نقش عالمان شیعه در دانش «تخریج»
حجتالاسلام والمسلمین عباس محمودی؛ مدرّس و پژوهشگر مرکز تخصصی علوم حدیث حوزه علمیه قم
(abbasmahmoodi@yahoo.com).
مقدمه
حدیث، مهمترین منبع استنباط احکام اسلام، پس از قرآن است. یکی از مهمترین ابزار سنجش اعتبار حدیث که با منبع، سند، متن و محتوا ارتباط دارد، دانش «تخریج» است. با تخریج هر حدیث، میتوان به منابع متعدد، متنها و راههای گوناگون، و نمایههای موضوعی آن دست یافت. عالمان شیعه، در اصول، قواعد و مبانی دانش تخریج، کتابی تألیف نکردهاند، اما با شیوههای گوناگون، به تخریج حدیث پرداختهاند؛ تا جاییکه نگارنده این متن مدعی است، برخی گونههای ناب تخریج که در آثار عالمان شیعی بهچشم میخورد، در آثار اهلسنت کمتر یافت میشود. برای نمونه، عالمان شیعه در گستره تخریج، به منابع شیعی اکتفا نکردهاند و در جایجای آثار خود، به منابع اهلسنت ارجاع دادهاند، درحالیکه این رویه در اهلسنت وجود ندارد.
تاکنون پژوهشی درباره جایگاه و نقش عالمان شیعه در گسترش این دانش، انجام نگرفته است. پژوهش پیشرو، برای اثبات گستردگی نقش عالمان شیعه در دانش تخریج و توسعه بهرهوری از فایدههای آن، نمونههای متعددی از عملکرد دوازده تَن از محدثان شیعه در انواع تخریج را بهترتیب وفات مؤلفان آثار آورده است. اما با توجه به اهمیت و تازگی مباحث و همچنین اختلافیبودن دیدگاهها، ابتدا تخریج را تعریف میکنیم.
الف) مفهومشناسی
1. تخریج در لغت
تخریج در لغت، از باب تفعیل و از ریشه «خ، ر، ج» است. این ریشه در دو اصل معنایی بهکار رفته است. یکی در معنای خارجشدن و آشکارشدن که ضد معنای دخول است(1) و دیگری در معنای اجتماع دو رنگ مختلف در یک شیء است.(2) بنابه اصل معنایی اول، «خَرَجَ، یخْرُجُ، خُرُوجاً و تَخریج»، بهمعنای خارجشدن، بیرونآمدن از مکان یا حالت خود و ظاهرشدن، است. لسان العرب میگوید: «تَخْریجُ الراعیة المَرْتَعَ، یعنی أَن تأْکل بعضَه و تترك بعضه».(3)
راغب در مفردات مینویسد: «خَرَجَ، یخْرُجُ، خُرُوجاً» یعنی از جایش یا حالش بیرون آمد و ظاهر شد. ممکن است این خروج در امور مادی و روزمره مانند خارجشدن از خانه، شهر یا حتی بیرونآوردن لباس بهکار رود؛ چنانکه قرآن کریم میفرماید: «فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا یتَرَقَّبُ»؛(4) (موسی، ترسان و نگران از آنجا بیرون رفت). یا ممکن است خروج در مورد حالات و امور نفسانی باشد؛ مانند: «قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِینَ»؛(5) (فرمود: از آن مقام فرو شو، تو را نرسد که در آن (جایگاه) تکبر نمایی. پس بیرون شو که تو از خوارشدگانی).
نکته دیگر اینکه «إِخْرَاج»، مصدر باب افعال است و آن را درباره اجسام و امور تکوینى که پیدایش آن از افعال خداى تعالى است، بهکار میبرند، مانند: «وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَیئًا»؛(6) (خدا شما را از شکم مادرانتان درحالیکه چیزی نمیدانستید بیرون آورد). ولی تخریج، بیشتر در علوم و صناعات بهکار میرود.
بنابر اصل معنایی دوم، «تَخْرِیج» به زمینی گفته میشود که در بعضی نواحی آن سبزه و علف روییده و بعضی نقاط آن خشک است. بههمینسبب، وقتی کسی بگوید: «مررت على أَرض مُخَرجة»، یعنی عبور کردم از اماکنی که بعضی جاهای آن باران باریده و سبز شده بود و بعضی جاهای آن خشک و سفیدی زمین از بین سبزی علفزارها مشخص بود. همچنین به کسی که مقداری از سفیدی کاغذی را نوشته و مقداری را رها کرده باشد، میگویند: «خَرجَ الغلامُ لَوْحَه تخْریجاً» و از همینباب، منطقهای در راه مکه که زمینی دو رنگ (برخی جاهای آن سفید و برخی سیاه) دارد را «الخَرْجاءُ» نامیدهاند و گوسفندی که نصف آن سفید و نصف دیگرش سیاه باشد را «شاةٌ خَرْجاءُ» میگویند، همچنین اسبی را که شکم و دو پهلوی آن سفید و بقیه اعضایش رنگ دیگری باشد، «فرسٌ أَخْرَجُ» مینامند.(7) بنابراین، مراد از تخریج در دانش حدیث، برگرفته از اصل معنایی اول، بهمعنای خارجشدن، بیرونآمدن از مکان یا حالت خود و ظاهرشدن است.
2. تخریج در اصطلاح
عالمان شیعه، گرچه به تخریج عملی روایات پرداختهاند، اما تعریفی مستقل از تخریج حدیث ارائه نکردهاند. بههمیندلیل، فقط تعاریف موجود اهلسنت بیان میشود. تخریج در اصطلاح محدثان و فقیهان اهلسنت، معنای متفاوتی دارد. ازاینرو، ابتدا تعریفهای فقیهان و اصولیان مطرح میشود، آنگاه دیدگاه محدثان درپی خواهد آمد.
یکم. دیدگاه فقها و اصولیان اهلسنت
واژه تخریج، نزد فقیهان و اصولیان اهلسنت، کاربردهای متفاوتی دارد که در چهار دسته قابلجمع است. تخریج، رسیدن به اصول ائمه حدیث و قواعدی است که به کمک آنها به احکام فقهی دست یافتهاند، یعنی مخرج با تتبع و استقراء در فروع فقهی، به قاعده و اصلی که مورد استناد آن امامِ حدیث بوده، دست مییابد و آن اصل را به او نسبت میدهد. تخریج، یعنی برگرداندن اختلافات فقهی به قواعد اصولی. بهواسطه این تخریج، اسباب اختلاف فقها روشن میشود. این نوع تخریج را تخریج فروع بر اصول مینامند. تخریج بهمعنای استنباط مقید است؛ یعنی بیان رای امامِ حدیث در مسائل جُزئیهای که از او در آن مسئله نصی ایراد نشده است. این مطلب، با ملحقکردن آن مسئله به مشابهات رسیده از او یا داخلکردن این مسئله در یکی از قواعد آن امام، بهدست میآید. معنای غالبی تخریج نزد فقیهان همین است که در مباحث اجتهاد و تقلید بیشترین کاربرد را دارد. تخریج بهمعنای تعلیل یا توجیه آرای نقلشده از ائمه حدیث و بیان مأخذ آنها در آن رأی از طریق استنباط و استخراج علت و اضافه حکم به آن است. این قسم تخریج، را تخریج مناط گویند.(8)
دوم. دیدگاه محدثان اهلسنت
محدثان اهلسنت تعریفهای گوناگونی از تخریج إرائه دادهاند. مجموع این تعاریف را در چهاردسته میتوان جمعبندی کرد؛ مترادف با «اخراج» بهمعنای ابراز و آشکارکردن حدیث، ذکر راویانی است که روایت از طریق آنها به ناقل رسیده. مترادف با کتاب مستخرج.(9) تخریج به این معنا، در کلام برخی محدثان از جمله ابنصلاح بهکار رفته است.(10) بهمعنای بیرونآوردن احادیث از لابهلای کتابهای حدیثی و روایتکردن آنها با سند.(11) این معنا با معنای قبل دو تفاوت دارد؛ اول اینکه در آن معنا، روایات مسندِ یک کتاب حدیثی را با سندی غیر از سند مؤلف آن کتاب میآورد، اما در اینجا ممکن است، روایات مسند نباشند و دیگر آنکه، در معنای قبل، مرتبه حدیث مشخص نمیشود، اما در این تعریف، مرتبه حدیث مشخص است. دلالت و راهنمایی؛ یعنی مصادر اصلی حدیث مشخص و روایت به آنها ارجاع و نسبت داده شود.(12)
با تأمل در سخنان محدثان و تألیفاتی که در زمینه تخریج داشتهاند، درمییابیم که مراد آنها از این معنا، تنها ارجاع و نسبتدادن نیست، بلکه منظور، ارجاع و نسبتی است که با تعیین مرتبه حدیث همراه باشد. که خود به بررسی حال راویان حدیث مربوط است.(13) ازهمینرو، برخی محققان، تخریج را تنها، ذکر طرق روایات نمیدانند، بلکه بیان درجه حدیث از نظر صحت و ضعف را نیز جزئی از معنای تخریج قلمداد کردهاند.(14) معنای شایع و مشهور بین محدثان اهلسنت، همین معنای اخیر است و غالب آنها مخصوصاً متأخران، لفظ تخریج را در این معنا استعمال کردهاند.
