نقش «صفیالدین» در دانش بدیع با تأسیس بدیعیهسرایی
فخری صائبی خوشنویس؛ استادیار مؤسسه آموزش عالی طلوع (Saebikhoshnevis@yahoo.com).
احمد عنبری؛ دانشجوی دکتری زبان و ادبیات عربی (a.anbari1961@gmail.com).
نرجس هاشمی؛ دانشجوی کارشناسی زبان و ادبیات عربی (aspmbb4@gmail.com).
مقدمه
ابوالمحاسن عبدالعزیزبن سرایابن نصر الطائی السنبسی، ملقب به صفىالدین، مشهور به صفى حلى و ابنالسرایا و ابنابىالسرایا، روز جمعه پنجم ربیعالآخر سال 677 در شهر حله(1) (بابل کنونی) نزدیک کوفه در عراق که آن زمان از مراکز علمی و خاستگاه شیعه بهشمار میرفت، چشم به جهان گشود و در همانجا رشد یافت. بعدها بدان منسوب شد و در سال 752 در بغداد بدرود حیات گفت. صفىالدین حلی، از بزرگان شعراى شیعه جزیرةالعرب است كه در تمام فنون شعریه متبّحر و جلالت و فضل و كمالات او مسلم فریقین بود. وی در سال 736 هجری به مصر رفت، با ابوحیان و ابنسید الناس و قاضى علاالدین ابنالاثیر و دیگر فضلاى نامى عصر ملاقات كرد و تمام افاضل مصر کمالات وی را تصدیق کردند.
شمسالدین عبد اللطیف گوید: «مطلقاً كسى مانند صفىالدین حلى، شعرى نگفته است». صفدى در مدح صفىالدین گوید: «شكوفههاى زمین از طراوت الفاظش خجل و ستارههاى آسمانى از براقیت كلماتش منفعل و مقاصد اشعارش در نظر بدخواهان تیرى است خلنده یا خود شمشیرى است برنده، بالجملة صفى حلى، عالمى است فاضل، ادیب كامل، منشى باهر، شاعر ماهر، در عداد ائمه علم».(2)
مرحوم محدث قمی نقل میکند: «شیخ، ... تلمیذ محقق حلی، صاحب قصیده بدیعیه است».(3) اما صاحب روضات در اینکه صفیالدین شاگرد محقق حلی باشد، تردید دارد: «صفیالدین شاگرد محقق حلی نیست، ممکن است مراد از صفیالدین، یکی از شاگردان محقق باشد، به نام صفیالدین محمدبن یحیی و الله العالم».(4)
سید حسن صدر، صفیالدین را چنین خطاب میکند: «کان إمام العلم والأدب، تاج الفضلاء والشعراء فی الشرق والغرب، وواحد الدهر، وفرید العصر، نابغة الزمان، وبحتری الأوان، کان من العلماء فی کلّ الفنون الإسلامیة، وشارك فی العلوم العقلیة».(5) بدینمعنی که وی پیشوای علم و ادب، سرآمد فضلا و شعرای شرق و غرب، یگانه دوران، نابغه عصر، بحتری زمان و از دانشمندان علوم اسلامی و عقلی بود. صفیالدین از همان ابتدای جوانی ذوق و شوق زائد الوصفی به شعر داشت و تصمیم گرفت نه بخشندهای را ستایش و نه بخیلی را نکوهش کند. آنچنانکه خود میگوید: «هرگز شعری نسرودهام، مگر آنکه ضرورتی در آن باشد».(6)
او عقاید شیعی خود را در بخشی از اشعارش اظهار میکند. وی بسیار شجاع بود؛ تا آنجا که در حله آن روز که جنگ قدرت بین سردمداران هولاکو برای تصدی قدرت درگرفته بود، با شجاعت در مفاهیم شعریاش از آن واقعه یاد میکند. همچنین به لحاظ عرق قومی، همیشه فرهنگ اعراب آن روزگار را تشجیع به دفاع از کیان قومی و حفظ و صیانت از بلند آرمانی نهفته در فرهنگ آنان مینماید. در آن دوره، چنین ویژگی شعری را در هیچ شاعر دیگری نمیتوان یافت؛ زیرا به دلیل ناامنی جانی ناشی از حمله مغول، شعرای آن عهد، تنها برای حفظ جان و مال و خانواده خویش به پنهانکاری میپرداختند و به نوعی خود را از آتش چنین معرکهای بهدور میداشتند.
وجود چنین جوّ آشوبزده و پرمخاطرهای، وی را بر آن داشت تا عزم سفر بربندد و به دیار آلارتق، پادشاهان سرزمین بکربن وائل، عزیمت کند. در آنجا به مدح و ستایش منصور نجمالدین اباالفتح غازی، پرداخته و نام شعرش را «درر النحو فی مدائح الملك المنصور»، نهاد. این قصیده را الروضة معروف به ارتقیات نامیدند.
سید نوراللّه شوشتری در وصف وی میگوید:
صفیالدین شاعری ساحر و فاضل، در فنون ادب، ماهر بود از شعرای متأخرین، شاعری بیقرین، سخنآفرین، بلکه مستحسنآفرین اوست و قصیده بدیعیه مشهوره، بر فضیلت او شاهدی نیکوست، معاصر دیار بکر بوده و بعضی از قصاید لطیفه در مدح ایشان ذکر نموده و از دیوان او مستفاد میشود که پدران او در حله و ماردین از رؤسا و بزرگان روزگار بودهاند. شیخ مجدالدین فیروزآبادی شافعی که از اکابر متأخرین فن حدیث است، به صحبت او رسیده و در دیگر از مجموعههای خود نوشته که در سال 747 در بغداد به شاعر ادیب، صفیالدین حلی برخوردم، او در آن وقت مردی سالخورده بود. بر نظم و نثر قدرتی تام داشت و در علوم ادبی و شعر استاد بود، شعرش از نسیم لطیفتر و از زیبارویان پرطراوتتر بود، او شیعهای خالص بود.(7)
او در مدح امام علی(علیه السلام) چنین انشاد کرده است:
جُمعتْ فی صفاتِكَ الأضدادُ فلهذا عزتْ لكَ الأندادُ
زاهدٌ، حاكمٌ، حلیمٌ، شُجاعٌ ناسكٌ، فاتكٌ، فقیرٌ، جوادُ(8)
از آنجا که صفیالدین، کمال هر صفتی را در آن میداند که با ضد خود مشابه گردد، جمع صفات متضاده را در امیر عرصه علم و بیان، امام علی(علیه السلام) با «جُمعتْ فی صفاتِكَ الأضدادُ» انشاد میکند. صفیالدین در آموزش ادب سخت کوشید تا در همه رشتههای شعر مهارت یافت. معانی و بیان را فراگرفت و همه به فضایلش معترف شدند. دیوان صفی شامل فنون فراوانی از شعر است و قصیده بدیعیه او مشهور است و همچنین شرح آن قصیده به قلم خود شاعر، که در آن شرح، از 140 کتاب بهره جسته است.(9)
صفیالدین حلی در ساحت علم و ادب و فرهنگ، بیشتر شبیه یک جریان سیال فکری در مسیر همه عصرها و نسلهاست؛ چرا که ابعاد گوناگون شخصیت صفیالدین مانند سلسله بهم پیوستهای است. وی با معرفی بعد فرهنگ غالب و شرایط سیاسی، اجتماعی، همزمان به آفرینش یک نهضت فکری برجسته و الهامگرفته از تقدس دینی، مبتنی بر تشیع سرخ استبدادستیز، با تمسک به اصول دینی متعارف زمان، برای اعتلای فرهنگ اهل بیت(علیهم السلام) و منشور اخلاقی ائمه عظام، تلاش میکند.
