نقش عالمان شیعه در پیدایش و گسترش علم «عروض»
حجتالاسلام والمسلمین محمد عشایری منفرد؛ عضو هیئت علمی جامعةالمصطفی العالمیة (m.ashaiery@gmail.com).
حجتالاسلام والمسلمین عبدالخالق فیاض براتی؛ دانشجوی سطح چهار جامعةالمصطفی العالمیة.
مقدمه
در میان علوم ادب عرب، پیدایش علم عروض شکل ویژهای دارد. فنون دیگر مانند: علم لغت، علم صرف، علم نحو و علم بلاغت، از ابتدای پیدایش تا رسیدن به درجه کمال، راههای پرپیچ و خمی را پیمودهاند، اما فن عروض، بیهیچ سابقه علمی در زبان و ادبیات عربی، یکباره اختراع شد و مقبولیت عام پیدا کرد، بهطوری که از ابتدای پیدایش تا امروز، هیچکس در اساس آن دخل و تصرفی روا نداشته و همچنان مقبول و متقن و در عینحال مورد کمتوجهی واقعشده و بدون پالایش باقیمانده است.
مرحوم آیتالله سید حسن صدر (م 1354ق) در کتاب گرانسنگ تأسیس الشیعة لعلوم الإسلام در بحث متقدمین شیعه در علم عروض، حدود چهارده عالم شیعه را از پیشگامان در تأسیس علم عروض معرفی کرده است. همچنین در کتاب الشیعة و فنون الإسلام که تلخیص کتاب تأسیس الشیعه است، بهصورت مختصر و فهرستوار از عالمان شیعی، نام میبرد و خلیلبن احمد را مؤسس و ابوعثمان مازنی و صاحببن عباد و ابنجنی و دیگران را مؤلفین در علم عروض معرفی کرده است.
در این میان پرسشهای مهمی باقیمانده است؛ مثلاً از برخی عالمان شیعی مانند اخفش اوسط که بر اوزان اختراعی خلیل یک بحر را افزوده، هیچ سخنی به میان نمیآید. روند پیدایش و تطور دانش عروض، آشکارا بیان نمیشود. نقش عالمان شیعی در این روند، مجهول مانده و گفتههای مخالف و موافق در اینباره بررسی نشده است. تحقیق حاضر در قالب دو فصل، میکوشد نخست، مفاهیم اولیه و هویت عالمان شیعی مؤثر در این دانش را معرفی کند و سپس در بخش دوم، دورههای پیدایش، گسترش، تثبیت و نقش عالمان امامیه در هر دوره را معرفی کند.
الف) مفهومشناسی
مفهوم عروض
عروض بر وزن فعول بهمعنی مفعول، در لغت بهمعناهای مختلفی مانند ناحیه و قِسم، راه دشوار کوهستانی، محتوی و معنای کلام، مکه و مدینه، شتر سرکش، اوزان شعری، جزء اخیر از نصف اول بیت بهکار رفته است،(1) اما از تعبیرها و تعریفهای اهل فن چنین بهدست میآید، که علم عروض (علم اوزان شعر یا میزان الشعر) مشتمل بر تعریف، موضوع، مسائل، قواعد و اصولی است که خلیلبن احمد (100 - 175ق)، یکی از پیشوایان لغت و ادب عربی در قرن دوم هجری آن را اختراع کرد. صاحببن عباد متخصص این فن در تعریف آن میگوید: «عروض معیار سنجش شعر است که بهسبب آن، شعر خوب و بهنجار از شعر ناهنجار شناخته میشود».(2)
از این تعریف، چنین بهدست میآید که علم عروض، درستی و نادرستی اوزان شعری را بررسی میکند. در نامگذاری آن نیز به مواردی اشاره کردهاند که همنامی با مکه مکرمه و میزان عرضه شعر، صحیحتر بهنظر میرسد.(3) مسائل علم عروض، اوزان و تفاعیل عروضی از حرکتها و سکونهای پیاپیِ تشکیل شده که بیانکننده بحور شانزدهگانه کلمات موزون است. این اوزان و تفاعیل مبتنی بر سه قاعده (اسباب، اوتاد و فواصل) است. ابنجنی میگوید: «تمام اوزان شعر عرب بر سه چیز استوار است که عبارت است از: سبب، وتد و فاصله.(4) هریک از این سه بنا، بر دو قسم است که شش قسم حاصل میشود؛ به این صورت که سبب یا خفیف است یا ثقیل؛ وَتِد یا مجموع است یا مفروق و فاصله یا صغری است یا کبری».(5) تفصیل مباحث را باید از کتب مطول جست.
ب) عالمان شیعه تأثیرگذار در علم عروض
1. خلیلبن احمد
خلیلبن احمدبن عمروبن تمیم، با کنیههای ابوعبدالرحمن و ابوالصفا، با لقبهای: الفراهیدی، الیحمدی، الازدی، البصری، اللغوی، العروضی، النحوی، العتکی و المعجمی، مشهور و معروف است که هریک بیانگر یکی از ویژگیهای اوست.(6)
تشیع خلیل
در مذهب اعتقادی خلیلبن احمد، اختلافنظر وجود دارد. بیشتر تذکرهنویسان، او را شیعه امامی میدانند. از او نقل میکنند که وقتی از او پرسیدند نظرت درباره علی بن ابیطالب چیست؟ گفت: «چه بگویم درباره مردی که دوستانش از روی ترس (و تقیه) و دشمنانش از روی حسد، مناقب او را کتمان کردند، اما او از میان این دو کتمان طلوع و خاور و باختر جهان را از نور خود پر کرد».(7) علامه مامقانی پس از نقل این سخن خلیل مینویسد: «به جان خودم سوگند، این سخن سخنی است که باید با نور بر گونههای حور نوشته شود»(8) و باز از او نقل شده است که بر امامت علی بن ابیطالب چنین استدلال میکرد: «احتیاج الکلّ إلیه و استغنائه عن الکلّ».(9)
خلیل، افتخار همزمانى با سه تن از امامان معصوم (امام باقر و صادق و کاظم(علیهم السلام)) را داشت و اصحاب او را از شاگردان امام صادق(علیه السلام)دانستهاند،(10) برخی مورخان گفتهاند، خلیل در کتابهاى قدیم شیعه، روایاتى از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده است.(11) گفتنی است که در سند بعضى از روایات، عنوان خلیلبن احمد آورده شده، ولی او خلیلبن احمد سجزى و استاد شیخ صدوق و سُنىمذهب است و ربطى به خلیلبن احمد نحوى ندارد.