سوم. دیدگاه علمای شیعه
عالمان شیعه هم در آثار خود، از واژه تخریج و مشتقات آن استفاده کردهاند. برای مثال، شیخ صدوق در موارد گوناگونی پس از ذکر روایتی مینویسد: «وَ قَدْ أَخْرَجْتُ هَذَا الْحَدِیثَ مُسْنَداً فِی کتَابِ الْمَعَارِجِ»،(15)«وَ قَدْ أَخْرَجْتُ هَذَا الْحَدِیثَ مُسْنَداً فِی کتَابِ الْفَوَائِدِ»،(16)«وَ قَدْ أَخْرَجْتُ هَذِهِ الْأَخْبَارَ مُسْنَدَةً مَعَ مَا رَوَیتُ فِی مَعْنَاهَا فِی کتَابِ فَضَائِلِ الصلَاةِ»،(17) و... .
سید مرتضی هم از لفظ تخریج استفاده کرده است. وی میگوید: احادیث دارای ظاهر نادرست و مخالف حق بر دو قسماند. گونهای از آنها دارای تأویلی قریب و به دور از تکلف است، این قسم از احادیث جایز است صادق باشند و مراد از آنها معنایی باشد که تخریج میکنیم و قسم دوم، احادیثی هستند که تخریج و تأویل آنها با دشواری و تکلف امکانپذیر است؛ بهگونهایکه از حد فصاحت و بلکه سداد خارج میشوند که دراینصورت بر کذب آنها قطع میکنیم.(18) وی در جایی دیگر لغت تخریج را چنین بهکار میبرد: «هذا التخریج الذی خرّجه الخصوم». این استنباطی است که مخالفان کردهاند.(19)
جعفربن محمدبن قولویه در مقدمه کتاب کاملالزیارات مینویسد: «و لا أخرجت فیه حدیثاً روی عن الشذاذ من الرجال یؤثر ذلك عنهم عن المذکورین غیرالمعروفین بالروایة المشهورین بالحدیث و العلم و سمّیته کتاب کاملالزیارات».(20) شیخ حرّ عاملی در کتاب خود از لفظ أخرجه استفاده میکند. وی پس از ذکر روایت پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) در مورد عمار «تقتلك الفئة الباغیة» مینویسد: «أخرجه مسلم».(21) همچنین پس از نقل روایتی از پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) که میفرماید: «فاطمة بضعة منّی، یریبنی ما رابها، و یؤذینی ما آذاها». مینویسد: «أخرجه الترمذی و صحّحه».(22)
میرداماد، بین معنای تخریج و اخراج تفاوت قائلشده است. وی تخریج حدیث را نقل موضع حاجت از یک حدیث، و اخراج حدیث را نقل تمام حدیث میداند. همچنین معتقد است که تخریج حدیث بهمعنای نقل موارد متفقعلیه حدیث است که دارای سند صحیحتر و متن محکمترند، اما اخراج حدیث بهمعنای نقل حدیث از مرجع حدیث بههرشکل است.(23)
چهارم. تعریف برگزیده
بهنظر نگارنده، تخریج عبارت است از: «تلاش برای یافتن حدیث از مصادر اصلی و ازدیاد مصادر مناسب برای حدیث». با توجه به هدف تخریج که تعیین رتبه اعتبار روایات است، باید گفت تخریج راهی برای غلبه بر آسیبهای حدیث، شناسایی حدیث درست از نادرست و سنجش اعتبار حدیث است. پس، در تعریفی جامع میتوان گفت: «دانش تخریج، قواعدی است که بهوسیله آن، دستیابی به متن اصلی حدیث، شناخت راههای نقل حدیث، منابع حدیث، اسناد حدیث، متون و مضامین مشابه ممکن میشود».
ب) عملکرد عالمان شیعه در تخریج حدیث
عالمان شیعه، در اصول، قواعد و مبانی دانش تخریج، کتابی مستقل تألیف نکردهاند، اما با شیوههای گوناگون به تخریج احادیث پرداختهاند. سند، تنها راه سنجش اعتبار روایات نزد قدمای شیعه نیست، بلکه ایشان از همه قرائن بهره میبردند. بههمیندلیل، با هدف گسترش فایدههای تخریج در اعتبارسنجی روایات، فایده و آثار تخریج را به سند محدود نکردند و کوشیدند آثار تخریج در اعتبار منبع، متن، موضوع و محتوای حدیث را نشان دهند. در این بخش از پژوهش، با بیان نمونههایی از تخریج عالمان شیعه، به تبیین موضوع میپردازیم:
1. برقی (280ق)
احمدبن محمدبن خالد برقى، از راویان حدیث و از فقهاى بزرگ شیعه در قرن سوم قمری است. او در روستای «برقرود» از توابع شهر قم بهدنیا آمد و در سال 274 یا 280ق رحلت کرد. مشهورترین اثر او کتاب المحاسن است. برقی، روایات متعددی را تخریج کرده است. وی پس از نقل حدیث اصل، احادیث متابع و شاهد(24) آن را هم آورده است. برای نمونه پس از ذکر روایتی با سند «عَنْهُ عَنْ عُثْمَانَبن عِیسَى عَنْ ابیسَعِیدٍ عَنْ ابیحَمْزَةَ قَالَ: کنا عِنْدَ ابیعَبْدِاللّه(علیه السلام) جَمَاعَةً فَدَعَا بِطَعَامٍ..»، سند دیگری نیز برای آن إرائه میدهد؛ «وَ رَوَاهُ عَنْ محمدبن عَلِی عَنْ عِیسَىبن هِشَامٍ عَنْ ابیخَالِدٍ الْقَماطِ عَنْ ابیحَمْزَةَ مِثْلَهُ».(25) در سند اصل، ابیسعید از ابیحمزه نقل میکند و در سند متابع، ابیخالد از ابیحمزه نقل کرده است. برقی با آوردن کلمه «مِثْلَهُ» نشان داده به تطبیق متن هم توجه داشته است؛ یعنی با تخریج حدیث، متون متعدد آن نیز در دسترس قرار میگیرد. دقتهای وی در متون، زمانی مشخص میشود که به گزارشهای ایشان در اختلاف نسخهها نیز توجه شود. برای نمونه، هنگامی که روایتی را با متن «قَالَ کفَى بِالْمَرْءِ إِثْماً» میآورد، بهدنبال آن سند و متن دیگری ارائه میدهد و در پایان میگوید: «مِثْلَهُ إِلاّ أَنّهُ قَالَ إِثْمٌ بِالْمَرْءِ».(26)
در ذیل روایت دیگری که با سند «عَنْهُ عَنِ الْقَاسِمِبن یحْیى عَنْ جَدهِ الْحَسَنِبن رَاشِدٍ عَنْ محمدبن مُسْلِمٍ عَنْ ابیعَبْدِاللّه(علیه السلام) قَالَ: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام)... » نقل کرده، ذیل آن چنین آورده است: «وَ رَوَاهُ بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَنِ الْأَصَم عَنْ حَرِیزٍ عَنْ محمدبن مُسْلِمٍ مِثْلَهُ». سند اصل، نقل حسنبن راشد از محمدبن مسلم است، اما در سند متابع، حریز از محمدبن مسلم نقل کرده است. برقی سند روایتی را چنین آورده است. «بَعْضُ مَنْ رَوَى عَنْ ابیعَبْدِاللّه(علیه السلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُاللّه(صلی الله علیه واله وسلم)... ».(27) درپی آن، دو سند دیگر إرائه میدهد: «عَنْهُ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنِ الْأَصَم عَنْ شُعَیبٍ عَنْ ابیبَصِیرٍ عَنْ ابیعَبْدِاللّه(علیه السلام) مِثْلَهُ و رَوَاهُ الْحَجالُ عَنْ شُعَیبٍ عَنْ ابیبَصِیرٍ عَنْ ابیعَبْدِاللّه(علیه السلام) مِثْلَهُ» یکی از فایدههای این تخریج، مشخصشدن راوی حدیث از امام(علیه السلام) است که در روایت اصل با لفظ «مَنْ رَوَى» آمده است.(28)
