نقش «سید علیخان مدنی» در توسعه دانش بلاغت با تأکید بر کتاب «انوار الربیع» و «ریاض السالکین»
حجتالاسلام والمسلمین محمد عشایری منفرد؛ عضو هیئت علمی جامعةالمصطفی العالمیة (m.ashaiery@gmail.com).
مقدمه
دانش «بلاغت» یکی از دانشهای زبانی مسلمانان است که از سویی به کشف زیباییهای قرآن و دیگر متون ادبی و از سوی دیگر به درک دقیق متون کمک شایستهای میکند، حتی دانش «بدیع» که بهنظر میرسد فقط در زیباییشناسی متن اثر داشته باشد، در فهم متن بسیار مؤثر است.(1) دانش بدیع از قرن سوم هجری تا روزگار معاصر، فراز و فرودهایی را پشت سر نهاده است. یک رشته از آثاری که در دانش بدیع تألیف شده، بدیعیهها و شروح آنها است. خزانةالأدب و انوارالربیع دو نمونه از مشهورترین این آثار هستند. محتوای این بدیعیهها و شروح آنها غالباً تکراری و سرشار از تقلید و مشابهت است. دو دانش بلاغی دیگر معانی و بیان هستند که هرچند پیش از عبدالقاهر جرجانی تدوین و تألیف آن شروع شده بود، اما از عصر عبدالقاهر وضعیت متفاوتی یافت و سپس توسط سکاکی به دانش منسجمی تبدیل شد. پس از او نیز بهوسیله خطیب قزوینی و پیروانش، تغییراتی را به خود دید.
سید علیخان مدنی، یکی از دانشوران جهان تشیع است که در نهصد سالگیِ دانشِ بدیع، بدیعیهای به نام «تقدیم علیّ» سروده و خود در کتاب أنوارالربیع فی علمالبدیع به شرح آن نشسته است. اهمیت این کتاب به حدی است که برخی محققان معاصر که به بررسی دگردیسی دانش بلاغت پرداختهاند، این کتاب را نقطه پایان دگردیسی دانش بلاغت دانستهاند.(2) همچنین میزان ارجاعات محققان معاصر به این کتاب اهمیت آن را نشان میدهد. در کتاب معجم المصطلحات البلاغیة و تطورها، هزار و صد اصطلاح بلاغی در ششصد صفحه توضیح داده شده است. با اینحال، دستکم 360 مرتبه به کتاب أنوارالربیع ارجاع داده شده است. درحالیکه به دیگر کتابهای بلاغی و بدیعی در حد بسیار کمتری ارجاع داده شده است.
با توجه به اینکه پیش از کتاب سید، دانشوران قبلی نهصد سال فرصت داشتهاند و در این فرصت حرفهای اصلی دانش را بیان کردهاند، بعید است چیز زیادی را برای محققان پس از خود باقی گذاشته باشند، پرسش این است که سید، چه نقشی در توسعه دانش بلاغت ایفا کرده که نامش در میان محققان این فن ماندگار شده است؟ سید از نظر بلاغی، افزون بر دانش بدیع در دو دانش معانی و بیان نیز دیدگاههایی داشته است. شرحی که وی بر دعاهای حضرت سید الساجدین(علیه السلام) نگاشته، فرصت ظهور و بروز این دیدگاههاست. این شرح نیز مانند کتاب أنوارالربیع اهمیت زیادی دارد؛ باید گفت مهمترین شرحی است که بر دعاهای حضرت سجاد(علیه السلام) نوشته شده است.
این تحقیق، با روش توصیفی - تحلیلی و با استفاده از امکانات کتابخانهای، به تحقیق در کتاب أنوارالربیع فی علمالبدیع و کتاب ریاضالسالکین میپردازد و میکوشد با استفاده از دیگر کتابهای مربوط به این فن، ابتکارات و انتقادات سید در دانشهای بلاغی را عیان کند تا سهم وی در تطور این دانشها معلوم شود.
الف) شناخت سید علیخان مدنی
سید صدرالدین علىبن احمدبن محمد معصوم حسینى دشتكى شیرازى، معروف به سیدعلیخان مدنی یا ابنمعصوم مدنی، در نیمه جمادی الاولی سال 1052ق در مدینه منوره پا به عرصه حیات نهاد. پدرش امیر نظامالدین میرزا احمدبن محمد معصوم از ادیبان و دانشمندان بنام عصر خویش بود. نسبت وی با 25 واسطه به سید محمدبن زیدبن علیبن حسینبن علیبن ابیطالب(علیهم السلام) میرسد.
ریاض السالکین نام شاعرانهای است که سید علیخان مدنی برای کتابی که در شرح دعاهای صحیفه سجادیه(علیه السلام) نوشته، برگزیده است. سید در این کتاب، نمایشگاهی از دانش و توانایی خود را در رشتههای مختلف علوم اسلامی از معقول تا منقول در معرض دیدگان خواننده نهاده است. خواننده در این کتاب با نویسنده نابغهای روبهرو میشود که گاه در فنون ادب، گاه در علوم معقول، گاه در فقه الحدیث و درایه و رجال و گاه در زبانشناسی و تاریخ و طب، هنرنمایی میکند. چندانکه خواننده اگر نداند گمان میکند این کتاب محصول کار یک نفر نیست، بلکه حاصل کار گروهی از متخصصان علوم و فنون مختلف است. در جایجای ریاض السالکین، بحثهای عرفان نظری و سلوک عملی را جداگانه یا به صورت تلفیقی، به بحث میگذارد.(3) این کتاب آکنده از دقتهای ستایشبرانگیز وی در لطایف کلامی است.(4) اطلاعات طبی او به حدی گسترده است که در جایی که خواننده انتظارش را ندارد، بخشی از آن را رو میکند.(5)
یکی از ویژگیهای برجسته سید که در این کتاب آشکار میشود، نگاه همهجانبه او به دانشهای ادبی است. بر اهالی تفسیر پوشیده نیست که تفسیر متونی مانند صحیفه سجادیه مستلزم اعمال همزمان دادههای دانشهای بسیار زیادی مانند: لغت، اشتقاق، صرف، نحو، بلاغت، اصول، فقه، تفسیر قرآن، تاریخ، کلام، رجال، درایه و فقه الحدیث است. هنر سید این است که در سراسر این کتاب توانسته است دادههای همه دانشهای مربوط را به دقت در ذهن خود آماده داشته باشد و برایند همه آنها را در فهم متن مورد استفاده قرار دهد. این کتاب در واپسین سالهای اقامت سید علیخان در سرزمین هند و پس از نگارش دو کتاب ارزشمند الحدائق الندیة فی شرح الصمدیة و أنوارالربیع فی علمالبدیع و در طول دوازده سال نوشته شده است. طبعاً تحقیقات عمیق و در عین حال گستردهای که محقق در دو کتاب پیشین به انجام رسانده بود، وی را برای آفریدن کتاب درخشان و بیبدیلی مانند ریاض السالکین آمادهتر کرده و در عمقبخشی به این کتاب در حد زیادی اثر داشته است.
ب) دانش بلاغت
هرچند پیش از عبدالقاهر، کوششهای بلاغی ارزشمندی صورت گرفته که از مهمترین آنها میتوان به سه کتاب ارزشمند سید رضی تلخیص البیان فی مجازات القرآن، نهجالبلاغه و المجازات النبویة اشاره کرد، اما آنچه امروزه به نام دانش بلاغت شناخته میشود، عموماً همان چیزی است که توسط عبدالقاهر جرجانی با الهام از آثار ادبی پیشینیان در دو کتاب اسرار البلاغة و دلائل الإعجاز طراحی و توسط ابویعقوب سکاکی به دانشی با مشخصات اصلی یک دانش (موضوع و مسائل متمایز) تبدیل شده است. در این نوشتار، مراد از دانش بلاغت، همان دانشی است که توسط عبدالقاهر پیریزی شد و توسط سکاکی به انسجام رسید.
ج) دانش بدیع
1. مفهومشناسی دانش بدیع
واژه بدیع در لغت، از ریشه بدع مشتق شده که ممکن است اسم مفعول بهمعنای نوپدید آمده یا اسم فاعل بهمعنای نوپدید آورنده باشد.(6)
علم بدیع در اصطلاح، علم بررسی زیباییهای لفظی و معنوی گفتار است.(7)
2. سرگذشت دانش بدیع
تدوین و مطالعه آرایههای دانش بدیع، که به آنها انواع بدیع نیز گفته میشود، به دو دوره قابل تقسیم است:
دوره نخست: از قرن سوم هجری قمری و با تدوین کتاب البدیع به قلم ابنمعتز (متوفای 296ق) و کتاب نقدالشعر قُدامةبن جعفر (متوفای 337ق) آغاز میشود و با خلق کتابهای دیگری ادامه مییابد. دانش بدیع در آثار این دوره رونق فراوان دارد. از آنجا که هنوز دو علم معانی و بیان پدید نیامده بود، بسیاری از عناوینی که بعدها در علم معانی (همچون ایجاز و اطناب) و بیان (تشبیه و مجاز و کنایه) جای گرفتند هنوز در قلمرو همین دانش بدیع بررسی میشوند.
اتفاقی که در قرن پنجم افتاد، پیدایش علم بلاغت توسط عبدالقاهر جرجانی (متوفای 471ق) بود. عبدالقاهر چون نتوانست یافتههای پراکندهاش را به مجموعهای با مشخصات یک دانش تبدیل کند، سکاکی (متوفای 626ق) در کتاب مفتاح العلوم به تنظیم دستاوردهای ازهمگسسته او و پیشینیانش پرداخت و یافتههای آنان را در دو باب به دانشی به نام معانی و بیان تبدیل کرد. سکاکی در این تبویب، فقط برخی آرایههای بدیع (مجاز و استعاره و کنایه) را با چیدمان جدیدی کنار هم قرار داد تا علم بیان سامان بیابد و تعداد دیگری از آرایهها را نیز صرفاً از منظر معناداری و مطابقت با مقتضای حال (نه از منظر زیباشناختی) در علم معانی بررسی کرد، اما کلیت دانش بدیع را یک دانش درونبلاغی نشمرد؛ زیرا بدیع را به بلاغت کلام (مطابقت با مقتضای حال و دلالت بر معنای ثانویه) مرتبط نمیدانست.
دوره دوم با بدرالدینبن جمالالدینبن مالک (متوفای 686ق) آغاز میشود. وی در کتاب المصباح فی علوم المعانی و البیان و البدیع، مفتاح العلوم سکاکی را تلخیص و عملاً بدیع را به بخش سوم کتب بلاغی تبدیل کرد.(8) از آن پس بدیع بهعنوان دانشی که قرنها پیش از تدوین علوم بلاغی، رشد پرشتابی را آغاز کرده بود، در محدوده دانش بلاغت حبس شد. این حبس میتوانست به هضمشدن دانش بدیع، در دانش نوپیدای بلاغت بیانجامد حال اینکه بدیع قرنها پیش از بلاغت پدید آمده بود، اما سرودهشدن بدیعیهها، اتفاق دیگری بود که در همان زمان (قرن هفتم) روی داد و موجب شد علم بدیع همچنان هویتی مستقل از هویت علم بلاغت داشته باشد.
3. بدیعیهها
بدیعیهها، قصیدههای بلندی هستند که غالباً در مدح حضرت رسول(صلی الله علیه واله وسلم) سروده شدهاند و هر بیت از آنها یا مشتمل بر نوعی از انواع بدیع بود یا اینکه اسامی این انواع با توریهای شاعرانه در بیتها بهکار میرفت.(9) یکی از انگیزههایی که ارباب بدیعیات را وادار به بدیعیهسرایی میکرد، میل به اشتهار و رقابت با هماوردان بود؛(10) چنانکه نابلسی در دیباچهای که بر بدیعیه خود نوشته، ابنحجه را نیز دارای چنین انگیزهای دانسته است.(11) هنوز نمیدانیم که اولین بدیعیه برای چه کسی است. برخی امینالدین إربلی (متوفای 670ق)، برخی صفیالدین حلی(12) (متوفای 750ق) و برخی آندلسی (متوفای 779ق) را نخستین بدیعیهسرا دانستهاند.(13)
4. بدیعیه سید علیخان مدنی
بدیعیه سید علیخان براساس ترتیبی که دکتر احمد ابراهیم موسی استخراج و مرتب کرده، بیست و دومین بدیعیه(14) و براساس ترتیبی که دکتر کوکب دیاب استخراج و مرتب کرده، سی و هفتمین بدیعیهای است که در تاریخ بدیعیهسرایی سروده شده است.(15)
یکی از مشهورترین بدیعیههای پیش از سید، بدیعیه تقىالدین ابیبكربن على معروف به ابنحِجة حَمَوى است که به نام تقدیم ابیبکر نامگذاری شد. سید علیخان در مقام انتخاب یک اسم مناسب برای بدیعیه خود، که اولین کلمه از قصیدهاش محسوب میشود، هنر خیرهکنندهای به نمایش نهاد و با التفات به نام تقدیم ابیبکر که ابنحجه بر قصیده خود نهاده بود، بدیعیه خود را تقدیم علیّ نامید. وی در این نامگذاری، به سه نکته مهم اشاره کرد: از سویی با اشاره به منازعاتی که بین متکلمان جهان اسلام درباره مفاضله چهار خلیفه صدر اسلام وجود داشت، تلمیح زیبایی را بهجود آورد و از طریق مناقضه شاعرانهای که با نامگذاری ابنحجه سامان داد، کوشید به عقیده شیعی خود نیز اشاره کند.(16) از سوی دیگر، با توجه به اینکه نام او نیز علیّ بود، با توریهای هنرمندانه بدیعیهاش را مقدم و ارزشمندتر از دیگر بدیعیهها دانست. همچنین با انتخاب نامی که نظیر و رقیب اسم قصیده ابنحجه بود، نشان داد در این قصیده، قصد دارد با مشهورترین قصیده پیش از خودش که قصیده ابنحجه بود رقابت کند و بر آن برتری بیابد.
بدیعیه سید علیخان مشتمل بر یکصد و چهل و نه بیت است که در آن به اسم یکصد و پنجاه و پنج نوع از آرایههای بدیع تصریح کرده است. هنری که در قصیده تقدیم علی بهکار رفته، آن است که اسم آرایههای بدیع در بیتهای این قصیده با توریهای شاعرانه بهکار رفته، ولی بر معنای اصطلاحی که در دانش بدیع دارند، دلالت نمیکنند، بلکه بر معنای لغوی خودشان دلالت میکنند. توریه از دشوارترین آرایههای ادبی است. از صلاحالدین صفدی نقل شده است که یکی از آرایههای بدیع که وقوعش نادر و در حد محال است همان توریه است.(17)
التزام شاعر در به کارگیری چنین هنری در همه ابیات یک قصیده بلند بسیار دشوار است و غالباً به استفاده از کلمات غریب، تعقید در معنای شعر و تکلفآمیزشدن شعر میانجامد. چندانکه برخی بدیعیهسرایان خود اقرار کردند که التزام به چنین رویهای در تمام یک قصیده، سبب دشواریهای فراوان با فایدهای اندک است، ازاینرو، از این شیوه صرفنظر کردند.(18) با اینحال، انسجام و سلاست و روانی در شعر سید در حدی است که تا کنون هیچ شعرشناسی اشاره نکرده که در فلان بیت از ابیات قصیده تقدیم علی سلاست معنا فدای التزام سید علیخان به توریه دائمی در همه ابیات شده است. این هنرنمایی شاعرانه، افزون بر آنکه قریحه و توانایی شاعرانه سید را میرساند، نشانه این است که بر ظرفیتها و معانی لغات و واژگان عربی نیز تسلط چشمگیری داشته است.