رجالىِ معروف شیعه، ابنداوود حلى (647 - 707ق) میگوید: «خلیلبن احمد، برترین مردم در دانشهاى ادبى و فضل و زهدش مشهورتر از آن است که بر کسى مخفى بماند. او امامى و شیعه مذهب بوده است».(12) علامه حلى (648 - 726ق) فقیه رجالى دیگر تشیع مىگوید: «سخن خلیلبن احمد در ادب حجت است. او والاترین مردم در این فن و مخترع علم عروض است. فضل او بر همگان آشکار و امامى مذهب بوده است».(13)
دکتر مهدی مخزومی که تحقیقات بسیاری درباره خلیل انجام داده معتقد است که آثار خلیل، از تشیع او حکایت دارد و آرای کلامی خلیل برگرفته از آموزههای امام جعفر صادق(علیه السلام) است.(14) سید جعفر ربانی نیز شواهد تشیع او را در کتاب خلیل بن احمد گردآورده و با اشاره به خفقان حاکم بر عصر و مصر خلیل، اثبات میکند که او زندگی را در تقیه گذرانده است.(15) در کتب متأخر نیز خلیل، شیعه و از اصحاب امام جعفر صادق(علیه السلام) دانستهشده است. تاریخ وفات وی در بصره را مرزبانی (160)، ابنندیم (170) و یاقوت حموی (175) ذکر کردهاند.
2. اخفش اوسط
شرححال اخفش
میان عالمان گذشته، بهویژه قرن دوم تا هفتم، افراد بسیاری را اخفش نامیدهاند، اما بین همه، سه نفر معروفترند؛ اخفش اکبر، اخفش اوسط و اخفش اصغر. موضوع سخن ما اخفش اوسط است. نام او سعیدبن مسعده، ملقب به نحوی، بصری، مجاشعی و کنیهاش ابوالحسن و معروف به اخفش اوسط، اهل بلخ و بنابر قولی اهل خوارزم، عالمترین مردم به علم کلام و حاذقترین مردم به جدل و غلام ابیشمر و از شاگردان سیبویه در نحو است.(16) او را از نحویین مشهور بصره دانستهاند.(17) از ائمه نحات بصره، از موالیان بنی مجاشعبن دارمبن تمیم است.(18) تاریخ ولادت او مبهم است، ولی با توجه به قراین موجود، ولادت او را باید در نیمه دوم قرن دوم دانست. ابوالحسن اخفش از محضر عالمانی مانند عیسبن عمر الثقفی (م 149ق)، ابوبشر عمروبن عثمانبن قنبر سیبویه (م 180ق)، ابوعبدالرحمن یونسبن حبیب (م 182ق)، معمربن المثنی التیمی (م 219ق)، ابوزید سعیدبن اوسبن ثابت انصاری (م 215ق) و دیگر عالمان، بهره برده و از کلبی و نخعی و هشامبن عروه حدیث نقل کرده است.(19) او نیز خود شاگردان برجستهای مانند ابوالحسن علیبن حمزه کسایی (م 189ق)، ابوزکریا یحییبن زیادبن عبدالله معروف به فرا (م 207ق)، ابوعمر صالحبن اسحاق جرمی نحوی (م 225ق) و ابوعثمان بکربن محمدبن بقیه المازنی (م 238ق) را تربیت کرد.(20)
از اخفش اوسط آثاری بهجای مانده است: الأوسط فی النحو، تفسیر معانی القرآن، المقاییس فی النحو، الإشتقاق، الأربعة، العروض، المسائل الکبیر، المسائل الصغیر، القوافی، الملوک، معانی الشعر، وقف التمام، الأصوات، الغنم وألوانها وعلاجها وأسبابها.(21)
تشیع اخفش
بیشتر شرححالنویسان مذهب اخفش را بیان نکردهاند؛ تنها علیبن یوسف قفطی به نقل از ابوالعباس مبرد از ابوعثمان مازنی، اخفش را بر مذهب مولایش ابیشِمر مُرجئِی و به نقل از ابوحاتم، او را قَدَریمسلک معرفی میکند.(22) جلالالدین سیوطی او را معتزلی میداند،(23) اما سید محمدمهدی بحرالعلوم در کتاب رجالی خود الفوائد الرجالیة از او یاد میکند. سید محسن امین بر این باور است(24) که بنابر شیوه مرحوم بحرالعلوم ذکر نام اخفش دلیل شیعهبودن اوست. شیخ عبدالله مامقانی نیز او را از راویان شیعه و جزو ضعفای روات میداند.(25) به اینترتیب میتوان اخفش را عالمی شیعی دانست که خورشید عمر او، در سالهای (210، 215 یا 221) غروب کرده است.(26)
3. ابوعثمان مازنی
شرححال مازنی
بکربن محمدبن حبیب و بنابر قولی بکربن محمدبن عدیبن حبیببن بقیه، بصری نحوی معروف به مازنی، کنیهاش ابوعثمان، منسوب به بنی مازنبن شیبان، اهل بصره است.(27) از تاریخ ولادت وی اطلاعی کافی در دست نیست. مازنی نخستین کسی است که در علم صرف، کتاب تدوین کرد.(28) شرح مفصل زندگی او در برخی کتابها آمده است.(29)
ابوعثمان مازنی، نزد عالمان عصر خویش، مانند ابوعبیده معمربن مثنی بصری تمیمی (م 209ق)، ابوسعید عبدالملکبن قریب قیسی باهلی بصری معروف به اصمعی (م 216ق)، ابوزید سعیدبن ثابت انصاری بصری (م 215ق)، در علوم لغت و عربی شاگردی کرد.(30) همچنین ابیعمر جرمی، محبوببن الحسن، محمدبن سلام جمحی و ابیالحسن سعیدبن مسعده اخفش اوسط، یعقوببن اسحاقبن زیدبن عبداللهبن ابیاسحاق حضرمی در علوم دیگر از استادان وی بودهاند.(31) او عالمانی مانند محمدبن یزید مبرد (285ق)، ابوعلی محمدبن ابیزرعه باهلی نحوی، ابوعلی احمدبن جعفر دینوری، ابوالفضلبن محمد یزیدی، عبداللهبن ابیسعد وراق و دیگران را تربیت کرد.(32) همچنین کتابهایی مانند: فی القرآن، فی علل النحو، تفاسیر کتاب سیبویه، ماتلحن فیه العامة، الألف واللام، العروض، القوافی، الدیباج فی جوامع کتاب سیبویه و التصریف را از خود به یادگار گذاشت.(33) سالهای 236، 248 و 249 را سال روز وفات مازنی ثبت کردهاند.(34)
تشیع ابوعثمان مازنی
درباره مذهب ابوعثمان مازنی در کتب رجالی شیعه، سرنخهایی وجود دارد؛ مثلاً ابیداوود میگوید: «کان إمامیاً وثقة».(35) سید حسن صدر مینویسد: «الإمامی الشیعی»(36) مرحوم نجاشی آورده است: «ومن علماء الإمامیة ابوعثمان بکربن محمد».(37) دیگر عالمان شیعه، مانند علامه شوشتری،(38) شیخ عباس قمی،(39) سید محسن امین،(40) علامه حلّی،(41) مجلسی و مامقانی،(42) وی را عالم شیعی دانستهاند. هرچند اختلافاتی درباره مذهب وی وجود دارد، ولی همه تراجمنگاران شیعی و اکثر تراجمنگاران غیرشیعی مانند یاقوت حموی(43) وی را امامی دانستهاند. یاقوت حموی او را از پیروان ابنمیثم دانسته است. ابنمیثم فرزند میثم تمار و شاگرد هشام بن حکم است که وی را نخستین مؤلف کلام شیعی دانستهاند.