2. صفار (290ق)
محمدبن حسنبن فروخ صفار از علماى شیعه امامیه و صحابى امام حسن عسکرى(علیه السلام) در سال 290ق از دنیا رفت. مهمترین اثر باقیمانده از وی، بصائرالدرجات است. یکى از ویژگىهاى کتاب این است که مؤلف آن، همه اسناد روایات خود را بهطور کامل ذکر میکند. او به شیوههای گوناگون، به تخریج حدیث پرداخته است. روایت «حَدّثَنَا احمدبن محمد عَنْ عَلِیبن حَدِیدٍ عَنْ جَمِیلِبن دَراجٍ، قَالَ: رَوَى غَیرُ وَاحِدٍ مِنْ أَصْحَابِنَا، قَالَ: لَا تَتَکلّمُوا فِی الْإِمَامِ... ».(29) را در یک صفحه بعد با سندی متفاوت اینگونه آورده است: «حَدّثَنَا احمدبن محمد عَنْ عَلِیبن حَدِیدٍ عَنْ مَنْصُورِبن یونُسَ رَوَاهُ عَنْ غَیرِ وَاحِدٍ مِنْ أَصْحَابِنَا، قَالَ: لَا تَتَکلّمُوا فِی الْإِمَامِ..».(30)
راوی مشترک در این دو سند، علیبن حدید است که در سند اول، علیبن حدید از جمیلبن دراج و در سند دوم، از منصوربن یونس نقل میکند. همچنین، وقتی حدیثی را با سند «حَدّثَنَا عِمْرَانُبن مُوسَى عَنْ ایوببن نُوحٍ عَنْ عَبْدِالسلَامِبن سَالِمٍ عَنِ الْحُسَینِ عَنْ یونُسَبن ظَبْیانَ عَنْ ابیعَبْدِاللّه(علیه السلام) قَالَ: إِنّ الْإِمَامَ... »؛(31) نقل میکند با تخریج، سند دومی برای آن یافته و چنین گزارش میکند: «حدّثَنَا عَلِیبن خَالِدٍ عَنْ ایوببن نُوحٍ مِثْلَهُ». در سند اول، عمرانبن موسی از ایوببن نوح و در سند دوم، علیبن خالد از ایوب نقل کرده است. مقایسه این دو نمونه تخریج، یعنی در مثال اول، یک نفر روایتی را از دو نفر نقل کرده، ولی در مثال دوم، دو نفر، روایت یک نفر را نقل کردهاند.
3. کلینی (329ق)
محمدبن یعقوب کلینى، از برجستهترین علماى شیعه در نیمه دوم قرن سوم و آغاز قرن چهارم هجرى است. معروفترین اثر او کتاب الکافی است. کلینی در کتاب خود، روشهای تخریجی متعددی را بهکار برده است.
حیلوله در اسناد، آوردن لفظ «عِّدةُ من أصحابنا»، جمعآوری روایات هر موضوع ذیل یک باب و اطلاق عنوان واحد بر آن، از جمله روشهای تخریجی ایشان است. گاهی، روایتی را با سند نقل کرده، سپس در همان باب یا بابی دیگر با سندی متفاوت، آورده است.
علامه مجلسی درباره تکرارهای کلینی مینویسد: «و قد مرّ بعینه سنداً و متناً... و کأنّه أعاده لإختلاف النسخ فی ذلك و هو بعید، و لعلّه کان على السهو، و ما هنا کأنّه أظهر فی الموضعین».(32) ظاهراً علامه مجلسی نظریه سهو را میپسندد. این مطلب گرچه از یکمنظر ممکن است صحیح باشد، ولی در برخی موارد، پذیرش آن آسان نیست؛ زیرا نمیتوان پذیرفت کلینی، که بر تلخیص کتاب خود تأکید فراوانی داشته، چنین سهوی را مرتکب شود و یک روایت را دوبار در یک صفحه تکرار کند. بنابراین، باید گفت وی از تکرار، هدف دیگری داشته است. میتوان گفت کلینی با تخریج حدیث توانسته راههای گوناگون آن را بهدست آورد. در یک سند آمده است: «عِدّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ احمدبن محمد، عَنْ عُثْمَانَبن عِیسى، عَنْ مِهْرَانَبن محمد، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِاللّه(علیه السلام) یقُولُ: «إِنّ الْمَیتَ إِذَا مَاتَ... ».(33) همین روایت در یک صفحه بعد، بهشیوهای دیگر بیانشده است. اگر تکرار از سهو بود، حدیث، با همان سند تکرار میشد، درحالیکه در بسیاری موارد، اسناد روایات تکراری، متفاوت است. سند روایت دوم چنین است: «محمدبن یحْیى، عَنْ محمدبن الْحُسَینِ، عَنْ عُثْمَانَبن عِیسى، عَنْ مِهْرَانَبن محمد، قَالَ: «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِاللّه(علیه السلام) یقُولُ:... ».(34) کلینی با این تکرار، نشانداده که فقط احمدبن محمد این حدیث را از عثمانبن عیسى نقل نکرده، بلکه محمدبن الحسین، هم آن را از عثمان نقل کرده است. استفاده از عبارت «عِدّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا»، روشی دیگر در تخریجهای کلینی است. وی پس از نقل روایتی با سند «محمدبن الْحَسَنِ، عَنْ سَهْلِبن زِیادٍ، عَنْ عَلِیبن أَسْبَاطٍ، عَنِ ابنبُکیرٍ، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِاللّه(علیه السلام)... ».(35) به کمک تخریج توانسته چند سند دیگر برای آن ارائه دهد، ضمن اینکه لفظ «مِثْلَهُ» به یکسانی متن اشاره دارد.
آوردن واو حیلوله، یکی دیگر از راههایی است که کلینی برای نشاندادن تخریج از آن بهره برده است. برای نمونه: «عَلِیُّبن إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ و عَنْ احمدبن محمدبن خَالِدٍ عَنِ النوْفَلِیِّ عَنِ السکونِیِّ عَنْ ابیعَبْدِاللّه(علیه السلام) قَالَ: قَالَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام)... »؛(36) یعنی احمدبن محمد در نقل از نوفلی تنها نیست و با ابراهیمبن هاشم مشارکت دارد.
4. نعمانی (342ق)
محمدبن ابراهیم نعمانی، از محدثان بزرگ شیعه در قرن چهارم هجری قمری است. یکی از آثار حدیثی معروف این محدث که تاکنون باقیمانده کتاب الغیبة است. این کتاب در سال 342ق، در اوایل غیبت کبرى، در شهر حلب، بهنگارش درآمد. نمونههای فراوانی از تخریج حدیث در این کتاب یافت میشود که به برخی نمونههای آن اشاره میکنیم. نعمانی پس از ذکر روایتی با سند «حَدّثَنَا محمدبن هَمامٍ بِإِسْنَادٍ لَهُ عَنْ عَبْدِاللّهبن عَطَاء الْمَکی، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِیجَعْفَرٍ(علیه السلام): إِنّ شِیعَتَك بِالْعِرَاقِ... »،(37) به تخریج آن میپردازد و سند دیگری را از کلینی چنین ارائه میدهد: «حَدّثَنَا محمدبن یعْقُوبَ الْکلَینِی، قَالَ: حَدثَنَا الْحُسَینُبن محمد و غَیرُهُ عَنْ جَعْفَرِبن محمد عَنْ عَلِیبن الْعَباسِبن عَامِرٍ عَنْ مُوسَىبن هِلَالٍ الْکنْدِی عَنْ عَبْدِاللّهبن عَطَاءٍ الْمَکی عَنْ ابیجَعْفَرٍ(علیه السلام) و ذَکرَ مِثْلَهُ». ایشان با عبارت «ذَکرَ مِثْلَهُ» نشان میدهد که به تخریج و تطبیق متن توجه داشته است.
