نقش «ابنحمزه علوی» در علوم بلاغت در کتابهای «الطراز» و «الإیجاز»
محمدامین مؤمنی؛ دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث (aminmomeni66@yahoo.com).
مقدمه
در درازای تاریخ اسلام، همواره دانشمندانی بودهاند که با دانش خود از دین مبین اسلام دفاع و حمایت کرده و در کشف، رشد و توسعه علوم گوناگون، بهویژه علوم انسانی و اسلامی، نقشی بهسزا داشتهاند. در این میان، دانشمندان شیعی نیز با همه تلاش خود بهپا خاسته و در این امر مهم، نقشی مؤثر ایفا کردهاند. یکی از علوم مهمی که نقشی بسیار در فهم دقیق زبان عربی، بهویژه مقاصد و لطایف قرآن کریم و روایات پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) و امامان معصوم(علیهم السلام) دارد، علوم بلاغت است. علوم بلاغت متشکل از سه علم است: معانی، بیان و بدیع.
وجه اشتراک این علوم و تمایز آن از علومی چون لغت، صرف و نحو این است که آن علوم از ساختار یا معنای اصلی و نخستین واژگان مفرد یا عبارات مرکب بحث میکنند، ولی علوم بلاغت، از اموری ماورای این سخن میگوید؛ زیرا علم معانی از ویژگیهای لفظ مرکب و اهداف و اغراض موردنظر متکلم بحث میکند و علم بیان از راههای گوناگون آوردن یک معنا در قالب شکلهای گوناگون سخن میگوید. علم بدیع نیز محسنات لفظی و معنوی را دنبال میکند و از زیباییهای کلام سخن میراند.(1)
یحییبن حمزه علوی، یحکی دیگر از دانشمندان تأثیرگذار و بزرگ شیعی، در علم بدیع از سرامدان عصر خود است. او در کتابهای الطراز و الایجاز بهخوبی توانسته علوم بلاغت را بهگونهای شایان توجه، ارتقا دهد. در این نوشتار، میکوشیم نقاب از چهره شخصیت علمی و ادبی این دانشور بزرگ برگیریم و به معرفی دو کتاب ارزنده و وزین او بپردازیم. همچنین رویکرد بلاغی و شرح پارهای از آرای مهم و نوآوریهایش در علم بلاغت، و توفیق وی در ارتقای دانش مزبور را بیان میکنیم.
معرفی شخصیت ابنحمزه
نام او یحیی، فرزندِ حمزةبن علیبن إبراهیمبن محمدبن إدریسبن علیبن جعفربن علیبن علیبن موسىبن جعفربن محمدبن علیبن الحسین(علیهم السلام) است؛(2) بنابراین، نَسَبش به امام کاظم(علیه السلام) میرسد. کنیه وی ابوادریس و لقبش المؤید بالله و المؤید برب العزة است. او در صنعای یمن در بیست و هفتم صفر سال 669ق چشم به جهان گشود و پس از هشتاد سال تلاش بیوقفه علمی و عملی در راه اسلام، در نزدیکی شهر ذمار در یمن در سال 749ق از دنیا رفت. یحیی از شخصیتهای بسیار برجسته در زمان خود و ملقب به امام بوده است. بسیاری از دانشمندان بزرگ اسلامیِ فریقین مانند سید محسن امین و شوکانی، او را ستوده و مدح کردهاند. به تعبیر برخی معاصران، منزلت وی میان زیدیه مانند منزلت فخر رازی میان اشاعره بوده است.(3)
مذهب ابنحمزه
در اینکه وی از بزرگان مذهب زیدی و از دانشمندان شیعی بوده، اختلافی نیست، بلکه میان ایشان معروف و مشهور به این مذهب است. او در کتاب ارزشمند ادبی خود الطراز، که به تفصیل از آن سخن خواهیم گفت، حدود هفتاد مورد بر امام علی(علیه السلام) لقب أمیرالمؤمنین اطلاق کرده و این لقب را هرگز درباره شخص دیگری بهکار نبرده است،(4) بلکه در بحث کنایه در بیان کنایات خطبه شقشقیه، به صراحت به امامت امام علی(علیه السلام) اقرار میکند و میگوید: «بهتحقیق، تقریر امامت او را با نصوص بیان کردهایم و آنچه به حکم مخالف امامت وی مربوط است، در کتب عقلی آوردهایم».(5)
او در کتابهای دیگر خود مانند: الشامل لحقائق الأدلة العقلیة، المسائل، التمهید، النهایة و المعالم نیز به افضلیت امام علی(علیه السلام) و تقدمش بر دیگر اصحاب تصریح کرده است.(6) در نامهای نیز که در شرححال خود نوشته، به زیدیبودن خود تصریح کرده است.(7)
او نسبت به مخالفان با احترام برخورد میکند و تکفیر یا تفسیق اسلام دیگران را روا نمیدانسته است.(8) به گفته برخی علما، ابنحمزه شخص منصفی بوده و بسیار از آبروی صحابه دفاع میکرده است؛(9) بلکه به گفته برخی معاصران، بهواسطه ویژگیهای علمی و اخلاقی بسیار خوبی که داشته، از جمله همین ویژگی، محل تعجب و خوشایند دانشمندان دیگر بوده است.(10)
آثار ابنحمزه
ابنحمزه کتابهایی بالغ بر پنجاه عنوان در علوم گوناگون اسلامی نوشته که از میان آنها، دو کتاب او به نام الطراز و الإیجاز در علوم بلاغت بهرشته تحریر درآمده و جایگاهی بسیار والا دارد. درباره ویژگیهای فردی، اخلاقی، اجتماعی، علمی و ادبی ابنحمزه، مطالبی بسیار در کتب تراجم و غیر آن به تفصیل آمده است. همچنین نوشتهای در شرححال او به قلم خودش در دسترس است که دربردارنده مطالبی درباره وی بهویژه شخصیت علمی اوست.(11)
معرفی کتب بلاغی ابنحمزه
چنانکه اشاره شد، وی دو کتاب مهم در زمینه علوم بلاغت از خود به یادگار گذاشته که هر دوی آنها اهمیتی ویژه دارند؛ یکی کتاب الطراز و دیگری کتاب الإیجاز که البته کتاب نخست مشهورتر و چه بسا معتبرتر است. در اینجا شایسته است پیش از طرح برخی آرای مهم و نوآوریهای ایشان، به معرفی اجمالی این دو کتاب بپردازیم.
