پاسخ اجمالی:
«جدال» و «مراء» به هر نوع بحث و گفتگوى طرفینی گفته می شود، خواه به حق، و یا به باطل باشد؛ که اگر به منظور روشن شدن حق، نشان دادن راه، و ارشاد جاهل باشد، عملى است پسندیده، و شایسته تقدیر، بلکه در بسیارى از موارد واجب است. اما اگر براى خودخواهى و اظهار تفوق بر دیگرى، و به کرسى نشاندن حرف خویش، باشد نتیجه اى جز دور شدن از حق، تاریکى دل، ریشه دار شدن خصومتها و راسخ شدن طرفین در انحراف و اشتباه خود نخواهد داشت.
پاسخ تفصیلی:
در سوره «مؤمن»، پنج بار سخن از «مجادله» به میان آمده است، که تمام این موارد، ناظر به «مجادله باطل» است (آیات 4 و 5 و 35 و 56 و 69) به همین مناسبت، سزاوار است بحثى پیرامون «جدال از دیدگاه قرآن مجید» مطرح شود.
«جدال» و «مراء»، دو عنوان است که هم در آیات قرآن و هم در روایات اسلامى زیاد روى آن بحث شده، و در این زمینه «اوّلاً» باید مفهوم این دو کلمه روشن شود، سپس «اقسام جدال» (جدال به حق، و جدال به باطل) و نشانه هاى هر کدام تبیین گردد، و سرانجام، ضررهاى جدال به باطل و نیز عوامل پیروزى در مجادله به حق، توضیح و تشریح گردد.
الف ـ مفهوم «جدال» و «مراء»:
«جدال» و «مراء» و «مخاصمه» سه لفظ است که مفاهیمى نزدیک به هم دارد، در عین حال تفاوتهائى در میان آنها موجود است.
«جدال»، در اصل به معنى «پیچانیدن طناب» است، سپس به پیچانیدن طرف مقابل، و گفتگو براى غلبه بر او به کار رفته.
«مراء» (بر وزن حجاب) به معنى «گفتگو کردن در چیزى است، که در آن «مریه» (شک)» وجود دارد.
و «خصومت» و «مخاصمه» در اصل به معنى «گلاویز شدن دو نفر به یکدیگر که هر کدام پهلوى دیگرى را بگیرد،» آمده، سپس به گفتگوها و مشاجرات لفظى اطلاق گردیده است.
به گفته مرحوم «علامه مجلسى»، در «بحار الانوار»، «جدال» و «مراء»، بیشتر در مسائل علمى به کار مى رود، در حالى که «مخاصمه» در امور دنیوى است.
و نیز گاهى تفاوت میان «جدال و مراء» را چنین مى گذارند که، در «مراء» هدف، اظهار فضل و کمال است، و در «جدال» تحقیر و عاجز کردن طرف مقابل.
گاه گفته اند: «جدال» در مسائل علمى است و «مراء» اعم از آن است.
و گاه گفته اند: «مراء» جنبه دفاعى در مقابل حملات خصم دارد ولى «جدال» اعم از دفاعى و تهاجمى است.
ب ـ جدال حق و باطل
گفتیم: از موارد استعمال این لفظ، مخصوصاً در قرآن مجید، به خوبى استفاده مى شود که «جدال» مفهوم وسیعى دارد، و هر نوع بحث و گفتگوى طرفین را شامل مى شود، خواه به حق باشد یا به باطل، در آیه 125 سوره «نحل» مى خوانیم که، خداوند به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) دستور مى دهد: «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ»؛ (با آنها به روشى که نیکوتر است مجادله و گفتگو کن)، و در مورد «ابراهیم» در آیه 74 سوره «هود» مى خوانیم: «فَلَمّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهِیْمَ الرَّوْعُ وَ جائَتْهُ الْبُشْرى یُجادِلُنا فِى قَوْمِ لُوط»؛ (هنگامى که وحشت ابراهیم زائل شد، و بشارت تولد فرزند به او رسید، براى تأخیر مجازات قوم لوط با ما به گفتگو و مجادله پرداخت) اینها از نوع مجادله به حق است.