نعمانی پس از نقل روایتی با سند خود، به ارائه طریق دیگری از کلینی میپردازد، و میگوید: «ذَکرَ نَحْوَهُ أَوْ مِثْلَهُ»، این عبارت که شک وی نسبت به یکسانی کامل دو متن یا شباهت نسبی آن را بیان میکند، دقت و امانتداری وی نسبت به احادیث را میرساند. ایشان پس از نقل حدیث دیگری با طریق خود، آن را از کلینی هم آورده و آنگاه به مقایسه دقیق متن میپردازد و اختلاف نسخه خود با کلینی را چنین گزارش میکند: «... و ذَکرَ مِثْلَهُ إِلاّ أَنّهُ قَالَ فِی حَدِیثِهِ و لَیغِیبَنّ سِنِینَ مِنْ دَهْرِکمْ... ». درحالیکه در نسخه خودش چنین آمده است: «... و اللّه لَیغِیبَنّ سَبْتاً مِنْ دَهْرِکمْ... ».(38) وی گاهی برای نشاندادن یکسانی کامل نسخهها از عبارت «وَ ذَکرَ مِثْلَهُ بِلَفْظِهِ»، استفاده کرده است.(39)
5. ابنقولویه (367ق)
جعفربن محمدبن قولویه قمى، از برجستهترین راویان شیعه در قرن چهارم هجرى (م 367ق) است. وى تألیفات گوناگونی دارد. مشهورترین اثر وى کاملالزیارات است. بهنظر میرسد در میان قدما، ابنقولویه، بیشترین تخریج احادیث را انجام داده است؛ بهگونهایکه در سرتاسر کتاب کامل الزیارات گونهای از تخریج بهچشم میخورد.
وی پس از نقل روایتی با سند «حَدّثَنِی محمدبن عَبْدِاللّهبن جَعْفَرٍ الْحِمْیرِی، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَلِیبن محمدبن سَالِمٍ، عَنْ محمدبن خَالِدٍ، عَنْ عَبْدِاللّهبن حَمادٍ الْبَصْرِی، عَنْ عَبْدِاللّهبن عَبْدِالرحْمَنِ الْأَصَم، قَالَ: حَدّثَنَا مُعَاذٌ عَنْ أَبَانٍ، قَالَ: سَمِعْتُهُ یقُولُ: قَالَ ابوعَبْدِاللّه(علیه السلام): مَنْ أَتَى قَبْرَ ابیعَبْدِاللّه(علیه السلام)... ». سند دیگری را چنین ارائه میدهد: «وَ حَدّثَنِی بِذَلِك محمدبن هَمامِبن سُهَیلٍ رَحِمَهُ اللّه، عَنْ جَعْفَرِبن محمدبن مَالِك، عَنْ محمدبن إِسْمَاعِیلَ، عَنْ عَبْدِاللّهبن حَمادٍ، عَنْ عَبْدِاللّهبن عَبْدِالرحْمَنِ الْأَصَم، عَنْ مُعَاذٍ، عَنْ أَبَانٍ عَنْ ابیعَبْدِاللّه(علیه السلام) مِثْلَهُ».(40) ابنقولویه پس از نقل روایتی با سند «حَدّثَنِی ابی، عَنْ سَعْدِبن عَبْدِاللّه، عَنْ احمدبن محمدبن عِیسَى، عَنِ الْحُسَینِبن سَعِیدٍ، عَنْ عُثْمَانَبن عِیسَى، عَنِ الْمُعَلّىبن ابیشِهَابٍ، عَنْ ابیعَبْدِاللّه(علیه السلام) قَالَ: قَالَ الْحُسَینُبن عَلِی(علیه السلام): لِرَسُولِ اللّه(صلی الله علیه واله وسلم) یا أَبَتَاهْ... ». سند دیگری را نیز آورده است. ضمن اینکه با آوردن عبارت «مِثْلَهُ» به یکسانی متن اشاره دارد. «حَدّثَنِی أبی رَحِمَهُ اللّه، عَنِ الْحُسَینِبن الْحَسَنِبن أَبَانٍ، عَنِ الْحُسَینِبن سَعِیدٍ، بِإِسْنَادِهِ مِثْلَهُ».(41) در سند اصلی، احمدبن محمدبن عیسی از حسینبن سعید و در سند متابع، حسینبن حسنبن ابان، از او نقل کرده است. در سند دوم، یک واسطه کمتر شده است.(42)
6. شیخ صدوق (381ق)
محمدبن علىبن حسینبن بابویه قمى، مشهور به شیخ صدوق، در سال 305ق، در شهرقم دیده به جهان گشود و در سال 381ق وفات یافت. وی آثار حدیثی متعددی دارد که میتوان به من لایحضرهالفقیه، کمالالدین و تمامالنعمة، الخصال، معانیالأخبار، عیون أخبارالرضا(علیه السلام) و الأمالی اشاره کرد. شیخ صدوق در کتابهای خود، تخریجهای گوناگونی دارد.
وی پس از نقل روایتی در الخصال، به تخریج آن پرداخته و سند دیگری برای آن ارائه داده است؛ ضمن اینکه به تطبیق متون پرداخته و پس از نقل چندکلمه از اول متن، با آوردن عبارت «ذَکرَ الْحَدِیثَ مِثْلَهُ سَوَاءً» به یکسانی متن اشاره کرده است. «حَدّثَنَا محمدبن الْحَسَنِبن احمدبن الْوَلِیدِ رَضِی اللّه عَنْهُ، قَالَ: حَدّثَنَا محمدبن الْحَسَنِ الصفارُ، قَالَ: حَدّثَنَا احمدبن محمدبن عِیسَى، قَالَ: حَدّثَنَا احمدبن محمدبن ابینَصْرٍ الْبَزَنْطِی، عَنْ أَبَانِبن عُثْمَانَ، عَنْ کثِیرٍ النواءِ، عَنْ ابیعَبْدِاللّه(علیه السلام)، قَالَ: إِنّ نُوحاً(علیه السلام) رَکبَ السفِینَةَ اوّل یوْمٍ مِنْ رَجَبٍ... »؛ در سند دوم آمده است: «حَدّثَنَا محمدبن الْحَسَنِ رَضِی اللّه عَنْهُ، قَالَ: حَدثَنِی الْحَسَنُبن الْحُسَینِبن عَبْدِ الْعَزِیزِبن الْمُهْتَدِی، عَنْ سَیفِبن الْمُبَارَکبن یزِیدَ، مَوْلَى ابیالْحَسَنِ مُوسَى(علیه السلام)، عَنْ أَبِیهِ الْمُبَارَك، عَنْ ابیالْحَسَنِ(علیه السلام)، قَالَ: إِنّ نُوحاً رَکبَ السفِینَةَ اوّل یوْمٍ مِنْ رَجَبٍ و ذَکرَ الْحَدِیثَ مِثْلَهُ سَوَاءً».(43)
مرحوم صدوق گاهی چند سند را برای یک روایت آورده است: «حَدّثَنَا محمدبن مُوسَىبن الْمُتَوَکلِ رَضِی اللّه عَنْهُ، قَالَ: حَدّثَنَا عَلِیبن الْحُسَینِ السعْدَآبَادِی، عَنْ احمدبن ابیعَبْدِاللّه الْبَرْقِی، عَنْ إِسْمَاعِیلَبن مِهْرَانَ، عَنْ احمدبن محمدبن جَابِرٍ، عَنْ زَینَبَ بِنْتِ عَلِی(سلام الله علیهما) قَالَتْ: قَالَتْ فَاطِمَةُ(سلام الله علیها) فِی خُطْبَتِهَا: لِلّهِ... »؛ سند دوم را چنین میآورد. «أَخْبَرَنِی عَلِیبن حَاتِمٍ، قَالَ: حَدثَنَا محمدبن أَسْلَمَ، قَالَ: حَدّثَنِی عَبْدُالْجَلِیلِ الْبَاقِلَانِی، قَالَ: حَدّثَنِی الْحَسَنُبن مُوسَى الْخَشابُ، قَالَ: حَدّثَنِی عَبْدُاللّهبن محمد الْعَلَوِی، عَنْ رِجَالٍ مِنْ أَهْلِ بَیتِهِ، عَنْ زَینَبَ بِنْتِ عَلِی(سلام الله علیها) عَنْ فَاطِمَةَ(سلام الله علیها) بِمِثْلِهِ..». به این هم کفایت ننموده و سند دیگری را چنین ارائه میدهد: «وَ أَخْبَرَنِی عَلِیبن حَاتِمٍ أَیضاً، قَالَ: حَدّثَنِی محمدبن ابیعُمَیرٍ، قَالَ: حَدّثَنِی محمدبن عُمَارَةَ، قَالَ: حَدّثَنِی محمدبن إِبْرَاهِیمَ الْمِصْرِی، قَالَ: حَدّثَنِی هَارُونُبن یحْیى الناشِبُ، قَالَ: حَدّثَنَا عُبَیدُاللّهبن مُوسَى الْعَبْسِی، عَنْ عُبَیدِاللّهبن مُوسَى الْعَمْرِی، عَنْ حَفْصٍ الْأَحْمَرِ، عَنْ زَیدِبن عَلِی، عَنْ عَمّتِهِ زَینَبَ بِنْتِ عَلِی(سلام الله علیهما)، عَنْ فَاطِمَةَ(سلام الله علیها) بِمِثْلِهِ و زَادَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ فِی اللفْظِ».(44) سند دوم و سوم هردو متابع برای سند اول هستند.