تقیه از برجستهترین ویژگی شخصیت و جریان فکری صفیالدین بوده است؛ حرکتی که بعدها و پس از افول دوره انحطاط به عروج فرهیختگی فرهنگی براساس تعالیم اهلبیت(علیهم السلام) بدل گشت. بیشک مدح پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) و اهلبیت (علیهم السلام) و شرح غزوات ایشان در معرفی حکومت عدل علی (علیه السلام) در قالب قصیده مزین به فنون بدیع، جز با معرفی ملهم از توفیقات الهی انسانهای پاک نهادی همچون صفیالدین حلی صورت نمیپذیرد. ایشان در عصری که مغزها به خواب فرو رفته بودند و کسی به حرکتهای بدیع و آگاهانه نمیپرداخت، در قالب نظم و بدیعیهسرایی، اسوههای مکتب شیعه یعنی اهل بیت(علیهم السلام) را معرفی کرده است.
بیگمان شخصیت چند بعدی صفیالدین حلی با داشتههای پر بار ادبی و تعالیم دینی و تأسی به اهل بیت(علیهم السلام) بهعنوان یک نیاز، شالوده حرکتی مجسم از مرحله ایستا یعنی انحطاط، تا معرفی سلاله پاکنهاد پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) را در دیوان شعرش ترسیم مینماید و اینگونه یگانه روزگار خویش میگردد. صفیالدین در کسب فنون بلاغت و ادب، آنقدر مهارت یافت تا از همه ادبای عصر، گوی سبقت را ربود؛ بهگونهای که خود در دیوانش در قصیدهای با عنوان «لمّا دعتنی للنزال» میگوید: «دشمنان برای غلبه بر من کوشا هستند، درحالیکه همت من بالاتر از ستاره سماک اعزل است. آنان درصددند تا به جایگاه من برسند و این امری عجیب است. آیا مرغ شکاری میتواند سار را شکار کند؟»(10)
او بهعنوان شاعر متعهد و ملتزم، با غدیریه زیبا و مشهورش، مروج ادب علوی و شیعیاش میشود و اشعارش را با آیات قرآن و احادیث اهل بیت(علیهم السلام) مزین مینماید. وی با سرودن اشعار رایج در آن عصر از جمله غزل و مدح و فخر و حماسه و خمریات و ... به دفاع از حریم شیعه میپردازد؛ آنچنانکه غبار زمان هرگز خللی به روش حرکتی وی وارد نکرده، بلکه به عکس، سالکان طریقت با شناخت دقیق و اصولی جایگاه ائمه به شناخت بیشتر و معرفی او دست زدهاند. بیگمان، دلیل اصلی کارآمدی صفیالدین حلی نیز تمسک به همین سلاله پاک پیامبر(علیهم السلام) بوده است، یعنی بیان پرچمداران حرکت حیاتبخش و انسانساز شیعه که نماد واقعی فرهنگ و تمدن جهانی با سرودن اشعار و بدیعیهای مملو از فنون بدیع است.
الف) مفهومشناسی
1. صفیالدین
معنای لغوی صفی در کتاب المعانی چنین ذکر شده است: صُفْوَة (صفو) من كلّ شیء: بهترین و خالصترین از هر چیزى و صِفْوَة: (صفو): اسم نوع از (صَفا) است به معنی دوست وفادار. صفیالدین در اصطلاح به شاعری توانا در عصر انحطاط گویند که صاحب دیوان صغیر و کبیر و بدیعیهای در مدح رسول اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) است.
2. توسعه
در فرهنگ لغت از (وسع): مترادف (السعَة) است. بهمعناى فراخى. در اصطلاح، گسترش و شیوع چیزی را گویند و در این مقاله گسترش بدیعیات توسط صفیالدین حلی موردنظر است.
3. بدیع
کلمه بدیع از بدع در لغت، به مفهوم چیز تازه و نوظهور و نوآیین است. در اصطلاح نیز آرایش سخن فصیح و بلیغ در مقوله نظم و نثر را گویند و مرادف آن را سخنآرایی، نادرهگویی و نغز گفتاری نیز میتوان گفت. بدیع در صرف و نحو، صفت مشبهه بر وزن فعیل است که دارای دو معنای فاعلی، پدیدآورنده و مفعولی، نوپدید و شگفت است. علم بدیع یا فن بدیع در اصطلاح ادبیات، سومین فن پس از علوم معانی و بیان است و در حیطه علم بلاغت قرار دارد. موضوع اصلی آن آرایش کلام فصیح و بلیغ چه در نظم و چه در نثر است. به این آرایشها، محسنات و صنایع بدیعی و نیز آرایههای ادبی میگویند.
