پاسخ اجمالی:
ما نمى توانیم از حقیقت وحی اطلاع زیادى پیدا کنیم، چراکه عالم وحى براى ما ناشناخته و ما فوق ادراک ماست. تنها مطلبى که براى ما معقول و قابل طرح است، اصل وجود یا امکان چنین ارتباط مرموز است. هیچ دلیل عقلى که امکان چنین امری را نفی کند وجود ندارد، بلکه به عکس، ارتباط هاى مرموزى را در جهان مى بینیم که از تفسیرش عاجزیم. ما همین اندازه مى بینیم، مردانى بزرگ انسانها را به آئین الهى دعوت مى کنند و معجزات خارق عادتى که فوق درک بشر است، با خود دارند که ارتباطشان را با عالم غیب روشن مى سازد.
پاسخ تفصیلی:
بدون شک، ما نمى توانیم از رابطه وحى و حقیقت آن، اطلاع زیادى پیدا کنیم، چرا که این یک نوع ادراکى است خارج از حدود ادراکات ما، و یک نوع ارتباطى است خارج از ارتباط هاى شناخته شده ما، عالم وحى براى ما عالمى است ناشناخته و ما فوق ادراکات ما.
به راستى، چگونه یک انسان خاکى، با مبدأ عالم هستى ارتباط پیدا مى کند؟ و چگونه خداوند ازلى و ابدى و بى نهایت از هر جهت، با مخلوقى محدود و ممکن الوجود رابطه بر قرار مى سازد؟ و در لحظه نزول وحى، چگونه پیامبر یقین پیدا مى کند که این ارتباط از ناحیه او است؟!
این ها، سؤالاتى است که پاسخ آن براى ما مشکل است، و اصرار در فهم آن بسیار بى مورد.
تنها مطلبى که براى ما در اینجا معقول و قابل طرح است، اصل وجود یا امکان چنین ارتباط مرموزى است.
ما مى گوئیم: هیچ دلیل عقلى که امکان چنین امرى را نفى کند وجود ندارد، بلکه به عکس ما ارتباط هاى مرموزى را در جهان خود مى بینیم که از تفسیر آن عاجزیم، و این ارتباط ها نشان مى دهد که مافوق حواس و ارتباط هاى ما، نیز درک و دیده هاى دیگرى وجود دارد.
بد نیست با ذکر مثالى این موضوع را روشن تر سازیم.
فرض کنید: ما در میان شهر کوران (البته کوران مادر زاد!) با دو چشم بینا زندگى کنیم، تمام اهل شهر، چهار حسى هستند (بنابراین که مجموع حواس ظاهرى انسان را پنج حس بدانیم) تنها ما هستیم که آدم «پنج حسى» مى باشیم، پیوسته، با چشم خود حوادث زیادى را در آن شهر مى بینیم، و به اهل شهر خبر مى دهیم، اما آنها همه تعجب مى کنند، که این حس مرموز پنجم، چیست؟ که دایره فعالیتش این گونه وسیع و گسترده است؟ و هر قدر بخواهیم درباره حس بینائى و عملکرد آن براى آنها بحث کنیم، بى فایده است، جز شبح مبهمى در ذهن آنها چیزى نمى آید، از یکسو نمى توانند منکر آن شوند، چون آثار گوناگونش را مى یابند و حس مى کنند، و از سوى دیگر نمى توانند، حقیقت بینائى را دریابند، چون در تمام عمر، حتى یک لحظه بینا نبوده اند.
نمى گوئیم، وحى «حس ششم» است، بلکه مى گوئیم: یک نوع درک و ارتباط با عالم غیب و ذات پاک خداوند است که چون ما فاقد آن هستیم، حقیقت آن را درک نمى کنیم، هر چند از طریق آثار به وجودش ایمان داریم.
ما همین اندازه مى بینیم، مردانى بزرگ با دعوتى که محتواى آن ما فوق افکار بشر است به سوى انسان ها مى آیند و آنها را به خداوند و آئین الهى دعوت مى کنند، و معجزات و خارق عاداتى که آن نیز فوق طاقت بشر است، با خود دارند که ارتباطشان را با عالم غیب روشن مى سازد، آثار، نمایان است اما حقیقت امر مخفى.
مگر ما تمام اسرار این جهان را کشف کرده ایم که اگر با پدیده وحى برخورد کردیم و درک حقیقت آن بر ما مشکل شد، آن را نفى کنیم؟
ما حتى در عالم حیوانات پدیده هاى مرموزى مى بینیم که از تفسیر آن عاجزیم، مگر پرندگان مهاجر که در مسافرت طولانى خود، گاهى در سال هیجده هزار کیلومتر راه طى مى کنند و از قطب شمال به جنوب و بالعکس، حرکت مى نمایند زندگى اسرارآمیزشان براى ما روشن است؟
آنها چگونه جهت یابى مى کنند، و راه را دقیقاً مى شناسند؟ گاه در روزها و گاه در شبهاى تاریک سفر دور و دراز خود را ادامه مى دهند، در حالى که ما اگر بدون وسائل فنى و دلیل راه، حتى یک صدم مسیر آنها را بخواهیم طى کنیم به زودى گم مى شویم، این چیزى است که هنوز علم و دانش نتوانسته است پرده از روى آن بردارد، گروه هائى از ماهیان در اعماق دریاها زندگى مى کنند که معمولاً به هنگام تخم ریزى، به زادگاه اصلى خود، که شاید هزاران کیلومتر با آنها فاصله دارد، باز مى گردند آنها از کجا زادگاه خود را به این آسانى مى یابند؟
و امثال این پدیده هاى مرموز، در جهانى که ما در آن زندگى مى کنیم بسیار زیاد است، و همین هاست که ما را از توسل به انکار و نفى باز مى دارد، و توصیه «شیخ الرئیس ابو على سینا» را به یاد ما مى آورد که: «کُلُّ ما قَرَعَ سَمْعُکَ مِنَ الْغَرائِبِ فَضَعْهُ فِی بُقْعَةِ الاِمْکانِ لَمْ یَذُدْکَ عَنْهُ قاطِعُ الْبُرْهانِ»؛ (هر چه از عجائب بشنوى آن را انکار مکن، و در بقعه امکان جاى ده، مادام که دلیل قاطعى تو را مانع نشود). (1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.