پاسخ اجمالی:
خداوند در ارتباط با علت فرار نزدیکان در قیامت می فرماید: «در آن روز انسان از برادر خود فرار مى کند، از مادر و پدرش، و ...». در حقیقت شدت حوادث به حدی است که انسان نه تنها نزدیکان خود را فراموش مى نماید، بلکه از آنها فرار مى کند. سپس در بیان علت مى فرماید: «در آن روز هر کدام از آنها وضعى دارد که او را کاملاً به خود مشغول مى سازد». این تعبیر کنایه ظریفى است که در آن روز آن قدر انسان به خود مشغول است، که به دیگرى نمى پردازد و حوادث به قدرى هولناک است، که تمامى فکر و قلب او را اشغال کرده است.
پاسخ تفصیلی:
پاسخ این سؤال در آیات 34 ـ 37 سوره «عبس» آمده است. خداوند مى فرماید: (در آن روز که انسان از برادر خود فرار مى کند)؛ «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ».
همان برادرى که با جان برابر بود و همه جا به یاد او بود و در فکر او، امروز به کلّى از او گریزان مى شود.
و همچنین (از مادر و پدرش)؛ «وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ».
(و زن و فرزندانش)؛ «وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ».
و به این ترتیب، انسان نزدیکترین نزدیکانش را که برادر و پدر و مادر و همسر و فرزند هستند، نه فقط فراموش مى نماید که از آنها فرار مى کند و این نشان مى دهد: هول و وحشت محشر آن قدر زیاد است که انسان را از تمام پیوندها و علائقش جدا مى کند:
مادرى که به او عشق مى ورزید.
پدرى که سخت مورد احترام او بود.
همسرى که شدیداً به او محبت داشت.
و فرزندانى که میوه قلب و نور چشمان او محسوب مى شدند.
بعضى گفته اند: منظور فرار از برادران و پدران و مادران و همسر و فرزندانى است که: راه ایمان، تقوا و اطاعت خدا را نپیمودند، او از آنها فرار مى کند مبادا به سرنوشتشان گرفتار شود.
بعضى نیز گفته اند: این فرار، به خاطر آن است مبادا اینها حقوقى به گردن او داشته باشند و از او مطالبه کنند و او از اداى آن عاجز باشد.
در میان این سه تفسیر، تفسیر اول مناسب تر به نظر مى رسد، گر چه جمع میان آنها نیز بى مانع است.
در این که: چرا نخست از برادر، و بعد مادر، سپس پدر، و بعد همسر، و در آخرین مرحله سخن از فرزندان به میان آمده؟
بعضى معتقدند: به خاطر این است که در تمام اینها از مرحله پائین تر به مرحله بالاتر منتقل مى شود و مقتضاى بلاغت همین است که:
نخست بگوید: انسان از برادرش مى گریزد، بعد، از مادر و پدر، و بعد، از همسر و فرزندان.
ولى با توجه به این که همه مردم در مورد علاقه و رابطه با این پنج گروه یکسان نیستند، گاه برادر نقش مهم ترى در زندگى انسان دارد، بیشتر مورد علاقه او است، گاه همسر و گاه فرزند، و لذا نمى توان یک قاعده کلّى در اینجا به دست داد.
البته براى اهمیت پیوند انسان با هر یک از این گروه هاى پنجگانه، مطالب بسیارى مى توان گفت، ولى چنان نیست که به طور مطلق بتوان یکى را بر دیگرى از تمام جهات ـ مخصوصاً به شکلى که در آیه آمده است ـ ترجیح داد، بنابراین، ترتیب فوق روى حساب ترتیب در اهمیت نیست.
در آیه بعد، دلیل این فرار را بیان کرده، مى فرماید: (در آن روز هر کدام از آنها وضعى دارد که او را کاملاً به خود مشغول مى سازد)؛ «لِکُلِّ امْرِئ مِنْهُمْ یَوْمَئِذ شَأْنٌ یُغْنِیهِ».
تعبیر به: «یُغْنِیْهِ»؛ (او را بى نیاز مى سازد) کنایه ظریفى است از این حقیقت که در آن روز آن قدر انسان به خود مشغول است، که به دیگرى نمى پردازد و حوادث به قدرى شدید و هولناک است، که براى اشغال تمامى فکر و قلب او کافى است.
در حدیثى آمده است: بعضى از خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله) از آن حضرت سؤال کردند: آیا در روز قیامت انسان به یاد دوست صمیمیش مى افتد؟
در جواب فرمود: «سه موقف است که هیچ کس در آنها به یاد هیچ کس نمى افتد:
اول پاى میزان سنجش اعمال است تا ببیند آیا میزانش سنگین است یا سبک؟
پس از آن بر صراط است تا ببیند آیا از آن مى گذرد یا نه؟
و بعد از آن به هنگامى است که نامه هاى اعمال را به دست انسان ها مى دهند تا ببینند آن را به دست راستش مى دهند یا دست چپ؟
این سه موقف است که در آنها کسى به فکر کسى نیست، نه دوست صمیمى، نه یار مهربان، نه افراد نزدیک، نه دوستان مخلص، نه فرزندان و نه پدر و مادر، و این همان است که خداوند متعال مى فرماید: در آن روز هر کسى به قدر کافى به خود مشغول است».(1)،(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.