ولى در غالب موارد، در قرآن کریم این واژه در «مجادله به باطل» استعمال شده است، چنان که در سوره «مؤمن» پنج بار این کلمه در همین معنى به کار رفته.
به هر حال، بحث و گفتگو و استدلال و مناقشه در گفتار دیگران، اگر به منظور روشن شدن حق، نشان دادن راه، و ارشاد جاهل بوده باشد، عملى است پسندیده، و شایسته تقدیر، بلکه در بسیارى از موارد واجب است.
قرآن، هرگز با بحث و گفتگوى روشنگرانه، و استدلال براى تبیین حق، مخالفت نکرده، بلکه در آیات زیادى، آن را عملاً تثبیت نموده است.
در بسیارى از موارد، از مخالفین مطالبه برهان و دلیل مى کند، و مى گوید: «هاتُوا بُرْهانَکُمْ»؛ (استدلال خود را بیاورید). (1)
و در بسیارى از موارد در مقابل تقاضاى برهان، به اقامه دلائل مختلف پرداخته است، چنان که در آخر سوره «یس» مى خوانیم، که در برابر آن مرد عرب که استخوان پوسیده اى را به دست گرفته بود، از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى پرسید: «مَنْ یُحْیِى الْعِظامَ وَ هِىَ رَمِیْمٌ»؛ (چه کسى مى تواند این استخوانهاى پوسیده را از نو زنده کند؟) چندین دلیل بر مسأله معاد و قدرت خداوند بر احیاى مردگان اقامه مى کند. و نیز در آیه 258 سوره «بقره»، گفتگوهاى «ابراهیم»(علیه السلام) و دلائل دندان شکن او را در برابر نمرود، و در آیات 47 تا 54 سوره «طه» احتجاج «موسى»(علیه السلام) را در برابر «فرعون»، منعکس ساخته، که نمونه روشنى از مجادله شایسته است، همچنین قرآن پر است از دلائل مختلفى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) در مقابل بت پرستان و مشرکان و بهانه جویان اقامه مى کرد.
اما در برابر آن، موارد زیادى را نقل مى کند که طرفداران باطل، براى به کرسى نشاندن سخنان بى اساس خود، دست به مجادلات زشتى مى زدند و با انواع سفسطه ها و بهانه جوئیها، تلاش براى ابطال حق، و اغواى مردم ساده دل، داشته اند، سخریه و استهزاء، تهدید و افترا، و انکار بدون دلیل، از روشهاى معمولى اقوام گمراه و سرکش در مقابل پیامبران بود، و استدلال منطقى و آمیخته با مهر و محبت روش پیامبران الهى!
در روایات اسلامى نیز، بحث هاى زیادى پیرامون مناظرات پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)، یا ائمه اهل بیت(علیهم السلام)، در برابر مخالفان دیده مى شود که، اگر این بحث و مناظرات جمع آورى گردد، کتاب بسیار قطورى را تشکیل مى دهد (البته قسمت هائى از آنها جمع آورى شده).
نه تنها پیشوایان معصوم، که اصحاب و یاران آنها نیز به تشویق آنها مناظرات و مجادلاتى با مخالفان داشته اند، ولى اجازه این کار را به کسانى مى دادند که، به قدر کافى توانائى و قدرت منطق داشته باشند، چه در غیر این صورت به جاى این که جبهه حق تقویت شود، تضعیف مى گردد، و مخالفان جسورتر و سرسخت تر مى شوند.
لذا در حدیثى مى خوانیم: یکى از دوستان امام صادق(علیه السلام) بنام «طیّار» (حمزة بن محمّد) مى گوید: به امام عرض کردم: «بَلَغَنِى أَنَّکَ کَرِهْتَ مُناظَرَةَ الْنّاسِ»؛ (به من خبر رسیده که شما از مناظره کردن با مخالفان ناخشنود هستید؟).
