پاسخ اجمالی:
استکبار در قرآن به عنوان یک صفت ویژه برای کفار به کار رفته و منظور، تکبر از قبول حق است. در آیه 7سوره نوح آمده: و من هر زمان آنها را دعوت کردم که [ایمان بیاورند و] تو آنها را بیامرزى، انگشتان خویش را در گوش هایشان قرار داده و لباس هایشان را بر خود پیچیدند و در مخالفت اصرار ورزیدند و به شدت استکبار کردند. در حقیقت بدترین استکبار همان تکبر از قبول حق است؛ چرا که تمام راه هاى هدایت را به روى انسان مى بندد.
پاسخ تفصیلی:
در چندین آیه از آیات قرآن «استکبار» به عنوان یک صفت ویژه کفار به کار رفته و از همه آنها استفاده مى شود که منظور از آنها تکبر از قبول حق است.
در سوره «نوح» آیه 7 مى خوانیم: «وَ إِنِّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْباراً»؛ (و من هر زمان آنها را دعوت کردم که [ایمان بیاورند و] تو آنها را بیامرزى، انگشتان خویش را در گوش هایشان قرار داده و لباس هایشان را بر خود پیچیدند و در مخالفت اصرار ورزیدند و به شدت استکبار کردند).
و در سوره «منافقین» آیه 5 مى خوانیم: «وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ»؛ (و هنگامى که به آنها بگوئى بیائید تا رسول خدا براى شما آمرزش بطلبد، سرپیچى مى کنند و آنها را مى بینى که مردم را از راه حق باز مى دارند و استکبار می ورزند).
و در سوره «جاثیه» آیه 8 درباره همین گروه مى خوانیم: «یَسْمَعُ آیاتِ اللّهِ تُتْلى عَلَیْهِ ثُمَّ یُصِرُّ مُسْتَکْبِراً کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْه»؛ (آیات خدا را که بر او خوانده مى شود مى شنود، اما چنان با حالت استکبار اصرار بر کفر دارد که گوئى آن آیات را هرگز نشنیده است)!.
و در حقیقت بدترین استکبار همان تکبر از قبول حق است؛ چرا که تمام راه هاى هدایت را به روى انسان مى بندد و تمام عمر در بدبختى و گناه و بى ایمانى مى ماند.
على(علیه السلام) در «نهج البلاغه» در خطبه «قاصعه» صریحاً شیطان را به عنوان «سَلَفُ الْمُسْتَکْبِرِیْنَ»؛ (پیشکسوت و سر سلسله مستکبران) معرفى مى کند؛ چرا که او نخستین گام را در مخالفت با حق و عدم تسلیم در مقابل این واقعیت که آدم از او کامل تر است برداشت. و به این ترتیب تمام کسانى که از پذیرش حق سر باز مى زنند، خواه از نظر مالى تهیدست باشند یا متمکّن، مستکبرند. ولى نمى توان انکار کرد که در بسیارى از اوقات تمکن زیاد مالى سبب مى شود که انسان از پذیرش حق خوددارى کند.
در «روضه کافى» از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: «وَ مَنْ ذَهَبَ یَرى أَنَّ لَهُ عَلَى الآخَرِ فَضْلاً فَهُوَ مِنَ الْمُسْتَکْبِرِیْنَ، فَقُلْتُ اِنَّما یَرى أَنَّ لَهُ عَلَیْهِ فَضْلاً بِالْعافِیَةِ اِذا رَآهُ مُرْتَکِباً لِلْمَعاصِى؟ فَقالَ هَیْهاتَ هَیْهاتَ! فَلَعَلَّهُ أَنْ یَکُونَ قَدْ غُفِرَ لَهُ، ما أَتى، وَ أَنْتَ مَوْقُوفٌ تُحاسَبُ، أَمّا تَلَوْتَ قِصَّةَ سَحْرَةَ مُوسى(علیه السلام)»(1)؛ (کسى که براى خود بر دیگرى امتیاز قائل است از مستکبران است. راوى حدیث مى گوید: از امام پرسیدم: که آیا مانعى دارد اگر انسان کسى را مشغول گناه ببیند براى خود که مرتکب گناه نیست امتیازى بر او قائل باشد؟ امام فرمود: اشتباه کردى! چه بسا خدا سرانجام گناه او را ببخشد ولى تو را در پاى حساب حاضر سازد. آیا قصه ساحران زمان موسى(علیه السلام) را در قرآن نخواندى [که یک روز، به خاطر پاداش فرعون و تقرب به دربار او حاضر شدند در برابر پیامبر اولوا العزم پروردگار قیام کنند ولى با دیدن چهره حق ناگهان تغییر مسیر دادند تا آنجا که در برابر تهدید فرعون به کشتن نیز مقاومت کردند و خدا آنها را مشمول عفو و رحمت خود قرار داد؟])!.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.