سید در کتاب أنوارالربیع اصرار دارد بیتهای شعر خود را با بیتهای بدیعیههای معروف پیش از خودش مقایسه کند. این مقایسه، کتاب أنوارالربیع را به میدان مسابقهای پرهیجان تبدیل کرده است. خواننده در سرتاسر این مسابقه به ناچار میپذیرد که قهرمان بیمنازعه این مسابقه، کسی جز سید نیست.
د) أنوار الربیع فی انواع البدیع
آنچه شهرت سید علیخان مدنی را در دانش بدیع چشمگیر کرد، شرح مفصلی است که بر بدیعیه خودش نوشت و آن را أنوارالربیع فی أنواعالبدیع نام نهاد. این کتاب در سال 1389ق توسط شاکر هادی تصحیح و در هفت مجلد منتشر شد. ابتکارات سید علیخان در این کتاب چنان آشکار و برجسته است که خواننده برای یافتن و تصدیق این ابتکارات، به مطالعه کلمه به کلمه کتاب نیازی ندارد. بیتردید نهتنها در تاریخ بدیعیهسرایی بلکه حتی در تاریخ ادب عربی کتاب أنوارالربیع یکی از آثار درخشان ادبی است.
دکتر کوکب دیاب در مقدمهای که بر کتاب خزانة الأدب نوشته سید علیخان را در شمار شارحان منتقد و صاحب سبک برشمرده است.(19) احمد مطلوب معتقد است تطور دانش بلاغت در قرن دوازدهم به دیدگاههای سید علیخان مدنی ختم شده و پس از او اتفاق مهمی در دانش بلاغت روی نداده است.(20)
شروحی که با نام بدیع نوشته میشد، آکنده از لطایف ادبی و سرشار از نکات علمی (صرف و نحو لغت و اشتقاق و بلاغت و...) بود. گویا شرحنویسی بر بدیعیهها، بهانهای برای گردآوری اطلاعات ارزشمند ادبی از دانشهای مختلف ادبی بوده است.(21) این تنوع نیز میدان مسابقه مهمی است که میتوان میزان موفقیت کتب بدیعی را در این میدان نیز مشخص کرد.
این مقاله برای بررسی دیدگاههای بلاغی سید در سه بخش ادامه مییابد: در بخش نخست با تمرکز بر کتاب أنوار الربیع، دیدگاههای سید در دانش بدیع و در بخش دوم با تمرکز بر کتاب ریاض السالکین، دیدگاههای سید در دانش معانی و بیان بررسی میشود.
بخش اول: دیدگاههای سید در دانش بدیع و اوصاف کتاب أنوار الربیع
برای نشاندادن نقش سید در توسعه دانش بدیع، بهناچار باید به بررسی ویژگیها و اوصاف کتاب أنوارالربیع پرداخت. این ویژگیها و اوصاف به دو دسته قابل تقسیم است: نخست ویژگیها و اوصافی که به سبکشناسی نگارش و جنبههای عمومی کتاب مربوط میشود و دوم ویژگیها و اوصافی که بهطور مستقیم به مسائل دانش بدیع میپردازد. این تقسیم دوگانه اقتضا میکند که ویژگیها و اوصاف کتاب در دو بخش بررسی شود.
الف) ویژگیها و اوصاف عمومی کتاب
ویژگیها و اوصاف عمومی کتاب در حد چشمگیری تنوع دارد. استخراج و دستهبندی این ویژگیها و اوصاف میتواند به مسئله تحقیق مستقلی تبدیل شود. در این مقاله، این ویژگیها و اوصاف در ده محور دستهبندی شده است که عبارتاند از:
اوّل. وارد کردن ادیبان و شاعران سلاله پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) در فضای دانش بدیع
سید بیشتر به شعر شاعران ناشناخته میپردازد و به شعر شاعران شناختهشدهای که دواوین مشهوری دارند، کمتر استشهاد کرده است. به همین سبب در استشهاد به شعرهای بُحتُری مینویسد: «با این شهرتی که دیوان بحتری دارد، نیازی نیست اشعار او را بیش از این نقل کنیم»،(22) چنانکه وقتی بهسبب کاملشدن فهرست شاعران جاهلی تا عصر خودش، ناچار میشود از شاعر مشهوری مانند ابوفُراس شعری نقل کند، باز هم پس از شعر او مینویسد: «با توجه به شهرتی که شعرهای او دارد، همین قدر که نقل کردیم کافی است».(23)
کار ارزشمندی که سید در این کتاب انجام داده این است که در استشهاد برای آرایههای بدیع، اشعار و متون ادبی کمتر توجهشدهای از شاعران علوی را نیز به میان آورده و توانایی ادبی سلاله اهلبیت(علیهم السلام) را در فضای ادبی جهان اسلام آشکار کرده است. سید ذیل آرایه انسجام، فصلی را به نقل اشعار علویان اختصاص داده و چنانکه خود تصریح کرده است، میخواهد شعر دیگران در کنار شعر فرزندان پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) قرار بگیرد تا معلوم شود سنگریزهها با یاقوت برابری نمیکنند.(24) وی در این فصل، اشعاری را از عبدالله محض و فرزندش،(25) اشعاری از سید علی حِمانی از نوادگان زید شهید،(26) اشعاری از سید مرتضی(27) و سید رضی(28) و سادات دیگر جای داده و این فصل را با اشعاری از خودش(29) ختم کرده است.
سید در نقل اشعار شاعران منسوب به اهلبیت(علیهم السلام) به فصلی که ذیل آرایه انسجام آورده اکتفا نمیکند، بلکه در جایجای کتاب، اشعار آنان را میآورد؛ مثلا برای مراعات نظیر، زیباترین مثال را شعری از سید رضی میداند و نقل میکند که درباره این شعر گفته شده، حتی از نسیم سحری هم لطیفتر است.(30) ذیل آرایه عتاب المرء لنفسه ابتدا از بدیعیان نقل میکند که برای این آرایه، بحران استشهاد وجود دارد؛ بهطوری که ابنابیالاصبع پس از بررسی شاهدهای نقلشده توسط بدیعیان، تصریح کرده است که برای این آرایه تنها یک شاهد وجود دارد. سید پس از نقل این بحران، یکی از اشعار سید رضی را از بهترین نمونههای این آرایه میداند.(31)
در جای دیگری به نقل گسترده اشعار سید رضی و شاگردش مهیار دیلمی میپردازد و نقاط قوت آن را بیان میکند.(32) در یک مورد، پس از نقل طولانی اشعار مهیار دیلمی نوشته است. زیباییهای شعر مهیار تمام شدنی نیست، مگر آنکه خودت دست از نقل آنها برداری.(33) البته نباید غفلت کرد که سید، افزون بر اشعار سادات، به روایات امامان اهلبیت(علیهم السلام) نیز توجه داشته است؛ برای مثال، ذیل آرایه ارسال المثل، ابتدا فصلی را به ارسال المثلهای قرآنی، سپس فصلی را به ارسال المثلهای نبوی و در نهایت فصل سومی را هم به ارسال المثلهای علوی که از کلمات امیرالمؤمنین(علیه السلام) اخذ شده، اختصاص داده است.(34) در جای دیگری به شعری از فَرْوَةبن مُسَیک استشهاد کرده و پس از آن نوشته است، این همان شعری است که حسینبن علی(علیه السلام) روز عاشورا در کربلا بین سخنانش آن را انشاد کرد.(35)
دوم. وارد کردن ادیبان و شاعران شیعی در فضای دانش بدیع
افزون بر نقل شاعران و ادیبان علوی، یکی دیگر از کارهای ارزشمندی که در کتاب انجام شده این است که در استشهاد برای آرایههای بدیع، اشعار و متون ادبی کمتر توجهشدهای از شاعران و مترسلان بهویژه شاعران و مترسلان شیعی نیز به میان آمده تا فضای ادبی جهان اسلام با ادیبان و شاعران شیعی آشنا شود. البته نویسنده در این میان برای اساتید خود حساب جداگانهای باز کرده است(36) که به نمونههایی از آنها اشاره میشود.
برای نمونه، سید در باب قَسَم به یکی از رجزهای مالک اشتر که ظاهراً در گرماگرم نبرد صفین سروده شده و مشتمل بر وعید با صلابتی نسبت به معاویةبن هند است، استشهاد میکند و آن را یکی از ارجمندترین قسمها دانسته است. وی بدین مناسبت توضیحات تاریخی مفیدی درباره شخصیت مالک و زیبایی شعر او نیز ارائه داده است.(37) در جای دیگری، به شعری از نهشل دارمی استناد کرده است؛(38) چنانکه مورخان نوشتهاند، نهشل و برادرش مالک تمیمی در جنگ صفین در سپاه امیرالمؤمنین(علیه السلام) بودند. وقتی برادرش مالک به شهادت رسید، نهشل این شعر را در رثای او سرود.(39) در جایجای کتاب به نقل اشعار مهیار دیلمی (شاگرد سید رضی) پرداخته و یک بار هم از ابوالحسن باخرزی نقل کرده است که اشعار مهیار را ستایش میکرد.(40) ذیل آرایه ابهام، به شعری از سید حِمیَری توجه کرده که در آن آمده است خیر و نیکی برای علیبن ابیطالب(علیه السلام) جبلی بوده(41) و در جنگها فرشتگان آسمان به کمک او میآمدهاند.(42) سپس نقل کرده است که ابومجالد بغدادی، مفهوم این شعر را دو احتمالی دانسته و گفته است که میتوان از این شعر هجو علیبن ابیطالب(علیه السلام) را نیز برداشت کرد. سید با نقل این سخنِ ابومجالد، نقد مفصلی برای آن نوشته و با ابطال ادعای او، از شعر سید حمیری دفاع کرده است.(43)
ذیل آرایه انسجام از باب استشهاد شعری از شاعران اسلامی، قصیده میمیه فرزدق در مدح علیبن الحسین(علیهما السلام) را آورده و روایت را با سلسله سندش بهصورت کامل بیان کرده است. سید پیش از نقل شعر فرزدق، انسجام این شعر را حادثهای تکرارناپذیر دانسته و گفته است چنین انسجامی دیگر در هیچ شعری اتفاق نخواهد افتاد. سپس توضیح داده است که انسان وقتی این شعر فرزدق را میخواند، شگفتی سراپای وجودش را فرامیگیرد و آشکارا میبیند که این قصیده فرزدق با دیگر اشعارش تفاوت چشمگیری دارد. سید این تفاوت را نشانه آن دانسته که این قصیده با تأیید و تسدید الهی سروده شده است.(44)
سوم. جمع بین سبک ذوقی و سبک مدرسهای
دانش بلاغت را به دو دوره پیش از سکاکی و پس از سکاکی تقسیم میکنند. در این تقسیم، دوره پیشاسکاکی را دوره ذوقگرایی و توجه به ادبیات و دوره پساسکاکی را دوره دوری از ذوق و توجه به استدلالهای انتزاعی و محوریت سبک مدرسهای میدانند. اغلب محققان معاصر برای از دست رفتن بلاغت ذوقگرا افسوس میخورند و معتقدند بلاغت مدرسهای، ما را به مُشتی قاعده بیفایده سرگرم و از حقیقت بلاغت دور کرده است.(45)
یکی از ویژگیهای بلاغت ذوقگرا، واقعیبودن استشهادها و کثرت شواهد ادبی است. اقتضای چنین سبکی آن است که مؤلفان تسلط چشمگیری بر ادبیات نظم و نثر داشته باشند تا بتوانند از سویی برای ادعای خود شواهد مناسب و برای ادعای رقیب نقضهای مناسب ادبی بیاورند. از سوی دیگر، با تغییر دادن شواهد و تکثیر شواهد، تجربه شعرفهمی و متنفهمی را در خواننده ارتقا دهند؛ چنانکه اقتضای سبک مدرسهای نیز آن است که شواهد ادبی از نظر کمی و کیفی رنگ ببازند و به جای ارتقای کمی و کیفی شواهد، به بررسی منطقی تعاریف و استدلالهای انتزاعی روی بیاورند و در شواهد به تقلید از یکدیگر اکتفا کنند.
هنر سید علیخان در أنوارالربیع آن است که نه منطق تعریف و استدلال را کمرنگ کرده و نه از کمیت و کیفیت شواهد فروکاسته است. شواهد این ادعا در ادامه مقاله آشکارتر خواهد شد. چنانکه در ادامه مقاله خواهد آمد، سید در بررسی آرایهها به موقع تعریف را از نظر مانعیت و جامعیت (طرد و عکس) بررسی و نقض میکند و به موقع به ارتقای کمی و کیفی شواهد شعری میپردازد. در عین حال، در دام مباحث بیفایده مدرسهگرایان نیز فرو نمیافتد.