1. الطراز
نام کامل این کتاب به تصریح خود مؤلف در مقدمه الطراز المتضمن لأسرار البلاغة و علوم حقائق الإیجاز است. طراز در لغت عرب بهمعنای هیئت و شکل و لباس فاخری که برای سلاطین بافته میشود و هر چیز نیکویی آمده است.(12) این کتاب نخست در دو مجلد(13) و سپس در سه مجلد چاپ شده است. علت این نامگذاری و انگیزه تألیف کتاب مزبور را همراه برخی ویژگیهای آن، در مقدمه همین کتاب آورده و در قسمتی از آن چنین میگوید:
آنچه سبب شد این کتاب را تألیف کنم، این بود که گروهی از برادران نزد من آمده و مشغول درسگرفتن تفسیر کشّاف شدند؛ تنها تفسیری که براساس علوم بلاغت نوشته شده بود و وجوه اعجاز قرآن از آن نمایان بود، اما از آنجا که درک حقایق اعجاز قرآن، جز با درک درست از آن و اطلاع بر اسرار و اعماق آن، میسر نیست، برخی از ایشان از من خواستند کتابی در این زمینه بنویسم که مشتمل بر تهذیب در لفظ و تحقیق در معنا باشد. بدینترتیب، این کتاب را تألیف کردم که امیدوارم از دیگر کتبی که در این فن تصنیف شده، متمایز باشد؛ هم از نظر ترتیب عجیب و تألیف عمیق و هم از نظر راحتی و روانی و توضیح و تقریبی که در ارائه مطالب دارد؛ زیرا مباحث این علم در نهایت دقت و اسرار آن در اوج پیچیدگی است؛ ازاینرو، نیازمندترینِ دانشها به توضیح و تبیین و سزاوارترینِ آنها به تفحص و احکام است و آن را به کتاب الطراز المتضمن لأسرار البلاغة و علوم حقائق الإیجاز نامیدم تا اسمش همخوانِ مسمایش و لفظش همگامِ معنایش باشد.(14)
خود او در جایی دیگر درباره این کتاب میگوید: «این کتاب دربردارنده نکتهها و غرایبی در علم بیان و شامل ظرایف شعری و زیباییهای استعاره و تمثیل و راههای علم بلاغت است».(15)
ویژگیهای مهم کتاب الطراز
- بهرهبردن از مثالهای بسیار گوناگون و متنوع از شعر و نثر از قرآن و روایات و کلام عرب بهویژه از کلام امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)؛
- روانی و شیوایی قلم و تبیین و توضیح مطالب با عباراتی زیبا و روشن؛
- اشاره به آرا و نظرات دیگران در مباحث گوناگون و تحلیل و نقد دقیق آنها؛
- داشتن عنایت خاص به آیات قرآن کریم بهویژه از نظر اعجاز بلاغیِ آن؛
- تطبیق قواعد بلاغی بر مثالها و توضیح مناسبِ آنها و اکتفا نکردن به اشارات مختصر؛
- بهرهگیری مناسب از ذوق سالم در تحلیل بلاغی مثالها، لطایف و اسرار آنها که بهخوبی سبب پروراندان ذوق بلاغی مخاطب، که محور اصلی مباحث بلاغی است، میشود؛
- بررسی دقیق اعجاز قرآن، دلیل، وجوه و پاسخ از اعتراضات مخالفان درباره آن در خاتمه کتاب.