4. صاحببن عباد
شرححال صاحب
نام او اسماعیل، کنیه ابوالقاسم ملقب به صاحب و کافی الکفاه، فرزند عبادبن عباسبن عبادبن احمد ادریس طالقانی اصفهانی که هر دو (عباس و عباد) از بزرگان و سرشناسان اصفهان بودند و منصب وزارت داشتند. صاحب، بنابر اختلاف روایتها، در سالهای 320، 324 یا 326ق در طالقان قزوین یا دیلم یا اصطخر فارس یا اصفهان، در خانه عباسبن عباد متولد شد.(44) تفصیل شرححال صاحببن عباد را در کتابهای رجالی و تاریخی شیعه و سنی، از جمله: حر عالمی،(45) شیخ عباس قمی،(46) صفدی،(47) افندی،(48) شریف رضی،(49) ابنعماد حنبلی،(50) شریف حسنی صنعانی، ابنخلکان،(51) یاقوت حموی،(52) سید محسن امین،(53) سیوطی،(54) قفطی،(55) یافعی،(56) سید حسن صدر،(57) و دیگر منابع میتوان مطالعه کرد.
صاحب، مراحل یادگیری را نزد پدر عبادبن عباس آغاز کرد و در ادامه از اساتیدی مانند ابیالحسن احمدبن فارس لغوی، ابوالفضل محمدبن عمید(58) و ابوالفضل عباسبن محمد نحوی، ابوسعید الحسن سیرافی(59) و عبداللهبن جعفربن فارس،(60) ابوبکربن مقسم، ابوبکر احمدبن کامل(61) و ابوعمرو صباغ(62) بهره گرفت. در عراق و ری و اصفهان تحصیل کرد تا به درجات عالی رسید.
صاحب پس از شرکت در حلقه درس ابنعمید، وزیر دانشمند شیعی و شهیر آلبویه، با شکوفاییِ نبوغ و استعدادی که داشت، به مقام نویسندگیِ وزارت رسید. کاردانی و توانایی صاحب در انجام این امور، راه پیشرفت را بر او هموار ساخت؛ تا آنجا که به مقام دبیری و سپس به مقام وزیریِ مؤیدالدوله فرزند رکنالدوله ارتقا یافت(63) و شاگردانی مانند: عبدالقاهر جرجانی، ابوبکربن مقری، قاضی ابوطیب طبری، ابوالفضل محمدبن ابراهیم نسوی شافعی، ابوبکر علی ذکوانی از خرمن علمی او کسب فیض کردند.(64)
صاحب، افزون بر کارهای وزات بود، از تألیف و تصنیف نیز غافل نشد. از معروفترین آثار او چنین است: الکافی فی الرسائل الزیدیة، الأعیاد وفضائل النیروز، الإمامة در فضیلت أمیرالمؤمنین علیبن ابیطالب(علیه السلام)، الوزراء، الکشف عن مساوی شعر المتنبی، مختصر أسماء الله عزوجل وصفاته،(65) الإقناع فی العروض و تخریج القوافی، الإبانة عن مذهب أهل العدل، التذکرة فی الأصول الخمسة، رسالة فی أحوال عبدالعظیم، رسالة فی الطب، رسالة فی الهدایة والضلالة، الروزنامجه، عنوان المعارف، المحیط فی اللغة و ذکر الخلایف، الفرق بین الضاد والظاء، دیوان الأشعار وجوهرة الجمهرة.(66)
صاحببن عباد پس از 59 سال عمر با برکت، در سال 385ق، در شهر ری (شاهعبدالعظیم امروز) دعوت حق را لبیک گفت.
تشیع صاحب
صاحببن عباد شهرت همگانی دارد، اما برخی او را معتزلی میدانند؛ این عالمان صاحببن عباد را شیعه دانستهاند. از نظر برخی عالمان چنین است: حر عاملی: «کان شیعیاً امامیاً أعجمیاً»؛(67) عبدالله مامقانی: «کان من الشیعة الإمامیة، متصلباً فی التشیع»؛(68) شیخ صدوق: «فصله وعلمه غنی عن التوصیف، لإشتهاره وکذا تشیعه..».(69) و همچنین: ثعالبی،(70) ابنشهرآشوب،(71) سید رضی،(72) سید محسن امین،(73) محمدباقر مجلسی در مقدمه بحار الأنوار، قاضی نوراللّه شوشتری،(74) خوانساری اصفهانی،(75) آقابزرگ طهرانی در الذریعة، شیخ عباس قمی در تتمة المنتهی، سید حسن صدر در تأسیس الشیعة. حتی ابنالعماد حنبلی؛(76) تردید در تشیع صاحببن عباد را نابهجا میداند. همچنین اشعاری که خود صاحب سروده است، تشیع او را اثبات میکند. وی در جایی سروده است:
شفیع اسماعیل فی الآخرة محمد والعترة الطاهرة(77)
شفیع اسماعیل در روز جزا محمد(صلی الله علیه واله وسلم) و عترت طاهره است.
حبّ علیبن ابیطالب هوالذی یهدی الی الجنة إن کان تفضیلی له بدعة فلعنة الله علی السنة(78)
دوستی علیبن ابیطالب است که راهنمای همگان بهسوی بهشت است. اگر اینکه من او را بر صحابه ترجیح میدهم بدعت است، پس نفرین خدا بر این سنت باد!
فکم قد دعونی رافضیاً لحبکم فلم ینثنی عنکم طویل عوانهم(79)
چه بسیار مرا بهخاطر دوستی و محبت شما، رافضی خواندند؛ ولی زوزههایشان مرا از ساحت شما برنتافت.