چهارم. ذوقگرایی با همه استلزامات آن
در ذوقگرایی اشعار یا امثال و خطابههای تاریخ ادب عربی باید بهصورت جدی بررسی شود. یکی از لوازم این بررسی این است که محقق بتواند دشواریهای معنایی شعر را حل کند. نبوغ سید در حل این قبیل دشواریها در حدی است که از نقل دشوارترین متون هم هیچ ابایی ندارد؛ زیرا بلافاصله پس از نقل این قبیل متون یا اشعار، به بررسی الفاظ غریب آن مینشیند. چنین بررسی دقیقی در جایجای أنوارالربیع دیده میشود. یکی از آنها توضیحاتی است که پس از نقل یکی از اشعار طرفةبن عبد، شاعر جاهلی برای لغات غریب آن شعر آورده است.(46) نمونه دیگر، حدیثی از عایشه است که در آن داستان زنان یمنی منعکس شده و سرشار از کلمات غریب است. سید به راحتی به بررسی الفاظ غریب این روایت مینشیند و در نهایت تصریح میکند که چنین شرحی بر الفاظ این روایت در هیچ جای دیگری یافت نخواهد شد.(47)
پنجم. نقد جدی پیشینیان در شاخههای گوناگون دانشی
چنانکه گذشت، در کتب بدیع از دانشهای مختلف ادبی، تاریخی و قصص و اخبار و حدیث و...، نکات علمی زیادی نقل میشود. نقدهایی که سید بر پیشینیان خود وارد کرده، به دو دسته قابل تقسیم است. یکی نقدهایی که به صورت مستقیم به دانش بدیع مربوط میشود و دیگری نقدهایی که به دیگر مطالب مندرج در کتب بدیعی مربوط است. در اینجا نقدهای نوع دوم بررسی میشود و نقدهایی که مستقیم به مسائل دانش بدیع مربوط میشود، در ادامه مقاله خواهد آمد. بهطور کلی سید به یافتههای خود اعتماد بسیار زیادی دارد و با همین سرمایه بود که به نقد یافتههای بدیعنگاران پیش از خود پرداخت. کوکب دیاب، در مقدمهای که بر کتاب خزانة الادب نوشته، سید را کنار ابنحجه و نابلسی از معدود بدیعنگارانی دانسته که به نقد جدی پیشینیان پرداختهاند.(48)
سید گذشتگان را از جهات مختلفی نقد میکند. حتی از اعراب و معناکردن شعر نیز به سادگی عبور نمیکند. برای مثال، قاضی محمود عینی را که خود از بزرگان دانش نحو و مؤلف کتاب المقاصد النحویة و کتاب شرح الشواهد است، به دلیل تعریب نامناسب یک شعر به چالش میکشد(49) و گاه بر پیشینیان خود خرده میگیرد که مثلاً چرا نام طَرَفةبن عبد را که باید باب طا و رای مفتوح تلفظ میکردند، با رای ساکن تلفظ میکنند.(50) گاه بر آنان خرده میگیرد که مثلاً چرا بهترین نمونه حسن مطلع را فلان بیت امرؤالقیس دانستهاند؛ درحالیکه شعرشناسان حاذق این بیت امرؤالقیس را شعر خوبی نمیدانند.(51) همچنین گاه ابنحجه حموی را زیر سؤال میبرد که چرا در مطلع قصیدهاش به ضرورت شعری گراییده و کلمه ابتدا را بدون همزه ثبت کرده است(52) و کفعمی را به نقد میکشاند که چرا کلمه سلمی را که غیرمنصرف است بهصورت منصرف آورده و تنوین داده است؟ و چرا آخرِ فعل ماضی را به جای فتحه ساکن کرده است؟(53) به شرفالدین مقری نیز ایراد میگیرد که چرا کلمه مُنفهم را که اصلاً در عربی بهکار نمیرود و فیروزآبادی در قاموس آن را غلط دانسته، بهکار گرفته است؟(54) ابنحجه را به دلیل کاربست تشبیهی که فاقد غرابت و ابتکار است، آن هم در بیتی که به آرایه ابداع اختصاص دارد به چالش میکشد.(55) گاه استعارهای را که ابنحجة به کار گرفته، فاقد ارزش ادبی و بسیار مبتذل و پیش پا افتاده معرفی میکند؛(56) گاه به ابنحجه خرده میگیرد که چرا تفریق را که متضاد کلمه جمع است، متضاد کلمه اجتماع انگاشته و توجه نکرده که آنچه مخالف اجتماع است تفریق نیست، بلکه افتراق است.(57) در جایی دیگر نوشته است که ابنحجة از دانش صرف و لغت آگاهی ندارد و در این رشته «پیاده (راجل) بوده است».(58) در جایی دیگری او را در وزن شعر و شناخت بحور عروضی نیز بیاطلاع میداند.(59) بهطور کلی از نظر وی، ابنحجه نهتنها در صرف و لغت و عروض، بلکه در عموم مسائل نظری حرفی برای گفتن ندارد: «باعُهُ قصیرٌ جداً فی المسائل العلمیة».(60) در بررسی آرایه نفی الشیء بإیجابه بیتی را از قصیده موصلی آورده و به او اعتراض کرده که در این بیت فقط واژه نفی و واژه ایجاب بهکار رفته و خود آرایه نفی الشیء بإیجابه در شعر بهکار گرفته نشده است.(61)
باید گفت او در نقادیها مراقب است تا از نظر اخلاقی دچار صفت ناپسند عجب یا عیبجویی نشود؛ ازاینرو، خود تذکر میدهد که آنچه از عیوب دیگران نقل کرده از باب عیبجویی نیست، بلکه از آن جهت است که دانشپژوهان را از وقوع در چنین خطاهایی برحذر دارد.(62) با این حال، در نقد پیشینیان منصفانه عمل میکند. او برخلاف بسیاری از ارباب دانش بدیع معتقد است استثنا را تنها زمانی میتوان از آرایههای بدیع برشمرد که مشتمل بر نکتهای زیباشناختی باشد و بیتی از قصیده ابنحجه را بهعنوان نمونه میآورد و با انصاف و فروتنی تأیید میکند که استثنا در این بیت مشتمل بر نکات زیباشناختی گوناگونی است.(63)
نگاهی به این شواهد نشان میدهد سید در نقد پیشینیان از سویی بسیار جدی است و از سوی دیگر، به علوم ادبی نگاهی همهجانبه دارد و قلمرو نقد را به دانش بدیع محدود نمیکند؛ بهویژه در نقد محتوایی و معناگرا، حساسیت خاصی دارد که در آثار دیگر کمتر دیده شده است.
ششم. مطالعات تاریخی در ادب و بدیع
سید بر تاریخ بدیعیهسرایی تسلط عجیبی داشت؛ ازاینرو، در مقدمهای که بر بدیعیه خود نوشت، با تتبع فراوانی که در منابع تاریخی انجام داد، کوشید تا از دیدگاه خود نخستین بدیعیهسرای تاریخ بدیعیهسرایی را مشخص کند. یافتههای تاریخی سید چنان فنی و اعتمادبرانگیز است که هنوز مؤلفان تاریخ ادب عربی به این یافته او اعتماد(64) یا آن را تحسین میکنند.(65) تا زمان سید گمان همه مورخان بر این بود که نخستین بدیعیه را شیخ صفیالدین حلی (م 677ق) سروده است. سید با تتبعات تاریخی خود در برابر این اجماع ایستاد و ثابت کرد بنیانگذار بدیعیهسرایی امینالدین سلیمانی اربلی (متوفای 670ق) است که چون هفت سال پیش از ولادت شیخ صفیالدین درگذشته، باید نخستین بدیعیهسرا شمرده شود.(66) با این حال، هنوز ممکن بود گمان دیگری باقی بماند که شاید شیخ صفیالدین نخستین کسی است که با این سبک و سیاق (با التزام به قافیهای خاص، در مدح رسول الله(صلی الله علیه واله وسلم) و با التزام به اینکه در هر بیت یکی از آرایههای بدیع بهکار رفته باشد) بدیعیهسرایی کرده است. تحقیقات سید این گمان را نیز شکست و روشن کرد که شمسالدین آندلسی در همان روزگار شیخ صفیالدین میزیسته و با التزام به همان التزامات بدیعیهای سروده است که معلوم نیست شیخ صفیالدین زودتر از بدیعیه خودش را سروده یا آندلسی؟(67)
سید افزون بر تسلط بر تاریخ بدیعیهسرایی، بر تطور تاریخی مسائل و آرایههای علم بدیع نیز تسلط چشمگیری داشت؛ برای نمونه در اکثر موارد وقتی میخواهد آرایهای را بررسی کند، مشخص میکند اولین کسی که این آرایه را وارد دانش بدیع کرد، چه کسی بود.(68) شاهد دیگری بر این تسلط سید آن است که ابنابیالاصبع گمان کرده بود آرایه سلب و ایجاب از ابتکارات خود او است، اما سید با تحقیقات خود نشان داد که این آرایه پیش از او در آثار متقدمانی مانند ابوهلال عسگری(69) و ابنسنان خفاجی(70) نیز وجود داشته است.(71)
هفتم. جنبه دائرةالمعارفی
یکی از ویژگیهای بارز أنوار الربیع، تتبع گسترده است. دکتر کوکب دیاب در مقدمهای که بر خزانة الأدب نوشته، درباره کتاب أنوارالربیع مینویسد: «پدیده تتبع از آغاز تا پایان کتاب آشکار است».(72) چنانکه پیش از این نیز اشاره شد، تتبعات سید منحصر به ابعاد دانش بدیع نمیشود؛ زیرا او در همه دانشها از حدیث و تفسیر و رجال گرفته تا تاریخ و قصص هرجا که نیاز به تتبع باشد با تسلط خاصی که بر شناخت منابع علوم مختلف دارد، مطالب علمی را از منابع معتبر گردآوری و در بهترین بخش کتاب خود جای داده است. گفتنی است که سید ذیل آرایه انسجام تصمیم میگیرد بحور مشهور عروضی را در قرآن کریم ردیابی کند. آخرین بحری که برایش شاهد قرآنی میآورد بحر موالیا است که پس از ذکر شواهد قرآنی این بحر توضیح میدهد که وجه تسمیه این بحر چیست.(73)
هشتم. تراجم اهل ادب
سید به مناسبتهای مختلف، تراجم شاعران، مترسلان و ادیبان را بهصورت دقیق و بجا مطرح و خواننده کتاب خود را از مراجعه به کتب تراجم مستغنی میکند؛ برای نمونه، ذیل آرایه انسجام وقتی میخواهد به ابیاتی از ابوفُراسبن حمدان استناد کند، ابتدا توضیح میدهد که این شاعر عموزاده سیفالدوله بوده است، اما به این قدر توضیح اکتفا نمیکند و با استفاده از کتاب ثعالبی درباره ترجمه این شاعر توضیحات ارزشمندی ارائه میدهد تا خواننده بداند ابوفراس چه منزلتی در شعر عربی دارد.(74)
نمونه دیگری از این دقتها زمانی است که میخواهد اشعار سادات را ارائه دهد. در معرفی سید علی حِمانی توضیح داده است که بسیاری از اهل فن، ضبط دقیق نام این شاعر را نمیدانند و گمان میکنند نام او جُمانی است؛ درحالیکه نام او حِمانی و منسوب به قبیله حِمان از قبایل بنیتمیم است.(75) وقتی به نام منخل یشکری میرسد، در عبارات بسیار موجزی از شغل او تا شیوه قتلش اخبار کافی از این شاعر بهدست میدهد؛(76) مثالهایی که ذیل آرایه تلمیح آورده، نشانه دیگری از تسلط شگفتآور سید بر تراجم و قصص و اخبار اهل ادب و شاعران و ندیمان است.(77)
نهم. ترتیب شعر عربی از عصر جاهلی تا قرن دوازدهم
سید در بررسی آرایه انسجام نمونههایی شگفتآور و برگزیدهای از این آرایه را از شعر جاهلی تا شعر روزگار خودش (قرن 12) استخراج و بهترتیب تاریخی فهرست میکند. اهمیت این مجموعه به این است که شاعر خوشقریحه و شعرشناس بیبدیلی مانند سید علیخان، سلیسترین و زیباترین شعرهای عرب را از عصر جاهلی تا قرن دوازدهم مرتب کرده و امکان مطالعه دقیق آن را فرهم آورده است.
در این فهرست، اشعار جاهلی، مخضرمین و... از یکدیگر تفکیک شده است. بخش اول فهرست که به شعر جاهلی مربوط است با شعری از معلقه امرؤالقیس آغاز(78) و به شعری از عبداللهبن عجلان ختم شده است.(79) بخش دومِ فهرست نیز با شعری از اعشی شروع(80) و به شعری از خنساء ختم میشود.(81) بخش سوم این فهرست نیز به شاعران اسلامی اختصاص دارد که با توضیح طولانی قصیده میمیه فرزدق در مدح امام سجاد(علیه السلام) شروع(82) و به شعری از ابنخیاط دمشقی ختم میشود.(83) پس از این به نقل اشعاری از شاعران معاصر خودش میپردازد.(84) در این بخش از اشعار اساتیدی مانند شیخ بهایی، محمدبن علی شامی و... نیز بهره میجوید. پس از نقل اشعار شاعران معاصر نیز به نقل اشعاری از سادات و علویان میپردازد.(85)
دهم. گردآوری دیدگاههای پیشینیان
برخی آرایههای دانش بدیع در گذر زمان توسط دانشمندان مختلف به نامهای گوناگونی آمده است. برخی آرایهها مورد نقض و ابرام برخی بدیعنویسان قرار گرفته است. سید در اغلب موارد همه اسمهایی را که پیش از او بر یک آرایه نهاده شده و همه دیدگاههای قبل از خود را به دقت گردآوری کرده است؛ برای مثال در بررسی آرایه جناس(86) و آرایه مساوات(87) تطور دیدگاهها و در بررسی آرایه استتباع تطور نامهای این آرایه را به ترتیب تاریخی ذکر میکند؛(88) چندانکه محققان معاصر با مراجعه به کتاب او از مراجعه به کتب پیشین بینیاز میشوند؛ برای نمونه، یکی از این محققان دکتر احمد مطلوب است که اتفاقاً در بررسی برخی آرایهها، تطور اسامی این آرایه را از جناب سید علیخان اخذ و به تحقیق او اکتفا کرده است.(89)
یازدهم. استطرادات جذاب
سید گاه در میانه بحثهای بدیعی به مناسبت یادکرد از مسائل علم بدیع یا شواهد شعری آنها ممکن است از بحث اصلی خارج شود و مطلب مفید و ارزشمند دیگری را ذکر کند. کتاب از این نظر شبیه کتابهایی مانند شرح ابنابیالحدید بر نهجالبلاغه است. ابنابیالحدید نیز به مناسبت اینکه در حال شرح سخنان امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، ممکن است از بحث خود خارج شود و نکات مفید دیگری را نیز مطرح کند. برای نمونه، سید در بررسی آرایه عتاب المرء لنفسه، چند بیت از قصیدهای را که برادران خالدی (ابوبکر و ابوعثمان خالدی) سرودهاند، همراه داستان چگونگی سرودن این شعر بیان میکند. در پایان این استشهاد، تذکر میدهد که قصیده این دو برادر را مهذبالدین طرابلسی نیز استقبال کرده و قصیده دیگری با همین وزن و قافیه سروده است. با اینکه قصیده طرابلسی دیگر هیچ ربطی به این آرایه ندارد، سید این قصیده را صرفاً بهدلیل زیباییاش همراه داستان سروده شدنش، ذکر کرده و قبل از نقل تمام قصیده نوشته است: «این قصیده درباره خود شعر بدیعی است که واژگانی لطیف و انسجامی خاص دارد؛ پس نقل همه قصیده خالی از اشکال است». تازه به نقل همه قصیده اکتفا نکرده و پس از ذکر قصیده این خطا را نیز تصحیح میکند که برخی گمان کردهاند این شعر در مدح شریف مرتضی سروده شده، درحالیکه سراینده این شعر با سید مرتضی معاصر نبوده است.(90)
وی پس از پایانیافتن قصیده طرابلسی، دوباره به شعر اصلی بازمیگردد و توضیح میدهد که برادران خالدی بهطور دقیق چه کسانی هستند و بزرگان شعر و ادب درباره آنها چه اشعاری سروده و چه سخنانی گفتهاند و شعرهای خوب آنها کدام است؛ درحالیکه معرفی برادران خالدی آن هم پس از این استطراد طولانی هیچ ربطی به آرایه عتاب المرء لنفسه ندارد و در عذر این استطراد طولانی نوشته است: «این استطراد طولانی شد؛ هرچند استطراد خودش از آرایههای بدیع است و به هر حال از علم بدیع خارج نشدهایم».(91)
نمونه دیگر در بررسی آرایه افتنان اتفاق افتاده است. سید در آنجا به شعری که به شریف رضی منسوب است، استناد میکند و به بهانه آن شعر بهصورت مفصل توضیح میدهد که چگونه خلیفه بغداد از اینکه سید رضی در این شعر به مدح خلیفه علوی مصر میپردازد، به پدر سید رضی و برادرش سید مرتضی شکایت میکند و آنان نیز از سید رضی خواستهاند که بهصورت مکتوب انتساب این شعر به خودش را نفی کند، اما سید فقط به نفی غیرمکتوب اکتفا و درآخر، خلیفه بغداد او را از مقام نقابت برکنار میکند و کینه او را به دل میگیرد.(92) ذیل آرایه عنوان نیز واقعه افک و نزول آیات مربوطه را استطراداً بررسی کرده است.(93)
دوازدهم. جستارهای تاریخی
پیش از این گفته شد که سید در این کتاب، روش مدرسهای قاعدهمحور را با روش ذوقی متنمحور جمع کرده است. در روش ذوقی، نویسنده باید اطلاع گستردهای از متون ادبی و چند و چون انشای آنها داشته باشد. باید گفت سید در شناخت دقیق متون ادبی و شعری و خطابه و مکاتیب ادبی اطلاعات بسیار گستردهای دارد و یکی از جاذبههای ارزشمند کتاب أنوارالربیع نیز همین است که سید در مناسبتهای مختلف، تاریخ یک نظریه یا تاریخ سروده شدن یک شعر، نوشتهشدن یک متن یا ... را نیز بهطور دقیق تبیین میکند. غالباً تنها در مواردی به ذکر نکات تاریخی میپردازد که پیشینیانش دچار اشتباه شده باشند و او درصدد تصحیح اشتباهاتشان است. این نکته موجب شده است کتاب از تکرار، بیهودهنویسی و تقلید خالی شود.
