پاسخ اجمالی:
یکى از بزرگ ترین مشکلات مسیحیان توجیه ادعاى خدایى حضرت مسیح(ع، در برابر نیازهای انسانی اوست. آنان گاهى به ناچار براى مسیح(ع) دو جنبه قائل می شوند: «جنبه لاهوت» و«جنبه ناسوت»، و می گویند: از نظر لاهوت فرزند خدا و خود خداست، اما از نظر ناسوت جسم و مخلوق خدا است. امثال این توجیهات بهترین نشانه ضعف و نادرستى منطق آنهاست.
پاسخ تفصیلی:
در میان انحرافاتى که جهان مسیحیت به آن گرفتار شده، هیچ یک بدتر از انحراف تثلیث نیست؛ زیرا آنها با صراحت مى گویند: خداوند سه گانه است و نیز با صراحت مى گویند در عین حال یگانه است.
یعنى هم وحدت را حقیقى مى دانند و هم سه گانگى را واقعى مى شمرند، و این موضوع مشکل بزرگى براى پژوهشگران مسیحى به وجود آورده است. اینجاست که مسیحیان خود را با یک مطلب غیر معقول مواجه مى بینند؛ زیرا معادله «1=3» را هیچ کودک دبستانى هم نمى تواند بپذیرد، به همین دلیل معمولا مى گویند: این مسأله را نباید با مقیاس عقل پذیرفت بلکه با مقیاس تعبد و دل باید پذیرفته شود و از اینجاست که مسأله بیگانگى مذهب از منطق عقل شروع مى شود و مسیحیت را به این وادى خطرناک مى کشاند که مذهب جنبه عقلانى ندارد، بلکه صرفاً جنبه قلبى و تعبدى دارد.
در مورد این عقیده به چند نکته باید توجه کرد:
1ـ در هیچ یک از اناجیل کنونى اشاره اى به مسأله تثلیث نشده است به همین دلیل، محققان مسیحى عقیده دارند: سرچشمه تثلیث در اناجیل، مخفى و ناپیداست. همان طور که بعضى از مورخان نوشته اند، مسأله تثلیث از حدود قرن سوّم به بعد در میان مسیحیان آشکار گشت، و این بدعتى بود که بر اثر غلوّ از یکسو و آمیزش مسیحیان با اقوام دیگر از سوى دیگر، در مسیحیت واقعى وارد شد. بعضى احتمال مى دهند: اصولا تثلیث نصارى از ثالوث هندى (سه گانه پرستى هندوها) گرفته شده است.
2ـ تثلیث، مخصوصاً به صورت تثلیث در وحدت، مطلبى است کاملا نامعقول و بر خلاف بداهت عقل. و مى دانیم که مذهب هرگز نمى تواند از عقل و علم جدا شود، علم حقیقى با مذهب واقعى، همیشه هماهنگ است و دوش به دوش یکدیگر سیر مى کنند. هیچ سخنى براى در هم کوبیدن بنیان مذهب بدتر از این سخن نیست که بگوئیم مذهب جنبه عقلائى و و منطقى ندارد بلکه جنبه تعبدى دارد.
3ـ دلائل متعددى که در بحث توحید براى یگانگى ذات خدا آورده شده است هر گونه دوگانگى، سه گانگى و تعدد را از او نفى مى کند خداوند یک وجود بى نهایت از تمام جهات است، ازلى، ابدى و نامحدود از نظر علم و قدرت و توانائى است و مى دانیم: در بى نهایت، تعدد و دوگانگى تصور نمى شود.
زیرا اگر دو بى نهایت فرض کنیم، هر دو متناهى و محدود مى شوند چون وجود اوّل فاقد قدرت، توانایى و هستى وجود دوّم است و همچنین وجود دوّم فاقد وجود اوّل و امتیازات اوست بنابراین هم وجود اوّل محدود است و هم وجود دوّم.
4ـ چگونه ممکن است ذات خدا در قالب انسانى آشکار شود و نیاز به جسم، مکان، غذا، لباس و مانند آن پیدا کند؟
محدود کردن خداى ازلى و ابدى در جسم یک انسان و قرار دادن او در جنین مادر، از بدترین تهمت هایى است که ممکن است به ذات مقدس او بسته شود.
5ـ اخیراً دیده مى شود جمعى از مبلغان مسیحى براى اغفال افراد کم اطلاع در مورد مسأله تثلیث، متشبث به مثال هاى سفسطه آمیزى شده اند: از جمله این که: وحدت در تثلیث را مى توان تشبیه به جرم خورشید، نور و حرارت آن کرد که سه چیز هستند و در عین حال یک حقیقت اند و یا تشبیه به موجودى کرد که عکس آن در سه آینه بیفتد با این که یک موجود بیشتر نیست، سه موجود به نظر مى رسد.
با کمى دقت روشن مى شود این مثال ها ارتباطى با مسأله مورد بحث ندارد زیرا جرم خورشید مسلماً با نور آن دوتا است و نور با حرارت کاملا تفاوت دارد و همچنین عکس که در آینه است چیزى جز انعکاس نور نیست و نور غیر از خود جسم است بنابراین اتحاد حقیقى و شخصى در میان آنها وجود ندارد.
6ـ گاهى بعضى از مسیحیان مى گویند: اگر ما مسیح را «ابن الله» مى گوئیم درست مانند آن است که شما به امام حسین(علیه السلام) «ثار الله و ابن ثاره» می گویید و در پاره اى از روایات به على(علیه السلام)«ید الله» اطلاق شده است. ولى باید گفت: اوّلا «ثار» به معنى خون نیست بلکه به معنى خون بها است بنابراین «ثار الله» یعنى اى کسى که خون بهاى تو متعلّق به خدا است و او خون بهاى تو را مى گیرد. و ثانیاً اگر در عبارتى در مورد مردان خدا تعبیر به «ید الله» مى شود قطعاً یک نوع تشبیه، کنایه و مجاز است، امّا آیا هیچ مسیحى واقعى حاضر است «ابن الله» بودن مسیح(علیه السلام) را یک نوع مجاز و کنایه بداند. (1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.