلى الله علیه وآله)اعتراف کردند.
آیات مورد بحث، ناظر به سر و صداى آنها در پشت خانه پیامبر(صلى الله علیه وآله) است.
شأن نزول دیگرى ذکر کرده اند که هم مربوط به آیه اوّل و هم آیات بعد است و آن این که: در سال نهم هجرت که «عام الوفود» بود (سالى که هیئت هاى گوناگونى از قبائل، براى عرض اسلام یا عهد و قرارداد خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله)آمدند)، هنگامى که نمایندگان قبیله «بنى تمیم» خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) رسیدند، «ابوبکر» به پیامبر(صلى الله علیه وآله) پیشنهاد کرد: «قعقاع» (یکى از اشراف قبیله) امیر آنها گردد، و «عمر» پیشنهاد کرد، «اقرع بن حابس» (فرد دیگرى از آن قبیله) امیر شود، در اینجا «ابوبکر» به «عمر» گفت: مى خواستى با من مخالفت کنى؟
«عمر» گفت: من هرگز قصد مخالفت نداشتم، در این موقع سر و صداى هر دو در محضر پیامبر(صلى الله علیه وآله) بلند شد، آیات فوق نازل گشت، یعنى نه در کارها بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) پیشى گیرید، و نه در کنار خانه پیامبر(صلى الله علیه وآله) سر و صدا راه بیندازید.(5)، (6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.