4. بدیعیات
مجموعه قصایدی که شاعر در مدح کسی میسراید و در هر بیت آن فنی از صنایع علم بدیع را بهکار میبندد و گاه نام آن فن بهکار گرفته شده را شاعر در بیت ذکر میکند؛ مانند صنعت استخدام در بیت زیر:
وان هم استخدموا عینی لرعیهم اوحاولوا بذلها فالسعد من خدمی
ب) مبتکر بدیعیه
صاحبنظران درباره مبتکر بدیعیه (امینالدین إربِلى (م 670ق) یا صفىالدین (م 752ق)) اختلاف دارند. مشهور بر این عقیدهاند كه نخستین بدیعیهسرا، صفىالدین است. حنا فاخوری میگوید،(11) صاحب أنوارالربیع و صاحب الغدیر، معتقدند بدیعیهسرایی از ابتكارات امینالدین إربلى است؛ زیرا وى شصتسال پیش از صفىالدین، قصیده بدیعیه خویش را ساخته است.(12)
تردیدی نیست که صفیالدین، با قصیدهاش، اگر مبتکر این فن نباشد، به شهرتی بیش از إربلی و ابنجابر اندلسی دستیافته و از پیشگامان این سبک بهشمار میرود. وی در سرودن بدیعیات بیشتر از دیگران توفیق داشته است.(13) دیگر بدیعهسرایان نیز از ابنجابر پیروی نکردهاند، بلکه صفیالدین را الگوی خویش قرار دادند. گویا فراوانی محسنات صفیالدین برای آنها جذابیت بیشتری داشته است.(14)
قصیده «الكافیة البدیعیة فی المدائح النبویة» صفیالدین، در مدح پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) و در بحر بسیط، با قافیه میم مکسوره است و همچون کتابی کامل در قواعد فن بدیع قلمداد میشود. تاریخ مدح پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) چنانکه از تواریخ برمیآید با أعشی (696) آغاز شده است. پس از او، بوصیری، ابنجابر اندلسی و ادیب معاصر او، صفیالدین حلی در ستایش پیامبر قصایدی سرودند و در هر بیت قصیده خود، به یکی از صنایع بدیعی اشاره کردند و اینگونه نخستین بدیعیهها سروده شد که انقلابی در شکوفایی شعر بود. میتوان گفت: نخستین کسی که اصطلاح بدیعیه را بر این نوع از قصاید اطلاق کرد و پایههای آن را استوار ساخت، صفیالدین حلی بود.(15)
بدیعیات مشهوره به شرح زیر است: «الحلة السیرا فی مدح خیر الوری (بدیعیه عمیان)، الکافیه البدیعیة فی المدائح النبویة، التوسل بالبدیع الی التوسل بالشفیع، تقدیم ابیبکر، نظم البدیع فی مدح خیر شفیع، بدیع البدیع فی مدح الشفیع، نسمات الأسحار فی مدح النبی المختار».
بهطور کلی بدیعیات در ادب عربی تأثیر بسیار شگرفی داشت؛ زیرا بدیعیات به علت ثقالت نیازمند شرح بودند؛ ازاینرو، معمولاً پس از بدیعیات، شروحی بر آنها بهوسیله خود شاعر یا دیگران تألیف میشد. افزون بر آنها این بدیعیات و بدیعیهسرایی آنقدر در تمام بلاد گسترش یافت، که شاعران مسیحی به پیروی از بدیعیهسرایان، حضرت مسیح(علیه السلام) را در قالب بدیعیهسرایی مدح کردند.(16) در دانشنامه جهان اسلام آمده است: «بدیعیهسرایان پیرو صفیالدین حلی یا امینالدین إربلی هستند».(17)
انتخاب بحر بسیط و حرف روی «میم» ابتکار صفیالدین است که بعدها مورد تقلید واقع شد؛ بهگونهای که شعرای بعد، به وی اقتدا کردند. البته بعضی گفتهاند که ابنجابر بحر بسیط و روی میم را انتخاب کرده است، اما ابنجابر متوفای 780 و صفیالدین متوفای 750 هجری است، بنابراین صفیالدین بر او مقدم است.
کتاب بلوغ الأمل فى فن الزجل از ابنحجة الحموی، از شیوه صفىالدین حلى در العاطل الحالى و المرخص الغالب تقلید نموده؛ یعنی صفیالدین، زجلسرایان شام را معرفى كرده و ابنحجه به ذكر زجلگویان مصر مىپردازد. او بارها به كتاب حلى استناد كرده است.(18)
سید محسن امین درباره صفیالدین میگوید: «کان صفیالدین جدیراً بالفخر والتحدی لأنه کان من عشیرة عربیة ترفض الضیم وتأبی الهوان»؛ (شایسته فخر و تحدی، از خانوادهای عربی، ظلمستیز و ذلت را نمیپذیرفت).(19)
ج) علل و اسباب سرودن بدیعیات
هدف اصلی از قصاید بدیعیات، مدح پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) و اصحاب او بوده و این یک غایت روحانی در شعر این شاعران بهشمار میرود؛ افزون بر این، یک هدف علمی نیز در شعر این شعرا وجود دارد و آن استفاده از صنایع بدیعی است. از این نظر، بدیعیات را میتوان به منظومههای شعر تعلیمی که هدفش آموزش است، شبیه دانست. مانند «الفیه ابنمالک» و بدیعیه شیخ صفیالدین که علاوه بر این هدف علمی، بهواسطه اشتمال بر مدح نبوی، اهلبیت(علیهم السلام) و بیان اعتقادات شیعیاش متمایز است. بدیعیات از قرن هفتم به بعد گسترش یافت که در متن مقاله به تفصیل از آن سخن به میان آمده است.
د) عصر انحطاط
عصر انحطاط یکی از مقاطع مهم تاریخ ادبیات عرب است. این عصر از اواسط قرن هفتم هجری با سقوط بغداد بهدست مغولان آغاز شد و تا قرن سیزدهم امتداد یافت. در اواخر عصر عباسی به دلیل وجود تقلید و نبود ابتکار، این عصر رفتهرفته بالندگی خود را از دست داد. شعرا و ادبا دچار جمود و رکود و ایستایی شدند؛ ازاینرو، این عصر را عصر انحطاط نامیدهاند. با وجود این نامگذاری، این دوره، عصر شکوفایی در تألیف، تصنیف، تاریخ و علوم مختلفه نام گرفت. این دوره شامل دو عصر مملوکی و عثمانی است. پس از سقوط أیوبیین، ممالیک، با عنوان بحریة و برجیة در مصر به حکومت رسیدند. ممالیك بحریه به نام ممالیك الأتراك مشهور شدند. از مهمترین سلاطین آن ظاهر رکنالدین بیبرس البندقداری و آخرین آن، صالح حاجی بود که حکومتش با داخلشدن شرکسی برقوق پایان یافت.
سلسله ممالیك برجیه نیز با سلطان سیفالدین برقوق، شروع شد و با قانصوه الغوری و طومان بیک به انتها رسید. پادشاهان ممالیک اگرچه به لحاظ علمی در سطح پایینی بودند، ولی بعد از انتقال حکومت به آنان، مصر خاستگاه دانشمندان و مراکز علمی شد. در دوره ممالیک و عثمانیها جهان اسلام پس از سقوط بغداد بهدست هولاکوخان افتاد. حدود سه قرن جهان اسلام دولت عربی نامداری به خود ندید، ولی زبان عربی همچنان زنده ماند و شاعران و ادبا به عربی شعر میسرودند و کتاب مینوشتند؛ زیرا این زبان، زبان دین و علم و سیاست بود.
ممالیک با وجود اینکه معلوماتشان از زبان عربی و ادب عربی و علوم مربوط به آن در چارچوب دین، کم بود، به انتقال مراکز علم و ادب از عراق بهسوی مصر و شام توجه کردند و این دو شهر مرکز تمدن و احیای علوم و ادبیات در این دوره شد، ولی عثمانیها با وجود نزدیکیشان به علما و فعالیتهای آنان، زبان ترکی را برای گفتوگو و معاملات حفظ کردند. ازاینرو، زبان عربی ضعیف و ذوق و قریحه شعرا و ادبا دچار جمود شد.