در سند اول، احمدبن محمدبن جابر، در سند دوم، محمد العلوی از مردی از اهلبیتش و در سند سوم، زیدبن علی، هر سه از حضرت زینب(سلام الله علیها) نقل کردهاند. وی با تخریج سند و تطبیق متون با یکدیگر، توانسته به راهها و متون گوناگون دست یابد. ضمن اینکه عبارت «بِمِثْلِهِ»، یکیبودن روایت را تأیید و با عبارت «زَادَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ فِی اللفْظِ»، به اختلاف نسخ و نقل به معناهای متون اشاره کرده است.
شیخ صدوق در موارد متعددی از لفظ «أَخْرَجْتُ»، «أَخْرَجَهُ» و عباراتی شبیه آن نیز استفاده میکند. برای نمونه، پس از نقل روایتی بهصورت مرسل میگوید: «وَ قَدْ أَخْرَجْتُ هَذِهِ الْأَخْبَارَ مُسْنَدَةً و مَا رَوَیتُ فِی مَعْنَاهَا فِی کتَابِ فَضْلِ الْمَسَاجِدِ و حُرْمَتِهَ».(45) یا پس از بیان مطلبی برای تأیید آن میفرماید: «وَ تَصْدِیقُ ذَلِك مَا أَخْرَجَهُ شَیخُنَا محمدبن الْحَسَنِبن احمدبن الْوَلِیدِ رَضِی اللّه عَنْهُ فِی جَامِعِه».(46)
7. سید رضی (406ق)
محمدبن حسین شریف رضی در سال 359 هجری در بغداد متولد و در سال 406 هجری در همانجا درگذشت.(47) سیدرضی در نهجالبلاغه، اسناد روایات را به جهت تلخیص حذف کرده، اما با تخریجهای متعدد، درپی اطمینانبخشی به مخاطب بوده است. تاکنون کمتر بهگونههای مختلف تخریجی نهجالبلاغه توجه شده است. گرچه برخی محققان، فقط کتابهای تخریج اهلسنت مانند تحفةالأشراف بمعرفةالأطراف(48) و نصبالرایة لأحادیثالهدایة،(49) را جزو کتب تخریج میشمارند و بهوجود تخریج در کتابی مانند نهجالبلاغه اعتقاد ندارند، اما تحقیقات نشان میدهد، گونههای مختلف تخریج در این کتاب وجود دارد. برای اثبات این ادعا، به برخی نمونههای آن اشاره میکنیم:
سیدرضی پس از بیان سخنی از امیرالمؤمنین(علیه السلام)(50) و یافتن مشابهات آن مینویسد: «وَ قَدْ قَالَ عَلِی(علیه السلام) فِی مِثْلِ ذَلِك: الْحِکمَةُ ضَالّةُ الْمُؤْمِنِ فَخُذِ الْحِکمَةَ وَلَوْ مِنْ أَهْلِ النفَاقِ». نمونه دیگر، پس از نقل سخن امام(علیه السلام) «لوْ أَحَبّنِی جَبَلٌ لَتَهَافَتَ» میفرماید: «هذا مثل قوله(علیه السلام): مَنْ أَحَبّنَا أَهْلَ الْبَیتِ، فَلْیسْتَعِد لِلْفَقْرِ جِلْبَابً».(51) همچنین سید، گاه پس از بیان سخنی از امام(علیه السلام)، نقل به معناهای رخداده در آن را گزارش میکند؛ برای نمونه، پس از آوردن عبارت «رَأْیُ الشیخِ أَحَبّ إِلَیّ مِنْ جَلَدِ الْغُلَام». مینویسد: «وَ رُوِی مِنْ مَشْهَدِ الْغُلَام».(52) همچنین پس از نقل عبارت «لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ و قَلْبُ الْأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ».(53) میگوید: «و قد رُویَ عنه(علیه السلام) هذا المعنى بلفظ آخر: قَلْبُ الْأَحْمَقِ فِی فِیهِ و لِسَانُ الْعَاقِلِ فِی قَلْبِه».(54) سید پس از نقل کلام «یغْلِبُ الْمِقْدَارُ عَلَى التقْدِیرِ، حَتى تَکونَ الآفَةُ فِی التدْبِیر».(55) یا عبارت «و قد مضى هذا المعنى فیما تقدم بروایة تخالف هذه الألفا»، نقل بهمعنا را گزارش میکند.(56)
سیدرضی، با جستوجوی حدیث در مصادر گوناگون، توانسته به متون مختلف یک روایت دست یابد. برای نمونه، پس از گزارش سخن امام(علیه السلام) درباره رحلت سهلبن حنیف انصاری که فرموده: «لَوْ أَحَبّنِی جَبَلٌ لَتَهَافَتَ».(57) کلام دیگری از آن حضرت را چنین میآورد: «و هذا مثل قوله(علیه السلام): مَنْ أَحَبّنَا أَهْلَ الْبَیتِ، فَلْیسْتَعِد لِلْفَقْرِ جِلْبَابً».(58) مؤلف نهجالبلاغه با تخریج یک روایت در مصادر متعدد توانسته، صدور آن از دو یا چند معصوم را گزارش کند. پس از بیان عبارت «الْقَنَاعَةُ مَالٌ لَا ینْفَد».(59) از امیرمؤمنان(علیه السلام) مینویسد: «و قد روی هذا الکلام عن النبی(صلی الله علیه واله وسلم)».
یکی دیگر از دستآوردهای سیدرضی در زمینه تخریج حدیث وجوه و احتمالات متعدد یک متن است. ایشان پس از روایت حدیث از مصادر متعدد به تطبیق و بررسی متون با یکدیگر میپردازد و اختلاف نسخهها را گزارش میکند. برای نمونه، هنگام نقل عبارت «أَصَابَکمْ حَاصِبٌ و لَا بَقِی مِنْکمْ آبر». میگوید: «لفظ (آبر) بر سهوجه نقلشده است. «آبر»،(60) «آثر»،(61) «آبز».(62) بدیهی است این گزارش، از نسخههای متعدد روایت نزد سیدرضی حکایت دارد که با تخریج متن در مصادر گوناگون حاصل شود.