2. الإیجاز
نام کامل این کتاب الإیجاز لأسرار کتاب الطراز فی علوم حقائق الإعجاز من العلوم البیانیة و الأسرار القرآنیة است.(16) چنانکه از نام کتاب هویداست، این کتاب پس از کتاب الطراز و ناظر به آن نوشتهشده است. البته این بدین معنا نیست که آن را کاملاً پس از اتمام کتاب مذکور نوشته است، بلکه چهبسا کتاب مزبور را با کمی تأخیر از نوشتن بیشتر کتاب الطراز و پیش از به پایانبردن آن نوشته است؛ زیرا در جایی از کتاب الطراز نام این کتاب را میآورد.(17)
باید گفت این اثر، به نوعی تلخیص کتاب الطراز است. خود وی نیز در مقدمه کتاب الإیجاز میگوید: «زمانیکه خداوند مرا به اتمام کتاب الطراز موفق گردانید، از آنجا که ابواب آن طولانی و فصولش بسیار و مسائلش پخش و مباحثش ادامهدار و طولانی بود، برخی برادران از من درخواست کردند آن را مختصر و تلخیص کنم و فقط اسرار مهم آن را بیاورم و از آوردن مطالب غریب و عمیق پرهیز کنم. من نیز مقصود او را برآورده، درخواست وی را بیدرنگ اجابت کردم».(18) البته واقعیت این است که این کتاب تلخیصِ محضِ کتاب الطراز نیست. از نظر حجم مطالب، تفاوتی چشمگیری میان آن دو کتاب نیست، اما از نظر مطالب و مباحث دو کتاب تفاوتهایی دیده میشود؛ زیرا مطالب جدیدی در این کتاب وجود دارد که در الطراز هیچ اشارهای به آن نشده است. همچنین از نظر بابها و فصول و دستهبندی مباحث و در یک کلام، ساختار کلی، این کتاب با الطراز تفاوت اساسی و چشمگیر دارد.
علت عمده این تفاوتها، دستیابی مؤلف به کتابهای دیگر بلاغی بهویژه کتاب الإیضاحِ خطیب قزوینی است. ازاینرو، چهبسا وی ابتدا قصد تلخیص کتاب را داشته، ولی هنگام نوشتن، در ابتدای آن، تغییراتی مهم دیگر نیز به وجود آمده یا اینکه مقصود او از تلخیص و اکتفا به مطالب مهم، ارائه مطالب در قالب جدید و مختصر همراه برخی مطالب مهم دیگر بوده است. در هرحال، این کتاب به دلیل ساختاری نو و تهذیب مباحث و دربرداشتن مطالب جدید، کتابی مستقل و جدا و اثری متفاوت از کتاب الطراز بهشمار میآید.
اهمیت این کتاب نزد مؤلف به اندازهای است که در وصف آن چنین میگویند: «این کتاب مشتمل بر علوم معانی، بیان و بدیع در قالب وسیلهای برای رسیدن به شناخت حقایق اعجاز قرآن است و کتابی است رسا در فن خود و پسندیده در مسیر خود. غیر از کسی که دانشی بسیار در علم بلاغت داشته و بهرهای تمام از فصاحت برده باشد، آن را درک نمیکند».(19)
علامه یمن، مفضل عبدالله شرفالدین نیز این کتاب را ستوده و در وصف آن اشعاری نیز سروده است.(20)
ویژگیهای مهم کتاب الإیجاز
- روانی و شیوایی قلم و تبیین و توضیح مطالب با عباراتی زیبا و روشن؛
- اشاره به آرا و نظرات دیگران در مباحث مختلف؛
- پرهیز از تقسیمات بسیار زیاد که چه بسا موجبِ تحیر و تشویش ذهن خواننده شود، چنانچه در الطراز چنین است؛
- تناسب ساختار کتاب از نظر ابواب و فصول و مباحث با ساختار کتب رایج بلاغی مانند مفتاح العلوم سکاکی و تلخیص المفتاح خطیب و شروح آن دو؛
- نزدیکبودن کتاب به معیارهای کتب درسی؛
- حذف مباحث مفصل غیرضروری بلاغت و اکتفا به مباحث اساسی و مطالب اصلی در بیشتر مباحث.
در مجموع میتوان گفت، ابنحمزة علوی، یکی از دانشمندان بلاغی است که در سبک بلاغیِ خود توانسته هم از سبک و شیوه عقلی (منطقی - کلامی) استفاده کند و هم از سبک و شیوه ذوقی. بنابراین، او با تأثیرپذیری از دانشمندانی چون عبدالقاهر جُرجانی، ابناثیر، سکاکی و خطیب قزوینی بهخوبی توانسته میان دو مکتب بلاغیِ ادبی - منطقیِ مدرسه سکاکی، پیروانش و ادبی - ذوقیِ مدرسه جرجانی و تابعانش، جمع کند. اگرچه رویکرد غالب کتاب الطراز به سمت مکتب تحلیلی و ذوقی و رویکرد غالب کتاب الإیجاز، به سمت مکتب منطقی و کلامی است، جمع میان این دو مکتب نیز بهخوبی در هر دو کتاب دیده میشود.
آرای مهم و نوآوریهای ابنحمزه در بلاغت
در این فصل، با توجه به محدودیت نوشتار به برخی آرای مهم و نوآوریهای ابنحمزه علوی اشاره میشود.