برای نمونه، وقتی آرایه الهزل المراد به الجد را بررسی میکند، میگوید کسی که برای اولین بار این آرایه را در اشعار خود بهکار برد، امرؤالقیس بود.(94) نمونه دیگر، دقت او در آرایه ابهام است. در آنجا نیز سید ابتدا شعر معروفِ:
بارك الله للحسن وللبوران فی الختن یابن هارون قد ظَفَرتَ ولکن ببنت من؟
را بهعنوان شاهدی برای آرایه ابهام ذکر کرده، ولی پس از آن توضیح داده است که بسیاری از بدیعنگاران، سراینده این شعر را نمیشناسند و آن را بهصورت مبهم به بعض الشعرا نسبت میدهند، سپس خودش با استناد به وفیات الأعیان و دیگر منابع معتبر، این شعر را به محمدبن حازم نسبت داده است.(95) سید در ادامه درباره ویژگیهای روحی و شخصی محمدبن حازم، محل ولادت و وفات او و برخی وقایع زندگی او نکات ارزشمندی را توضیح میدهد و شعرهای دیگری از او را که در شناخت تاریخ حیاتش مؤثر است بیان میکند و در نهایت نیز مینویسد: «نکات جالب زیادی در زندگی شاعر وجود دارد که به همین مقدار باید اکتفا کرد».(96)
ب) ویژگیها و اوصاف مرتبط با مسائل علم بدیع
چنانکه گذشت، بخشی از ویژگیها و اوصاف کتاب أنوارالربیع بهطور مستقیم به مسائل علم بدیع مرتبط میشود که البته از جهاتی میتواند از ویژگیها و اوصاف دسته اول مهمتر و ارزشمندتر باشد. این اوصاف و ویژگیها عبارتاند از:
اول. نوآوری در انواع بدیع
آرایههای دانش بدیع که به آن انواع علم بدیع نیز گفته میشود، اصلیترین مسئله دانش بدیع است. باید توجه کرد که سید در قرن دوازدهم و در نهصد سالگیِ دانشِ بدیع، مشغول نگارش کتابی در این دانش بوده است. گذر نهصد سال از عمر یک دانش، فرصت زیادی را در اختیار دانشمندان پیشین آن دانش قرار میدهد و موجب میشود همه حرفهای ابتکاری را در آن زمان طولانی کشف کنند و چیز قابلتوجهی برای متأخران باقی نگذارند؛ بهعبارت دیگر، گذر چنین زمانی برای گذشتگان فرصتسازی و از متأخران فرصتسوزی میکند. با این حال، نوآوریهای سید در اصلیترین مسئله دانش که همان انواع بدیع است، نوآوریهای قابل ستایشی است که بررسی همهجانبه آن به رساله مستقلی نیاز دارد و در اینجا به نمونههایی از آن اشاره میشود. یکی از آرایهها، دانش بدیع الهزل المراد به الجد است. این آرایه که از کهنترین آرایههای دانش بدیع است، از زمان عبداللهبن معتز (247ق) و جاحظ (255ق) بین بلاغتنگاران مسلمان مورد بحث بوده است(97) و در تمامِ این مدت بدیعنگاران مسلمان آن را بدینمعنا تعریف میکردند که یک شاعر مدح یا ذمی را در قالب هزل جای بدهد،(98) با این حال، سید در تعریف این آرایه این نکته را افزود که نباید این آرایه را در مدح و ذم منحصر کرد، بلکه شاعر هر مقصودی را در قالب هزل جای بدهد از مصادیق این آرایه خواهد بود.(99)
طباق، یکی از آرایههای دانش بدیع است که در آن دو کلمه با معنای متضاد کنار هم قرار میگیرند. سید، بلاغتنگاران پیش از خود را با این چالش روبهرو ساخت که آیا صِرف همنشینی دو کلمه متضاد، سبب زیبایی جمله است؟ سپس خود اقرار کرد که صرف همنشینی دو کلمه متضاد هیچگونه زیبایی ندارد، مگر آنکه این همنشینی با زیبایی بدیعی دیگری مقارن شود و از این مقارنه زیبایی خاصی بهدست بیاید. سید پس از اینکه تعریف آرایه طباق را به این شکل اصلاح میکند، نمونههای فراوانی از آیات قرآن را میآورد و میکوشد نشان دهد که مصادیق چنین تعریفی از طباق در قرآن کریم به وفور یافت میشود.(100) سپس مصادیقی هم از شعر عربی برای آن ذکر میکند.(101) روشن است با قیدی که سید به تعریف طباق افزوده، طباق به آرایه دیگری تبدیل شده است.
تضمین المزدوج، یکی دیگر از آرایههای بدیع است که توسط سید وارد دانش بدیع شده است. منظور سید از تضمین المزدوج این است که در جایی که کلام منثور یا منظوم، خود دارای سجع و قافیه کافی بوده، باز هم شاعر در اثنای بیت یا در اثنای فقره نثر، دو کلمه هموزن را پیدرپی بیاورد. سید برای این آرایه، آیاتی مانند: «لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِيدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ ٭ فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطْتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ»(102) را ذکر کرده است که در اینجا دو آیه با کلمه مبین و یقین سجع خودشان را تشکیل دادهاند، اما با این حال در آیه 22 دو کلمه سبأ و نبأ نیز موسیقی داخلی زیبایی را برای آیه سامان دادهاند.(103)
یکی دیگر از آرایههایی که سید از آثار نقدالشعری وارد دانش بدیع کرده، آرایه ایهامالتوکید است. منظور از این آرایه آن است که در متن، کلمهای تکرار شود که چند معنا دارد و در هر مرتبهای که بهکار رفته، یکی از معانیاش اراده شده، اما ابتدا به گمان مخاطب میآید که برای تکرار و تأکید همان معنای قبل بهکار رفته است. سید برای این آرایه مثالهای قرآنی و غیرقرآنی آورده است.(104)
شجاعة الفصاحة را نیز وارد علم بدیع کرد. سید علیخان این آرایه را از لابهلای آثار سید رضی و استادش ابنجنی اخذ و برای نخستینبار وارد علم بدیع کرده است. وی تصریح میکند که این آرایه پیش از او در هیچیک از کتب بدیع یا بدیعیهها نیامده است.(105)
یکی دیگر از آرایههایی که بلاغیانی چون سکاکی و خطیب قزوینی از آن سخن گفته بودند و در کتابهای بدیع ذکر نشده بود، آرایه الجمع مع التفریق و التقسیم است. سید خود معتقد است که بدیعنگاران بهسبب ذکر آرایه الجمع مع التفریق و آرایه الجمع مع التقسیم، نیازی به ذکر این آرایه احساس نکردهاند و بر این باور بودهاند که نمیتوان این آرایه را در بیت واحدی جای داد. با این حال، سید این آرایه را ذکر کرده و شواهد قرآنی و ادبی برای آن آورده است.(106)
ایجاد گسست بین تشبیه و تشابه، از ابتکارات سید است. از منظر سید، تشبیه در جایی بهکار میرود که گوینده بخواهد در حقیقت یا براساس ادعا، ناقصی را به کاملی ملحق کند، اما اگر نخواهد یکی از طرفین تشبیه را ناقص و دیگری را کامل نشان بدهد، باید بهجای الفاظ تشبیه از الفاظی که تشابه طرفین را میرساند استفاده کند.(107)
دوم. نقد پیشینیان در انواع بدیع
سید در مباحث نظری مربوط به آرایهها، دیدگاههای پیشینیان را نقل و نقد میکند. همین نقدها یکی از ابعاد خلاقیت علمی او در دانش بدیع است. در اینجا به چند مورد از نقدهایی که بر دیدگاههای پیش از خودش وارد کرده، اشاره میشود. در بررسی آرایه مراعات النظیر، ابتدا تعریف پیشینیان را نقل میکند و نشان میدهد این تعریف، مانع اغیار نیست و شامل آرایههای دیگری مانند ائتلاف لفظ با لفظ، ائتلاف لفظ با معنا و ائتلاف معنا با معنا نیز میشود. اشکال دیگر سید این است که شواهدی که برای مراعات النظیر آوردهاند، همان شواهدی است که برای ائتلاف لفظ با لفظ نیز ذکر کردهاند.(108)
نمونه دیگری از نقدهای سید این است که زرکشی پیش از سید، مقابله را به سه قسم نقیضی و نظیری و خلافی تقسیم کرده است.(109) سید به این تقسیم روی خوشی نشان نداد و آن را تقسیمی غریب دانست که کسی جز زرکشی آن را نقل نکرده است.(110) در همینجا به تعریفی که شیخ صفیالدین حلی از مقابله ارائه کرده، اعتراض میکند و توضیح میدهد که شیخ گمان کرده در مقابله، تقابل حتماً باید بین صدر بیت و عجُز بیت باشد؛ درحالیکه ممکن است بین الفاظ صدر نیز مقابله وجود داشته باشد؛ چنانکه ممکن است در بین الفاظ عجُز نیز مقابله روی بدهد. وی در بررسی مراعات نظیر، به تعریفی که پیشینیان ارائه کردهاند ایراد گرفته است. به نظر او این تعریف مانعیت ندارد و برخی آرایههای دیگر نیز درون آن قرار میگیرند.(111)
نمونهای دیگر از نقدهای سید نیز این است که ذیل آرایه رجوع به برخی بزرگان دانش بدیع ایراد گرفته است که چرا این نوع را از انواع آرایه استدراک تلقی کردهاند. سپس خود با بیان تفاوتی واضح کوشیده است، بین این دو آرایه گسست بیفکنَد.(112)
سوم. گسست نظری مصطلحات بدیع از مصطلحات دانشهای دیگر
بهطور کلی، یکی از مشکلات علوم، آمیختهشدن ناروای مصطلحات دانشهای مختلف است. چنین آمیختی گاه بین مصطلحات دانش بدیع و دانش بلاغت و گاه بین مصطلحات دانش بدیع و دانش عروض نیز روی داده است. تسلط عجیبی که سید بر همه علوم ادبی بهویژه بلاغت و عروض داشت، فرصتی برای وی بهوجود آورد تا بتواند آمیخت نابجایی را که بین برخی مصطلحات دانش بدیع و آن دو دانش روی داده بود، از بین ببرد. برای نمونه، سید در آرایه ایداع توضیح میدهد که ایداع، اخذ بخشی از شعر دیگران است که تضمین و رَفْو هم نامیده میشود. سپس در پاسخ به بدیعنگارانی مانند ابنحجه که تضمین را از عیوب شعر دانستهاند، توضیح داده است که این بدیعنگاران تضمین اصطلاحی دانش عروض را با تضمین اصطلاحی دانش بدیع درآمیخته و توجه نکردهاند که تضمین عروضیان که نقیصهای برای شعر شمرده میشود، چیز دیگری است.(113)
یکی دیگر از نمونههای آمیخت مصطلحات را در آرایه تفریع تذکر داده است. تفریع چنانکه سید توضیح داده در دو اصطلاح بهکار میرود؛ یکی اصطلاح بلاغیان است و دیگری مصطلح دانش بدیع، که سید آن را از برخی بدیعنگاران متقدم نقل کرده است.(114)
اصطلاح دیگری که در آن بین بلاغیان و بدیعیان اختلاف وجود داشته و سید آن را عیان کرده، ارداف است. ارداف را ائمه بلاغت با کنایه یکی میدانند، اما ائمه دانش بدیع، آن را چیزی غیر از کنایه معرفی میکنند.(115)
چهارم. گسست بین آرایههای مشابه
یکی از وظایف بدیعنگاران در نگارش کتب بدیع، تبیین انواع بدیع و تفاوت آنها با انواع مشابه است تا خوانندگان انواع بدیع را در هم نیامیزند. هرچند برخی بدیعنگاران پیشین نیز به بیان این تفاوتها توجه داشتهاند، سید در أنوارالربیع اصرار بیشتری بر این امر دارد و در گسست بین آرایههای مشابه، تلاش بیشتری کرده و این تلاشش با توفیق بیشتری قرین شده است. سید چنین گسستهای عالمانهای را درجایجای کتاب خود انجام داده (گسست بین تردید و تعطف، گسست بین تفسیر و ایضاح، گسست بین تکمیل و استتباع و...) که در اینجا به نمونههایی از آنها اشاره میشود. سید در آرایه اسلوب حکیم توضیح میدهد که این آرایه با آرایه القول بالموجب، تشابه بسیار زیادی دارد؛ چندان که گویا هر دو رضیع لبن واحدی هستند،(116) اما در ادامه توضیح داده است که این دو آرایه در غایتشان با یکدیگر متفاوتند؛ زیرا غایت القول بالموجب رد کلام متکلم است، اما غایت اسلوب حکیم این است که مخاطب با سخنی که انتظارش را نمیکشیده مواجه شود.(117)
سید معتقد است بسیاری از بزرگان بلاغت، فرق بین تکمیل و تتمیم را نمیدانند.(118) حتی ابنحجه مثالهایی برای تکمیل آورده که برخی با احتراس(119) و برخی با اعتراض سازگاری دارد.(120) سید فرق واقعی تکمیل و تتمیم را در این میداند که تتمیم برای کاملکردن معنایی میآید که اگر این تکمیل نبود، ناقص میماند، ولی تکمیل صرفاً برای ارتقادادن معنایی میآید و خودش بهتنهایی هم تام بوده است.(121)
