پاسخ اجمالی:
پیامبر اکرم(ص) توسط دحیه کلبی نامه ای برای پادشاه روم فرستادند و او را به اسلام دعوت فرمودند. سفیر فقط توانست نامه را روی میز سلطان قرار دهد و بیرون رود، قیصر بعد از خواندن نامه در جستجوی کسی برآمد که اطلاعی از رسول اکرم(ص) داشته باشد. اتفاقا ابوسفیان در شام که جزء ممالک روم بود حضور داشت. پادشاه پس از سوالاتی که پرسید دریافت آن نامه از طرف پیامبر موعود است پس نامه ای مبنی بر علاقه خود به رسول اکرم(ص) و هدیه ای توسط سفیر حضرت برای ایشان ارسال کرد.
پاسخ تفصیلی:
پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) براى جهانى ساختن دعوت خویش، نامه اى به قیصر روم با این مضمون نوشت:
«به نام خداوند بخشنده بخشایشگر.
از محمّد فرزند عبداللّه به هرقل، بزرگ و پادشاه روم درود بر آنها که پیروى از حق کنند، تو را به اسلام دعوت مى کنم اسلام آور تا در امان و سلامت باشى و خداوند به تو دو پاداش دهد. (یکى پاداش ایمان خود و دیگر پاداش کسانى که به پیروى تو ایمان مى آورند).
اگر از آئین اسلام روى گردانى گناه اریسیان (نژاد رومى و جمعیت کارگران) نیز بر تو خواهد بود. «اى اهل کتاب! ما شما را به یک اصل مشترک دعوت مى کنیم که غیر از خدا را نپرستیم، کسى را شریک او قرار ندهیم، بعضى از ما بعضى دیگر را به خدائى نپذیرد، هر گاه آنان از آئین حق سر برتابند بگوئید: گواه باشید که ما مسلمانیم».(1)
مأمور ابلاغ رسالت پیامبر(صلى الله علیه وآله) به «قیصر»، مردى به نام «دحیه کلبى» بود.
سفیر پیامبر عازم روم شد، ولى پیش از آن که به «قسطنطنیه» به مرکز حکومت قیصر برسد اطلاع پیدا کرد قیصر به قصد زیارت بیت المقدس، «قسطنطنیه» را ترک گفته است لذا با استاندار «بُصرى»، «حارث بن ابى شمر» تماس گرفت و مأموریت خود را براى او شرح داد.
ظاهراً پیامبر هم اجازه داده بود که «دحیه» نامه را به حاکم «بُصْرى» بدهد تا او نامه را به قیصر برساند.
پس از آن که سفیر پیامبر با حاکم تماس گرفت استاندار، «عَدَىّ بن حاتم» را خواست و او را مأمور کرد تا همراه «دحیه» به سوى بیت المقدس برود و نامه را به حضور قیصر برساند.
ملاقات سفیر با قیصر در شهر «حِمْص» صورت گرفت، اما قبل از این که ملاقات صورت گیرد، کارپردازان دستگاه گفتند: باید در مقابل قیصر سجده کنى و در غیر این صورت به تو اعتنائى نخواهد کرد.
«دحیه» آن مرد هوشیار گفت: من براى کوبیدن این سنت هاى نابجا این همه راه آمده ام.
من از طرف صاحب این نامه آمده ام تا به قیصر ابلاغ کنم: بشر پرستى باید از میان برود و جز خداى یگانه کسى پرستش نشود، با این عقیده چگونه ممکن است براى غیر خدا سجده کنم؟!
منطق نیرومند فرستاده پیامبر(صلى الله علیه وآله) مورد اعجاب آنها قرار گرفت، یک نفر از درباریان گفت: بنابراین مى توانى نامه را روى میز مخصوص سلطان بگذارى و برگردى کسى جز قیصر دست به نامه هاى روى میز نمى زند، «دحیه» از او تشکر کرد و نامه را روى میز گذارد و بازگشت.
قیصر نامه را گشود ابتداى نامه که با بسم اللّه شروع شده بود توجه او را به خود جلب کرده، گفت: من غیر از نامه «سلیمان» تا کنون چنین نامه اى ندیده ام! بعد مترجم خود را خواست تا نامه را بخواند و ترجمه کند.
زمامدار «روم» احتمال داد، نویسنده نامه همان پیامبر موعود انجیل و تورات باشد، در صدد بر آمد تا از خصوصیات زندگى وى اطلاعاتى به دست آورد، دستور داد تا سراسر «شام» را گردش کنند شاید نزدیکان محمّد(صلى الله علیه وآله) و یا کسى که از اوضاع وى اطلاع دارد بیابند.
اتفاقاً در همان ایام «ابو سفیان» و دسته اى از قریش براى تجارت به «شام» که جزء «روم شرقى» بود، رفته بودند، مأمور قیصر با آنها تماس گرفت و آنها را به بیت المقدس برد.
قیصر از آنها سؤال کرد: آیا در میان شما کسى هست که با محمّد(صلى الله علیه وآله) پیوند خویشاوندى داشته باشد؟.
ابو سفیان گفت: من با محمّد(صلى الله علیه وآله) از یک طایفه هستیم و در جد چهارم به هم مى رسیم، سپس قیصر از او سؤالاتى کرد و او به ترتیب پاسخ گفت:
1 ـ حسب و نسب محمّد چگونه است؟
ابو سفیان گفت: از خانواده اى اصیل و شریف است.
2 ـ در نیاکان او کسى هست که بر مردم سلطنت کرده باشد؟
ـ نه.
3 ـ آیا پیش از آن که ادعاى نبوت کند از دروغ پرهیز داشت؟
ـ بلى محمّد مردى راستگو بود.
4 ـ چه طبقه اى با او مخالف اند و چه جمعیتى از او طرفدارى مى کنند؟
ـ طبقه اشراف با او مخالف اند افراد عادى و متوسط خواهان وى هستند.
5 ـ از پیروان او کسى مرتد شده و از آئین او بازگشته است؟
ـ نه.
6 ـ آیا پیروان او رو به فزونى هستند؟
ـ آرى.
پس از آن قیصر به «ابو سفیان» و همراهان او گفت: اگر این گزارش ها صحیح باشد حتماً او پیامبر موعود است.
من اطلاع داشتم چنین پیامبرى ظهور خواهد کرد ولى نمى دانستم از قریش خواهد بود، من حاضرم در برابر او خضوع کنم و به عنوان احترام پاى او را شستشو دهم (یکى از احترامات که در آن زمان معمول بوده است).
من پیش بینى مى کنم، آئین و حکومت او سرزمین روم را خواهد گرفت.
آن گاه «قیصر»، «دحیه» را خواست، او را احترام کرد، و پاسخ نامه پیامبر(صلى الله علیه وآله) را نوشت، هدیه اى نیز همراه آن، براى پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرستاد و علاقه خود را نسبت به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در آن نامه منعکس نمود.(2)،(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.