هـ) ویژگیهای ادبی عصر انحطاط
1. سرودن اشعار بیمحتوا
سرزمینهای عربی در عصر انحطاط به مشکلات بسیاری دچار شدند. فارس و ترک و فرنگ و شرکسی و ممالیک، حدود 560 سال بر آن سرزمینها غلبه داشتند. بنابراین، عوامل سیاسی، اجتماعی و فکری آن دوران، تأثیر زیادی بر شعر گذاشت و برای زبان و ادبیات و علوم مربوط به آن، با سوختن کتابخانهها و کشتهشدن علما در این عصر فاجعهای رخ داد و بیشتر شعرا به سمت تألیف و تبویب و تصنیف روان شدند. ساختار اشعار رفتهرفته ضعیف شد و ابتکارشان در سرودن شعر از میان رفت و تنها به شکل ظاهری بدون توجه به مضمون، شعر میسرودند.
2. ورود الفاظ عامیانه در اشعار
به علت دورشدن شعرا از حلقه حکام و رؤسا و اُفت ذوق و قریحهشان، الفاظ عامیانه در اشعار وارد شد. بنابراین، طبیعی بود که زبان عربی مانند دیگر زبانهای سامی منقرض شود و اذهان به خمول و جمود دچار گردد، ولی در این میان، روح قوی اسلامیت و ذکر قرآن حکیم، مانع زوال این لغت و عامل حفظ و تقویت آن شد. همانگونه که أیوبیین به زبان عربی تکلم میکردند واز ادبیات آن تأثیر میگرفتند، بعضی از ادبا و شعرا از بین آنان به نبوغ رسیدند؛ افرادی مانند ملک افضل علیبن صلاحالدین و بهرام شاه و نیز از ممالیک، قانصوه الغوری در این شمارند.
3. ورود تکلف و تقلید در شعر
بیشک، شعر در محیطی پرورش مییابد که افراد آن صاحب ذوق، قریحه، احساس و هیجان باشند. حال آنکه عصر انحطاط، فاقد ذوق شعری بود. پس در این ایام تعداد سرودهای قومی (زجالی) و متشاعرین، زیاد و تکلف و تقلید از مهمترین ویژگیهای شعر آن زمان بود. سپس شعر دچار بیماری زیبایی ظاهری لفظ گردید. شعرا به شیوه متقدمین و معانی و الفاظ و صور آنان شعر میگفتند و بافت شعریشان مانند آنان بود، بی آنکه خود را برای خلق معنا یا صور جدید به زحمت بیندازند. در واقع آنان میراث دیگران را با اسلوبهای مختلف بهکار میبستند.
4. افراط و تفریط در بدیع
بهتدریج، شعرا به الفاظ و استخدام انواع بدیع مانند جناس و طباق و توریه متمایل شدند، تا جاییکه اینچنین بهنظر میرسید که توریه از ویژگیهای عصر آنان بوده است. زمانی که بلاغت در شعر بهکار رفت، ساختارش زیبا شد. اما گاه شعرای انحطاط در آن اسراف میکردند. بنابراین، عبارتهایشان مضطرب، الفاظشان بر گوش ثقیل و زیباییاش گم میشد.
شعرا انواعی از صناعات شعری از جمله به نظمکشیدن معماها، استعمال الفاظ بینقطه، مهمل، مصغر، تخمیس، تشطیر، تضمین و اقتباس را در اشعارشان بهکار میبستند، تا اینکه صناعات در آن زیاد شد. همچنین در عصر انحطاط، استعمال کلام صریح و بیپرده در غزل، الفاظ عامیانه، تضمین کلمات، عبارات غیرعربی و وزنهای شعبی مانند موالیا و موشح و امثال آن زیاد شد و شعرا در این عصر الفاظ و معانی دینی را از قرآن کریم و حدیث شریف برگرفتند. در بعضی قصائدشان به شرح و تعلیق و معارضه پرداختند. همچنین آنان از بعضی اغراض شعری مانند مدح، فخر و وقوف در مقابل سلاطین، فاصله گرفته، به توصیف اشیای ساده در زندگیشان، مانند حیاط، شنا، دیوارهای خرابه و شکوفههای پژمرده متمایل شدند.
از ویژگیهای مهم این عصر، رویکرد دینی است که با مدح پیامبر و ظهور بدیعیات آشکار شد که بدیعیات صفیالدین حلی از این جمله است. اما اغراض شعری در عصر انحطاط: مدح، هجا، فخر، حماسه، رثا، غزل، نسیب، مجون، تصوف، شعر دینی، بدیعیات، خمریات، مطارحات و اخوانیات، حکم و وصایا، شکوی، شعر فکاهی، ألغاز، أحاجی و معمیات، شعر تاریخی و نظم علوم است و فنون دیگری مانند: رباعیات، مخمسات، مسمطات، مزدوجات و غیر آن مانند طرد و عکس و تشطیر و تضمین و اقتباس و حوار و تلمیع و ملمع، الدوبیت، اجازه و تملیط، موشحات و زجل بهوجود آمد و از فنون زجلی: کان و کان، بلیق، موالیا، و القوما است.
مدارس شعری در عصر انحطاط شامل چهار مدرسه بود: مدرسة الغزل و التصوف؛ مدرسة الطبیعه که در آن موضوعات مربوط به طبیعت، وصف میشد، مانند شکوفهها، گلها؛ مدرسة الخمریات؛ المدرسة الشعبیة. اما نثر مانند شعر مبتلا به تقلید و اغراق در صنایع و اعتماد بر بدیع شد و چهبسا مصیبت نثر بیشتر از مصیبت شعر بود. عباراتشان سنگین و دور از ابداع معانی بود. بنابراین، نویسندگان به شیوه قاضی فاضل متمایل شده، در سجع خود را به تکلف میانداختند و در نثرشان از سجع و اقتباس و تضمین فراوان استفاده میکردند.
و) نقش صفیالدین حلی در گسترش بدیعیهسرایی
صنایع ادبی، بهویژه بدیع، در کنار بلاغت و دیگر فنون مرتبط در عصر حاضر و در زمینه علوم انسانی، چه در سطح حوزه و چه در سطح دانشگاه، مورد توجه قرار گرفته است. فرهیختگان در این زمینه با تشریک مساعی و بهروز کردن مطالعات خویش، به پردازش صور جدیدی از این فنون پرداختند. هدف آنان از یکسو، بسط و گسترش و معرفی ساده و بهروز شده آنها برای معرفی به نسل جدید بود و از دیگر سو برآن بودند تا نقاط قوت شعرای شیعی مسلک را بشناسند؛ بهویژه انسانهای بزرگ و شاید تکرارناشدنی در حوزه عملکرد ادبی.(20) شناخت درست و مطلوب از آنها، شرایط زمانی و آثار مورد استفادهشان که به خلق آثار جاودانهای همچون بدیعیات انجامیده، نمیتواند دور از نظر بماند. برای مثال، شیخ صفیالدین انسان آزاده و تحدیطلبی بود که نمیخواست در خدمت حکام باشد و شعرش را وقف اعتقادات شیعی خویش کرد.