امام(علیه السلام) در پاسخ فرمود: «أَمّا مِثْلُکَ، فَلایَکْرَهُ، مَنْ إِذا طارَ یُحْسِنُ أَنْ یَقَعَ وَ إِنْ وَقَعَ یُحْسِنُ أَنْ یَطِیرَ، فَمَنْ کانَ هذا لا نَکْرَهُهُ»؛ (اما کسى که چون تو باشد، عیبى ندارد، از کسانى که وقتى پرواز مى کنند و اوج مى گیرند به خوبى مى توانند بنشینند، و هنگامى که مى نشینند به خوبى مى توانند پرواز کنند و اوج گیرند، کسى که چنین باشد ما از مناظره او ناخشنود نیستیم!). (2)
این تعبیر زیبا که اشاره روشنى به قدرت اوج گیرى در استدلال، و سپس جمع و جور کردن و پایان دادن به بحث، مى باشد، نشان مى دهد که باید افرادى در این میدانها حضور، یابند که از تسلط کافى بر بحثهاى استدلالى برخوردار باشند، مبادا ضعفِ منطق آنها، به حساب ضعف مکتب آنها گذارده شود.
ج ـ آثار شوم مجادله باطل!
درست است که بحث و گفتگو، کلید حل مشکلات مى باشد، اما این در صورتى است که، دو طرف بحث، طالب حق و در جستجوى راه باشند، و یا حداقل اگر یک طرف از طریق لجاجت وارد مى شود، طرف مقابل در فکر احقاق حق، و رسیدن به واقع باشد، اما هر گاه گفتگو در میان کسانى روى دهد که هر کدام براى خودخواهى و اظهار تفوق بر دیگرى، و به کرسى نشاندن حرف خویش، به ستیزه و جنجال برخیزد، نتیجه اى جز دور شدن از حق، تاریکى دل، ریشه دار شدن خصومتها و کینه ها نخواهد داشت.
و به همین دلیل در روایات اسلامى از «مراء و مجادله به باطل» نهى شده است، و اشارات پر معنائى به ضررهاى این نوع مجادلات در این روایات وارد شده.
در حدیثى از امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى خوانیم: «مَنْ ضَنَّ بِعِرْضِهِ فَلْیَدَعْ الْمِراءَ»؛ (هرکس به آبروى خویش علاقمند است، مجادله و ستیزه جوئى را ترک کند). (3)
زیرا در این گونه مباحثات، کار تدریجاً به بى حرمتى و توهین و حتى دشنام و انواع سخنان زشت و رکیک و نسبت هاى ناروا، مى رسد.
در حدیث دیگرى از همان امام(علیه السلام) مى خوانیم: «إِیّاکُمْ وَ الْمِراءَ وَ الْخُصُومَةَ فَإِنَّهُما یَمْرِضانِ الْقُلُوبَ عَلَى الإِخْوانِ، وَ یُنْبِتُ عَلَیْهِمَا الْنِّفاَقَ!»؛ (از مجادله و ستیز در گفتگو بپرهیزید!، زیرا این دو، دلهاى برادران دینى را نسبت به یکدیگر بیمار و مکدّر مى کند، و بذر نفاق را پرورش مى دهد). (4)
چرا که این گونه پرخاشگرى ها که غالباً عارى از اصول صحیح بحث و استدلال است، روح لجاجت و تعصب را در افراد، تقویت مى کند، تا آنجا که هر کدام مى خواهد براى غلبه بر دیگرى، از هر وسیله حتى دروغ و تهمت و بى حرمتى استفاده کند، و این کار، نتیجه اى جز کینه توزى و پرورش بذرهاى نفاق در دلها نخواهد داشت.
یکى دیگر از مفاسد بزرگ «جدال به باطل» این است که، طرفین در انحراف و اشتباه خود سخت تر و راسخ تر مى شوند، زیرا هر کدام تلاش مى کند براى اثبات مقصود خود، به هر دلیل باطل متشبث شود، و تا آنجا که مى تواند، سخنان حقِ طرف را نادیده بگیرد، و یا با دیده عدم رضا و قبول بنگرد، و این خود موجب تقویت اشتباه و کج روى است.
د ـ روش مجادله به احسن!