لو شقّ عن قلبی یری وسطه سطران قد خطا بلا کاتب(80)
العدل والتوحید فی جانبٍ وحب اهل البیت فی جانبٍ
حب علیبن ابیطالب فرض علی الشاهد والغائب(81)
اگر قلبم را بشکافند دو سطر خطی بدون نویسنده دیده میشود. عدل و توحید است در یکطرف و حب اهلبیت(علیهم السلام) است در طرف دیگر. دوستی علیبن ابیطالب بر حاضر و غائب واجب است.
انّ المحبة للوصی فریضة أعنی أمیرالمؤمنین علیّاً
قد کلّف الله البریّة کلها اختاره للمؤمنین ولیاً(82)
دوستی جانشین پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) یعنی امیرمؤمنان علی(علیه السلام) فریضه قرآن است. که خداوند بر عهده تمام جهانیان نهاده و او را بهعنوان ولی برای مؤمنین برگزیده.
5. عثمانبن جنی
شرححال
نام او عثمان ملقب به نحوی، لغوی، کنیهاش ابوالفتح و معروف به ابنجنی است که عالم برجسته علم صرف، نحو، لغت و ادب عربی بهشمار میرود.(83) تاریخ ولادت او روشن نیست. محمد علی نجار با توجه به سخنان قاضیبن شهبه در کتاب طبقات النحاة و ابیالفدا در کتاب مختصر فی تاریخ البشر، سال ولادت او را 321 - 322ق تخمین زدهاند، اما سال 322ق براساس تحقیق اللمع به صواب نزدیکتر است.(84)
ابنجنی در موصل زاده شد و در آنجا پرورش یافت. در آغاز جوانی در جامع موصل، مشغول آموختن و آموزش بود. روزی از پاسخدادن به پرسش ابوعلی حسنبن احمدبن عبدالغفار فارسی فسوی (م 377ق) ناتوان میماند. همین موضوع سبب آشنایی آنان شد. پس از چهل سال شاگردی، ابنجنی ابوعلی جانشین او در مَسند تدریس بغداد شد.(85) از حسب و نسب ابنجنی اطلاعات زیادی در دست نیست. تنها برخی منابع پدر او را معرفی میکنند: «پدر او برده رومیِ سلیمانبن فهد اَزدی موصلی که نامش جِنی است».(86) کلمه جنی را سیوطی معرب کنی به معنی کریم میداند.(87) احمد امین کلمه جنی را معرب جونا به معنی فاضل و نجیب دانسته است.(88) مؤلف أعیان الشیعة نیز آن را کلمه رومی به معنی بزرگ میداند.(89) محمد علی نجار معتقد است: «جنی به کسر جیم و تشدید نون، بهمعنی کریم، نبیل، جید التفکیر و عبقری است».(90) ابنجنی خود با این دو قصیده نسب خود را معرفی میکند:
فإن أصبح بلانسب فعلمی فی الوری نسبی علی أنی أؤول إلی قرومٍ ساده نجب
قیاصره إذا نطقوا أرم الدهر ذوالخطب أولاك دعا النبی لهم کفا شرفا دعا النبی(91)
ابنجنی از محضر عالمان بزرگی مانند: اخفش ثانی احمدبن محمد موصلی شافعی،(92) ابوبکر جعفربن محمد الحجاج، ابوصالح سلیلبن احمدبن عیسبن شیخ، ابوبکر محمدبن علی مراغی نحوی، ابوالحسن علیبن عمرو، ابوبکر محمدبن علی القاسم ذهبی، ابوالحسن علیبن وکیع، ابوبکر عطار محمدبن حسنبن یعقوب، ابوعلی فارسی، حسنبن احمدبن عبدالغفار فارسی فسوی،(93) ابوبکر محمد الحسن معروف به ابنمقسِم، ابوالفرج اصبهانی صاحب الأغانی،(94) احمدبن محمدبن موصلی شافعی و خالع عبداللهبن ابیاسحاق حضرمی(95) بهره جست.
او شاگردانی مانند: ابوالقاسم عمربن ثابت ثمانینی نحوی (م 442ق)،(96) ابوالحسن سمسمی (م 415ق)، عبدالسلام بصری،(97) علیبن یزید قاشانی (کاشانی)، ابوالحسن محمدبن عبداللهبن شاهویه، ابوعبدالله حسینبن احمدبن نصر (م 384ق)، محمد احمدبن سهیل واسطی معروف بابن بشران (م 462ق)، ابوالفتوح ثابتبن محمد جرجانی اندلسی نحوی (م 431ق)، محمدبن حسین معروف بابن وحشی(98) را تربیت کرده است.(99)
آثار برجای مانده از او چنین است: الخصائص، سرّ صناعة الإعراب، المنصف فی شرح تصریف المازنی، اللمع فی النحو، شرح المقصور والممدود،(100) التعاقب فی العربیة، کتاب المعرب، کتاب التلقین، کتاب التفسیر لشرح دیوان ابیالطیب، کتاب الفصل بین الکلام الخاص والعام، کتاب العروض والقوافی، کتاب جمل أصول التصریف، کتاب الوقف والإبتداء، کتاب الألفاظ من المهمانز، کتاب المذکر والمؤنث، کتاب تفسیر المراثی الثلاثة والقصیدة الرائیة للشریف الراضی، کتاب معانی أبیات المتنبی و کتاب الفرق بین الکلام الخاص والعام.(101)
تشیع ابنجنی
در مذهب اعتقادی ابنجنی، اختلافنظر است؛ برخی او را معتزلی و برخی شیعی قلمداد میکنند. عمده دلیل، قائلان به اعتزال، این است که ابنجنی به سه اصل اعتقادی معتزله اعتقاد دارد: «خداوند خالق افعال و اعمال بندگان نیست؛ بندگان دارای اراده و اختیارند و خود موجد فعل خویشاند و خداوند بذاته عالم و قادر است و افزدون صفت به ذات او صواب نیست».(102)
این تفسیر سبب شده تا او را اعتزالی بدانند؛ اما شواهد محکمتری، وی را شیعه میدانند. ابنعماد حنبلی از علمای اهل سنت مینویسد: «ابنجنی با دو تن از سلاطین آلبویه شیعی روابط مستحکم داشت؛ بهگونهای که در سال 352ق در روز عاشورا، معزالدوله را وادار کرد تا بازار عراق تعطیل گردد و برای حسینبن علی(علیه السلام) عزاداری و نوحهسرای کنند».(103) از سوی دیگر، عالمان شیعه مانند: سید حسن صدر،(104) علامه تهرانی(105) و سیدمحسن امین،(106) ابنجنی را از طبقات شریفین مرتضی و رضی و بلکه از اساتید شریفین و از شاگردان خاص ابوعلی فارسی میدانند و بر این اساس بر شیعهبودن ابنجنی تأکید دارند.(107)
6. حسن قطان مروزی
عینالزمان ابوعلی حسنبن علی قطان مروزی، یکی از دانشمندان اواخر سده پنجم و اوایل سده ششم هجری بود. او در ادب و پزشکی تبحر داشت. اسلاف او اهل بخارا بودند؛ ولی خود او در سال 465 هجری قمری در شهر مرو به دنیا آمد. ازاینرو، به مروزی مشهور شد. در سال 548 به اسارت غزنویان درآمد و در اسارت آنان را دشنامهای سخت داد و آنها که از دشنامهای او آزردهشده بودند، آنقدر خاک در دهانش ریختند تا مرد. آقابزرگ طهرانی در طبقات أعلام شیعه نام او را یک دانشمند شیعی دانسته است.(108) از سوی دیگر نوشتن کتاب مشجر آل ابیطالب در باب انساب امام علی(علیه السلام) شیعگی این دانشمند ایرانی را باورپذیرتر میکند.