در بررسی آرایه استطراد، هرچند به مشابهت این آرایه با آرایه تخلص اشارهای نمیکند،(122) در اثنای بررسی شواهد، بیتی را از حسانبن ثابت نقل میکند و ذیل آن به ابنحجه اعتراض میکند که چرا این بیت را که از شواهد تخلص است، از شواهد استطراد دانسته است؟ سپس با تبیین فرق این دو آرایه توضیح میدهد که در استطراد شاعر حتماً باید از غرض سابق خارج شود و دوباره به آن بازگردد، ولی در تخلص، شاعر از غرض اصلی خود خارج میشود و دیگر به آن بازنمیگردد.(123) سید معتقد است ابنحجه شواهد زیادی را برای استطراد ذکر کرده که معلوم نیست اصلاً شاعر دوباره به غرض اصلی خود بازگشته یا بازنگشته است!(124)
پنجم. نقد و نوآوری در اسامی آرایهها
سید از نامگذاری برخی آرایهها ناراضی بود؛ زیرا بر این باور بود که نامها آشکارا از مسمای خود حکایت نمیکنند. برای همین بود که در برخی موارد، نامهایی را که بر انواع بدیع نهاده شده بود به چالش میکشید و در برخی موارد آنها را تغییر میداد و نام مناسبتری بهجای آنها پیشنهاد میکرد. بسیاری از نام آرایهها از ابتکارات سید است؛ برای مثال آرایه نوادر را سید نامگذاری کرده، درحالیکه پیشینیان آن را به نام الإستغراب میشناختند.(125) آرایه انتها یا حسنالمقطع را سید حسنالختام نامید.(126) آرایه المدح فی معرض الذم را سید چنین نامید، درحالیکه دیگران آن را با نامهایی مانند نفی و جحود و... نامگذاری میکردند.(127) آرایه لزوم ما لایلزم را سید به نام التزام نامگذاری کرد.(128) با این حال، از برخی نامگذاریهایی که مورد مناقشه برخی بدیعنگاران قرار گرفته بود نیز دفاع میکرد؛ برای نمونه در آرایه تشریع، به بررسی لغوی کلمه تشریع میپردازد و نشان میدهد تشریع دو معنای لغوی دارد و معنای اصلاحی آن با یکی از دو معنای لغویاش تناسب دارد. از همین رو، به ابنابیالاصبع اعتراض میکند که چون دومین معنای لغوی کلمه تشریع را نمیدانسته، گمان کرده کلمه تشریع با این آرایه تناسب کافی ندارد و نباید اسم این آرایه تشریع نهاده میشد.(129)
ج) نوآوری در استشهادات
سید در چند جای أنوارالربیع با زبانی فروتنانه این گلایه را از اهالی دانش بدیع دارد که چرا در استشهادات صرفاً به تقلید از یکدیگر اکتفا میکنند، شواهد را تغییر نمیدهند و هرگز درصدد ذکر شواهد جدید برای آرایههای دانش بدیع نبودهاند.(130) روشن است که نوآوری در استشهادات، ثمره اطلاعات شعری و نثری گستردهای است که بررسی کتب بدیعی نشان میدهد کمتر کسی از بدیعنگاران در این اطلاعات به پای سید نمیرسند. گلایه دیگری که سید از استشهادات بدیعنگاران داشت، این بود که بدیعنگاران قبلی در انتخاب اشعار، گزینش ادیبانه نمیکردند و اشعار ضعیف را هم میآوردند. سید برخلاف بدیعنگاران قبلی از سویی میکوشد تا برای هر یک از انواع بدیع شواهد قرآنی و غیرقرآنی جدیدی ارائه شود و از سوی دیگر چنانکه در انتهای آرایه انسجام تصریح کرده است،(131) تصمیم دارد فقط اشعاری را بهعنوان شاهد بیاورد که افزون بر لطافتهای شاعرانه، قوت شعری قابلتوجهی نیز داشته باشند. این خلاقیت سید را در دو حیطه میتوان بررسی کرد؛ یکی استشهادات قرآنی و دیگری استشهادات غیرقرآنی.
اول. نوآوری سید در استشهادات قرآنی
ابتکارات سید در استشهادات قرآنی، ابعاد گوناگونی دارد. یکی از ابتکارات زیبای او در استشهادات قرآنی این است که سید چون معتقد است قرآن در همان زبان نثریاش همه بحور مشهور عروضی را جای داده، برای همه بحرهای مشهور نمونههایی از آیات قرآن را استخراج و ذکر کرده و بدینترتیب مجموعه زیبایی از مثالهای قرآنی برای بحور مشهور عروضی گردآوری کرده است.(132) سید در پایان، وجود نمونههایی از همه بحور عروضی در قرآن کریم را از مصادیق این سخن خداوند متعال میداند که میفرماید: «مافَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ».(133)و(134)
در بررسی آرایه تلمیح، اشارات شاعرانه شاعران به آیات قرآن را با تیزبینی و نکتهسنجی خاصی استخراج کرده و فصل مشبعی را به این تلمیحات قرآنی اختصاص داده است.(135) در بررسی آرایه مذهب کلامی اشاره میکند که قرآن کریم در ارائه استدلالهای اعتقادی خود شیوه سادهگویی در عین اتقان را بهکار گرفته و فصل مشبعی را به شواهد قرآنی این آرایه اختصاص میدهد و میکوشد پس از نقل برخی شواهد قرآنی، خواننده را به این نتیجه برساند که در استدلالهای قرآن سادهگویی اتقانآمیزو زیبایی وجود دارد.(136)
دوم. نوآوری در استشهادات ادبی
اشراف سید بر تاریخ شعر و ادب عربی موجبشده است از تقلید در استشهادات بگریزد و با ذکر شواهد ادبی تازهای برای آرایهها، کتاب خود را به دائرةالمعارفی از شواهد ارزشمند ادبی برای انواع بدیع تبدیل کند؛ برای نمونه، در بررسی آرایه توجیه، معتقد است ادیبان بلیغ حتی با اسمهای عَلَم نیز میتوانند صنعت توجیه را محقق کنند و برای ارائه مثالی در این مورد، این داستان را آورده است که از عالمی پرسیدند در این اختلافات مذهبی به نظر تو خداوند و پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) و علی (علیه السلام) خودشان بر کدام مذهب بودند؟ آن عالم پاسخ داد: «الله مالکی و النبیّ شافعی و علیّ امامی».(137)
سید ذیل آرایه ابهام، شعری را نقل میکند و صرفاً با تکیه بر دادههای دانش نحو اثبات میکند که این شعر از آنجا که میتواند بر معنای مدح و معنای ذم دلالت کند، از مصادیق آرایه ابهام است، ولی هیچیک از بدیعنگاران به این شعر استشهاد نکرده است.(138)
یکی از ابعاد نوآوری سید در استشهادات ادبی این است که گاه به اشعار خودش نیز استشهاد میکند.(139) در باب افتنان، اشعاری را از خودش نقل میکند که در آنها افتنان روی داده و آن شعرها را دارای لطایفی میداند که در شعرهای شاعران پیشین دیده نشده است.(140)
یکی از کارهایی که در استشهادات انجام میدهد، ساختن مجموعههای فاخر (کلکسیون)(141) از شواهد بدیعی است که حتی اگر از متن کتاب خارج و بهطور مستقل هم عرضه شوند، باز هم ارزش و جذابیت علمی خود را از دست نمیدهند. یکی از این مجموعهسازیها را ذیل آرایه تلمیح میتوان دید. در اینجا، استشهادات را در چهار فصل تبویب کرده و تلمیح به آیات قرآن را در فصل نخست، تلمیح به روایات را در فصل دوم، تلمیح به اشعار معروف را در فصل سوم و تلمیح به امثال سائر را در فصل چهارم جای داده است. وی با این تنظیم و ابتکار توانسته است فصل پرباری از نمونههای ارزشمند آرایه تلمیح را از خود به یادگار بگذارد.(142) نمونه دیگر، مجموعه ارزشمندی است که از شعر جاهلی تا شعر قرن دوازدهم برای آرایه انسجام گردآوری و به ترتیب تاریخی مرتب کرده است.(143)
سوم. نقد در استشهادات
سید در استشهاداتی که برای آرایههای بدیع میآورد، افزون بر نوآوریها یادشده گاه به نقد استشهادات بلاغتنگاران و بدیعنگاران پیشین نیز میپردازد؛ برای نمونه ذیل آرایه ابهام بر ابنحجه خرده گرفته است که چرا حکایتی را که در آن موارد بهکار رفته، برای آرایه ابهام مثال زده(144) و در جای دیگری بر او خرده میگیرد که چرا در ذیل بیتی از عزالدین موصلی، ادعا کرده است در این بیت آرایه ابهام بهکار رفته، درحالیکه خبری از آرایه ابهام در این شعر وجود ندارد.(145)
ذیل آرایه تشریع، به ابنابیالاصبع که سوره الرحمان را از مصادیق آرایه تشریع قلمداد کرده، خورده میگیرد که به جای سوره الرحمان، باید به آیه 12 سوره طلاق استشهاد کرد.(146) ذیل آرایه استثنا، بیت بدیعیه ابنحجه را نقل و به او اعتراض کرده است که «إلا مرکب از إن ولا» را با «إلا استثنا» در آمیخته و شعری را که فاقد استثنا است بهعنوان استثنا معرفی میکند.(147)
در جایی دیگر، ضمن اینکه به جلالت و منزلت سکاکی اعتراف کرده، بر این باور است که او شعری از جریر را درست معنا نکرده است.(148) در جایی دیگر، بسیاری از بدیعنگاران را با تعبیر «من تشبّث بعلم البدیع» یاد کرده و آنان را مورد اعتراض قرار میدهد که چرا نمونههایی از آرایه اغراق و آرایه غلو را بین مثالهای آرایه تبلیغ ذکر کردهاند.(149) در بررسی آرایه استطراد از منازعه ابنابیالحدید و ابناثیر یاد کرده است. ابنابیالحدید شعر طاهر جزری را که ابناثیر بر استطراد حمل کرده، نقل میکند و در اعتراض به ابناثیر نوشته که در این شعر آرایه استطراد وجود ندارد. سید سخن ابنابیالحدید را نقل و آن را رد کرده است.(150)
بخش دوم: دیدگاههای سید در دانش معانی
دیدگاههای سید علیخان در دانش معانی را میتوان در دو بخش پیگرفت: یکی دیدگاههایی که درباره کلیت دانش معانی و مبانی آن و دیگری دیدگاههایی که در مسائل دانش معانی ابراز کرده است.
الف) نوآوریهای سید در مبانی و کلیات دانش معانی
پارهای از نوآوریهای سید علیخان که به مسئلههای دانش معانی ارتباط ندارد و به مبانی یا کلیات این دانش اختصاص دارد، در سه عنوان قابل دستهبندی است:
اول . دیدگاه سید در کشاکش مکتب بلاغی ذوقگرا و مکتب بلاغی مدرسهای
تاریخنویسان بلاغت برآناند که دانش بلاغت تا زمان سکاکی بهدست کسانی تدوین و تحقیق میشد که خود صاحب ذوق ادبی و واجد ملکه بلاغت بودند و آثاری که از کسانی مانند جاحظ، شریف رضی و جرجانی بهدست رسیده، نمونههای روشنی از بلاغتنگاری ذوقگرایان است. مورخان دانش بلاغت معتقدند از روزگار سکاکی، بلاغتنگاران هرچند با قواعد و ضوابط بلاغی آشنا بودهاند، خود هیچ بهرهای از ملکه بلاغت نبرده بودند. این بیبهرهبودگی در کتب بلاغی آنان نیز اثر نهاده و موجب شده آثار بلاغی آنان به وضوح فاقد بسیاری از ویژگیهای کتب بلاغیان متقدم شود.(151)
اگر ویژگی مدرسه ذوقگرای پیشاسکاکی را رویگردانی از ضوابط و ویژگی مدرسه ضابطهگرای پساسکاکی را رویگردانی از ذوق ادبی بدانیم، سید را در این منازعه به هیچیک از دو طرف نمیتوان ملحق کرد؛ زیرا سید از محاسن و ظرفیتهای هر دو گروه بهره جسته و با تلفیق این دو سبک، سبک نوینی را پیریزی کرده است.
برای اینکه میزان موفقیت و کارآمدی مکتب تلفیقی سید را درک کنیم، باید به این نکته توجه داشت که دو مکتب پیشین هریک در کنار محاسنی که داشتند، مشکلاتی نیز داشتند. به هر حال مسائل و مشکلات دانش بلاغت بر دوگونه هستند؛ برخی آنها مشکلات ذهنی هستند که بدون تأملات نظری و ارائه استدلالهای خردپسند قابل حلکردن نیست و برخی دیگر نیز مشکلاتی عینی هستند که جز با استقرای کافی در زبان ادبی (شعر و خطابه و...) و درستیآزمایی استقرایی قابل حل نخواهد بود.
انحصار مدرسه ذوقگرای پیشاسکاکی در استقرائات زبانی و ادبی و انحصار مدرسه ضابطهگرای پساسکاکی در روش تحلیلهای عینی موجب شده بود هریک در حل برخی مشکلات دانش بدیع ناکارآمد شوند. توجه به وجود دو نوع مشکل در این دانش (مشکلات عینی و مشکلات ذهنی)، این گمان را ایجاد میکند که مکتب تلفیقی سید باید در حل مشکلات دانش بدیع کارآمد و موفق عمل کرده باشد. باید گفت جستوجو در کتاب ریاض السالکین این گمان را تأیید میکند؛ چون نشان میدهد سید با تشخیص درست ماهیت مشکلات علمی به درستی درمییابد که در حل کدام مشکل از شیوه ضابطهگرایان و در حل کدام مشکل باید از شیوه ذوقگرایان استفاده کند.