1. علم فصاحت و بلاغت
یکم. از آرای مهم ابنحمزه در زمینه فصاحت لفظ، یکی این است که او افزون بر حسن ذاتی لفظی لفظ و حسن ذاتی معنوی لفظ، حسن جایگاه لفظ را نیز در تحقق فصاحت شرط میداند. توضیح مطلب اینکه یک لفظ عربی برای فصیحبودن، نیازمند این است که ابتدا از نظر لفظی، تلفظش سبک و خوشایند و بنای آن مطابق قواعد عربی و موافق استعمال عرب باشد؛ دوم از نظر معنوی، معنایش برای عموم اهل زبان روشن و آشکار باشد و به اصطلاح وحشی و نامأنوس نباشد. این دو شرط، تقریباً مورد اجماع بیشتر بلاغیون است،(21) اما جناب ابنحمزه افزون براین، حسن مقام استعمال لفظ را نیز شرط میداند؛ به این بیان که برای تحقق فصاحت لازم است لفظ در مقام تهدید و وعید و نهی و مانند اینها، جزیل، استوار، محکم و قوی و در مقام احساسات و بشارتها و ملایمات و مانند اینها، رقیق، ظریف و ملایم باشد. وی برای این شرط، سه مثال از قرآن کریم، سنت نبوی(صلی الله علیه واله وسلم) و کلام علوی(علیه السلام) میآورد.(22)
در واقع وی «ائتلاف اللفظ مع المعنی» را که یکی از صنعتهای علم بدیع است،(23) در فصاحت لفظ دخیل میداند. این نکته مهمی است که متأسفانه در کتب بلاغی رایج، از آن غفلت و در تحقق فصاحت لفظ، فقط به حسن ذاتی لفظ توجه شده است، بدون اینکه جهت تناسب با مقام به بیانی که گذشت، منظور شده باشد. البته چهبسا برخی آن را شرط بلاغت بدانند نه فصاحت.
دوم. یکی از اختلافات دانشمندان بلاغی این است که فصاحت از عوارض چیست؛ لفظ، معنا یا هر دو؟ ابنحمزه با نقل اقوال چهارگانه در این زمینه و رد سه قول مذکور، معتقد است فصاحت از عوارض و صفات لفظ است، ولی به اعتبار دلالتش بر معنا، نه از عوارض لفظ تنها و نه از عوارض معنای تنها، و نه از عوارض هر دو با هم.(24)
سوم. او پس از اینکه بلاغت را رسیدن بهمعانی نو با الفاظ نیکو تعریف کرده، میگوید: «مقصود از بلاغت این است که انسان با عبارت خود به کنه آنچه در دل اوست، برسد، بی آنکه کوتاهگویی نارسا یا بلندگویی خستهکننده داشته باشد».(25)
بلاغت، دو سوی اعلی و اسفل دارد و مراتبی هم در وسط. در اینکه مراتب میانی و مرتبه اعلی از بلاغت است، شبههای نیست، ولی در مرتبه پایین و اسفل، برخی آن را از بلاغت بهشمار نیاوردهاند، درحالیکه ابنحمزه معتقد است این نیز از مراتب بلاغت بهشمار میآید.(26) در نتیجه، کلام توده مردم در بیشتر موارد خالی از بلاغت نخواهد بود.
2. علم معانی
یکم. یکی از مباحث مهم علم معانی، بحث از تعریف و تنکیر مسند یا مسندإلیه است. در بحث تعریف باللام، معانی و اغراض گوناگونی گفته شده، ولی درباره اغراض، تعریف مسند و خبر باللام، نکات کمتری دیده میشود. ابنحمزه در کتاب الطراز به چهار نکته و غرض مهم این تعریف اشاره و اغراض آن را چنین بیان میکند:
مبالغه از راه قصر (مانند زید هو الجواد)؛ بیان اختصاص و حصر مسندإلیه در مسند بدون مبالغه (مانند عمرو الشجاع حین یتأخر الأبطال)؛ بیان اینکه مسندإلیه اتصافش به حکم به حدی روشن و آشکار است که انکارشدنی نیست؛ مانند شعر خنساء:
إذا قبُح البکا علی قتیلٍ رأیتُ بکاك الحَسَنَ الجمیلا
قصد تعریف به حقیقتی که مخاطب آن را تعقل و تصور کرده است (مانند: هو الحامی لکلّ حقیقة)؛(27) جمع و تبیین این اغراض بهویژه دو غرض اخیر در کمتر کتابی به چشم میخورد.
