پاسخ اجمالی:
طبق آیات قرآن، شرط نفوذ در افکار مخالفان این است که طرف مقابل احساس کند، گوینده به گفته هاى خود ایمان دارد؛ و هدفی جز حق طلبى ندارد. قرآن به ما می آموزد در برابر مخالفان، در عین طرح بحثهاى منطقى، جنان اصول اخلاقى را بیامیزیم، تا در اعماق روح آنها نفوذ کند. از این رو گوینده نمى خواهد طرف را تحقیر کند و اصراری در به کرسى نشاندن حرف خود ندارد؛ و جانب انصاف را از دست نمی دهند. البته این مطالب در مورد کسانى است که امید هدایت در آنها باشد و الا قرآن با دشمنان لجوج به گونه دیگری رفتار می کند.
پاسخ تفصیلی:
بسیار دیده شده است، افراد با فضیلت و دانشمندى، بر اثر عدم آشنائى به فنون بحث و استدلال، و عدم رعایت جنبه هاى روانى، هرگز نمى توانند در افکار دیگران نفوذ کنند.
به عکس، افرادى را سراغ داریم که به آن حد از نظر علمى نیستند ولى در جذب قلوب، و تسخیر دلها، و نفوذ در افکار دیگران، پیروز و موفقند.
علت اصلى آن است که، نحوه طرح بحثها، و طرز برخورد با طرف مقابل، باید با اصولى از نظر اخلاق و روان توأم باشد، تا جنبه هاى منفى را در طرف مقابل تحریک نکند، و او را به لجاج و عناد وادار نسازد، بلکه به عکس وجدان او را بیدار کرده و روح حق طلبى و حق جوئى را در او زنده کند.
در اینجا مهم این است که: بدانیم، انسان تنها اندیشه و خرد نیست تا فقط در برابر قدرت استدلال تسلیم گردد، بلکه، علاوه بر آن، مجموعه اى از «عواطف» و «احساسات» گوناگون ـ که بخش مهمى از روح او را تشکیل مى دهد ـ در وجود او نهفته است که باید آنها را به طرز صحیح و معقولى اشباع کرد.
قرآن، این راه و روش را به ما آموخته، که چگونه در برابر مخالفان در عین طرح بحثهاى منطقى، چنان آن را با اصول اخلاقى بیامیزیم، که در اعماق روح آنها نفوذ کند.
شرط نفوذ این است که: طرف مقابل احساس کند، گوینده واجد اوصاف زیر است:
1 ـ به گفته هاى خود ایمان دارد، و آنچه را که مى گوید از اعماق جانش برمى خیزد.
2 ـ هدفش از بحث، حق جوئى و حق طلبى است، نه برترى جوئى و تفوق طلبى.
3 ـ او هرگز نمى خواهد طرف را تحقیر کند و خود را بزرگ نماید.
4 ـ او آنچه مى گوید از طریق دلسوزى مى گوید، و منافع شخصى و خصوصى در این کار ندارد.
5 ـ او براى طرف مقابل احترام قائل است، و به همین دلیل در تعبیرات خود نزاکت در بحث را فراموش نمى کند.
6 ـ او نمى خواهد حس لجاجت طرف را بى جهت برانگیزد، و اگر درباره موضوعى به اندازه کافى بحث شده، به همان قناعت مى کند، و از اصرار در بحث و به کرسى نشاندن حرف خویش، پرهیز دارد.
7 ـ او منصف است و جانب انصاف را هرگز از دست نمى دهد، هر چند طرف مقابل، این اصول را رعایت نکند.
8 ـ او نمى خواهد افکار خود را بر دیگران تحمیل کند، بلکه علاقه دارد جوششى در دیگران ایجاد کند، تا در عین آزادى، این خود جوشى آنها را به حقیقت برساند.
دقت در آیات قرآن و طرز بر خورد پیامبر(صلى الله علیه وآله) ـ به فرمان خدا ـ با مخالفان که توأم با ریزه کاری هاى جالبى بود، گواه بسیار زنده اى بر بحثهاى بالاست.
او گاه، تا اینجا پیش مى رود که حتى دقیقاً تعیین نمى کند: ما در طریق هدایتیم و شما در طریق گمراهى، بلکه مى گوید: «ما یا شما در طریق هدایتیم یا در ضلالت»، (1) تا در فکر فرو روند که نشانه هاى هدایت و ضلالت در کدامین گروه است؟
و یا این که مى گوید: «روز قیامت خداوند در میان همه ما داورى مى کند و هر کس را به آنچه لایق است جزا مى دهد». (2)
البته انکار نمى توان کرد که اینها، همه در مورد کسانى است که امید هدایت آنها باشد، و الا با دشمنان لجوج و ستمگر و بى رحم که امیدى به پذیرش آنها نیست، قرآن طور دیگرى برخورد مى کند. (3)، (4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.