7. خواجه نصیرالدین طوسی
محمدبن حسن جهرودی طوسی، مشهور به خواجه نصیرالدین طوسی، در پانزدهم جمادی الاول سال 598 در طوس بهدنیا آمد. محمد جواد مغنیه با استنادهای قوی، او را در شمار فلاسفه شیعه آورده و گفته است: «او بهطور حتم شیعه دوازد امامی است». وی خواجه را مستحق لقب علامه میداند.(109) خواجه نصیرالدین طوسی در حرم امامین کاظمین مدفون است.(110) او در اغلب كتابهای كلامی خود همچون تجرید الإعتقاد به امامت دوازده امام و وجوب عصمت آنها تأکید دارد. همچنین رسالات ویژهای دراینباره نگاشته است: رساله الفرقة الناجیة، رسالة فی حصر الحق بمقالة الإمامیة، الإثنی عشریة، رسالة فی الإمامة، شرح إشارات، أخلاق ناصری، أخلاق محتشمی، معیار الأشعار و آغاز و انجام.
خواجه نصیر بیش از 180 کتاب و رساله علمی در موضوعات متفاوت نوشته است. باتوجه به زندگی اجباری وی در قلعههای اسماعیلیان، بسیاری از کتابهای او در وضعیت بد معیشتی نوشته شد. در مقدمه شرح اشارات، از رنج فراوان و غم روزافزونش هنگام نوشتن این کتاب یاد میکند.(111)
8. محمدبن یوسف اهلی شیرازی
محمدبن یوسف اهلی شیرازی، شاعر قرن نهم و دهم، حدود سال 858ق در شیراز زاده شد. اهلی به سال 942ق در هشتادوچهار سالگی درگذشت. او اکنون در جوار حافظ مدفون است. اهلی از اوان جوانی به تحصیل علوم و فنون پرداخت و چون طبع شعر داشت با سرودن اشعار، شهرت یافت. او از پیروان مذهب شیعه بود و در زمان شاه اسماعیل اول صفوی، اشعاری در مدح پیامبر و خاندان او سرود.
تعدادی از قصاید اهلی در منقبت پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) و ائمه اطهار(علیهم السلام) و نیز مرثیه شهدای کربلا بهویژه امام حسین(علیه السلام) است. مجموعه دیوان او به 14735 بیت میرسد و دوازده تألیف را نیز به او نسبت دادهاند. اهلی شاعری عارف مسلک و گریزان از زهدفروشی بود. از اشعارش چنین برمیآید که زندگی را در تهیدستی میگذراند. علت تخلص وی به اهلی، را ارادت به اهلبیت(علیهم السلام) دانستهاند.(112)
9. فیضی دکنی
شیخ ابوالفیض پسر شیخ مبارک، از شعرای بزرگ سده دهم هجری است. وی در سال 954هجری در ناکور از شهرهای هند بهدنیا آمد. تحصیلاتش را در محضر پدر دانشمند خود شیخ مبارک به پایان رسانید. در چهارده سالگی در علم عروض و بدیع، خط، لغت و تفسیر، یگانه روزگار بوده است. فیضی و پدرش شیعیمذهب بودند و همین تشیع باعث شد گروهی به مخالفت برخاسته، او را بیدین و حتی آفتابپرست بدانند. فیضی از سرآمدان سخن فارسی در هندوستان و در قصیده و غزل و مثنوی صاحب مقامی شامخ است و به شعر خود میبالید. او به تقلید از نظامی، مثنویهایی بهنام سلیمان و بلقیس، نل و دمن، هفت کشور و مرکز ادوار سروده و نیز داستان گیتا را به نظم کشیدهاست. شیخ فیضی همچنین در علوم ادبی و دینی مطلع و صاحب تفسیری بهنام سواطع الإلهام بود.(113)
در مقدمه دیوان فیضی آمده است که ملاعبدالقادر در بیان فضائل فیضی میگوید: «در فنون جزئیه از شعر و معما و عروض و قافیه و تاریخ و لغت و انشا در روزگار عدیل نداشت».(114)
10. میرمحمد مومن استرآبادی
میرمحمد مؤمن استرآبادی (م ۱۰۳۴ق)، از سادات استرآباد و آموزگار فرزندان شاهطهماسب صفوی، یکی از مروجان شیعه در جنوب هند در قرن دهم و یازدهم قمری بود. وی در سال 989 وارد هند شد و از ملازمان سلطان ابراهیم قطب شاه و پس از او نیز از ملازمان محمدقلی، فرزند ابراهیم شد. از او کتاب الرجعة، الرسالة المقداریة، عیون الشرف در دانش عروض و یک دیوان شعر برجای مانده است. دکتر سید محیالدین قادری در کتابی با عنوان میرمحمدمؤمن استرآبادی مروج تشیع در جنوب هند، شخصیت او را معرفی کرده است. این کتاب با مقدمه علیقلی قرائی منتشر و توسط عونعلی جاروی به فارسی برگردانده شده و در سال 1387 توسط نشر مورخ در شهر قم منتشر شده است.