درک و فهم، میزان تلاش و اهتمام شاعران در ادوار پیشین، بهویژه پس از صدر اسلام به متون ادبی، ازجمله علم بدیع و ملاحظه میراث ادبی نسلهای گذشته، میتواند راهکار بسیار مناسبی از درک صحیح این فن در حوزه ادبیات، بهویژه در حیطه شعر باشد.
شیخ صفیالدین در بیان مناقب پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) و اهلبیت(علیهم السلام) در عصر انحطاط با وجود خلأ ناشی از حکمرانی مغولان ویرانگر و کمرنگشدن شاخصههای دینی عزم آن داشت که با برشمردن سجایای عالی اهلبیت(علیهم السلام) غبار ناامیدی بهویژه ایستایی ادبی را از چهره جامعه بزدایند و به معرفی و تثبیت جایگاه انسانی و الهی سلاله پاک پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) در فراخنای حکومتهای خودکامه (غیرشیعی و بعضاً مخالف تشیع) در سایه تقیه بپردازد.
پیش از این گفتیم که هرچند بدیعیهسرایی سالها پیش از شیخ صفیالدین حلی باب بوده است، اما بیشک، بزرگترین بدیعیهسرای شعر عرب و آن هم در زیباترین شکل فنی، چه به لحاظ فرم و چه محتوی و به اعتراف بسیاری از صاحبنظران حوزه ادبیات و...، صفیالدین حلی است. ابنابیالحدید میگوید: «علی(علیه السلام) ارباب صنایع بدیع است»؛(21) چراکه این فن در نوشتار (کلمات) پیشینیان قبل از او، جز در الفاظی اندک و بدون قصد بدیع، یافت نمیشود.
در بررسی درایت و تسلط انکارناشدنی شیخ صفیالدین بر حوزه ادبیات و شناخت صنایع ادبی، به دو موضوع برمیخوریم، اول آنکه ایشان در بیت 134، 135 و 137 از قصیده، به رویایی که از پیامبر دیده اشاره میکند: «در خواب به من وعده دادی که با مدح منظومت به من پاداش بدهی؛ پاداشی که به آن اطمینان دارم. با خود گفتم این پذیرفتنی است که از سوی تو افتخاری به من رسید که هیچکس قبل از من به آن دست نیافت. پس به وعدهای که به من دادی وفا کن؛ زیرا خوابی که دربارهات دیدم از خوابهای پریشان نبود».(22)
موضوع دوم، مطالعه دقیق، غور در نهجالبلاغه (به دلیل برخورد دینی ناشی از تشیع وی)، شناخت فصاحت کلام و بلاغت و درک مناسب از شأن خطبهها و سخنان گهربار مقتدایش (امام علی(علیه السلام)) است، بهنظر میرسد این دو مورد سبب شده است تا قصیدهای ماندگار و مملو از صنایع بدیعی در امتداد نثر مسجع و آهنگین مولایش، خلق کند، آنچنانکه میگوید: «بدیندلیل نام قصیده را کافیه بدیعیه گذاشتم، چون حاوی تمام صنایع بدیعیه است»، ولی ضمن آن، ادیب، شاعر و بیدارگر شیعی مذهبی چون شیخ صفیالدین از خفهکردن نفسهای آلوده ضمن ابیاتش غفلت نمیورزید، او مضامین و مرادش را در اشعارش بیان کرده است.
گرچه بدیعیه صفیالدین، شاید نسبت به قصیده بوصیری مرتبه پایینتری داشته باشد، ولی هدف سراینده تنها سرودن یک بدیعیه نیست؛ بلکه هدف اصلیاش، شرح کامل آن و نیز راه و روش جدیدی است که در تألیف بلاغی آن لحاظ شده است، ضمن آنکه شرح خویش را عالمانه و با هدف از پیش تعیینشده در حوزه علم بدیع قرار داده و در کتابش انواع فنون و صنایع ادبی از جمله، استعاره، تشبیه و مجاز را چنان ریزبینانه بهکار گرفته که مخاطب بهخوبی متوجه میشود، گویی همه فنون یادشده، در حوزه علم بدیع قرار گرفتهاند.
این مرد بزرگ، به خلق اثری پرداخت که در عصر ایستایی و تقلید صرف و خالی از ابتکار بود. باید گفت بار منفی این دوره هرگز متوجه شخصیت و آثار صفیالدین حلی نبوده است؛ زیرا این اثر شگرف از یک تحول بزرگ و به یاد ماندنی حکایت دارد؛ آنچنانکه سالها بزرگانی همچون شیخ صفی به خلق آثاری پرداختهاند که در جای خود قابل تأمل است.
در این مقاله به دلایل محدودیت موضوع، امکان اشاره جزء به جزء وجود ندارد. باید گفت صفیالدین به سبک علمی و قول متفقی در مقالات، کتاب و نوشتارها مبنی بر رعایت امانت ادبی، شکلی صادقانه و عالمانه داده و به نوع نوشتار و ذکر صفت بدیعی موردنظر در بندبند قصیده بدیعیهاش در انتخاب واژگان، شواهد، نوع مرجع و ذکر مطلبی که استفاده کرده، اهمیت بخشیده است. بیشک چنین شیوهای افزون بر داشتن ذوق رفیع و زیبایی فرم و محتوی، به لحاظ پرداخت موضوع و حفظ و صیانت از آرمانخواهی متعالی ادبی و ارائه یک چهره وجیه و قابلاحترام در طول عصرها و نسلها، باعث استمرار و تعمیم این روش کار نیز میگردد.
یکی دیگر از ویژگیهای بدیعیه شیخ صفی، داشتن پیشینه ادبی شناختهشده و مشهور ابیات است که بیشترشان از دریای بیکران شعر و ادبیات عربی سرچشمه میگیرند؛ چهبسا همین شیوه جدید او، در تألیف خارقالعاده این بدیعیه، باعث تحریک ذوق و اذهان کسانی گردید که خود در دستزدن به چنین کاری، شاید زمینه مناسبی هم داشتهاند، ولی هرگز قابلیت خلق یکباره آن را در خود نمیدیدند. به همین دلیل، به طی طریق شیخ صفی چشم دوخته، به خلق آثاری در همان زمینه (مدیحهسرایی و...) پرداختند و برخی گوی سبقت را در نظم و خلق بدیعیات و شرح آنها از وی ربودهاند؛ ابنحجه الحموی از این افراد است.
