پاسخ اجمالی:
در آیه 52 سوره فرقان مى خوانیم: «به وسیله قرآن با آنها جهاد بزرگى کن» با توجه به تاثیر گذاری های عمیق قرآن حتی در مورد مشرکین مکه، بدون تردید این نور الهى این قدرت را دارد که هر قلب آماده اى را هر جا باشد به سوى خود جذب کند و به همین دلیل در آیات مورد بحث، قرآن وسیله «جهاد کبیر» معرفى شده است.
پاسخ تفصیلی:
در آیه 52 سوره «فرقان» مى خوانیم: (به وسیله قرآن با آنها جهاد بزرگى کن)؛ «وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبِیراً». جهادى بزرگ به عظمت رسالتت، و به عظمت جهاد تمام پیامبران پیشین، جهادى که تمام ابعاد روح و فکر مردم را در بر گیرد، و جنبه هاى مادى و معنوى را شامل شود.
بدون شک، منظور از جهاد در این مورد، جهاد فکرى و فرهنگى و تبلیغاتى است، نه جهاد مسلحانه؛ چرا که این سوره مکّى است، و مى دانیم: دستور جهاد مسلحانه در «مکّه» نازل نشده بود. و به گفته مرحوم «طبرسى» در «مجمع البیان» این آیه دلیل روشنى است بر این که: جهاد فکرى و تبلیغاتى در برابر وسوسه هاى گمراهان و دشمنان حق، از بزرگترین جهادها است، و حتى ممکن است حدیث معروف پیامبر(صلى الله علیه وآله): «رَجَعْنا مِنَ الْجَهادِ الأَصْغَرِ اِلَى الْجَهادِ الأَکْبَر»(1)؛ (ما از جهاد کوچک به سوى جهاد بزرگ بازگشتیم)، اشاره به همین جهاد و عظمت کار دانشمندان و علما در تبلیغ دین باشد.
این تعبیر عظمت مقام قرآن را نیز بازگو مى کند؛ چرا که وسیله اى است براى این جهاد کبیر، و سلاحى است برنده، که قدرت بیان، استدلال و تأثیر عمیق و جاذبیتش مافوق تصور و قدرت انسان ها است. وسیله مؤثرى به درخشندگى آفتاب و روشنائى روز، به آرام بخشى پرده هاى شب، به حرکت آفرینى بادها، به عظمت ابرها و به حیات بخشى قطره هاى باران که در آیات گذشته به آن اشاره رفته بود.
در بعضى از روایات آمده است: «ابوسفیان»، «ابوجهل» و بعضى دیگر از سران شرک، شبى از شب ها جداگانه براى شنیدن آیات قرآن، به طور مخفیانه ـ هنگامى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) مشغول نماز بود - آمدند و هر یک بدون این که دیگرى بداند در محلى پنهان شده، آن شب مدتى طولانى آیات قرآن را از پیامبر(صلى الله علیه وآله) شنیدند.هنگامى که پراکنده شدند، سفیده صبح دمیده بود و اتفاقاً به هنگام بازگشت از یک راه آمدند و سرّشان فاش شد، به سرزنش همدیگر پرداختند و تأکید کردند: چنین کارى نباید تکرار شود؛ چرا که اگر بعضى از جاهلان این صحنه را ببینند باعث شک و تردیدشان خواهد شد!. ولى در شب دوم همین برنامه تکرار شد و باز به هنگام بازگشت با یکدیگر روبرو شدند، ناراحت و نگران گشتند و همان سخنان قبل را تکرار و تأکید نمودند. شب سوم نیز همان برنامه تجدید شد و به هنگامى که یکدیگر را دیدند گفتند: ما از اینجا نباید حرکت کنیم تا عهد و پیمان ببندیم که دیگر این کار تکرار نشود عهد و پیمان بستند و از هم جدا شدند. فردا صبح یکى از مشرکان به نام «اخنس بن شریق» عصاى خود را برگرفت و به سوى خانه «ابوسفیان» آمده به او گفت: بگو ببینم: عقیده تو درباره آنچه از محمّد(صلى الله علیه وآله) شنیدى چیست؟ «ابوسفیان» گفت: به خدا قسم مطالبى شنیدم که معناى آن را به خوبى درک کردم ولى مسائلى را هم شنیدم که معنا و مراد آن را نفهمیدم!. «اخنس» از نزد «ابوسفیان» بیرون آمد و به سراغ خانه «ابوجهل» رفته به او گفت: تو درباره آنچه از «محمّد» شنیدى چه مى گوئى؟!. «ابوجهل» گفت: چه شنیدم؟ مطلب این است که: ما و فرزندان «ابو عبد مناف» در افتخارات با هم رقابت داریم، آنها گرسنگان را اطعام کردند، ما هم انفاق کردیم، بى مرکبان را مرکب دادند، ما هم دادیم، بخشیدند و انفاق کردند، ما هم کردیم، و دوش به دوش هم جلو مى آمدیم، اما آنها ادعا کردند که: از ما پیامبرى برخاسته که وحى آسمانى به او مى رسد، ما چگونه مى توانیم، در این امر با آنها رقابت کنیم؟ حال که چنین است: به خدا سوگند به او ایمان نمى آوریم و هرگز او را تصدیق نخواهیم کرد!. «اخنس» برخاست و او را ترک گفت.(2)
آرى، جاذبه قرآن، آنها را شب هاى متوالى به سوى خود مى کشاند، و تا سفیده صبح، غرق این جاذبه الهى بودند، ولى خود خواهى و تعصب و حفظ منافع مادى آنچنان بر آنها مسلط بود که مانع از پذیرش حق مى شد. بدون تردید این نور الهى، این قدرت را دارد که هر قلب آماده اى را هر جا باشد به سوى خود جذب کند و به همین دلیل در آیات مورد بحث، قرآن وسیله «جهاد کبیر» معرفى شده است.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.