11. الفتی ساوجی
الفتی ساوجی که با نام الفتی یزدی نیز شناخته میشود از سادات محترم یزد بود. وی در سال 1042 به هندوستان سفر کرد. شاعری بسیار خوشذوق و مورد احترام سلطان عبدالله قطبشاه بود. وی از عالمان شیعی و هوادار حکومت قطبشاهیان هندوستان بود. او در رساله روایح گلشن قطبشاهی، ارادت خالصانهای را نسبت به اهل بیت پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) بهویژه امیرمومنان علی(علیه السلام) ابراز میکرد. ساوجی، عید غدیر را در کنار اعیاد بزرگی مانند عید قربان و عید فطر توصیف کرده است.(115)
ج) ادوار علم عروض و نقش عالمان شیعه در هر دوره
علم عروض از آغاز پیدایش، فراز و فرودهایی داشته است که به سه دوره تقسیم میشود: دوره پیدایش، دوره گسترش و دوره تثبیت. منظور از پیدایش، همان دوره اختراع است. بنابر دیدگاه مشهور خلیلبن احمد فراهیدی را مخترع دانش عروض میدانند. منظور از دوره گسترش، توسعه مسائل، بحور یا قواعدی است که دانشمندان متاخر با افزودن بر بحور پانزدهگانه عروضی خلیل، باعث توسعه این دانش شدند. منظور از دوره تثبیت، دوره تألیف و تصنیف است که مؤلفان بعدی با آثارشان در تثبیت علم عروض نقش قابلتوجهی ایفا کردهاند.
1. دوره پیدایش علم عروض و نقش عالمان شیعه در آن
درباره پیدایش علم عروض دو نکته مهمتر وجود دارد: یکی اینکه خلیلبن احمد در مکه دعا کرد: «خدایا! علمی را روزیام کن که روزی گذشتگان نشده باشد و آیندگان از من بیاموزند»(116) دیگر اینکه او روزی بر بازار مسگران عبور میکرد که صوتهایی متناسب از چکش آنها شنید و با خودش گفت در آهنگ این صوتها چیزهایی هست و از آهنگ این صوتها مبادی علم عروض را استخراج کرد.(117) پس عوامل پدید آمدن علم عروض چنین است: الهام خداوندی،(118) آشنایی به دو علم نظم و ایقاع(119) و صدای موزون چکش مسگران یا صدای موزون چوب لباسشویان.(120)
2. بنیانگذاران علم عروض
براساس شواهد تاریخی، تنها مبتکر علم عروض خلیلبن احمد است. پیش از او کسی در زبان عربی اوزان شعری را به دانش نمیدانست و هیچ سابقهای نیز نداشت. به همین سبب دیدگاههای گوناگونی درباره اصالت اختراع علم عروض بهوسیله خلیل وجود دارد که به آن میپردازیم:
یکم. دیدگاه مشهور
مشهور عالمان برآن است که علم عروض یکباره بهوسیله خلیلبن احمد عروضی، اختراع شد. عالمان اسلامی در طول مدت هفت قرن (از قرن 3 - 10) نیز این مطلب را تأیید میکنند. یکی از محققان معاصر، این دیدگاه را از 18 منبع مهم تاریخی استخراج کرده است.(121) همچنین از میان معاصران نیز احمد امین و مستشرق آلمانی، کارل بروکلمان معتقدند که مبتکر و مخترع علم عروض، خلیلبن احمد الفراهیدی است.(122)
دوم. دیدگاه غیرمشهور
در برابر دیدگاه مشهور، برخی عالمان در اصالت ابتکار خلیلبن احمد، تردید دارند. این گروه به چهار دسته تقسیم میشوند: دسته اول به استناد سخنی از ابنفارس لغوی
(م 396ق)(123) از عالمان قرن چهارم، گمان کردهاند دانش عروض در عرب جاهلی ریشه دارد. دسته دوم با استناد به سخنی از ابوریحان بیرونی(124) بر این باورند که دانش از هند به خلیل رسیده است. دسته سوم نیز ادعا میکنند دانش را خلیل از یونانیان گرفته است. دسته چهارم هم ادعا میکند که این هنر از ایرانیان به خلیل رسیده است.
یکی از محققان پس از نقد سه دیدگاه نخست(125) دریافت که اشکال مشترکی در هر سه وجود دارد. بهگونهای که این سه نظر، عروض ذوقی را با عروض علمی در هم آمیختهاند. به عبارت دیگر، هندیان، یونانیان و اعراب جاهلی شعر موزون داشتهاند و حتی میدانستهاند که کدام طنطنههای شعری را در کدام مقام باید بهکار گرفت، ولی عروض را در حکم دانش و معیار روشنی برای تشخیص خطاهای وزنی یک شعر نمیشناختهاند.
دیدگاه چهارم برای اثبات ادعای خود هیچ مستندی ندارد و با این دلیل که وزنهای شعری پارسیان با آن همه فراوانی و تکرار نمیتواند صرفاً برآمده از ذوق باشد، میکوشد ایرانیان را آشنا با دانش عروض معرفی کند. در این نظریه میخوانیم:
هرچند در بررسیها به کتاب یا نوشتهای برنخوردیم که به وجود قواعد و اصول وزن شعر پارسی پیش از ابداع عروض عربی اشاره کند، ولی شواهد حاکی از آن است که ایرانیان باید بر اساس قواعد و اصولی که چه بهصورت شفاهی یا مکتوب در میان خودشان رواج داشته است، شعر میسرودهاند.(126) این دیدگاه خود اقرار میکند که از وجود وزن و قافیه در میان پارسیان، نمیتوان وجود عروض علمی را ثابت کرد، ولی باز هم میکوشد با شواهدی ادعای وجود عروض به مثابه دانش را اثبات کند.
سوم. نظریه مختار
در این تحقیق ما سخن مشهور را میپذیریم؛ زیرا سخنان ابنفارس، در سطح گوناگون قابل مناقشه است: اول اینکه شناخت انواع شعر به وجود علم عروض وابسته نیست؛ دوم اینکه در عصر جاهلی ترجمه و تحلیل رایج نبود؛ سوم اینکه شعرا ابتدا براساس احساسات خدادادی شعر میگفتند نه براساس قواعد علم عروض؛ و در مرحله چهارم مصدر علوم، انواع علوم، زمان علوم و لغت منقوله را که ابنفارس برای آموزش مردم آن زمان میستاید معین نکرده و بنابراین سخن او نوعی ابهام دارد.
شبهه موردنظر ابوریحان نیز از احتمال تشابه قواعد عروضی دو ملت (عرب و هند) حکایت میکند. بدیهی است که امر احتمالی با امر متواتر(127) برابر نیست. در نتیجه براساس نصوص صریحه از اجماع عالمان در دورههای گوناگون و با توجه به اینکه برای ادعاهای رقیب دلیل قانعکنندهای یافت نشده، چارهای جز باور به قول مشهور وجود ندارد. بنابراین، مخترع علم عروض خلیلبن احمد است و این مناقشات مطرح شده بین امتها شبهات لفظی اعتبار علمی را اثبات و نفی نمیکنند؛ گرچه ممکن است، روزنههایی را پیش روی خلیلبن احمد گشوده باشد، اما این احتمالات از اعتبار علمی خلیل نمیکاهد. پس، خلیلبن احمد، نقش مخترع علم عروض را دارد.
