توجیه نظر بزرگان شیعه در «صیانت قرآن از تحریف» توسط «محدث نوری»!

«حاجی نوری» چگونه برای اثبات مدعای خود مبنی بر «تحریف قرآن» به دگرگونی و توجیه سخن بزرگان شیعه مبادرت کرده است؟

دانشمندان نامى شيعه با اختيار مواضعى استوار و گفتارى صريح ضمن نفى احتمال تحريف، از قداست قرآن دفاع نموده‌اند. با اين‌حال، برخى افراد كج‌سليقه دست به كوششى ناراست زده و كلمات صريح آنان در مورد تحریف‌ناپذیری قرآن را به وجوهى دور از واقع توجيه نموده‌اند که «حاجى نورى» از زمره ايشان است. او مدعى است كه پافشارى اركان اماميه مبنى بر عدم تحريف قرآن، از روى مماشات با خصم صادر شده و عقيده حقيقى ايشان مخالف ظاهر گفتار ايشان است ...

معتمد، خلیفه عباسی

معتمد عباسی کیست؟

سومين خليفه معاصر امام عسكرى(ع) معتمد عباسى است که چهار سال از دوران امامت حضرت عسكرى (ع) در دوران حكومت او سپرى شده است. معتمد در سال 256 به وسيله تركان به خلافت رسيد و در سال 279 در گذشت. مورخان در بيان فساد اخلاقی معتمد داد سخن داده اند كه او شيفته عياشى و خوشگذرانى بود و آنچه براى او مطرح نبود كار و گرفتاري های مردم بود. به علت فساد اخلاق و غوطه ور شدن در شهوات، برادرش «موفق» زمام امور را به دست گرفته بود.

بیان مصداق «اولو الأمر»، در روایات

آیا در روایات، «اولوالامر» به امام معصوم تفسیر شده است؟

مفسرین و دانشمندان اهل تسنن در کتب«بحر المحیط»، «ینابیع المودة»، «مناقب» و«الاعتقاد»، نقل مى کنند: آیه فوق درباره على(ع) نازل شده است. همچنین روایات متعددى در منابع شیعه، مانند: «کافى» و تفسیر«عیاشى» و کتب«صدوق»  نقل شده: که منظور از «اولوا الامر» ائمه معصومین(ع)مى باشد و حتى در بعضى از آنها نام امامان صریحاً ذکر شده است.

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
سامانه پاسخگویی برخط(آنلاین) به سوالات شرعی و اعتقادی مقلدان حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
تارنمای پاسخگویی به احکام شرعی و مسائل فقهی
انتشارات امام علی علیه السلام
موسسه دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیهم السلام)
خبرگزاری دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی

قالَ الصّادقُ عليه السّلام :

اِنَّ النَّبىَّ لَمّا جائَتْهُ وَفاةُ جَعْفَرِ بنِ اَبى طالبٍ وَ زَيْدِ بنِ حارِثَةَ کانَ اَذا دَخَلَ بَيْتَهُ کَثُرَ بُکائُهُ عَلَيْهِما جِدّاً وَ يَقولُ: کانا يُحَدِّثانى وَ يُؤ انِسانى فَذَهَبا جَميعاً.

من لايحضره الفقيه ، ج 1، ص 177