شرح و تحلیل ابیاتی از قصیده که در ادامه خواهد آمد، حکایت از تعلق خاطر شاعر به مبانی اعتقادی خویش و تمسک به نماد مکتب تشیع (اهلبیت عصمت(علیهم السلام)) دارد؛ تا آنجا که به فروتنی خویش نسبت بهکاری که ارائه داده، چنین اشاره میکند: «و به خدا پناه میبرم که خود را از هر عیبی مبرا بدانم یا به فهم و درک و حدس خویش به ستایش بنگرم».(23)
تحلیل بلاغی ابیاتی از قصیده بدیعیه صفیالدین حلی
در اینجا ابیاتی از قصیده بدیعیه شیخ صفیالدین حلی را میآوریم، تحلیل بلاغی، اوج تلاش و هنر بدیعیه سرایی وی را به ما نشان میدهد.
بیت 10:
هم أرضَعونی ثُدی الوصلِ حافلةً فکیف یَحسن منها حالُ مُنفطمِ(24)
در این بیت صنعت بدیع التوشیح بهکار رفته است؛ توشیح زمانی است که معنی ابتدایی کلام بر لفظ آخر دلالت دارد و گویی بهمنزله الوشاح (جواهرات زنانه) است. مقصود شاعر از چنین بیتی، ذکر شیرخوارگی در ابتدا و ادامه مفهوم منطقی و فنی در ساختار شعری آن در لفظ پایانی یعنی منفطم است. ضمیر «هم» به عترت پیامبر اشاره دارد؛ اگرچه کلمه عائله را خانواده معنا کنیم.
بیت 11:
کان الرضی بدُنُوی من خَواطرهم فصار سُخطی لبُعدی عن جوارهمِ(25)
«رضایتمندی در این جهان هستی از نزدیکی و دوست داشتن اهلبیت(علیهم السلام) بهدست میآید و دوری از آنان سبب عذاب میشود».
در اینجا صنعت المقابله بهکار رفته. در این صنعت، شاعر یا ناظم، دو معنی یا بیشتر را که موافق باشند میآورد و سپس مقابل آن، معانی را به همان ترتیب بیاورد. شاعر با برشمردن ویژگیهایی در مصرع اول، به مقابله و ضدیت با آن میپردازد. در این بیت بین «رضی و سخط» و «دنو و بعد» و «خواطر و جوارح» صنعت مقابله است. ضمیر «هم» در «خواطرهم و جوارهم» نیز به اهلبیت پیامبر(علیهم السلام) اشاره دارد.
بیت 28:
قالوا اصطبر! قلتُ: صبری غیرُ متسعٍ قالوا اسلهم، قلتُ: ودی غیرُ منصرمٍ(26)
«گفتند: صبر پیشه کن! گفتم: آستانه صبر پایین است. گفتند: چون آنان باش، گفتم: من که دوستیام با آنان غیر قابل انقطاع است».
در اینجا شاعر از دوستی وصفناشدنی نسبت به اهلبیت پیامبر(علیهم السلام) آن هم در لفافهای از زیباترین صنعت بدیعی (المراجعه) سخن میراند. صنعت المراجعه زمانی است که متکلم از رابطه کلامی خود با غیر بهصورت کوتاه و همراه پرسش و پاسخ سخن به میان آورد. در این مکالمه، بهترین معانی، سادهترین لفظ و زیباترین و رساترین سبک بهکار گرفته میشود.
بیت 29:
وإننی سوف أسلوهم إذا عُدِمت روحی وأحییتُ بعدَ الموتِ والعدمِ(27)
«دوستی من با اهلبیت(علیهم السلام) چنان است که اگر حتی روحم نیز از تنم جدا شود و باز پس از مرگ زنده شوم، هرگز از دوستی با آن پاکسیرتان دست نخواهم کشید».
صنعت این بیت المناقصة است؛ صنعتی که تعلیق شرط بر نقیضین استوار است (ممکن و غیرممکن) تا اثرگذاری بیشتری داشته باشد. نقیض بین قبض روح و زندهشدن مجدد قرار دارد. این بیت تسلسل منطقی همان المراجعه در پرسش و پاسخ و طرح و ادامه مسئله است.
بیت 31:
قالوا: أ لَم تَدرِ أن الحُب غایتُه سَلبُ الخواطر والألبابِ؟ قلتُ: لَمِ
بیت 32:
لم أدرِ قبلَ هواهم والهوی حَرَمٌ أن الظبا تُحل الصیدَ فی الحَرَمِ(28)
«آیا نمیدانستی که غایت و نهایت عشق، سلب خواطر است؟ گفتم: نه! پیش از آنی که شیفته و مجذوب (سلاله پاک پیامبر) شوم، نمیدانستم که عشق، خود، حرم امن است و آهوی گرفتار صیاد خود گرفتار صید چنین حرم امنی است».
این دوبیت دارای مفاهیمی بسیار نزدیک و پیوسته با دو مضمون بدیعی جداگانهاند. بیت 31 از صنعت «الاکتفا» سود جسته است. در این صنعت شاعر با قرار دادن یک بیت شعر که قافیهاش متعلق به محذوف است، میخواهد با یادآوری آن به درک و فهم معنایش برسد. در بیت 32 که به صنعت تشابه الأطراف مزین است، شاعر به تکرار قافیه در ابتدای هر بیت میپردازد (لم أدر). در واقع در بیت 31 و 32 قافیه در تسلسلی منطقی با لحاظ فرم و محتوا در پی هم آمدهاند. در اینجا شاعر ضمن عرض ارادت قلبی خود به اهلبیت(علیهم السلام) و با استفاده از الفاظی آهنگین به لحاظ تعامل گفتاری با خویش و مخاطب، چه در ردیف و قافیه شعری که اجباری است و چه در ترکیب معنایی بهدلیل سهلالوصول بودن و دلنشینشدن، به ترکیبی بسیار پرمحتوا میپردازد. این یکی از ویژگیهای متعارف در علم زیباییشناسی است؛ یعنی فرم قالب شعری و لفظی و محتوا.
بیت 45:
من کل مُعربةِ الألفاظِ مُعجمةٍ یَزینها مدحُ خیرِ العُربِ والعجمِ(29)
«ستایش بهترین عرب و عجم (پیامبر) همه الفاظ معربة و معجمة (دارای نقطه) را مزین میکند؛» پس این قصیده نیز با مدح و ستایش نیکوترین خلایق آراسته شده و آرایه این بیت، براعة التخلص (حسن تخلص) است.