چهارم. نوآوریهای خلیل
خلیلبن احمد، نه تنها مخترع علم عروض است،(128) بلکه فنون دیگری نیز مانند: قاعده حساب، قاعده شکل،(129) علم معاجم، علم موسیقی، انقسام و انحصار بحور شعری در پانزده بحر، انقسام و انحصار دوایر شعری در پنج دایره،(130) گردآوری حروف معجم در یک بیت را، از ابتکارات او شمردهاند.(131)
بحر، اصطلاحی است در وزن شعر (عروض) که به مجموعه وزنهای عروضی، که براساس نظم مشخصی دستهبندی شدهاند، اطلاق میشود. هر بحر از تکرار کلماتی که به آن اَفاعیل میگویند، پدید میآید. هر بیت باید از دو مصراع که هر دو در یک بحر قرار دارند، ساخته شده باشد. بدینترتیب، بیتی موزون در یک بحر پدید میآید. از نظر خلیلبن احمد، بنیانگذار عروض عرب و پیروان او، بحر هشت رکن اصلی دارد. این ارکان که به زبان سنت، اَفاعیل نامیده میشوند، عبارتاند از: مَفاعیلُن، مُستَفعِلُن، فاعِلاتُن، مَفاعَلَتُن، مُتَفاعِلُن، فَعولُن، فاعِلُن و مَفعولاتُ. خلیلبن احمد، وزنهای اصلیِ شعر عرب را در پنج دایره و پانزده بحر محدود کرد. پس از او، شاگردش، اخفشِ نحوی (سده سوم ق)، بحر مُتَدارک را نیز بدانها افزوده است. بر این اساس، وزنهای شعری در دایرههای عروضی عبارتاند از:
- دایره نخست: مختلفه، دارای بحرهای طویل و مدید و بسیط؛
- دایره دوم: مؤتلفه، دارای بحرهای وافر و کامل؛
- دایره سوم: مُجتَلبه، دارای بحرهای هَزَج و رجز و رَمَل؛
- دایره چهارم: مشتبهه، دارای بحرهای مُنسَرِح و خفیف و مُضارِع و مُقتَضَب و سریع و مُجتَث؛
- دایره پنجم: متفقه، دارای بحرهای متقارب و متدارک.
خلیلبن احمد، پانزده بحر را در پنج گروه یا دایره قرار داد: بحور طویل و مدید و بسیط در دایره مختلفه؛ بحور وافر و کامل در دایره مؤتلفه؛ بحور هزج و رجز و رمل در دایره مُجْتَلِبه؛ بحور منْسَرِح و خفیف و مضارع و مُقْتَضَب و سریع و مُجْتَث در دایره مشتبهه؛ بحر متقارب در دایره مُتَفقه.(132) او و پیروانش، هشت پایه اصلی در علم عروض در نظر گرفتند. این پایهها که هشت افاعیل نامیده میشود عبارتاند از: مفاعیلن، مستفعلن، فاعلاتن، متفاعلن، مفاعلتن، مفعولات، مفاعلن و فعولن.
حصول بحر از افاعیل
از ترکیب این افاعیل یا تکرار هر یک، آهنگهای گوناگونی به نام بحر پدید میآید.
بحور حاصل از افاعیل
اگر افاعیل یادشده بدون تغییر، تکرار یا ترکیب شود، بحور حاصل را سالم و اگر تغییر کرد آن را بحور مُراحف مینامند. هر تغییری اعم از زیادت یا نقصان، نامی دارد و هر رکنی بنابر تغییراتی که مییابد، لقب یا القابی پیدا میکند.
اجزای کوچکتر افاعیل
افاعیل، خود از اجزای کوچکتری تشکیل شدهاند که سبب، وتد و فاصله یا ارکان عروض نامیده میشوند.
کوچکترین اجزای شعری
عروضیان، اسباب و اوتاد را کوچکترین اجزای شعری مینگاشتند و بحث از تنفس حروف متحرک و ساکن را هر چند اجزای اولیه و سازنده سخن است، خارج از بحث عروض میدانستند.
اجزای اصلی افاعیل
آنان ترکیباتی خاص از حروف متحرک و ساکن را اجزای اصلی و سازنده افاعیل هشتگانه میشمردند. ترکیبات عبارتاند از: سبب خفیف و ثقیل، و وتد مجموع و مفروق.(133)
آهنگهای اصلی و فرعی
قُدما آهنگهایی را که از ارکان سالم پدید آمده، اصلی و دیگر آهنگها را فرعی میگفتند. با توجه به گسترش حضور ترکان میان اعراب مسلمان در قرون اولیه اسلامی نیز میتوان گفت که خلیلبن احمد با اثرپذیری از اوزان دلنشین موجود میان ترکیگویان و ترکیسرایان توانسته است با بهرهجویی از اصول و قواعد شعر ترکی به تدوین دانش عروض دست بزند.(134)
برخی ریشه عروض را در شعر هجایی ترکی باستان جستوجو میکنند. یکی از مدافعان این نظریه، مرحوم دکتر محمدتقی زهتابی است. او میگوید: «ریشههای وزن عروض را در اشعار فولکلوریک ترکی باستان باید جستوجو کنیم و نباید چشمبسته بگوییم که ما اوزان عروض ترکی را از عروض عربی گرتهبرداری کردهایم».
او میگوید: نخست باید بدانیم که عروض غیر از علم عروض است. علم عروض را مدیون خلیلبن احمد هستیم. پیش از تدوین این علم توسط او، عروض وجود داشت؛ همانگونه که ستارهها همیشه هستند، اما دانش ستارهشناسی بعدها مدون شده است. برای تدوین علم عروض، مجموعه تجربیات شعری یک صدو پنجاه ساله دوران جاهلیت عرب برای خلیلبن احمد کافی بود. اما بهیقین در این تجربیات اوزان گوناگون اشعار اسانیدی زبان فراگیر ترکی باستان و سومری و جز آن بیاثر نبوده است. مرحوم زهتابی به این نتیجه رسید که در کنار اوزان شمارشی هیجانی، وزنهایی نیز در شعر ترکی باستان وجود داشت که شبیه رباعی اوزانی بود که بعدها از طریق علم عروض توسط شعرای دوران اسلامی بهکار رفت.