سیدرضی کوشیده بهکمک تخریج انتساب یک کلام به امیرالمؤمنین(علیه السلام) را اثبات کند؛ وی پس از نقل خطبه 32 مینویسد: «برخی جاهلان این کلام را به معاویه نسبت دادهاند، اما شکی نیست که این سخن از امیرمؤمنان(علیه السلام) است؛ زیرا جاحظ (م 255ق) در کتاب البیان و التبیین، نام کسی که این سخن را به معاویه نسبت داده، آورده و سخن او را مردود دانسته است». شریف رضی به کمک تخریج منبع، توانست مصدری متقدم و معتبر را برای این کلام بیابد. وی پس از نقل عبارت «الْعَینُ وِکاءُ السهِ»، با تخریج منبع، مصدر این روایت را چنین ذکر میکند: «و ذکر ذلك المبرد فی (الکتاب) کتاب المقتضب فی باب اللفظ بالحروف».(63) ایشان در برخی موارد، زیادی و به فراوانی نسخهها اشاره میکند: «و قد تقدم مختار هذه الخطبة إلاّ أنّنی وجدتها فی هذه الروایة على خلاف ما سبق من زیادة و نقصان..».(64)
8. شیخ طوسى (460ق)
ابوجعفر محمدبن حسن طوسى، در سال 385 هجرى در طوس متولد و در 460 هجری در نجف درگذشت. مهمترین آثار حدیثی ایشان تهذیب الأحکام و الإستبصار فیما اختلف من الأخبار است. شیخ طوسی توانسته با تخریج مصادر متعدد، حدیثی که در تهذیبالأحکام آورده را، با سندی کاملتر در الإستبصار بیان کند.(65)
یکی دیگر از فواید تخریج، دستیابی به حدیث شاهد و متابع است که شیخ طوسی از آن بهره میبرد؛ برای نمونه، در سندی آورده: «أَخْبَرَنَا ابوعُمَرَ، قَالَ: أَخْبَرَنَا احمد، قَالَ: حَدّثَنَا الْحُسَینُبن عَبْدِالرحْمَنِبن محمد الْأَزْدِی، قَالَ: حَدّثَنَا أَبِی و عُثْمَانُبن سَعِیدٍ الْأَحْوَلُ، قَالا: حَدّثَنَا عَمْرُوبن ثَابِتٍ، عَنْ صَباحٍ الْمُزَنِی، عَنِ الْحَارِثِبن حَصِیرَةَ، عَنْ ابیصَادِقٍ، عَنْ رَبِیعَةَبن نَاجِذٍ، عَنْ عَلِی(علیه السلام) قَالَ: «دَعَانِی رَسُولُ اللّه(صلی الله علیه واله وسلم) فَقَالَ: یا عَلِی! ... ». در سند دوم آمده است: «أَخْبَرَنَا ابوعُمَرَ عَبْدُالْوَاحِدِبن محمدبن عَبْدِاللّهبن محمدبن مَهْدِی، سَنَةَ عَشْرٍ و أَرْبَعِ مِائَةٍ فِی مَنْزِلِهِ بِبَغْدَادَ فِی دَرْبِ الزعْفَرَانِی، رَحْبَةَ ابنمَهْدِی، قَالَ: أَخْبَرَنِی ابوالْعَباسِ احمدبن محمدبن سَعِیدِبن عَبْدِالرحْمَنِبن عُقْدَةَ الْحَافِظُ، قَالَ: حَدّثَنِی الْحُسَینُ، قَالَ: حَدّثَنَا حَسَنُبن حُسَینٍ، قَالَ: حَدّثَنَا عَمْرُوبن ثَابِتٍ، عَنِ الْحَارِثِبن حَصِیرَةَ: مِثْلَهُ، و لَمْ یذْکرْ صَباحٌ».(66) در سند اول، «عَمْرُوبن ثَابِتٍ، عَنْ صَباحٍ الْمُزَنِی، عَنِ الْحَارِثِبن حَصِیرَةَ» و در دومی، «عَمْرُوبن ثَابِتٍ، عَنِ الْحَارِثِبن حَصِیرَةَ» نقل کرده است؛ یعنی «صَباحٍ الْمُزَنِی»، حذفشده. در سند اول، پس از الْحَارِثِبن حَصِیرَةَ آمده است، «عَنْ ابیصَادِقٍ، عَنْ رَبِیعَةَبن نَاجِذٍ، عَنْ عَلِی(علیه السلام) قَالَ..».، ولی در سند دوم، شیخ پس از نام الْحَارِثِبن حَصِیرَةَ، فرموده است، مثله. حال اگر منظور از این مثله این باشد که حارثبن حصیره هم از ابیصادق از ربیعه از علی(علیه السلام) نقل کرده، حدیث دوم متابع برای حدیث اول خواهد بود؛چون صحابی یک نفر میشود، اما اگر مقصود این بوده که حارث مستقیماً از امام نقل کرده، حدیث دوم شاهدی برای حدیث اول خواهد بود.
9. سیدبن طاووس (664ق)
سیدرضىالدین، علىبن موسىبن جعفربن طاووس، در سال 589ق در شهر حلّه بهدنیا آمد و در سال 664ق درگذشت. در آثار حدیثی سید به نمونههای فراوانی از تخریج حدیث بهچشم میخورد. سیدبن طاووس هنگام نقل دعای علوی مصری، به تخریج منبع آن میپردازد و چنین گزارش میکند: «یقول علیبن موسىبن جعفربن محمدبن محمد الطاووس مصنف هذا الکتاب وجدت فی مجلد عتیق، ذکر کتابته أنّ اسمه الحسینبن علیبن هند و أنّه کتب فی شوال سنة ستّ و تسعین و ثلاثمائة... ».(67) وی پس از نقل روایت مینویسد: «قلت أنا ثمّ نذکر الدعاء و فیه زیادة و نقصان عمّا نذکره من الروایة الأخرى». عبارت زیادة و نقصان، نشانه تخریج متنی و بروایة أخرى، نشاندهنده تخریج سند است. وی هنگام ذکر دعای عشرات میگوید: «برای این دعا شش روایت مختلف یافتم».(68) آنگاه برخی راهها و متون را نقل میکند. بدیهی است که یافتن راهها و متون مختلف یک روایت، جز با ابزار تخریج ممکن نیست.
یکی از دستآوردهای سید در زمینه تخریج این است که گاهی منبع ناقل حدیث را نیز گزارش میکند؛ برای نمونه، هنگام نقل روایتی از شیخ طوسی میگوید: «ذَکرَهُ فِی کتَابِ النهَایةِ».(69) وی از این هم فراتر رفته و گاهی تاریخ کتابت نسخهای که از آن نقل کرده، را هم بیان میکند. برای مثال، هنگام گزارش روایتی از علی ابنابراهیم میگوید: «...فِی کتَابِهِ کتَابِ الْمَبْعَثِ مِنْ نُسْخَةٍ تَارِیخُهَا سَنَةَ أَرْبَعِمِائَةٍ مِنَ الْهِجْرَةِ النبَوِیّةِ»؛(70) یعنی این مطلب در کتاب المبعث ایشان که تاریخ کتابت آن 400 هجری است، نقلشده است.(71) سید گاهی خط ناسخ روایت را نیز شناسایی و ذکر میکند؛ برای نمونه، هنگام نقل دعای جامع مینویسد: «آن را با خط جدم شیخ طوسی یافتهام».(72)
10. شیخ حر عاملی (1104ق)
محمدبن حسنبن على عاملى، در سال 1033ق در روستاى مشغره در منطقه جبل عامل لبنان، بهدنیا آمد و در سال 1104ق در مشهد درگذشت. معروفترین اثر وی، کتاب وسائلالشیعة است. در بین متأخران شیعه، کاملترین تخریجها را شیخ حرّ عاملی انجام داده است. وی با عبارات و روشهای گوناگونی به تخریج حدیث میپردازد. شیخ حر، کوشید روایات را بهدقت ضبط و به اختلاف نسخههاى گوناگون توجه کند. همچنین روایات مربوط به یک مسئله، از منابع متنوع را با هم آورده تا مراجعهکننده بهراحتى بتواند به تمام روایات متحد در دلالت، متن و یا سند دست یابد. هنگامی که روایتی از منابع و با سندهاى گوناگون نقلشده باشد، به جمع بین سندها پرداخته است. همچنین، اگر متن روایت در منابع گوناگون با هم فرق داشته باشد، کاملترین آنها را میآورد و سپس با ظرافت به نکات اضافى یا اختلافى آنها اشاره میکند.
شیخ حرّ عاملى در پایان کتاب، منابع روایی خود را آورده تا روایات کتاب از حالت ارسال خارج شود. همه این نکات هرکدام بهنوعی تخریج حدیث بهشمار میآیند. با کلید واژههایی همچون «رواه الصدوق و الشیخ، رواه مثله، رواه نحوه و..». میتوان به برخی تخریجها دست یافت؛ برای نمونه پس از نقل روایتی مسند از امام باقر(علیه السلام) به تخریج آن پرداخته و هشت سند را برای آورده است. همچنین تمام متنهای مشابه را با اختلافات آن بیان میکند:(73)
«وَ رَوَاهُ الْبَرْقِی فِی الْمَحَاسِنِ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَلِیبن النعْمَانِ(74)و رَوَاهُ الشیخُ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِبن محمدبن سَمَاعَةَ، عَنِ ابنرِبَاطٍ، عَنِ ابنمُسْکانَ، عَنْ سُلَیمَانَبن خَالِدٍ، عَنْ ابیعَبْدِاللّه(علیه السلام)، عَنْ رَسُولِ اللّه(صلی الله علیه واله وسلم) نَحْوَهُ».(75)«وَ رَوَاهُ الْحُسَینُبن سَعِیدٍ فِی کتَابِ الزهْدِ، عَنْ عَلِیبن النعْمَانِ مِثْلَهُ إِلَى قَوْلِهِ الْجِهَادُ».(76)«وَ عَنْ محمدبن یحْیى، عَنْ احمدبن محمدبن عِیسَى، عَنِ ابنفَضالٍ، عَنْ ثَعْلَبَةَ، عَنْ عَلِیبن عَبْدِ الْعَزِیزِ، عَنْ ابیعَبْدِاللّه(علیه السلام) نَحْوَهُ».(77)«وَ رَوَاهُ الشیخُ بِإِسْنَادِهِ، عَنْ محمدبن یعْقُوبَ، عَنْ محمدبن یحْیى(78)». «وَ رَوَاهُ الصدُوقُ بِإِسْنَادِهِ، عَنْ عَلِیبن عَبْدِ الْعَزِیزِ».(79)«وَ رَوَاهُ الْبَرْقِی فِی الْمَحَاسِنِ، عَنِ الْحَسَنِبن عَلِیبن فَضالٍ مِثْلَه».(80)محمدبن یعْقُوبَ، قَالَ: حَدّثَنِی عِدةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، مِنْهُمْ محمدبن یحْیى الْعَطارُ، عَنْ احمدبن محمد، عَنِ الْحَسَنِبن مَحْبُوبٍ، عَنِ الْعَلَاءِبن رَزِینٍ، عَنْ محمدبن مُسْلِمٍ، عَنْ ابیجَعْفَرٍ(علیه السلام) قَالَ: لَمّا خَلَقَ اللّه الْعَقْلَ استنْطَقَهُ، ثُمّ قَالَ لَهُ: أَقْبِلْ، فَأَقْبَلَ، ثُمّ قَالَ لَهُ: أَدْبِرْ، فَأَدْبَرَ، ثُم قَالَ: و عِزتِی و جَلَالِی مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبّ إِلَیّ مِنْك و لَا أَکمَلْتُك إِلاّ فِیمَنْ أُحِبّ أَمَا إِنّی إِیّاك آمُرُ و إِیّاك أَنْهَى و إِیّاك أُعَاقِبُ و إِیّاك أُثِیبُ».(81)«وَ رَوَاهُ الْبَرْقِی فِی الْمَحَاسِنِ، عَنِ الْحَسَنِبن مَحْبُوبٍ».(82)«وَ رَوَاهُ الصدُوقُ فِی الْمَجَالِسِ، عَنْ محمدبن مُوسَىبن الْمُتَوَکلِ، عَنْ عَبْدِاللّهبن جَعْفَرٍ الْحِمْیرِی، عَنْ احمدبن محمدبن عِیسَى، عَنِ الْحَسَنِبن مَحْبُوبٍ مِثْلَهُ».
