پاسخ اجمالی:
درباره تلفيق «تثليث» با «توحيد» سه توجيه ذكر شده است؛ اول اينكه اين مسأله از اسرار است و بايد تعبّداً آن را پذيرفت. دوم اينكه رابطه «اَب»، «اِبن» و «روح القدس» مانند ارتباط جرم خورشيد و حرارت و نور آن يا مانند جرم آتش و نور و حرارت آن يا مانند رابطه روح و فكر و كلمه است كه به يك معنى سه و به يك معنى يكى است. سوم از طريق وحدت حقيقى و تعدّد اعتبارى ميان خداى پدر و خداى پسر و روح القدس اتّحاد قائل ميشوند و دوم و سوم را مظهر اوّل يا هر سه را مظهر يك ذات واحد ميدانند.
پاسخ تفصیلی:
كليسا كه بدعتگذار مسأله «تثليث» است اصرار دارد كه آن را با «توحيد» تلفيق كند و اين يكى از مهمترين بنبستهايى است كه كليسا با آن مواجه است، زيرا «مساوى بودن يك با سه»، مسأله عجيبى است كه عقل از قبول آن ابا دارد.
آنان براى رهايى از اين بنبست، راههاى مختلفى را مىپيمايند كه هيچ يك از آنها نتيجه قابل ملاحظهاى در بر ندارد، از جمله:
1. پروتستانها و جمعى ديگر معتقدند كه اين مسأله از اسرار است و بايد تعبّداً آن را پذيرفت و گفتوگو درباره اين موضوع بىثمر است. آنها به اين وسيله خواستهاند خود را از چنگال يك سلسله بحثهاى گيج كنندهاى كه مسلّماً به جايى نمىرسد و نتيجهاى جز پيچيدهتر ساختن موضوع ندارد، راحت كنند؛ غافل از اينكه تعبّد در چنين موضوع غير منطقى نيز مطلبى نيست كه عقل زير بار آن برود.
به عبارت ديگر، اعتقاد ما به حقّانيّت يك مذهب و اصول آن از استدلالات عقلى سرچشمه مىگيرد، پس چگونه مىتوان با استدلالات عقلى، مذهبى را اثبات كرد كه اصول غير عقلى دربر داشته باشد؟!
اعتقاد به وحدت اقانيم ثلاثه نوعى اعتقاد به اجتماع نقيضين (يا اجتماع ضدّين كه به اجتماع نقيضين منتهى مىشود) است و چنانكه در فلسفه خواندهايم، بطلان «اجتماع نقيضين» از بديهيّات است و مسألهاى است كه تمام مسائل نظرى و ضرورى سرانجام به آن باز مىگردد و بدون اعتقاد به بطلان اين موضوع، هيچ مسألهاى ـ اعمّ از ضرورى و نظرى ـ قابل اثبات نيست. با اين حال چگونه ممكن است چنين مطلبى را تعبّداً و چشم و گوش بسته پذيرفت يا آن را جزءِ اسرار دانست؟!
2. برخى ديگر مىكوشند كه با ذكر مثالهايى سفسطه آميز، وحدت در تثليث را موجّه جلوه دهند. مثلاً مىگويند: رابطه سه اقنوم با يكديگر، مانند ارتباط جرم خورشيد و حرارت و نور آن است يا اينكه رابطه اين سه، مانند جرم آتش و نور و حرارت آن است يا اينكه رابطه آنها مانند رابطه روح و فكر و كلمه است كه به يك معنى سه و به يك معنى يكى مىباشند.
ناگفته پيداست اينگونه تشبيهات اگر براى مردم عوام، كمى قانع كننده باشد، از نظر علمى كمترين ارزشى ندارد؛ زيرا مىدانيم جرم خورشيد با نور و حرارت آن تفاوت بسيار دارد. «جرم» مادّه است و «حرارت» انرژى خاصّى است كه از امواج خاصّى كه تعداد آن در هر ثانيه مقدار معيّنى است به وجود مىآيد و «نور» يك نوع انرژى ديگر است كه از امواج فوق العاده سريعتر توليد مىشود و هيچ يك از اينها عين ديگرى نيست؛ بلكه رابطه آنها با هم رابطه علّت و معلول است. جرم خورشيد علّت اصلى براى آنها محسوب مىگردد كه از تجزيه اتمهاى آن، انرژى نورى و حرارتى به وجود مىآيد ـ ساير تشبيهاتى كه گفته شد نيز از همين قبيل است. بنابراين با اين مثالها نيز مشكلى حل نخواهد شد.
