پاسخ اجمالی:
قرآنى که مى گوید: گرامى ترین شما نزد خدا، پرهیزکارترین شما است، چگونه این تبعیض غیر منطقى را مى پسندد؟ این حکم، به هیچ وجه با تاریخ سازگار نیست؛ زیرا بسیار کسانى بودند که روزى در ردیف مهاجران و انصار بودند، و سپس از راه خود منحرف شدند، و مورد خشم و غضب پیامبر(ص) قرار گرفتند. این موضوع با دلیل عقل نیز سازگار نیست؛ زیرا عقل، هیچ گونه امتیازى براى یاران پیامبر(ص) بر دیگران قائل نمى باشد، چه تفاوتى میان «ابو جهل ها» و کسانى است که نخست ایمان آوردند، سپس از آئین او منحرف شدند؟!
پاسخ تفصیلی:
بسیارى از مفسران اهل سنت، حدیثی را ذیل آیه 100 سوره «توبه» نقل کرده اند که: «حمید بن زیاد» مى گوید: نزد «محمّد بن کعب قرظى» رفتم و به او گفتم: درباره اصحاب رسول خدا(صلى الله علیه وآله) چه مى گوئى؟
گفت: «جَمِیْعُ أَصْحابِ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) فِى الْجَنَّةِ مُحْسِنُهُمْ وَ مُسِیْئُهُم!»؛ (همه یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله) در بهشتند، اعم از نیکوکار و بدکار و گنهکار!)
گفتم: این سخن را از کجا مى گوئى؟
گفت: این آیه را بخوان «وَ السّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِیْنَ وَ الأَنْصارِ...» تا آنجا که مى فرماید: «رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ».
سپس گفت: اما درباره تابعین شرطى قائل شده، و آن این است که: آنها باید تنها در کارهاى نیک از صحابه پیروى کنند (فقط در این صورت اهل نجاتند، و اما صحابه چنین قید و شرطى را ندارند).(1)
ولى این ادعا، به دلائل زیادى مردود و غیر قابل قبول است؛ زیرا:
اوّلاً ـ حکم مزبور در آیه فوق شامل تابعین هم مى شود، و منظور از تابعان تمام کسانى هستند که از روش مهاجران و انصار نخستین، و برنامه هاى آنها پیروى مى کنند، بنابراین باید تمام امت بدون استثناء اهل نجات باشند!
و اما این که، در حدیث «محمّد بن کعب» از این موضوع جواب داده شده که: خداوند در تابعین قید احسان را ذکر کرده، یعنى از برنامه نیک و روش صحیح صحابه پیروى کنند، نه از گناهانشان، این سخن از عجیب ترین بحث ها است.
چرا که مفهومش، اضافه «فرع» بر «اصل» است، جائى که شرط نجات تابعان و پیروان صحابه این باشد که: در اعمال صالح از آنها پیروى کنند، به طریق اولى باید این شرط در خود صحابه بوده باشد.
و به تعبیر دیگر، خداوند در آیه فوق مى گوید: رضایت و خشنودى او شامل حال همه مهاجران و انصار نخستین، که داراى برنامه صحیح بودند و همه پیروان آنها است، نه این که مى خواهد مهاجران و انصار را چه خوب باشند و چه بد، مشمول رضایت خود قرار دهد، اما تابعان را با قید و شرط خاصى بپذیرد.
ثانیاً ـ این موضوع با دلیل عقل به هیچ وجه سازگار نیست؛ زیرا عقل، هیچ گونه امتیازى براى یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله) بر دیگران قائل نمى باشد، چه تفاوتى میان «ابو جهل ها» و کسانى است که نخست ایمان آوردند، سپس از آئین او منحرف شدند.
و چرا کسانى که سال ها و قرن ها بعد از پیامبر(صلى الله علیه وآله) قدم به این جهان گذاردند، و فداکارى ها و جانبازى هاى آنها در راه اسلام، کمتر از یاران نخستین پیامبر(صلى الله علیه وآله) نبود ـ بلکه این امتیاز را داشتند که: پیامبر(صلى الله علیه وآله) را نادیده، شناختند، و به او ایمان آوردند ـ مشمول این رحمت و رضایت الهى نباشند.