شیخ حرّ عاملی برای یافتن سند شیعی روایات، به تخریج آنها توجه ویژهای دارد. برای نمونه، پس از نقل حدیثی با سند «عَلِیبن حَاتِمٍ، عَنْ احمدبن عَلِی الْعَبْدِی، عَنِ الْحَسَنِبن إِبْرَاهِیمَ الْهَاشِمِی، عَنْ إِسْحَاقَبن إِبْرَاهِیمَ، عَنْ عَبْدِالرزاقِبن هَمامٍ، عَنْ مَعْمَرٍبن (عَنْ) قَتَادَةَ، عَنْ أَنَسٍ».(83) برای دستیابی به سند شیعی آن تلاش میکند و سپس میگوید: «وَ عَنْ أَبِیهِ، عَنِ الْمُفِیدِ، عَنْ احمدبن محمدبن الْحَسَنِبن الْوَلِیدِ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ محمدبن الْحَسَنِ الصفارِ، عَنْ احمدبن محمدبن عِیسَى، عَنْ محمدبن ابیعُمَیرٍ، عَنْ عَبْدِاللّهبن بُکیرٍ، عَنْ زُرَارَةَبن أَعْینَ، عَنْ ابیجَعْفَرٍ، عَنْ آبَائِهِ: قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللّه(صلی الله علیه واله وسلم)... ». وی برای تأکید دو سند دیگر از خصال و عللالشرایع میآورد.(84)
مؤلف وسائلالشیعة پس از نقل کامل سند و متن روایتی از الکافی، به تخریج دیگر منابع آن پرداخته و عیون أخبارالرضا(علیه السلام)، التوحید صدوق و تفسیر علیبن ابراهیم را بهعنوان منابع بعدی معرفی میکند.(85) شیخ حرّ عاملی در تخریج متن احادیث دقتی وافر داشته است؛ بههمیندلیل، در برخی موارد، لفظ مثله آورده در مواردی لفظ نحوه را میآورد و در مواردی هم با آوردن عبارت «بمعنى الحدیث» یا «بمثل ذلك»، به اختلاف الفاظ اشاره کرده است.(86)
11. علامه مجلسى (1110ق)
محمدباقربن محمدتقی مجلسى در سال 1037 هجرى در شهر اصفهان دیده بهجهان گشود و پس از عمری تلاش علمی وافر در سال 1110ق درگذشت. از جمله مشهورترین آثار حدیثی مجلسی، بحارالأنوار و مرآةالعقول فی شرح أخبار آلالرسول است. با جستوجو در این دو کتاب، روشن میشود که علامه مجلسی به تخریج حدیث اهمیت فراوان داده و از روشهای مختلفی بهره برده است. گاهی روایتی را از کتابی نقل کرده، آنگاه با تخریج توانسته منبع دیگری را برای آن بیابد و گزارش کند.(87)
علامه مجلسی در برخی موارد، افزون بر ذکر منبع خود، با تخریج مصدر حدیث توانسته به منبع اصلی آن کتاب نیز دسترسی یابد، برای نمونه در نقل روایتی میگوید: «کتَابُ الْإِجَازَاتِ، لِلسیدِبن طَاوُوسٍ رَضِی اللّه عَنْهُ، مِما أَخْرَجَهُ مِنْ کتَابِ الْحَسَنِبن مَحْبُوبٍ بِإِسْنَادِهِ، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِیعَبْدِاللّه(علیه السلام)... ».(88) وی نگارنده حدیث را نیز با عباراتی مانند «وَجَدْتُ بِخَط» گزارش میکند.(89)
افزون بر تخریج منبع، گاهی فقط نام کتاب را بیان میکند، اما در برخی موارد افزون بر نام کتاب، مؤلف آن را هم میآورد.(90) وی در تخریج حدیث به منابع شیعی اکتفا نمیکند و در موارد متعددی، به تخریج حدیث در منابع اهلسنت هم پرداخته است؛ برای نمونه، پس از نقل منابع شیعی، به روایتی از شعیببن حکم اشاره دارد که میگوید: «سَمِعْتُ ابنأَبِیلَیلَى یقُولُ: لَقِینِی کعْبُبن عُجْرَةَ، فَقَالَ: أَلَا أُهْدِی إِلَیك هَدِیةً؟ قُلْتُ: بَلَى، قَالَ: إِنّ رَسُولَ اللّه(صلی الله علیه واله وسلم) خَرَجَ إِلَینَا، فَقُلْتُ: یا رَسُولَ اللّه! قَدْ عَلِمْنَا کیفَ السلَامُ عَلَیك، فَکیفَ الصلَاةُ عَلَیك؟ قَالَ: قُولُوا «اللّهم صَلّ عَلَى محمّد و آلِ محمّد کمَا صَلّیتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ و آلِإِبْرَاهِیمَ إِنّك حَمِیدٌ مَجِیدٌ و بَارِك عَلَى محمّد و آلِ محمّد کمَا بَارَکتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ و آلِإِبْرَاهِیمَ إِنّك حَمِیدٌ مَجِیدٌ». همچنین منابع عامی آن را چنین میآورد: «أقول روى ابنبطریق هذا الخبر من صحیح مسلم و تفسیر الثعلبی عن عبدالرحمنبن ابیلیلى مثله بأسانید».(91)
مجلسی با تخریج متن توانسته نقل به معناهای یک متن را نیز شناسایی و گزارش کند، پس از نقل روایت «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ و عَلِیّ بَابُهَا، فَمَنْ أَرَادَ الْعِلْمَ فَلْیأْتِ الْبَابَ»، با ارائه سند دیگری از حذیفه، بهدلیل اختلاف اندک، متن وی را نیز چنین گزارش میکند. «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ و عَلِیّ بَابُهَا، فَلَا تُؤْتَى الْبُیوتُ إِلاّ مِنْ أبوابِهَا».(92)
علامه مجلسی پس از نقل روایتی با این سند: «عَلِيُّبْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنِ ابْنِ أَبِيعُمَيْرٍ، عَنْ جَمِيلِبْنِ دَرَّاجٍ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ، عَنْ أَحَدِهِمَا(علیه السلام) أَنَّهُ قَال..». میگوید: «این حدیث، مرسل است». آنگاه برای حل مشکل ارسال روایت، به تخریج سند آن همت گماشته و نتایج خوبی بهدست آورده است. ایشان مینویسد: این حدیث در تهذیبالأحکام نیز مانند الکافی مرسل آمده است، علاوه بر آنکه در طریق تهذیبالأحکام، نام علیبن سندی بهچشم میخورد که در رجال از راویان مجهول است. علامه به تخریج خود ادامه میدهد تا بالاخره موفق میشود ارسال حدیث را حل کند. وی میگوید: «و روى الصدوق فی الفقیه روایة جمیل من غیر إرسال، و طریقه إلیه صحیح فینتفى الطعن فیها من حیث السند». وی در مرحله دوم پس از بررسی متن حدیث، بهدلیل اشکالی که در متن حدیث دیده، برای رفع آن، بهتخریج متن میپردازد. ایشان، دو قول در این مسئله یافته است و در نهایت قول شیخ را ترجیح میدهد. نکته مهم اینکه مجلسی برای ترجیح قول خود به تخریج محتوایی حدیث میپردازد، وی میگوید: «لروایة زرارة و لصحیحة ابنرئاب فی الفقیه».(93)
12. محدث نورى (1320ق)
میرزا حسین نوری در سال 1254ق در شهرستان نور، چشم بهجهان گشود و در سال 1320ق درگذشت. «مستدرکالوسائل»، مشهورترین و بزرگترین تألیف وی است. ایشان در کتاب خود میکوشد به راهها، متنها و محتواهای مختلف یک روایت دست یابد. بههمینمنظور، به شیوههای گوناگون احادیث را تخریج میکند. ایشان پس از نقل روایت «وَ عَنْ ابیصَالِحٍ، عَنِ ابنعَباسٍ، قَالَ: مَنْ قَرَأَ سُورَةَ الْأَنْعَامِ فِی کُلّ لَیلَةٍ کانَ مِنَ الآمِنِینَ یوْمَ الْقِیامَةِ و لَمْ یرَ النارَ بِعَینِهِ أَبَداً». از تفسیر عیاشی،(94) به تخریج آن میپردازد و به کتابی که شیخ صدوق، حدیث را در آن نقل کرده، دستیافته است. همچنین توانسته سندی غیر از سند اصل حدیث ارائه دهد و با آوردن لفظ «مثله» به یکسانی متون در مصادر مختلف اشاره کند.