دوم. یکی از مباحث مهم علم معانی، مبحث تقدیم و تأخیر است. با اینکه علمای علم بیان نکات و اغراضی را برای تقدیم بیان کردهاند، یکی از ویژگیهای مثبت کتاب الطراز این است که مؤلف پس از آنکه پنج نوع تقدم را که عبارتاند از تقدم رتبی (علت بر معلول و مانند آن)، تقدم ذاتی غیر علّی، تقدم شرفی، تقدم مکانی و تقدم زمانی، بیان میکند، به تفصیل این انواع را در چند صفحه در قالب مثالهای گوناگون قرآنی تطبیق میدهد و اسرار و نکات زیبایی را بیان مینماید.(28)
سوم. یکی از آرای مهم ابنحمزه در بحث تقدیم و نکات آن این است که وی برخلاف بسیاری از اهل فن اجتماع، دو غرض لفظی و معنوی را بلامانع میداند؛ برای نمونه، در علت تقدیم مفعول إیاك بر دو فعل نعبد و نستعین در سوره حمد، برخی بیان اختصاص و حصر و برخی به دلیل مشاکله و همگونی با آخر دیگر آیات سوره میدانند؛ درحالیکه او اجتماع هر دو غرض را روا دانسته و منافاتی بین آن دو نمیبیند.(29)
چهارم. از دیگر نکات قابلاستفاده بحث تقدیم کتاب الطراز این است که اگر برای ترتیب و تقدیم و تأخیر، نکته و سری باشد، مانعی نیست که در عکس آن ترتیب، نکتهای دیگر باشد؛ بنابراین متکلم یکی از آن دو نکته را لحاظ میکند و کلام را بر آن ترتیب میچیند و اگر نکته دیگر را لحاظ میکرد و کلامش را بر ترتیب دیگر میچید، مشکلی نبود؛ مثلا در آیه شریف «وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً طَهُورًا ٭ لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتًا وَنُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنَا أَنْعَامًا وَأَنَاسِيَّ كَثِيرًا»،(30) علت تقدیم چهارپایان بر آدمیان را این میداند که زندگی چهارپایان موجب قوام احوال مخلوقات و نیکویی زندگی ایشان است و اگر آدمیان بر چهارپایان بهدلیل شرافت انسان بر حیوان مقدم میشد نیز روا بود؛(31) بنابراین، منافاتی میان این نیست که متکلم گاه نکته یا نکاتی را لحاظ کند و کلام را مطابق اسلوب و ترتیبی بیاورد، درحالیکه لحاظ نکات دیگر و ترتیب عکس نیز روا باشد؛ ازاینرو، بهنظر میرسد ایراد برخی مفسران به ذکر نکات تقدیم عبادت بر استعانت در سوره حمد، وارد نیست.(32)
پنجم. بحث ابهام و تفسیر، اگرچه در کتب بلاغی مطرح شده، گسسته و متفرق بوده و به مناسبت هر بابی در آنجا بهویژه در بحث اطناب، بیان شده، ولی این بحث در کتاب الطراز بهشکل ویژه و مستقل در فصلی جداگانه مطرح شده است. مؤلف پس از اینکه نکته بلاغی ابهام را بیان میکند، آن را در دو قسم و برای هر قسم، مثالهایی گوناگون از قرآن و حدیث و از ابواب گوناگون میآورد.
قسم اول، کلامی است که در آن مطلبی مبهم بدون تفسیر آمده است؛ مانند آیه شریف: «وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ».(33) قسم دوم، کلامی است که در آن مطلبی مبهم آمده و سپس تفسیر شده است؛ مانند آیه شریفه: «وَقَضَيْنَا إِلَيْهِ ذَلِكَ الْأَمْرَ أَنَّ دَابِرَ هَؤُلَاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِينَ».(34)و(35)
در یک کلام، پیوستهبودن، جامعیت، تنوع شواهد و تبیین زیبای مؤلف از اغراض و نکات مثالها در این بحث از ویژگیهای برجسته این کتاب است.
ششم. مبحث مهم دیگر از علم معانی، بحث ایجاز است. ایجاز در کلام گاه به حذف است و گاه به قصر و کوتاهی؛ اگرچه از نظر بلاغی، ایجاز نوع دوم اهمیت بیشتری دارد و مؤلف نیز به تفصیل از این نوع سخن گفته،(36) اما قسم اول نیز مهم است و تنوع و نکات بلاغی گوناگونی دارد که در کتب بلاغی کمتر بدان پرداخته شده؛ درحالیکه ابنحمزه در کتاب الطراز به تفصیل از آن سخنرانده و تقسیمات گوناگونی را به همراه شواهد قرآنی و غیر قرآنی بسیار با نکات و اغراض آن مطرح میسازد که در نوع خود بینظیر یا کمنظیر است؛(37) مثلاً یکی از موارد آن ایجاز به حذف جواب است؛ مانند جواب لولا، لما، جواب أما، إذا، لو و جواب قسم؛ مثلاً در آیه شریفه «فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ»(38) جواب لما حذف شده و تقدیر آن را ابنحمزه چنین میداند: «کان هناك ما کان مما تنطق به الحال ولا یحیط به الوصف من رفع البلاء وکشف الکربة وإزالة المحنة العظیمة والغبطة والسرور بامتثال أمر الله تعالی والزلفة عنده والفوز برضوان الله».(39)