قرآنى که مى گوید: گرامى ترین شما نزد خدا، پرهیزکارترین شما است، چگونه این تبعیض غیر منطقى را مى پسندد؟
قرآنى که در آیات مختلفش، به ظالمان و فاسقان لعن مى کند، و آنها را مستوجب عذاب الهى مى شمرد، چگونه این «مصونیت غیر منطقى صحابه» را، در برابر کیفر الهى مى پسندد؟
آیا این گونه لعن ها و تهدیدهاى قرآن قابل استثناء است، و گروه خاصى از آن خارج اند؟ چرا و براى چه؟!
از همه گذشته، آیا چنین حکمى به منزله چراغ سبز دادن به صحابه، نسبت به هر گونه گناه و جنایت محسوب نمى شود؟
ثالثاً ـ این حکم، با متون تاریخ اسلامى به هیچ وجه سازگار نیست؛ زیرا بسیار کسانى بودند که روزى در ردیف مهاجران و انصار بودند، و سپس از راه خود منحرف شدند، و مورد خشم و غضب پیامبر(صلى الله علیه وآله)، که توأم با خشم و غضب خدا است قرار گرفتند.
روشن تر بگوئیم: اگر منظور آنها این است که صحابه پیامبر(صلى الله علیه وآله)، عموماً مرتکب هیچ گونه گناهى نشدند و معصوم و پاک از هر معصیتى بودند، این از قبیل انکار بدیهیات است.
و اگر منظور آن است که آنها گناه کردند و اعمال خلافى انجام دادند، ولى باز هم خدا از آنها راضى است، مفهومش این است که خدا رضایت به گناه داده است!
چه کسى مى تواند «طلحه» و «زبیر»، که در آغاز از یاران خاص پیامبر(صلى الله علیه وآله) بودند، و همچنین «عایشه» همسر پیامبر(صلى الله علیه وآله) را، از خون هفده هزار نفر مردم مسلمانى که خونشان در میدان جنگ «جمل» ریخته شد تبرئه کند؟
آیا خدا به این خون ریزى ها راضى بود؟
آیا مخالفت با على(علیه السلام) خلیفه پیامبر(صلى الله علیه وآله) ـ که اگر فرضاً خلافت منصوص او را نپذیریم ـ حداقل، با اجماع امت برگزیده شده بود، و شمشیر کشیدن به روى او و یاران وفادارش، چیزى است که خدا از آن خشنود و راضى باشد؟
حقیقت این است که طرفداران فرضیه «تنزیه صحابه»، با اصرار و پافشارى روى این مطلب، چهره پاک اسلام، که همه جا میزان شخصیت اشخاص را، ایمان و عمل صالح قرار مى دهد، زشت و بلامنظر ساخته اند.
آخرین سخن این که رضایت و خشنودى خدا، که در آیه فوق است، روى یک عنوان کلّى قرار گرفته و آن: «هجرت»، «نصرت»، «ایمان» و «عمل صالح» است، تمام صحابه و تابعان، مادام که تحت این عناوین قرار داشتند، مورد رضاى خدا بودند، و آن روز که از تحت این عناوین خارج شدند، از تحت رضایت خدا نیز خارج گشتند.
از آنچه گفتیم به خوبى روشن مى شود: گفتار مفسر دانشمند، اما متعصّب، یعنى: نویسنده «المنار» که در اینجا «شیعه» را به خاطر عدم اعتقاد به پاکى و درستى همه صحابه، مورد سرزنش و حمله قرار مى دهد، کمترین ارزشى ندارد، «شیعه» گناهى نکرده، جز این که حکم عقل، شهادت تاریخ و گواهى قرآن را در اینجا پذیرفته، و به امتیازات واهى و نادرست متعصبان، گوش فرا نداده است.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.