د) دوره گسترش علم عروض و نقش عالمان امامیه در آن
علیالقاعده هر دانشی پس از اختراع رو به تکامل مینهد؛ برخی مسائل آن ابطال و مسائل جدیدی نیز به آن، افزوده میگردد، اما علم عروض پس از خلیل مورد بیمهری واقع شد. گویا آنچنانکه باید و شاید، به آن پرداخته نشده است. در عینحال، تنها اخفش اوسط توانست با تألیف کتاب العروض یک بحر به نام الخبب یا المتدارک را بر بحور پانزدهگانه خلیل اضافه کند(135) که کتاب مزبور در دسترس است.(136)
درباره توسعه دانش عروض، از بین عالمان امامیه پس از جناب اخفش باید از خواجه نصیرالدین طوسی نام برد. وی با اینکه تخصصش فلسفه، حکمت، ریاضی و نجوم بود یکی از ماندگارترین آثار عروضی را نیز به نگارش درآورده تا عنوان بزرگترین نظریهپرداز شعر پارسی را نیز از آن خود کند.(137)
کتاب معیار الأشعار که با خواهش بعضی از دوستان مؤلف، به سال 649قمری، درباره عروض و قافیه و موسیقی شعر نگارشیافته، از مهمترین تألیفات او و برترین منابع عروض فارسی و عربی است. بسیاری از دانشمندان بلاغت و عروض کتاب معیار الأشعار طوسی را در نقد شعر و علم عروض و تحقیقات زبانشناسی، از آثار گرانسنگ در این زمینه دانستهاند. این کتاب، از نظر قدمت تاریخی در آن موضوع، دومین کتاب مستقل فارسی است.
شایگانفر درباره جایگاه والای علمی این اثر خواجه میگوید:
خواجه در این رساله کوچک و پرمحتوا نوآوری کرده که در مقایسه با نظریات شمس قیس، کار متعلمان را آسان کرده است و حتی آنان که در دوران معاصر، دست به تحقیقات تازه در عروض زدهاند، فی الواقع وامدار خواجه هستند؛ بهطوری که قریب به یقین میتوان گفت آنچه در تحقیقات متأخران بهعنوان یافتههای تازه در عروض مطرح شده، اغلب نوآوریهای خواجه است یا در برخی نکتههای مهم، این نوآوریهای خواجه است که سرنخ را بهدست متأخران داده است.(138)
نوآوریهای خواجه نصیر در علم عروض، افزون بر تفصیل و تبیین و آسانکردن قواعد عروضی، عبارتاند از: کاربردهای صامت و مصوت و همچنین مصوتهای کوتاه و بلند، نقش نون ملفوظ و غیرملفوظ در وزن شعر و ابداع زحافهایی همچون مسبغ.(139)
هـ) دوره تثبیت علم عروض و نقش عالمان شیعه در آن
در دوره تثبیت دانش عروض، عالمان بزرگی مانند ابوعثمان مازنی با تألیف کتاب العروض والقوافی و صاحببن عباد با تصنیف کتاب الإقناع فی العروض و تخریج القوافی و عثمانبن جنی با تدوین کتاب العروض والقوافی توانستند به ثبات این علم عروض کمک کنند و این فن باارزش را از گردونه فراموشی نجات دهند. از کتابهای یادشده، کتاب ابوعثمان مازنی تنها در لایههای تصنیفات مؤلفان شرححالنویس یافت میشود، اما دو کتاب، ابنجنی و صاحببن عباد با سرشناسههایی که به آن اشاره میشود، در دسترس محققان قرار دارد. چنانکه از تراجم رجال ادب برمیآید وقتی میخواهند فضیلت و دانش کسی را تبیین کنند، مینویسند که وی کتاب عروض صاحب بن عباد را حفظ کرده بود.(140)
از دیگر عالمان امامیه که در تثبیت دانش عروض نقشی داشتهاند باید امام عینالزمان قطان مروزی را نام برد.(141) یکی از آثار این دانشمند بزرگ کتاب عروض است که در بغیةالوعاة نام آن ذکر شده و عباس اقبال در مقالهای که در شرححال او نوشته از این کتاب، پیش از دیگر کتب او یاد کرده است.(142) عالم امامی دیگری که به تثبیت دانش عروض همت گماشته، اهلی شیرازی است. اهلی شیرازی رساله عروض و قافیه را با سبکی نو و کاربردی به رشته تحریر درآورده است.
میرمحمد مؤمن استرآبادی نیز از دیگر عالمان دانش عروض است. کتاب عیونالشرف رسالهای است که وی در دانش عروض تألیف کرده است. این کتاب در کتابخانه مدرسه عالی شهید مطهری (سپهسالار سابق) نگهداری میشود و بنا به نقل آقابزرگ تهرانی، با تعلیقه نصیر همدانی با عنوان لعل قطبی همراه است.(143) این رساله هزار و پانصد سطر دارد و سال 1007 در یک مقدمه، دو فصل و یک خاتمه تألیف شد.
اُلفَتی ساوجی، دیگر عالم شیعی است که در تثبیت دانش عروض نقشی ایفا کرده است. وی قصیدهای تعلیمی به نام ریاض الصنائع قطبشاهی در دانش عروض و بلاغت سروده است. نسخهای از این کتاب در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران به شماره 2573 نگهداری میشود. صاحب الذریعة کتاب وی را معرفی کرده است.(144) فیضی دکنی نیز دانشمند شیعی دیگری است که در قرن دهم، کتاب عروض و قافیه را بهرشته تحریر درآورد و به تثبیت دانش بدیع کمک کرد.(145) باید گفت عالمان امامیه، نقشی گستردهتر از آنچه که در این رساله ذکر شد، ایفا کردهاند؛ چندانکه آقابزرگ طهرانی در الذریعة 45 رساله یا کتاب در دانش عروض را همراه با نام و نشان نویسندگان شیعهمذهب آن معرفی میکند.(146)
نتیجهگیری
از مطالب پیشگفته نتایج زیر بهدست میآید:
الف) عالمان معرفی شده، همگی بر مذهب تشیع بودهاند، گرچه این موضوع در بعضی موارد با ابهاماتی روبهروست؛
ب) با بررسی اقوال موافق و مخالف و توجه به ادله آنها، پیدایش و پایهگذاری علم عروض توسط خلیلبن احمد اثبات میشود؛
ج) علم عروض مراحل پیدایش، توسعه و تثبیت را به خود دیده که در هردوره نقش عالمان شیعه مؤثر بوده است؛ مثلاً در مرحله پیدایش، نقش خلیلبن احمد انکارناپذیر است و در مرحله توسعه نقش اخفش اوسط، با افزدون بحر متدارک، مخالفی ندارد و در مرحله تثبیت، عالمان شیعه مانند ابوعثمان مازنی، صاحببن عباد و ابوالفتحبن جنی، با تألیف بیش از چهل رساله در موضوع موردنظر نقش پررنگی دارند.(147)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.