هفتم. یکی از صناعات زیبای بلاغی، صنعت التفات است. مشهور بلاغیون، التفات را انتقال از اسلوبی به اسلوب دیگر میدانند؛ به این شکل که از یکی از طریق غیبت، خطاب و تکلم به دیگری عدول شود. یکی از ابتکارات ابنحمزه این است که این انتقال اسلوبی را مختص راههای سهگانه نمیداند، بلکه انتقال از اسلوب خبر به انشا یا برعکس آن و انتقال از اسلوب ماضی به مضارع و برعکس آن را نیز جزو التفات میداند، مانند آیات شریف: «قَالَ إِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ وَاشْهَدُوا أَنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ»(40)«قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ وَأَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ»(41)«وَاللَّهُ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَابًا فَسُقْنَاهُ إِلَى بَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَحْيَيْنَا بِهِ الْأَرْضَ پس مَوْتِهَا كَذَلِكَ النُّشُورُ»(42)«وَيَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَى الْأَرْضَ بَارِزَةً وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا».(43)و(44)
هشتم. یکی دیگر از صناعات بلاغی، صنعت اعتراض است که غالباً به شکل جمله معترضه و گاه به شکل مرکب ناقص میآید؛ مانند زیدٌ - علی ما به من قلة ذات یده - کریمٌ. ابنحمزه پس از تعریف اعتراض، آن را به دو قسم کلی مفید و غیرمفید و غیرمفید را نیز به قبیح و غیرقبیح قسمت کرده است. در بخش نخست (اعتراض مفید) آیات قرآنی و اشعار گوناگونی را با ذکر لطایف و نکات مطرح کرده که در خور توجه است.(45)
نهم. یکی دیگر از مباحث علم معانی که در جایجای آن خود را به روشنی نمایان ساخته، بحث تأکید است. ابنحمزه، فصل مستقلی را برای این صنعت گشوده و پس از بیان تعریف و فایده آن میگوید: تأکید مرتبط با علوم بلاغت گاه در لفظ و معناست و گاه فقط در معنا؛ در قسم نخست، مواردی از آیات قرآنی را که چندین بار در سورهای تکرار شده، آورده و نکته آن را بیان کرده؛ مطلبی که کمتر در کتب بلاغی رابع به چشم میخورد. آیاتی مانند: «فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ» که بیش از سیبار در سوره الرحمن تکرار شده و «وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ» که ده بار در سوره مرسلات آمده است. گاه هم یک مرکب یا جملهای در آیه یا آیاتی تکرار شده است، مانند: «وَإِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّهَا لَكُمْ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذَاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَيُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَيَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ»؛(46)«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولَئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»(47) در قسم دوم نیز (تأکید معنوی محض) پس از تقسیم این نوع تکرار به مفید و غیرمفید، در نوع مفید، مثالهایی را که غالباً از مصادیق عطف خاص بر عام است، آورده و به نکات آن پرداخته است. در پایان این نوع بیان کرده که این قسم گاه برای اثبات مدعی و بهعنوان برهان و شاهد و گاه بهمنظور اهتمام و بیان اهمیت و تأکید مطلب و گاه بهخاطر نکته دیگری میآید.(48)
به هرحال، آنچه معمولاً در کتب بلاغی بهصورت پراکنده و گسسته مطرح است، در اینجا تا حدودی جمع و پیوسته مطرحشده و این از امتیازات کتاب است.
دهم. یکی از بابهای مهم علم معانی باب فصل و وصل است. فصل در اصطلاح یعنی آوردن جملهای پس از جملهای دیگر، بدون واو عاطفه. وصل نیز یعنی عطف یکی از دو جمله یا دو مفرد(49) بر دیگری. در نظر ابنحمزه، وصل در جملهها، بحث زیاد و نکات بسیاری ندارد. ازاینرو، درباره آن کمتر بحث کرده است، اما فصل مواضع و علل مهمی دارد که وی در پنج موضع و علت، آن را حصر کرده که فهرستوار به آن اشاره میشود:(50)
- جملهای که در پاسخ پرسش واقع شده است؛
- جملهای که نسبت به جمله ما قبل در حکم بدل و مبین آن است؛
- جملهای که نسبت به جمله سابق بهمنزله عطف بیان است و خفا و ابهام یا اشتباهی که در ما قبل است را برطرف میکند؛
- جملهای که بهمنزله تأکید معنوی است و سبب رفع توهم تجوز یا سهو یا فراموشی در مضمون جمله سابق است؛
- جملهای که با فصلش، توهم عطف برسابق را برطرف میکند؛ زیرا با توجه بهمعانی و اغراض جملات، عطف به ما قبل جایز نیست.(51)
3. علم بیان
عمده مباحث علم بیان، مبحث حقیقت، مجاز (مرسل و استعاره)، تشبیه و کنایه است.