برای نمونه وقتی تعریف المسند الیه و دلالت آن بر حصر را بررسی میکند، با چالش کسانی روبهروست که دلالت این اسلوب بر حصر را نمیپذیرند. او با دقت در ماهیت مسئله درمییابد که برای حل مسئله باید از استدلال ذهنی بهره بجوید. به همین سبب با ارائه برهانی ابتکاری و منطقپسند، ادعای خود را (دلالت تعریف المسند الیه بر حصر) اثبات میکند.(152) چنانکه وقتی میخواهد قاعده ساده انگاشتهشدهای مانند استعمال جمع و اراده مفرد را بررسی کند، به درستی تشخیص میدهد که در اینجا برای اقناع کسانی که در درستی این قاعده شک دارند، باید به سراغ کاربردهای واقعی عرب و اشعار فصیحشان برود. بههمین منظور به سراغ ادبیات فصیح عرب میرود و فهرست قانعکنندهای از کاربردهای عربی را ارائه میدهد و خواننده را قانع میکند که واقعاً در زبان و ادبیات عربی چنین کاربردی بسیار عادی و رایج بوده است.(153)
دوم. دیدگاه سید علیخان درباره تفننگرایی در تفسیر اسلوبهای بلاغی
ساختارهای بلاغی از دو جهت بر متن تأثیر میگذارد: یکی از جهت معناداری و دیگری از جهت زیباشناختی؛ برای مثال وقتی کلمهای بر کلمه دیگر مقدم میشود، هرچند موجب تناسب فواصل نیز میشود، باید حتماً نکته معناشناختی هم در این تقدیم وجود داشته باشد. عبدالقاهر جرجانی تصریح کرده است که نمیشود یک اسلوب را در جایی معنادار انگاشت و در جای دیگری تنها دارای ارزش زیباشناختی دانست و معناداری آن را نادیده گرفت.(154) برای نمونه در آیه مبارک «وَاسْتَغْفِرِ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا»(155) و «وَلَا تُجَادِلْ عَنِ الَّذِينَ يَخْتَانُونَ أَنْفُسَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ مَنْ كَانَ خَوَّانًا أَثِيمًا»(156) کلمه خوان بر کلمه اثیم مقدم شده تا آیه 107 به کلمه اثیم ختم شود و از این طریق با آیه 106 که به کلمه رحیم ختم شود و تناسب آوایی بیابد. سرگرمشدن به این جنبه آوایی و زیباشناختی، ابوحیان را از جنبه معناشناختی این تقدیم غافل نکرده، چنانکه وی توضیح داده است خوان بر اثیم مقدم شده تا اشارهای به این نکته باشد که از باب تقدیم سبب بر مسبب این خوّانبودن است که سببِ اثیمشدن میشود.(157)
مفسران فریقین در عرصه متن فهمی به این قاعده در حد کافی پایبند نبودهاند؛ چندانکه برای هر مفسر بیش از یکبار پیش آمده است که جنبه زیباشناختی یک اسلوب قرآنی را تبیین کرده و با نفی جنبه معناشناختی آن، ادعا کند این اسلوب بهخاطر تفنن در کلام تغییر کرده است.
با این حال، سید علیخان، هم در بُعد نظری و هم در تفسیر صحیفه سجادیه مراقب است که از بیمعنا انگاشتن اسلوبهای قرآن یا صحیفه سجادیه اجتناب کند. در بُعد عملی که در جایجای تفسیر صحیفه سجادیه(علیه السلام) به این قانون پایبند بوده و همواره در کنار ابعاد زیباشناختی، ابعاد معناشناختی را نیز بررسی کرده است، اما در بُعد نظری، سید وقتی به مناسبتی در شرح صحیفه به بررسی واقعه تمرد ابلیس پرداخته و آیات مرتبط با آن را آورده، با این پرسش مواجه شده است که چرا قرآن کریم داستان مهلت خواستن ابلیس و مهلت دادن پروردگار را در سه سوره قرآن کریم (اعراف و حجر و ص) با اسلوبهای زبانی یکسانی بیان نکرده، بلکه با سه اسلوب زبانی متفاوت بیان کرده و در پاسخ نوشته است:
با اینکه مهلتخواهی آن ملعون فقط یک بار و با یک عبارت انجام شده و مهلتدادن خداوند سبحان نیز فقط یک بار و با یک عبارت روی داده، خدای سبحان وقتی در سه جای قرآن مهلتخواهی و مهلتدادن خود را نقل میکند از بیان سخن ابلیس و پاسخ خود از اسلوبهای یکسانی بهره نجسته است، تا از سویی تفنن در کلام را رعایت کند (بعد زیباشناختی) و از سوی دیگر اشاره کند هر اسلوبی از نظر معنایی در نظم قرآن کریم مقامی دارد که با مقام دیگر سازگار نیست.(158)
سوم. تکرار و فصاحت کلام
باید گفت بلاغت و فصاحت در مقدمه دانش بلاغت بررسی میشود. یکی از مسائلی که در این مقدمه مطرح میشود این است که تکرار چه اثری در فصاحت کلام دارد؟ حقیقت آن است که تکرار یکی از ترفندهای زبانی است که در تاریخ زیباشناسی اسلامی مورد مناقشات گستردهای قرار گرفته است. گروهی آن را در کلام ناروا دانسته و گروهی از ارزش زیباشناختی برخی انواع آن دفاع کردهاند.(159) یکی از تکرارهای صحیفه سجادیه که سید علیخان مدنی از زیبایی آن دفاع کرده، تکرار فا در صحیفه سجادیه است:
«إِلَهِی هَدَیتَنِی فَلَهَوْتُ، وَوَعَظْتَ فَقَسَوْتُ، وَأَبْلَیتَ الْجَمِیلَ فَعَصَیتُ، ثُم عَرَفْتُ مَا أَصْدَرْتَ إِذْ عَرفْتَنِیه فَاسْتَغْفَرْتُ فَأَقَلْت، فَعُدْتُ فَسَتَرْتَ، فَلَكَ إِلَهِی الْحَمْدُ».(160)«وَ أَسْتَقِیلُكَ عَثَرَاتِی، وَأَتَنَصلُ إِلَیكَ مِنْ ذُنُوبِی التِی قَدْ أَوْبَقَتْنِی، وَأَحَاطَتْ بیفَأَهْلَكَتْنِی، مِنْهَا فَرَرْتُ إِلَیكَ رَبّ تَائِباً فَتُبْ عَلَیّ، مُتَعَوذاً فَأَعِذْنِی، مُسْتَجِیراً فَلَا تَخْذُلْنِی، سَائِلًا فَلَا تَحْرِمْنِی مُعْتَصِماً فَلَا تُسْلِمْنِی، دَاعِیاً فَلَا تَرُدنِی خَائِباً».(161)
برخلاف آنچه در آثار بلاغی متأخر دیده میشود، سید در دیدگاه بلاغی خود بر این باور است که تکرار میتواند آرایهای بسیار لطیف و اسلوبی زیبا در ادب عربی باشد. او که برخلاف بلاغتنویسان پس از سکاکی، تابع چشم و گوش بسته مکتب مدرسهای و قاعدهگرا نیست، در اینجا میکوشد با استناد به اشعار عربی از زیبایی و بلاغت متن صحیفه دفاع کند. وی میگوید نمونهای از تکرار زیبایی آفرین حرف فاء در شعر عربی، همین شعر شَنفَری است که میگوید:
بعینی ما أمسَت فَبَاتت فَأصبَحَت فَقَضَت أمُوراً فَاستَقَلت فَوَلَت
سپس مینویسد: نمونه بهتری از تکرار زیباییآفرین حرف فاء نیز در این شعر تِلِمْسَانی بهکار رفته است که میگوید:
قف واستمع راحما أخبارا من قتلوا فمات فی حبهم لم یبلغ الغرضا
ى فحب فرام الوصل فامتنعوا فسام صبرا فأعیا نیله فقضى
در پایان نیز نقل میکند که از ابنفرحون پرسیدند: آیا در قرآن شش فای متوالی، آنگونه که در شعر تِلمسانی بهکار رفته است، سراغ داری؟ گفت: آری! و آیات 19 تا 26 سوره قلم را مثال زد، دوباره پرسیدند: آیا باز هم سراغ داری؟ گفت: آری! و این آیات را از سوره شمس تلاوت کرد: «فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْيَاهَا ٭ فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاهَا ٭ وَلَا(162)يَخَافُ عُقْبَاهَا».(163)
این نگاه سید علیخان به تکرار، نگاهی است که نسبت به کتب بلاغی پس از سکاکی کاملاً نوآروانه و نسبت به دیدگاههای فراموششده بلاغتنگاران متقدم، احیاگرانه است.
ب. نوآوریهای سید در معناداری اسلوبها
معناداری بسیاری از اسلوبهای زبانی در دانش بلاغت واکاوی شده است، اما با این حال اسلوبهای دیگری نیز وجود دارد که ممکن است در کلام بلیغ بر معانی ثانویه دلالت کنند و بلاغیان از آن بحث نکرده باشند. یکی از ابعاد خلاقیت علمی سید معناکاوی چنین اسلوبهایی است. در اینجا، نمونههایی از این خلاقیت سید بررسی میشود:
اول. تعدید به مثابه یکی از مواضع فصل
دانشوران دانش بلاغت یکی از مباحث دانش بلاغت را به بررسی فصل و وصل اختصاص دادهاند. درباره فصل و وصل از اینکه ترکیبها بهوسیله واو عاطفه به یکدیگر عطف بشوند یا نشوند بحث میشود. بلاغیان مواضعی را که جمله باید از جمله پیشین فصل شود (به آن عطف نشود) در پنج موضع منحصر کردهاند که عبارتاند از:
- وقتی بین دو جمله رابطه کمال اتصال برقرار باشد؛
- وقتی بین دو جمله رابطه کمال انقطاع برقرار باشد؛
- وقتی بین دو جمله رابطه شبه کمال اتصال برقرار باشد؛
- وقتی بین دو جمله رابطه شبه کمال انقطاع برقرار باشد؛
- وقتی دو جمله متوسط بین دو کمال باشند، اما مانعی وجود داشته باشد که از عطفشدن آنها جلوگیری کند.(164)
در صحیفه سجادیه آمده است:
«أَنی أشهَدُ أنكَ أنتَ اللهُ الذی لا إِله إِلا أنتَ قائِمٌ بِالقِسْطِ عَدْلٌ فی الحُكْمِ رَوفٌ بِالعِبادِ مالِكُ المُلْكِ رَحیمٌ بِالخَلْق».(165)
در این فقره از دعای امام سجاد(علیه السلام)، تعابیر «قائم بالقسط»، «عدلٌ فی الحکم»، «رووفٌ بالعباد»، «مالِكُ المُلْك» و «رَحیمٌ بِالخَلْق» بر اساس قواعد دانش بلاغت میتوانند، بلکه بایسته است، به یکدیگر عطف شوند، اما با این حال از یکدیگر فصل شدهاند. سید در شرح این دعا معتقد است امام سجاد(علیه السلام) در اینجا چون در مقام شمارش (تعدید) صفات الهی بودهاند، این صفات را از یکدیگر فصل کردهاند تا شمارش محقق شود.(166)
با این توضیح سید، روشن است که از منظر وی یکی از مواضع فصل، همین مقام تعدید و شمارش است. چنین گونهای از فصل در آیات آغازین سوره الرحمن نیز روی داده است. در آنجا نیز خداوند برای کلمه الرحمن که مبتدا است، چند خبر آورده و بدون اینکه خبرها را به یکدیگر عطف کند فرموده است: «الرَّحْمَنُ ٭ عَلَّمَ الْقُرْآنَ ٭ خَلَقَ الْإِنْسَانَ ٭ عَلَّمَهُ الْبَيَانَ».(167) این فصل در حالی روی داده که براساس دادههای دانش بلاغت در اینجا جملههای «عَلَّمَ الْقُرْآنَ»، «خَلَقَ الْإِنْسَانَ» و «عَلَّمَهُ الْبَيَانَ» باید به یکدیگر عطف میشدند، ذیل این آیات، زمخشری نیز توضیح داده که فصل بهخاطر مقام تعدید روی داده است.(168)
نمونهای دیگر از توجه سید به نظریه فصل در مقام تعدید در شرح دعای عرفه روی داده است. در دعای روز عرفه نیز آمده است:
«بِحَق مَنِ انْتَجَبْتَ مِنْ خَلْقِكَ، وَبِمَنِ اصْطَفَیتَهُ لِنَفْسِكَ، بِحَق مَنِ اخْتَرْتَ مِنْ بَرِیتِكَ، وَمَنِ اجْتَبَیتَ لِشَأْنِكَ، بِحَق مَنْ وَصَلْتَ طَاعَتَهُ بِطَاعَتِكَ، وَمَنْ جَعَلْتَ مَعْصِیتَهُ كَمَعْصِیتِكَ، بِحَق مَنْ قَرَنْتَ مُوَالاتَهُ بِمُوَالاتِكَ، وَمَنْ نُطْتَ مُعَادَاتَهُ بِمُعَادَاتِكَ تَغَمدْنِی فِی یوْمِی هَذَا بِمَا تَتَغَمدُ بِهِ مَنْ جَارَ إِلَیكَ مُتَنَصلًا، و..».(169) در این فراز، خداوند چهار مرتبه قسم داده شده است. این قسمهای چهارگانه با اینکه از نظر قواعد دانش بلاغت میتوانستند، بلکه باید به یکدیگر عطف شوند، عطف نشدهاند. سید در شرح این دعا نیز این احتمال را مطرح کرده است که امام(علیه السلام) در مقام تعدید بوده و میخواستهاند، قسمهای خود را شمارش کنند.(170)
نکتهای که در اینجا وجود دارد این است که سید برای اثبات این ادعا که در مقام تعدید نباید معدودات را به یکدیگر عطف کرد. افزون بر آیات آغازین سوره مبارک الرحمن، به ابیاتی از قصیدهای استناد کرده که در آن ابیات نیز شاعر وقتی میخواهد خداوند را قسم بدهد، قسمهایش را از یکدیگر فصل کرده است. سید هرچند در ریاض السالکین، شاعرِ این شعر را معرفی نکرده، در سلافة العصر همین ابیات را در معرفی قاضی جمالالدین وراز مكی آورده و به او نسبت داده است.(171) این نیز نمونهای از همان شیوه ذوقگرای سید علیخان است که در مباحث بلاغی، استناد به اشعار واقعی عرب را در اولویت میداند و میکوشد از طریق استناد به آن، ادعاهای بلاغی خود را اثبات کند. البته تعدید و اثری که در فصل میگذارد، پیش از سید توسط زمخشری بیان شده و از این جهت این گزاره را نمیتوان از ابتکارات سید دانست، اما به هر حال باید انصاف داد که در کتب بلاغی و بدیعی هیچ خبری از این قاعده وجود ندارد و از این نظر ممکن است سید را نسبت به بلاغتنگاران داری نوعی خلاقیت نسبی دانست.