3. توجيه ديگرى كه براى مسأله وحدت در تثليث ممكن است گفته شود اين است كه:
همانطور كه جمعى از فلاسفه و عرفا معتقد به «وحدت وجود» بوده و ذات خدا را با موجودات از يك نظر متّحد مىدانستهاند، يعنى قائل به وحدت حقيقى و تعدّد اعتبارى بودهاند، ممكن است ميان خداى پدر و خداى پسر و روح القدس چنين اتّحادى قائل شد و دوم و سوم را مظهر اوّل، يا هر سه را مظهر يك ذات واحد بدانيم. اين توجيه نيز از جهات متعدّدى غير قابل قبول است؛ زيرا:
اوّلاً: براى «وحدت وجود» سه معنى گفته شده كه دو معناى آن باطل و يك معنى گرچه قابل قبول است؛ ولى ارتباطى به محلّ بحث ما ندارد، به اين ترتيب:
الف) «وجود» در خارج يك واحد شخصى قائم به ذات است و غير از اين وجود واحد شخصى، هيچ وجود ديگرى نداريم و كثرت در ماهيّات امكانى است و آنها عبارت از يك سلسله امور اعتبارىاند كه به آن وجود واحد انتساب و استناد پيدا كرده و از رشحه فيض او نمودى دارند. اين را در اصطلاح «وحدت وجود» مىنامند.
ب) «وجود» در خارج يك واحد شخصى بيش نيست و وجودات متعدّد و متكثّر، تطوّرات و شؤون آن وجود هستند. بنابراين، تعدّد و تكثّر از تطوّر همان يك وجود واحد شخصى حقيقى بروز و ظهور مىكند، پس هر چه هست همان يك وجود شخصى و تطوّرات آن است و غير از آن در صحنه خارج هيچ نيست و بنابراين مسلك، ماهيّت امر ديگرى (و لو اعتبارى) در مقابل وجود نمىباشد و اين را اصطلاحاً «وحدت موجود» مىنامند.
بطلان اين دو عقيده در فلسفه به ثبوت رسيده است.
ج) وحدت مفهوم وجود، به اين معنى كه اگرچه در خارج وجودات متكثّر داريم، وجود واجب كه نامحدود از هر جهت است و وجودات امكانى كه محدود از هر جهت مىباشند، ولى حقيقت وجود و مفهوم آن در صفحه ذهن يك چيز بيشتر نيست، همان مفهومى كه ضدّ عدم و نيستى و نقطه مقابل آن محسوب مىشود. اين حقيقت واحد ذهنى همچون حقيقت و مفهوم نور در خارج داراى مراتب مختلفى است.
اين معنى از وحدت وجود (وحدت مفهومى) گرچه صحيح است؛ ولى هيچ ربطى به موضوع وحدت در تثليث و تثليث در وحدت ندارد، زيرا ناگفته پيداست كه اين مربوط به ذهن است و آن مربوط به خارج و وحدت ذهنى ربطى به وحدت خارجى كه منظور آنهاست نخواهد داشت ـ دقّت كنيد.
ثانياً: تفسير «تثليث در وحدت» به موضوع «وحدت وجود»، بر خلاف صريح گفته مسيحيان است زيرا آنها معتقدند: «اين سه اقنوم، متساوى الجوهر و داراى يك رتبه و درجه و عمل است»(1) ، نه اينكه خداى پدر كه خالق اصلى جهان است اصل باشد و بقيّه مظاهر وجود و تطوّرات هستى او باشند ـ باز هم دقّت كنيد.
ثالثاً: اگر اين تفسير صحيح باشد اختصاص به اب و ابن و روح القدس و عناوين «سه گانه» ندارد و شامل همه موجودات عالم هستى مىشود.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.