یکم. یکی از ویژگیهای کتاب الطراز، اهمیت دادن به تعریفات اصطلاحات بلاغی و نقد و بررسی آن است؛ مثلاً با اینکه ابنحمزه، به تصریح خود در مقدمه کتاب، بیش از چهار کتاب بلاغی در اختیار نداشته است، با اینحال، وقتی به تعریف حقیقت و مجاز میرسد، به تفصیل و متناسب با کتاب، آن دو را تعریف و قیود تعریف را بیان و تحلیل و سپس تعاریف چهارگانهای را که به دستش رسیده نقد و بررسی میکند.(52)
دوم. یکی دیگر از تفصیلات او در کتاب الطراز، بحث مجازات و حقایق لغوی، عرفی و شرعی است که بسیار زیبا و دقیق همراه تقسیمات متنوع و مثالهای مناسب و رایج مطرح شده است.(53)
سوم. ابنحمزه در ابتدای بحث مجاز، پس از تعریف، به تقسیمات آن میپردازد و در تقسیم آن میگوید: «مجاز یا در مفردات است یا در مرکبات یا در هردو، سپس برای مجاز مفرد پانزده نوع با مثال بیان کرده که استعاره و مجاز به حذف و نقصان و مجاز به زیادت را جزو آن میداند».(54) البته با اینکه وی پانزده نوع مجاز مفرد را میشمارد، در جایی پس از آن میگوید: «همه این انواع به سه نوع کلی و اصلی توسع، استعاره و تمثیل برمیگردد».(55) این نظریهای مهم و درخور توجه است که انواع متعدد را در قالب سه نوع اصلی میریزد.
چهارم. از ویژگیهای برجسته کتاب الطراز این است که مؤلف پس از تعریف و تقسیم مصطلح بلاغی به بیان احکام و آثار آن میپردازد و این روند در جایجای کتاب به چشم میخورد؛ مثلاً در بحث از حقیقت و مجاز پس از تعریف و تقسیم آن دو، به بیان احکام و آثار و فواید آن میپردازد(56) یا در بحث از استعاره، هفت حکم برای آن بیان میکند(57) یا برای هریک از تشبیه و کنایه، احکام گوناگونی را برمیشمارد.(58)
پنجم. از محسنات و فواید کتاب الطراز، بیان اسرار، نکات، فواید و اغراض مجاز و مانند آن است که در کتب بلاغی دیگر کمتر به چشم میخورد؛ مثلاً وی برای عدول از حقیقت به مجاز سه فایده لفظی، معنوی و لفظی - معنوی را مطرح میکند و برای هریک وجوهی را بیان میکند؛ مثلاً سه فایده لفظی و چهار فایده معنوی را بیان میکند که بسیار قابل استفاده است.(59)
ششم. از آرای ابنحمزه، توقیفیبودن مجاز در مفردات و عدم توقیفیبودن آن در مرکبات است. او با آوردن مثالهایی و تبیین آنها به تقریب این مطلب میپردازد که بدون اذن از سوی لغت نمیتوان مجازی در مفرد استعمال کرد که عرب استعمال نکرده، ولی در مرکب، چنین چیزی ممکن است.(60) این بحث اختلافی در هر دو سو طرفداران خاص خود را دارد.
هفتم. از آرای خاص او در بحث مجاز میتوان به این اشاره کرد که وی مجاز را در افعال و حروف و اسمای اعلام نمیپذیرد؛(61) البته در بحث از استعاره، استعاره تبعیه را در افعال و حروف میپذیرد.(62)
هشتم. از دیگر آرای خاص او در بحث مجاز این است که مجاز در مرکب (مجاز در اسناد) را مجاز لغوی میداند، نه مجاز عقلی چنانکه برخی قائلاند.(63)
نهم. یکی از مباحث مهم و پرکاربرد علم بیان، بحث استعاره است. در باب استعاره، تعاریف گوناگونی آورده شده که ابنحمزه پس از نقد چهار تعریفی که از گذشتگان او رسیده، تعریف پنجمی را اختیار کرده و میگوید: «استعاره یعنی چیزی را چیزی دیگر قرار دهی و برای چیزی، چیز دیگر، به شکلی که معنای تشبیه نه شکلاً و نه حکماً در آن ملاحظه نشده باشد».(64) آنگاه به بیان قیود این تعریف میپردازد، در ادامه، مثالهایی گوناگون از قرآن و حدیث و غیر آن بیان میکند و پس به تقسیمات متنوع آن میپردازد.