دوم. آوردن صیغه جمع
بررسی احوال اجزای کلام (مسند، مسند إلیه و اجزای دیگر کلام) از نظر ذکر و حذف، تعریف و تنکیر و... و مطابقت آن با مقتضای حال و دلالت بر معانی ثانویه از مسائل دانش بلاغت است. بلاغیان برخی حالتهای اجزای کلام را بررسی نکردهاند. برای مثال، اجزای کلام همانطور که گاه معرفه و گاه نکره میشوند (و از این نظر باید معناداری و میزان مطابقت آن با مقتضای حال بررسی شود)، گاه هم ممکن است جمع یا مفرد شوند و از این نظر نیز آبستن معنای ثانویه و مطابق با مقتضای حال خواهند شد. بنابراین، اجزای جمله را از نظر مفرد یا جمعبودن نیز باید بررسی و معنای ثانویه آن را استخراج کرد.
سید در بررسی متن صحیفه سجادیه، گاه از کاربرد معنادار کلمهای که بهصورت مفرد یا جمع بهکار رفته، به وجد آمده و کوشیده است خواننده شرح خود را در این وجد و نشاط سهیم کند. در اینجا به نمونههایی از این کوشش سید اشاره میشود:
در دعای ختم قرآن درباره قرآن کریم آمده است: «وَ لا تَنَالُ أَیدِی الْهَلَكَاتِ مَنْ تَعَلقَ بِعُرْوَةِ عِصْمَتِه».(172) سید در شرح این عبارت وقتی به کلمه هلکات میرسد، مینویسد: «اینکه کلمه هلکات با صیغه جمع بهکار رفته بهخاطر آن است که بتواند بر گونههای گوناگونی از هلاک دلالت کند، چه هلاک گونههای متعددی دارد و همانطور که بر موت و عدم اطلاق میشود، بر عذاب و ترس و فقر نیز اطلاق میشود».(173) سید چنین تحلیلی را درباره کلمه ربّ العالمین نیز ارائه داده است. در شرح این تعبیر نیز نوشته است: «اینکه در این تعبیر کلمه العالمین بهصورت جمع بهکار رفته، بهخاطر آن است که نشان دهد ربوبیت حضرت حق محدودیت ندارد و شامل همه اجناس میشود».(174)
سوم. فعل مضارع منفی و معنای استمرار
مفهوم استمرار و ادات و اسلوبهایی که بر آن دلالت میکنند، یکی از مسائل مهم علم معانی است. سید بهعنوان فهمنده متن در فهم استمرار، ذکاوت عجیبی دارد. در پارهای موارد مانند فراز پانزدهم دعای عرفه، استمرار در عبارت وجود دارد، ولی بسیار دیریاب است. با این حال، چنین استمرار دیریابی هم از تیررس فهم سید دور نمانده است.(175) در پارهای دیگر استمرار را نه بهعنوان مدولول مطابقی کلام، بلکه بهعنوان غرض از یک قید مورد فهم قرار میدهد.(176)
در نظام زبانی سید، یکی از ادات استمرار، کان است که بر استمرار خبر برای اسم دلالت میکند(177) و یکی دیگر از ادات استمرار، إذا است. هرچند مشهور نحویان، معنای اصلی و غالبی اذا را ظرف زمان مستقبل میدانند،(178) محققانی مانند رضیالدین استرآبادی دریافتهاند که این کلمه گاه بهمعنای استمرار نیز بهکار میرود.(179) سید نیز این مبنا را پذیرفته و در مباحث نظری دانش نحو از آن سخن رانده است.(180) افزون بر این، در ریاض السالکین نیز در قالب تنبیهی از آن یاد کرده و در فهم متن صیحفه نیز از آن بهره جسته است.(181)
اینکه فعل مضارع به همراه قرینه، استمرار را میفهماند، قاعدهای است که سید نیز با تکیه بر استدلالی که از رضیالدین استرآبادی(182) نقل کرده، آن را مفروض انگاشته(183) و در جایجای کتاب ریاض السالکین به این قاعده استناد کرده است.(184) پیداست که فعل مضارع بر استمرار دلالت دارد، اما در دلالت ترکیب ادات نفی با فعل مضارع بر استمرار نفی یا نفی استمرار، بین اهالی ادب اختلاف وجود دارد. برخی مانند ابنیعقوب مغربی، این ترکیب را دارای معنای ثابتی نمیدانند و معتقدند مضارع منفی گاه بهمعنای نفی استمرار و گاه به استمرار نفی بهکار میرود.(185)
برخی مفسران ذیل آیه «لَا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ أَنْ يُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ»،(186) ظاهراً تعبیر «لَا يَسْتَأْذِنُكَ» را دال بر نفی استمرار دانستهاند و مینویسند: عادت (استمراری) مؤمنان این نیست که برای جهاد از تو اجازه بگیرند.(187) این مفسران، ظاهراً از همین دیدگاه پیروی کردهاند. هرچند برخی مفسران نیز برداشت خود را بهگونه دیگری صورتبندی کرده و نشان دادهاند که از این دیدگاه پیروی نمیکنند.(188)
سید در این مسئله دیدگاه روشنی دارد. وی در جایجای دعاهای امام سجاد(علیه السلام) با مضارع منفی برخورد کرده و در همه موارد، آن را بر استمرار نفی حمل میکند. همچنین از نظر ضابطهای نیز با تعابیری چون «کما تقرر فی محله» تأکید کرده است که دلالت فعل مضارع منفی بر استمرار نفی امر روشنی است که در جای خود اثبات شده است.(189) هرچند نگارنده اثر ادبی حاوی این مطلب را نیافت، اما روشن است که دیدگاه سید دیدگاهی اختصاصی و در برابر دیدگاه مغربی، نوآوری قلمداد میشود.
چهارم. بلاغت سبک دعا
ادبپژوهانِ اهل تسنن، سخن زیبا را بهمنظوم و منثور و سخنان منثور را نیز به خطابه، رساله و مناظره تقسیم کردهاند. حقیقت این است که پس از طلوع اسلام میان خاندان پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) گونه دیگری از نثر نیز درخشید و اوج گرفت که باید آن را سبک دعا و مناجات نامید. در اسلوب دعا ویژگیهایی مانند کیستی مخاطب و بلندمرتبگی او، داشتن صفاتی که توصیف و تبیین آن با کلمات معمولی و زبان موجود گاه امکانپذیر نیست و خصوصیت گوینده که در برابر مقام مخاطب بسیار مقامش بسیار ناچیز بلکه کالعدم است، همه و همه دست بهدست میدهند و موجب میشوند سبک جدیدی از گفتار شکل بگیرد.
هرچند در دانش بلاغت موجود، مبحثی به نام سبک دعا وجود ندارد، موضوع علم معانی که همان بررسی ترکیبهای بلیغ از نظر مطابقت با مقتضای حال و دلالت بر معنای ثانویه است،(190) ایجاب میکند سنخ این مسئله (بلاغت سبک دعا) نیز از مسائل دانش معانی باشد، اما از آن مسائلی است که تا کنون در دانش بلاغت جدی گرفته نشده است. بنابراین، نکاتی را که سید درباره بلاغت دعا مطرح کرده از سویی با توجه به موضوع دانش معانی باید متعلق به دانش معانی دانست و از سوی دیگر با توجه به اینکه هنوز در دانش معانی به بحث گذاشته نشده، باید از ابتکارات سید بهشمار آورد.
جستوجو در سخنان پراکنده و ازهمگسستهای که سید در کتاب ریاض به میان آورده، نشان میدهد او دریافته که دعا، سبک ویژهای از گفتار است و بلاغت خاصی دارد. جمع کردن سخنان پراکنده سید و ساختار بخشیدن به آنها میتواند مبحث بسیار مهمی را با عنوان «بلاغة الدعاء از منظر سید علیخان مدنی» سامان بدهد. در این مقاله به برخی یافتههای سید اشاره میشود:
یک. معنای خاص حذف حرف ندا
در متن دعاهای امام سجاد(علیه السلام) اسم جلاله «الله» یا دیگر اسمای الهی گاه با حرف «یا» و گاه بدون حرف «یا» مورد ندا قرار میگیرد. سید معتقد است در جاهایی که حضرت سجاد(علیه السلام) حرف ندا را حذف کردهاند، پیش از این حذف، مقدماتی آمده که با ذکر آن مقدمات، احساس نزدیکی و تقرب بیشتری به حضرت حق بهوجود میآید. همین احساس نزدیکی سبب شده است که خود را از ذکر حرف «یا» بینیاز ببیند.(191) این نکته در زیباشناختی و معناشناختی حذف حرف ندا، نکته تازهای است.
- نداهای معترضه در سبک دعا
برخی دعاهای امام سجاد(علیه السلام) با ندا و برخی دیگر از دعاها بدون ندا شروع میشود، ولی پس از چند کلمه ناگهان یک شبه جمله ندایی بهصورت جمله معترضه در وسط متن قرار میگیرد؛ برای مثال، در برخی دعاها آمده است:
«وَ قَدْ نَزَلَ بی یا رَب مَا قَدْ تَكَأدَنِی ثِقْلُهُ.... وَافْتَحْ لِی یا رَبّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِك».(192)
«قَدْ عَلِمْتَ، یا إِلَهِی، مَا نَالَنِی مِنْ فُلَانِبن فُلَان».(193)
«فَبِفَضْلِكَ، اللهُمَ فَأَغْنِنِی، وَبِعَظَمَتِكَ فَانْعَشْنِی».(194)
«وَ اخْصُصِ اللهُمَ وَالِدَی بِالْكَرَامَةِ لَدَیكَ، وَالصلَاةِ مِنْك».(195)
«وَ اجْعَلْنِی اللهُمَ أَجْزِی بِالْإِحْسَانِ مُسِیئَهُمْ».(196)
سید در شرح و بررسی معناداری اینگونه از نداهای معترضه به نتایج ابتکاری خاصی دستیافته است؛ بهطور کلی، او معتقد است وسط قرار دادن ندا از سویی موجب ابراز خضوع و تضرع و ابتهال در برابر خداوند متعال میشود(197) که خود از عوامل اجابت دعاست(198) و از سوی دیگر، نشانه مبالغه در تضرع برای جلب رحمت و عطوفت الهی (استعطاف)(199) است.
- انتخاب رب برای ندا
یکی از اسمای الهی که در دعاهای حضرت سجاد(علیه السلام) با فراوانی بسیار بالایی بهکار گرفته شده، کلمه «ربّ» است. سید بر آن است واژه ربّ، چون بر معنای ربوبیت دلالت دارد و از سویی ربوبیت نیز بهطور کامل مبتنی بر رعایت مصالح شخص مربوب است، دعاکننده، کلیدواژه رب را آن هم بهصورت مضاف به خودشان (ربی) در نداهای خود با فراوانی نسبتاً بالایی بهکار برده است، تا اوج تضرع خود را برساند و دعا را به اجابت نزدیک کند.(200) توجه به این نکته که حتی کمیت واژگان بهکاررفته در سبک دعا نیز موجب میشود که دعا با مقتضای حالِ مخاطب، مطابق شود و بر معنای ثانویه خاصی دلالت کند، نشانه خلاقیت ذهنی سید و از ابتکارات بلاغی ایشان است.
دو. فائده ذکر نعمتهای الهی
بلاغیان، اغراض اصلی جمله خبری را در «فائدة الخبر» و «لازم فائدة الخبر» منحصر میبینند و اغراض غیراصلی را نیز بسیار زیاد میدانند. گونهای از جُملهها که در بسیاری از دعاهای امام سجاد(علیه السلام) فراوانی زیادی دارد، جملاتی است که نعمتهای الهی را ذکر میکند. سید با الهام از اینکه براساس دادههای دانش بلاغت هر جمله خبری باید غرضی داشته باشد، موارد گوناگونی از اینگونه جملهها را بررسی کرده و نتیجه گرفته است که در اینگونه جملهها، غرض متکلم این است که نعمتهای الهی را برشمارد و از آن سخن بگوید؛(201) چون سخن گفتن از نعمتهای پروردگار از جلوههای شکر نعمت است؛ «وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ».(202)
سه. بزرگنماییکردن گناه در سبک دعا
یکی از بیانات پرکاربرد امام سجاد(علیه السلام)، اقرار به گناه و توبیخ خود بهخاطر آن است. اینکه آموزه عصمت با این اقرارها چه نسبتی دارد، هرچند مسئلهای مهم و از دغدغههای کلامی سید علیخان در ریاض السالکین است،(203) به مسئله این تحقیق ارتباطی ندارد. باید گفت که امام(علیه السلام) از این اقرارها آن هم با این درجه از مبالغه و بزرگنمایی، غرضی بلاغی داشتهاند. سید در بررسی بلاغی اسلوب دعا معتقد است برجستهسازی و مبالغه در اقرار به گناه از سبب پذیرش توبه است و امام سجاد(علیه السلام) در جایجای صحیفه سجادیه با گرایش به این سبک بر آن است تا توبهای مقبول را ارائه دهند.(204)
چهار. حمد الهی با قالبی غیر از فعل ماضی در سبک دعا
حمد الهی در هیچجای صحیفه سجادیه با فعل ماضی بیان نشده، بلکه با جملههای اسمیه یا فعلهای مضارع بیان شده است. فعل ماضی بر انجام کاری در زمان گذشته و پایانیافتن آن دلالت دارد. سید، ذیل یکی از حمدهایی که با فعل مضارع بیان شده آورده است: احتراز از فعل ماضی در اینجا بهخاطر این است که گمان نشود حضرت از حمد الهی فارغ شدهاند.(205) این سخن سید در سبکشناسی دعا سخنی بسیار مهم و الهام گرفته از این است که امام سجاد(علیه السلام) در دعاهای خود از خداوند خواسته است که حمد او را حمدی دائمی قرار بدهد «وَ اجْعَلْ ... حَمْدِی لَكَ فِی كُل حَالات».(206)
پنج. مقام دعا و مقتضاشناسی بلاغی آن
دانش بلاغت درصدد بررسی مقامهای مختلف و مقتضای آنهاست. از آنجا که کتب بلاغیِ رایج را عالمان اهل تسنن، که با سبک دعاهای اهلبیت(علیهم السلام) فاصله داشتند، تدوین کردهاند، و مقتضاهای بلاغی آن را مورد کاوش قرار ندادهاند. سید از طریق مداومت بر دعاهای صحیفه سجادیه به انس عجیبی با مقام دعا و مقتضاهای بلاغی آن دستیافته و سرمایه جدیدی برای دانشوران دانش بلاغت پدید آورده است. وی از این یافته ابتکاری خود بهصورت مستقل و متمرکز سخن به میان نیاورده، اما جستوجو در کتاب ریاض السالکین، نشانههای خوبی را از این دستاورد ارزشمند سید بهدست میدهد.