شاعر با حفظ تناسب الفاظ، به مدح ممدوحی که قصیده بهخاطر او انشاد شد، میپردازد. این فن یکی از پنج رکن(30) آثار بلاغی است، تخلص به مفهوم عام، انتقالیافتن از معنایی بهمعنای دیگر یا گریز از مقدمه (آغاز گفتار) به مقصود نهایی است بدانسان که مناسبت مقدمه و مقصود از یکسو و انسجام و پیوستگی مطالب از جهت محتوا و سبک از سوی دیگر رعایت شود. در نتیجه مخاطب به خواندن یا شنیدن ادامه سخن ترغیب شود. از این نظر، تخلص در هر نوع کلام منظوم و منثور، اعم از مکتوب یا غیرمکتوب نقشی بنیادی دارد؛(31) درواقع تخلص میتواند رهایی از سبک ابتدایی قصیده، یعنی غزل به مدح باشد.
بیت 49:
کم بینَ مَن أقسمَ اللهُ العلی به و بین مَن جاء باسمِ الله فی القَسَمِ(32)
فن بدیع در این بیت مذهب کلامی و بهمعنای آوردن دلیل مسلم برای اثبات مدعای خویش است. این بیت دلیلی برای اثبات بیت قبل (خیر النبیین) است که صفیالدین در این بیت میگوید که خداوند به جان پیامبر قسم یاد کرده، اما به پیامبران دیگر قسم نخورده است، درحالیکه پیامبران دیگر به نام خدا قسم میخوردند. شاعر در این استدلال به آیه 72 سوره حجر که حجتی قاطع و نزد مخاطب مسلم است نظر دارد: «لَعَمْرُك إِنهُمْ لَفِى سكْرَتهِمْ یعْمَهُونَ»؛ (به جان تو سوگند، اینها در مستى خود سرگرداناند).
خطاب آیه به رسول گرامی اسلام است و خداوند به جز او، به جان كسی سوگند یاد نکرده که این جهت بزرگداشت آن جناب است.
بیت 50:
أُمی خَط أبانَ اللهُ معجزه بطاعةِ الماضیینِ السیفِ والقلمِ(33)
«در نوشتن أمی بود و خداوند معجزهاش را آشکار کرد و شمشیر و قلم که دو سلاح برنده است، به اطاعتش درآمدند».
در این بیت التوشیع از علم معانی در فن بیان بهکار رفته است. توشیع، نوعی اطناب است که بهمنظور ایضاح بعد از ابهام بهکار میرود؛ یعنی در عجز کلام، اسمی مثنی آید و به دو اسم تفسیر شود که یکی معطوف بر دیگری است. این شاعر، در مصرع دوم از لفظ مثنی (الماضیین) استفاده میکند، سپس آن را با سیف و قلم تفسیر کرده است.
بیت 51:
مؤیدُ العَزمِ والأبطالُ فی قَلَقٍ مؤملُ الصفحِ والهَیجا فی ضَرَمٍ(34)
«عزم و اراده محکمی دارد و قدرتمندان در نگرانی هستند و به بخشش و گذشت او امیدوارند، حتی اگر آتش جنگ شعلهور باشد».
آرایه ادبی بهکاررفته در بیت المناسبة اللفظیة است؛ یعنی بین الفاظ مصرع اول با الفاظ مصرع دوم، تناسب وزنی است؛ مثلا بین «مؤید - مؤمل» و «عزم - صفح» و «ابطال - هیجا» و«قلق - ضرم».
بیت 53:
أبدَی العجائبَ فالأعمی بنَفثَته غداً بصیراً وفی الحربِ البصیرُ عمی(35)
«عجایبی از او آشکار شد، پس با دَم او کور بینا و شخص بینا در جنگ کور شد».
شیخ صفیالدین در این بیت، ضمن مدح ممدوح آرایه العکس را استفاده کرده است؛ بدینمعنا که در کلام، جزئی را مقدم و جز دیگری را مؤخر و سپس عکس آن را بیان میکند. در این بیت، ابتدا لفظ أعمی و بصیر و سپس عکس آن آمده است.
بیت 55:
کم قد جلَت جنحَ لیلٍ النقعِ طَلعَتُه الشهبُ أحلكُ ألوانا من الدهُمِ(36)
«چهبسا چهره درخشانش، تاریکی عمیق شب را زدود و در برابر درخشش چهرهاش، شهاب، تاریکتر از تاریکی است».
در این بیت شاعر با آرایه المبالغه درخشندگی و زیبایی چهره پیامبر را با توصیفی شگفتانگیز بیان میکند.
بیت 56:
فی مَعركٍ لاتُثیرُ الخَیلُ عَثیرَهُ مما تُرَوی المَواضی تُربَهُ بدَمِ(37)
«پیروز میدان جنگی است که اسبها بر آن نتاختند؛ جنگهایی که شمشیرهای برنده زمین را از خون سیراب میکنند (یعنی پیامبر بدون جنگ و خونریزی پیروز میدان نبرد است)».
در این بیت، فن بدیع بهکار رفته الاغراق است. اغراق آن است که مدعا عقلاً ممکن و عادتاً غیرممکن باشد. اغراق از انواع مبالغه مقبول است. در این بیت، جنگ چنان سنگین است که زمین از خونهای ریخته شده سیراب میشود؛ در عینحال ممدوحش پیروز میدان است. به حکم عقل کسی نمیتواند پیروز این میدان باشد و تنها وجود مقدس پیامبر چنین امکانی را دارد.
بیت 118:
وآله أمنا اللهِ مَن شَهِدَت لقَدرِهم سورةُ الاحزابِ بالعِظَمِ(38)
«اهلبیت(علیهم السلام) او امین خداوند هستند، کسانی که سوره احزاب بر عظمت آنها شهادت و گواه است».
آرایه این بیت، التنکیث (مجاز به علاقه جزئیه) است؛ یعنی: جزء را میگوییم، کل را اراده میکنیم. در این بیت نام سوره احزاب اما درحالیکه کل قرآن بیانگر عظمت اهلبیت(علیهم السلام) است.
بیت 119:
آلُ الرسولِ محلُ العلمِ، ما حكَموا لله، إلا وکانوا سادةَ الأُممِ(39)
«اهلبیت پیامبر(علیهم السلام)، جایگاه علم هستند، آنان در راه خداوند حکم کردند، درحالیکه سرور امتها بودند».
در این بیت آرایه الحذف بهکار رفته است؛ یعنی جمله «فی بیان حکم الله» پیش از «کانوا سادة الآمم» حذف شده است.
بیت 120:
بیضُ المفارقِ لا عابٌ یُدنسُهم شُم الأُنوفِ، طوالُ الباعِ والأممِ(40)
«آبرومندانی هستند که هیچ عیبی آنها را آلوده نمیکند و باعزت و قدرتمند و نزدیک هستند».