از تقسیمات جالب آن، تقسیم استعاره به استعاره محسوس برای محسوس و معقول برای معقول و محسوس برای معقول و عکس آن است؛ مانند: «وَتَرَكْنَا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعًا»(65)«قَالُوا يَا وَيْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِنْ مَرْقَدِنَا هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ»(66)«فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ»(67)«إِنَّا لَمَّا طَغَى الْمَاءُ حَمَلْنَاكُمْ فِي الْجَارِيَةِ».(68)
دهم. یکی از اختلافاتی که میان علمای علم بیان مطرح بوده، این است که آیا مثل زیدٌ اسدٌ یا زیدٌ کالأسد استعاره است یا تشبیه؟ او پس از اینکه هر دو مذهب را نقل و ادله هر دو طرف را به تفصیل بیان میکند، نظر خاص خود را چنین بیان میکند که اگر با اظهار ادات تشبیه، لطافت و بلاغت کلام پایین بیاید و کمرنگ شود، آن کلام استعاره است؛ مانند: «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ»،(69) اما اگر چنین نباشد، تشبیه است؛ مانند: زیدٌ الأسد و به تفصیل از این نظریه خود که قابل توجه است، دفاع میکند.(70)
یازدهم. از آرای مهم ابنحمزه در بحث استعاره این است که از منظر وی، استعاره مجاز لغوی است؛ چنانکه عبدالقاهر در أسرار البلاغة معتقد است، نه مجاز عقلی،(71) چنانکه وی در دلائل الإعجاز معتقد است و برای این نظریه، دو استدلال بیان میکند.(72)
دوازدهم. از آرای مهم ابنحمزه در باب تشبیه این است که او پس از اینکه دو مذهب در باب تشبیه را مبنی بر اینکه آیا تشبیه از نوع مجاز بهشمار میآید یا نه، قول به مجازبودن را تقویت میکند. اگر چه در پایان کلامش به این مایل است که اولاً این نزاع، فایده چندانی ندارد و ثانیاً چه بسا لفظی باشد؛ ولی در جایی از مجازبودن آن دفاع کرده و دو وجه برای این مدعا بیان میکند.(73)
سیزدهم. از نظر ابنحمزه، اساس فایده تشبیه بر سه پایه استوار است: تأکید و مبالغه؛ ایجاز و اختصار در عبارت؛ بیان و ایضاح. ابنحمزه برای هر یک از این فواید مقصدی گشوده و جداگانه و به تفصیل درباره آن بحث کرده است.(74)
چهاردهم. از آرای مهم و عجیب ابنحمزه در بحث تعریض این است که وی تعریض را نه حقیقت، نه مجاز و نه کنایه میداند؛ زیرا دلالت لفظ در همه آنها بهواسطه لفظ است؛ ولی تعریض در نظر او فقط از قرینه فهمیده میشود. او پس از اینکه تعریف ابناثیر را به «اللفظ الدال علی الشیء من طریق المفهوم لا بالوضع الحقیقی ولا المجازی»(75) رد میکند، خودش در تعریف تعریض چنین میگوید: «هو المعنی الحاصل عند اللفظ لا به»، سپس به تفصیل به تحلیل این تعریف و پس از آن به تفصیل به مثالهای آن میپردازد، تفاوتهای سهگانه میان کنایه و تعریض را بیان میکند.(76)
4. علم بدیع
یکی از امتیازات کتاب الطراز در علم بدیع این است که او به تفصیل از محسنات لفظی و معنوی سخن رانده است. او بیست محسن لفظی و 35 محسن معنوی را به تفصیل با تحلیل و ذکر شواهد گوناگون مطرح کرده است.(77)
خاتمهاز ویژگیها و امتیازات برجسته و بسیار مفید این کتاب این است که او پس از ذکر مباحث علوم بلاغت، در پایان کتاب به تعبیر خود به مطالب تکمیلی میپردازد و در آن چهار فصل گنجانده است:(78)
فصل اول: در فصل نخست به تفصیل از فصاحت و بلاغت قرآن در مفردات و مرکبات و جملات آن سخن میگوید؛
فصل دوم: در این فصل از اعجاز قرآن و دلیل آن سخن میراند؛
فصل سوم: در فصل سوم درباره وجوه اعجاز قرآن و اینکه اعجاز قرآن از چه جهت یا جهاتی است، بحث میکند. او در این فصل به ده مذهب در اینباره اشاره میکند و سپس نظر مختار خود را بیان میکند؛
فصل چهارم: در فصل پایانی درباره اعتراضات و ایراداتی که از سوی مخالفان به قرآن شده، سخن میگوید.
انصاف این است که اگرچه برخی مباحث خاتمه این کتاب به مباحث کلامی شبیهتر و نزدیکتر است، بسیاری از این مباحث به علوم ادبی، بهویژه علوم بلاغت مربوط میشود، بلکه به تعبیر خود مؤلف، تمام مباحث پیشین، مقدمه این مبحث بهشمار میرود؛ ازاینرو، وی از نویسندگان علم بلاغت که به این بحث نپرداختهاند، بهویژه آنانکه در این مباحث استادند، مانند ابنخطیب رازی، تعجب میکند و عذر آنان را موجه نمیداند.(79)
نتیجهگیری
یحییبن حمزه علوی، از علمای شیعی و زیدی مذهب قرن هشتم، صاحب تألیفاتی گوناگون در علوم گوناگون بهویژه در علوم بلاغت است. دو کتاب الطراز و الإیجاز او در علوم بلاغت بهویژه کتاب الطراز، گواه تخصص و احاطه او در این علم است. او با وجود دستیابی به کتب اندکی از کتابهای گذشتگان در این علم توانسته اثری خلق کند که علوم بلاغت را تا حدی قابل توجه گسترش و ارتقا دهد؛ ازاینرو، آثارش به نوبه خود عالی و درخور توجه است. قلمی روان و فصیح، طرح و نقد اقوال گوناگون در بحثهای مختلف، بهرهگیری بسیار از شواهد بلاغی، بهویژه در منابع دینی و معرفتی مانند قرآن کریم، سخنان پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) و کلمات امیرمؤمنان علی(علیه السلام)، پروراندن ذوق بلاغی و طرح مباحث مرتبط با اعجاز قرآن، از ویژگیهای برجسته این کتاب است. او در مباحث گوناگون بلاغی، صاحب آرا و نظرات گوناگون مهمی است که به برخی اشاره شد.(80)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.