برای مثال، مقام دعا در دیدگاه سید، مقامی است که در آن، توبهکنندهای که قبلاً از فرمانهای موجود بسیار عظیمی سرپیچی میکرده، حالا در برابر او قرار گرفته است. در چنین مقامی، توبهکننده نباید گناهکار بودن خود را بهصورت اجمالی و با تعابیر کوتاهی مانند عصیتك بیان کند، بلکه باید گناه خود را با بیانی شایسته و درخورِ مقام دعا و با تفخیم و تهویل و اطناب و تفصیل بیان کند.(207) همچنین در این مقام، یکی از مهمترین غرضهای دعاکننده این است که تصویری از سیمای عبودیت را نشان دهد.(208)
بخش سوم: نوآوریهای سید علیخان مدنی در دانش بیان
ترکیبهایی که در زبان بهکار گرفته میشوند از نظر روشنی دلالت یا ابهام در دلالت، شدت و ضعف دارند. از منظر سکاکی دانش بیان برای بررسی همین خفا و وضوح دلالتها وضع شده و چون خفا و وضوح فقط در دلالتهای غیرمطابقی قابل تصور بود و دلالتهای غیرمطابقی هم فقط در مجاز و کنایه وجود داشت، سکاکی این دانش را به دو بخش اصلی مجاز (مرسل و استعاره) و کنایه تقسیم کرد. سپس تشبیه نیز بهعنوان یک باب مقدماتی به آن افزوده شد تا باعث سهولت درک استعاره شود. بنابراین، مباحث دانش بیان در سه بخش تشبیه، مجاز (مرسل و استعاره) و کنایه منحصر شده است.
سید در بررسی متن صحیفه سجادیه(علیه السلام) به بررسی تشبیهها، مجازها، استعارهها و کنایههایی که حضرت بهکار گرفتهاند پرداخته و تحلیلهای بسیار دقیقی از آنها ارائه داده است. آشنایان با فنون ادب بهخوبی میدانند بررسی نظری مباحثی مانند استعاره هرچند بسیار دشوار است، دشواری آن هرگز به پای دشواری مقام تطبیق و کاربست قواعد نمیرسد. یافتن استعاره در متون ادبی و تحلیل آن، بخش بسیار دشواری از فرایند متنفهمی است که تنها کسانی در اجرای آن موفق میشوند که حظ کاملی از مباحث نظری دانش بلاغت و تجربه وافری از ممارست در متون ادبی و شعری اندوخته باشند. تحلیلهایی که سید از تشبیهها، مجازها و کنایههای صحیفه سجادیه(علیه السلام) ارائه میدهد، شاهدی بر توان و مهارت او در دانش بیان است.
الف) مهارت در تحلیل مجازهای دومرحلهای (المجاز بمرتبتین)
یکی از دشواریهای زبان این است که گاه در یک کلمه دو بار مجاز روی میدهد. این پدیده که در دانش بیان به نام سَبک المجاز من المجاز یا المجاز بمرتبین مشهور است،(209) یکی از دشوارترین مراحل تحلیل مجاز و کنایه است. چنانکه یکی از محققان معاصر(210) مینویسد، بلاغیان از این نوع مجاز بهصورت مستقل در دانش بیان سخن نگفتهاند و بهصورت استطرادی از آن بحث کردهاند. همین امر سبب شده است مسائل مهمی از این نوع مجاز بررسی نشده باقی بماند. این موضوع هرچند در دانش بلاغت بهطور جدی بررسی نشده، در دانش اصول موافقان و مخالفانی دارد.(211) سید را در این نزاع باید میان طرفداران سبک المجاز من المجاز جای داد.
تجربه زبانی بسیار عمیقی که سید از ظرافتهای لغوی و شعری و بلاغی دارد، به او امکان داده است دشوارترین مجازهای دومرحلهای را به سادهترین بیانها تبیین و توانایی و مهارت شگفتآوری را از خود به نمایش بگذارد. یکی از این موارد، تحلیل سید از کلمه نظر است. سید معتقد است این کلمه را باید نگاه کردن، معنا کرد، اما از آنجا که وقتی کسی به کسی التفات دارد، نگاه چشمی بیشتری به او میکند، ابتدا کلمه نظر بهصورت کنایی در معنای اعتنا و التفاتی که با نگاه چشمی همراه باشد، بهکار رفت. بهتدریج کاربرد این کنایه گسترش یافت بهگونهای که هرگونه التفات و اعتنا به چیزهایی که قابلنظرکردن هستند، را شامل شد؛ حتی اگر این التفات و اعتنا با نظر فعلی همراه نباشد (مرحله اول). در مرحله دوم، این کلمه از معنای مجازی اولش فاصله گرفت و در معنای التفات به مفاهیمی که قابل نظرکردن نیستند نیز بهصورت مجازی بهکار گرفته شد (مرحله دوم).(212)
ب) دیدگاه سید در تشبیه بلیغ و استعاره
استعاره آنقدر با تشبیه قرابت دارد که برخی بلاغیان آن را مولود آمیزش تشبیه و مجاز دانستهاند.(213) در برخی تشبیهها، ادات و وجه شبه هر دو حذف میشوند و تنها طرفین تشبیه باقی میمانند. از دیرباز یکی از اختلافات دانشیان بلاغت این بوده است که این نوع از تشبیه را تشبیه بلیغ بدانند یا استعاره؟ جارالله زمخشری را میگوید محققان دانش بلاغت این تشبیه را تشبیه بلیغ میدانند و آن را استعاره قلمداد نمیکنند.(214) شاید یکی از این محققان مدنظر زمخشری، همان عبدالقاهر جرجانی باشد که در اسرار البلاغة به این دیدگاه گراییده(215) و خلاصه سخن او را هم سید در ریاض نقل کرده است.(216) با این حال، برخی تعریفهایی که برای استعاره ارائه شده، بهگونهای است که استعاره را نیز شامل بر این نوع تشبیه میداند.(217)
سید این مسئله را چند بار در ریاض السالکین طرح کرده،(218) ولی تنها در یکی از آنها دیدگاه خاص خودش را بهصورت شفاف مطرح میکند. وی در این منازعه، دیدگاه سومی را انتخاب کرده که پیش از وی توسط برخی بلاغیان دیگر نیز با تبیینی دیگر مطرح شده بود. او معتقد است وقتی دو طرف یک تشبیه در عبارت ذکر شده باشند، لزوماً به این معنا نیست که دیگر نتوانیم آن را استعاره بدانیم؛ چون در برخی تعابیر معنا و مراد گوینده بهگونهای است که باید حرف تشبیه را در تقدیر گرفت و آن را تشبیه قلمداد کرد، اما در برخی دیگر، قرائن بهگونهای است که نمیتوان حرف تشبیه در تقدیر گرفت و ازاینرو باید آن را استعاره دانست.(219)
ج) دیدگاه سید در قرینه استعاره مکنیه
در دعای وداع با ماه مبارک رمضان آمده است: «أنتَ الذی فَتَحتَ لِعِبادِكَ بَاباً إلَى عَفوِكَ وَسَمّیتَه التوبَة».(220) از دیدگاه سید در این عبارت، دو استعاره وجود دارد: نخست آنکه حضرت عفو الهی را به خانهای تشبیه و مشبهٌ به (خانه) را حذف کرده و فقط مشبه (عفو) را باقی گذاشته و استعاره مکنیه پدید آورده است. دوم آنکه سبب دست یافتن به عفو (توبه) را هم به دری تشبیه کرده که بهوسیله آن میتوان بهخانه دست یافت. آنگاه مشبه (سبب دستیابی به عفو) را حذف کرده و مشبهٌ به (باب) را باقی گذاشته و استعاره مصرحه پدید آورده است.
مشکلی که در این تحلیل سید وجود دارد این است که در اینجا استعاره دوم که استعارهای تحقیقیه است، خود قرینه استعاره مکنیه نخست شده است، درحالیکه بلاغیان تصریح کردهاند که قرینه استعاره مکنیه باید یک استعاره تخییلیه باشد. سید در رویارویی با این مشکل مینویسد: خطیب قزوینی در ایضاح این سخن را گفته(221) و پیروانش نیز از او پیروی کردهاند، اما سخن جارالله زمخشری در کشاف و محققان دیگر این است که استعاره تحقیقیه نیز میتواند قرینه استعاره مکنیه بشود.(222)
پیش از سید نیز کسانی چون سعدالدین تفتازانی سخن ایضاح را زیر سؤال برده بودند، اما لطفی که در مرام سید وجود دارد این است که در اینجا تنها به نقد ذهنی و استدلالی مدرسهای خطیب قزوینی اکتفا نمیکند، بلکه عبارات فراوانی را از متن قرآن کریم و متون عربی اصیل فهرست میکند تا نشان دهد استعاره مکنیهای که قرینهاش یک استعاره تحقیقیه باشد، در ادب قرآنی و غیرقرآنی کاربرد فراوانی داشته است.(223) سید که با تلفیق مدرسه ذوقگرا و مدرسه ضابطهگرا به مکتب جدیدی دستیافته، در اینجا به اقتضای مدرسه تلفیقی خودش با جستار در ادب قرآنی و غیرقرآنی، خوانش جدیدی از این نقد را بر مدرسه خطیب قزوینی وارد کرده که بیسابقه است.
د) جواز استعمال مجازهای جدید
یکی از مسائل مربوط به مجاز این است که کاربرد مجاز، محدود و وابسته به اجازه واضع زبان است؛ آن هم با رعایت همین علاقههایی که در دانش بلاغت ذکر شده است. کاربران زبان، مادامی که ذوق سلیم و مقتضای عرف را رعایت کنند، میتوانند به سلیقه خودشان هم برای یک کمله مجازآفرینی کنند. برخی محققان معتقدند مجازآفرینی در اختیار کاربران زبان نیست. لازمه چنین سخنی آن است که خلاقیت در آفرینش مجازهای جدید محدود شود یا به صفر برسد. سید هرچند بهصورت صریح وارد این نزاع نشده، از تحلیلهایی که در مجازهای امام سجاد(علیه السلام) دارد معلوم میشود معتقد است کاربران زبان، اگر از چارچوب ذوق سلیم و رعایت عرف خارج نشوند، میتوانند مجازهای جدیدی برای یک کلمه خلق کنند.
یکی از این مجازهایی که سید آنها را براساس نظریه آزادی کاربران زبان تحلیل کرده، مجاز در کلمه ریح است. کلمه «ریح» در این دعای امام سجاد(علیه السلام) بهکار رفته است:
«أللهُم صَلّ عَلَى مُحَمدٍ وَآلِهِ، وَحَلّنِی بِحِلْیةِ الصالِحِینَ، وَأَلْبِسْنِی زِینَةَ الْمُتقِینَ، فِی بَسْطِ الْعَدْلِ، ...، وَحُسْنِ السیرَةِ، وَسُكُونِ الریحِ و..». ریح در زبان عربی بهمعنای باد است، اما در زبان هنری عرب، این کلمه استعاره رایجی برای دولت و شوکت و قدرت است؛(224) از همینرو، وزیدن بادِ یک شخص «هَبت ریحُ فلانٍ» کنایه از اوجگرفتن دولتش و نفوذیافتن امرش شمرده میشود و فرو نشستن باد یک شخص «سَكَنَت ریحُ فلانٍ» نیز در ادبیات عرب، کنایه از فروریختن شوکت و عظمت او و پایانیافتن ایام عزت و دوران دولتش شمرده میشود. در قرآن کریم هم رفتن باد مسلمانان «تَذْهَبَ رِیحُكُم»(225) معنای زوال قدرت آنان را میدهد.(226) از همین باب، شاعری گفته است:
إذا هَبت ریاحُكَ فأغتَنِمهَا فَعُقبَى كل خافِقَه سُكونٌ و لا تبخل إذَا أیسَرتَ یوماً فما تدرى السكون متى تكون؟
بهعبارت دیگر، عادت هنری عرب این است که قدرت و شوکت را بهصورت باد به تصویر بکشد، اما از دیدگاه سید، امام(علیه السلام) با ابتکار و خلاقیتی چشمگیر، باد را بهخاطر شتابناک وزیدن و سبکپا بودنش، استعارهای برای شتاب و سبکی و عدم وقار قرار دادهاند؛ ازاینرو، سید علیخان در سخن امام(علیه السلام)، فرونشستنِ باد (سکون الریح) را کنایه از وقار و متانت دانسته است.(227) چنین تحلیلی از عبارت سکون الریح، نشانه آن است که سید کاربرد مجاز و کنایه را توقیفی و وابسته به کاربردهای کلیشهای عرب نمیدانسته است.
نتیجهگیری
دانستیم که سید علیخان مدنی توانسته است کتاب أنوارالربیع فی علمالبدیع را با اوصاف و ویژگیهای زیر تألیف کند، چندانکه اجتماع این اوصاف و ویژگیها در یک اثر، موجب مرجعیت کتاب برای دانش بلاغت و بدیع شده است. اهم این ویژگیها و اوصاف عبارتاند از:
جمع بین مدرسه ذوقگرا و مدرسه قاعدهگرا، تبدیل کتاب به دائرةالمعارفی از مسائل مرتبط با دانش بدیع، نقد دیدگاههای پیشینیان در آرایههای بدیع، نوآوری در آرایههای بدیع، نوآوری و نقد در استشهادات ادبی، ارتقای کمی و کیفی شواهد، تهیه مجموعههای ارزشمند و فاخر از شواهد ادبی، گسست بین آرایههای مشابه و نوآوری و نقد در اسامی آرایهها.
از سوی دیگر، معلوم شد که سید علیخان، یکی از علما و ادیبان سرشناس شیعی، نقش مهمی در نوآوریهای ادبی داشته است. وی در کتاب شریف ریاض السالکین در مواجهه با متن فاخر صحیفه سجادیه(علیه السلام)، افزون بر آنکه دادههای دانش بلاغت را به دقت و مهارت بهکار گرفته و کارگاه ارزشمندی از کاربست دادههای بلاغی برای کشف معنای متن را پدید آورده، نوآوریهای بلاغی خود نیز ارائه داده است. از جمله این نوآوریها که در دانش معانی بهدست آمده، میتوان به جمع بین مدرسه ذوقگرا و مدرسه قاعدهگرا، پرهیز از تفننگرایی در تحلیل متون زیبا، پذیرش تکرار بهعنوان یک عنصر زیباییآفرین برای متن، نوآوری در مواضع فصل، نوآوری در معناداری صیغههای جمع و مفرد، نقد دیدگاه قائل به دلالت مضارع منفی بر نفی الاستمرار، نوآوری در توجه به سبک بلاغی دعا و مناجات اشاره کرد. از جمله نوآوریهای سید در دانش بیان نیز افزون بر نوآوریهای موردی در تحلیل استعارهها و کنایهها که نشانه مهارت سید است، میتوان به جانبداری از دیدگاه قائل به جواز به المجاز بمرتبتین، نقد دو دیدگاه موجود در منازعه تشبیه بلیغ و استعاره و دستیابی به دیدگاهی سوم، نقد دیدگاه خطیب قزوینی در باب قرینه استعاره مکنیه و نقد دیدگاه قائل به عدم جواز مجازهای جدید اشاره کرد.(228)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.