آرایه این بیت الاتساع است؛ یعنی اینکه دایره تأویل کلام وسیع است(41) و احتمالات گوناگونی دارد. اتساع در علم بدیع آن است که بتوان کلام را چندگونه معنی و تفسیر کرد. از عبارات «بیض المفارق یا طوال الباع و الأمم» میتوان معانی گوناگونی را دریافت؛ مثلاً لفظ طوال الباع که بهمعنی قدرتمند، فضل، بزرگواری، بخشنده و نیک خُلق است.
بیت 122:
لهم أسامٍ سوامٍ غیرِ خافیةٍ من أجلها صار یُدعی الإسمُ بالعَلَمِ(42)
«نامهای بلندمرتبهای دارند که بر کسی پنهان نیست و بهخاطر اسامی آنان است که کلمه الإسم عَلَم و نشانه گردید».
آرایه ادبی این بیت، التعلیل است؛ یعنی علت عَلَمشدن و نشانهبودن اسم را به بلندمرتبهبودن اسامی اهلبیت(علیهم السلام) نسبت میدهد.
بیت 127:
ذل النضارُ کما عَز النظیرُ لهم بالفضلِ والبذلِ فی علمٍ وفی کرَمِ(43)
«اهل فضل و کرم در مقایسه با اهلبیت(علیهم السلام)، حقیرند و در فضل، بخشش، علم و کرم مانندی ندارند».
صنعت ادبی این بیت الإبداع است؛ یعنی استفاده از الفاظ نیکو و بسیار زیبا و به دور از تکلف که در این بیت برتری اهلبیت(علیهم السلام) در علم و کرم را بهگونهای روان و زیبا بیان کرده است.
بیت 132:
یا خاتمَ الرسل، یا مَن علمُه عَلَمٌ والعدلُ والفضلُ والإیفا للذمَمِ(44)
«ای خاتم فرستادگان، ای کسی که علم و عدل و فضل و امانتداریاش مانند عَلَم همیشه برافراشته است»!
صنعت ادبی در این بیت «التعدید» است؛ یعنی آوردن اسمهایی در یک سیاق واحد و پشت سرهم در یک کلام و اگر همزمان تجنیس یا تطبیق یا مقابله و امثال آن در آن بهکار رود، بسیار نیکو خواهد شد؛ مانند عِلم و عَلَم که جناس محرف دارد و در عدل و فضل سجع مرصع است.
بیت 134:
وعَدتَنی فی مَنامی ما وثِقتُ به مع التقاضی بمدحٍ فیك مُنتظمِ(45)
«در خواب به من وعده دادی که با مدح منظومت به من پاداش بدهی پاداشی که به آن اطمینان دارم».
فن بدیع این بیت حسن البیان است؛ یعنی آنچه در دل داریم، به صورت واضح و به دور از ابهام و به سادهترین شیوه به مخاطب انتقال دهیم. در این بیت، شاعر با بیانی ساده به بیان خوابی که از پیامبر دیده، میپردازد.
بیت 140:
وقد مَدحتُ بما تَم البدیعُ به مع حُسنِ مُفتتحٍ منه ومُختتمِ(46)
«بهتحقیق مدح کردم با آنچه بدیع در آن بهطور کامل تمام شد، به همراه شروع و پایانی نیک».
در این بیت «المساواة» از علم معانی بهکار رفته است که لفظ و معنا با هم مساوی است؛ بهگونهای که معنی نسبت به لفظ نه بیشتر و نه کمتر باشد.
بیت 145:
فإن سَعِدتُ فمدحی فیك موجبُه وإن شَقیتُ فذَنبی موجب النقَمِ (47)
«اگر سعادت یابم مدحی که برای تو نمودم موجب آن شده است و اگر دچار شقاوت شوم، گناهم موجب عذاب است».
آرایه ادبی این بیت براعة الختام است؛ عبارتی که شاعر کلام خود را با آن خاتمه میدهد و باید آن را بهصورت نیکویی بیاورد و صفیالدین نتیجهای که از کل قصیدهاش گرفته، را بهشکل زیبایی تصویرسازی میکند؛ یعنی سعادت و خوشبختی خویش را رهین مدح رسول خدا میداند.
نتیجهگیری
از پژوهش حاضر این نتایج بهدست میآید:
اساساً، معنی و مفهومی که شاعر در ذهن خود داشته و آن را پرداخته است، در امتداد هم و به کمک هم شتافته، اثری ماندگار از چینش هنری را به نمایش میگذارد.
بیگمان بر اهل فن و ادب پوشیده نیست که شیخ صفیالدین، ادیب وارسته و انسان بزرگی است که با درک صحیح از شرایط زمانی و جو سیاسی حاکم (ناگزیر از مدح حکام) از یکسو محافظهکارانه اصول اعتقادی خویش (در لفافه سرایش خمریات و...) را پیش میبرد و از سوی دیگر، آراستگی ظاهری در رفتار و نوشتار خود را حفظ میکند. اگر چنین نبود شاید اثری بسیار کمرنگ و چهبسا بیرنگی از این شخصیت پارسای والامقام بر جای میماند.
بدیعیات در حقیقت، منظومههای شعر تعلیمی است که هدفش افزون بر مدح، آموزش علم بدیع است.
صفیالدین با برشمردن فضایل اهلبیت(علیهم السلام) میکوشد چهره ادبی جامعه را از ایستایی نجات دهد.
ایشان در قصیده خویش به تثبیت جایگاه رفیع انسانی و الهی سلاله پاک پیامبر در لوای تقیه میپردازد.
رؤیای پیامبر در صفیالدین حلی بسیار تأثیرگذار بود؛ بهگونهای که شاعر موفق شد قصیده بدیعیه انشاء کند؛ بنابراین، عنایت پیامبر به این قصیده مورد تأمل است.
صفیالدین با مطالعه نهجالبلاغه و درک مناسب از خطبهها و سخنان امام علی(علیه السلام)، بر آن شده است تا علم بدیع را در قصیدهای ماندگار و مملو از صنایع بدیعی، در امتداد نثر مسجع و آهنگین مولایش خلق کند.
صفیالدین به سبک علمی در پرداخت مقالات، کتاب و نوشتارها و بدیعیهاش، اصول امانت ادبی را رعایت میکرد.
برخی ابیات صفیالدین را توهین به صحابه دانستهاند، درحالیکه هدف صفیالدین نشان دادن برتری اهلبیت(علیهم السلام) بر صحابه بوده است.
این شاعر شیعی، با ابداع بدیعیهسرایی در گسترش دانش بدیع در عصر رکود و ایستایی نظم و نثر نقش موثری داشته است. وی را باید عامل تحولی ماندگار، در حوزه ادب عربی، در بخش نظم دانست.(47)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.