در جدال حق، هدف، تحقیر طرف، و اثبات تفوق و پیروزى بر او نیست، بلکه، هدف، نفوذ در افکار و اعماق روح او است، به همین دلیل، روش «مجادله به احسن» با «جدال باطل» در همه چیز متفاوت است.
در اینجا، شخص جدالگر براى نفوذ معنوى در طرف، از وسائل زیر باید استفاده کند، که در قرآن مجید، اشارات جالبى به آنها شده است:
1 ـ نباید اصرار داشته باشد که مطلب حق را، به عنوان گفته او بپذیرد، بلکه، اگر بتواند، چنان کند که طرف مقابل آن مطلب را نتیجه فکر خود بیندیشد بسیار مؤثرتر خواهد بود، و به تعبیر دیگر، طرف فکر کند، این اندیشه از درون وجود خودش جوشیده، و فرزند روح او است تا به آن علاقه مند شود!.
سرّ این که، قرآن مجید، بسیارى از حقایق مهم را از توحید و نفى شرک گرفته، تا مسائل دیگر در لباس استفهام در مى آورد و مثلاً بعد از ذکر دلائل توحید مى گوید: «أَ إِلهٌ مَعَ اللّهِ»؛ (آیا معبودى با خدا همراه است؟)، (5) شاید همین امر باشد.
2 ـ از هر چیزى که حس لجاجت طرف مقابل را برمى انگیزد، باید خوددارى نمود، قرآن مجید، مى گوید: «وَ لاتَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ؛ (معبودهائى را که غیر از خدا مى خوانند ناسزا و دشنام نگوئید)، (6) مبادا آنها روى دنده لجاجت بیفتند، و به خداوند بزرگ اهانت کنند.
3 ـ در بحثها باید در مقابل هر کس، و هر گروه، نهایت انصاف را رعایت کرد تا طرف حس کند، گوینده به راستى در صدد روشن کردن واقعیات است، فى المثل هنگامى که قرآن، سخن از زیانهاى شراب و قمار مى گوید، منافع جزئى مادى و اقتصادى آن را که براى گروهى حاصل مى شود، نادیده نمى گیرد، مى فرماید: «قُلْ فِیْهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنافِعُ لِلْنّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما»؛ (بگو در شراب و قمار گناه عظیمى است و منافع جزئى براى مردم، اما گناه آنها از سودشان بیشتر است). (7)
این طرز سخن، مسلماً در شنونده تاثیر عمیق ترى مى بخشد.
4 ـ باید در برابر بدیها و کینه توزیها، مقابله به مثل نکند، بلکه طریق محبت و رأفت و گذشت را، پیش گیرد، که این «مقابله به ضد» در این گونه موارد تأثیر فوق العاده اى در نرم کردن قلب دشمنان لجوج دارد، چنان که قرآن مجید مى گوید: «إِدْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِى بَیْنَکَ وَ بَیْنَه عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِىٌّ حَمِیمٌ»؛ (با روشى که نیکوتر است [بدیها را] دفع کن، در این حال کسى که میان تو و او دشمنى است آنچنان نرم مى شود که گوئى دوست گرم و صمیمى است!). (8)
خلاصه، هر گاه گفتگوهاى پیامبران را با دشمنان جبّار و سرسخت، که در قرآن منعکس است، و گفتگوهاى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ائمه معصومین(علیهم السلام) را در برخورد با دشمنان، به هنگام بحثهاى عقیدتى، دقیقاً بررسى کنیم، درسهائى آموزنده، در این زمینه مى یابیم، که بیانگر دقیق ترین مسائل روانى است که راه نفوذ در دیگران را صاف و هموار مى سازد.
مخصوصاً مرحوم «علامه مجلسى» حدیث مفصلى، از پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) در این زمینه نقل مى کند که، ضمن آن مناظره طولانى پیامبر(صلى الله علیه وآله) با پنج گروه یهود و نصارى و دهریین و ثنویین (دوگانه پرستان) و مشرکان عرب، مطرح شده که با لحنى جذاب و گیرا، آنها را به قبول و تسلیم وامى دارد، مناظره آموزنده اى که مى تواند الگوئى براى مناظرات ما بوده باشد. (9)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.