وی پس از نقل روایتی مرسل از کتاب دعائمالإسلام، به تخریج آن میپردازد و توانسته منبعی دیگر را بیابد و روایت را با سند نقل کرده است.(95) ایشان در صورت مشخصبودن مصدر اصلی کتاب آن را، بیان میکند. برای نمونه، روایتی را از کتاب المنتهی نقل میکند و میگوید علامه این روایت را از کتاب مدینة العلم آورده است، اما چون منبع اصلی موجود از منبع واسطهای نقل میکند که در حکم منبع اصلی است.(96) میرزای نوری در تخریج حدیث به کتابهای حدیث اکتفا نمیکند و منابع دیگر مانند کتابهای تفسیر را نیز در تخریج دخالت میدهد.(97)
برخی دیگر از اقدامات تخریجی محدث نوری عبارتند از:
یکم. گزارش مصادر جوامع حدیثی
در تخریج، اگر حدیثی در یكی از كتب اربعه یا جوامع حدیثی دیگر وجود دارد و منبع آن معلوم(98) است، بهتر است مصدر اصلی آن هم گزارش شود. برای نمونه، روایتی در الكافی آمده كه پیداست كلینی آن را از اصل زید نرسی آورده است. در اینجا گفته میشود (نَقَلَ هذا الحدیث فی الكافی و اخرجه كلینی من اصل زید نرسی). در تخریجهای محدّث نوری، به موارد گوناگونی از این دست برمیخوریم.
دوم. تخریج در منابع غیرحدیثی
شیخ حرّ عاملی دو روایت زیر را در باب «بَابُ عَدَمِ جَوَازِ الطَّوَافِ بِالْقُبُورِ» آورده است. روایات چنین است:
روایت اول: «مُحَمَّدُبْنُ عَلِی بْنِالْحُسَینِ فِی الْعِلَلِ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ سَعْدِبْنِ عَبْدِاللّه، عَنْ أَحْمَدَبْنِ مُحَمَّدِبْنِ عِیسَى، عَنْ مُحَمَّدِبْنِ أَبِیعُمَیرٍ، عَنْ حَمَّادٍ، عَنِ الْحَلَبِی، عَنْ أَبِیعَبْدِاللّه(علیه السلام) قَالَ: لَا تَشْرَبْ و أَنْتَ قَائِمٌ و لَا تَطُفْ بِقَبْرٍ و لَا تَبُلْ فِی مَاءٍ نَقِیعٍ، فَإِنَّ مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ فَأَصَابَهُ شَیءٌ، فَلَا یلُومَنَّ إِلَّا نَفْسَهُ الْحَدِیثَ».(99)
روایت دوم: «مُحَمَّدُبْنُ یعْقُوبَ، عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِبْنِ زِیادٍ، عَنْ أَحْمَدَبْنِ مُحَمَّدِبْنِ أَبِینَصْرٍ، عَنْ صَفْوَانَ، عَنِ الْعَلَاءِ، عَنْ مُحَمَّدِبْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ أَحَدِهِمَا أَنَّهُ قَالَ: لَا تَشْرَبْ و أَنْتَ قَائِمٌ و لَا تَبُلْ فِی مَاءٍ نَقِیعٍ و لَا تَطُفْ بِقَبْرٍ الْحَدِیثَ».(100)
مؤلف وسایلالشیعة برای استشهاد به این دو روایت درباره عدم جواز طواف قبور، عبارت «وَ لَا تَطُفْ بِقَبْرٍ» را آورده که در هر دو حدیث وجود دارد. ایشان پس از بیان این دو روایت، بهدلیل ناسازگاری مطلب استخراج شده با دلایل قطعی، در توجیه و تبیین این احادیث مینویسد: «أَقُولُ: هَذَا غَیرُصَرِیحٍ فِی أَكْثَرَ مِنْ دَوْرَةٍ وَاحِدَةٍ لِأَجْلِ إِتْمَامِ الزِّیارَةِ و الدُّعَاءِ مِنْ جَمِیعِ الْجِهَاتِ، كَمَا وَرَدَ فِی بَعْضِ الزِّیارَاتِ لَا بِقَصْدِ الطَّوَافِ، عَلَى أَنَّهُ مَخْصُوصٌ بِقَبْرِ رَسُولِ اللّه(صلی الله علیه واله وسلم) و لَا یدُلُّ عَلَى غَیرِهِ مِنَ الْأَئِمَّةِ(علیه السلام) و لَا غَیرِهِمْ و الْقِیاسُ بَاطِلٌ و رَاوِیهِ عَامِّی ضَعِیفٌ قَدْ تَفَرَّدَ بِرِوَایتِهِ و یحْتَمِلُ كَوْنُ الطَّوَافِ فِیهِ بِمَعْنَى الْإِلْمَامِ و النُّزُولِ، كَمَا ذَكَرَهُ عُلَمَاءُ اللُّغَةِ و هُوَ قَرِیبٌ مِنْ مَعْنَى الزِّیارَةِ و یحْتَمِلُ الْحَمْلُ عَلَى التَّقِیةِ بِقَرِینَةِ رَاوِیهِ لِأَنَّ الْعَامَّةَ یجَوِّزُونَهُ و الصُّوفِیةَ مِنَ الْعَامَّةِ یطُوفُونَ بِقُبُورِ مَشَایخِهِمْ و اللّه أَعْلَمُ».(101)
بهنظر میرسد فهم ناقص این دو روایت، چنین توجیهاتی از سوی شیخ حر را رقم زده است، اما محدث نوری با تخریج واژههای این دو حدیث و اصطلاح «لَا تَطُفْ بِقَبْرٍ»، در کتابهای لغت و همچنین توجه به صدر و ذیل روایات، توانسته فهم دقیقتری از این احادیث ارائه دهد؛ یعنی تَطُفْ را به حَدَث معنا کرده است. بنابراین، عنوان باب را به «بَابُ جَوَازِ الطَّوَافِ بِالْقُبُور»(102) تغییر داده است. ایشان درباره علت برداشت نادرست مؤلف وسایلالشیعة و دلیل فهم خود مینویسد: «قُلْتُ جَعَلَ الشَّیخُ عُنْوَانَ الْبَابِ عَدَمُ جَوَازِ الطَّوَافِ و لَمْ یذْكُرْ فِیهِ إِلَّا الصَّادِقِی و غَیرَهُ لَا تَشْرَبْ و أَنْتَ قَائِمٌ و لَاتَطُفْ بِقَبْرٍ و لَا تَبُلْ فِی مَاءٍ نَقِیعٍ... إِلَى آخِرِ الْحَدِیثِ و الْمُرَادُ بِالطَّوَافِ الْحَدَثُ فِی هَذِهِ الْأَخْبَارِ بِقَرِینَةِ قَوْلِهِ و لَا تَبُلْ و یؤَیدُه».(103) فیض کاشانی نیز فهمی مانند محدث نوری ارائه داده است. ایشان در بیان این روایت مینویسد: «النقیع الماء المجتمع فی موضع و الموضع الذی یجتمع فیه الماء و المعنیان محتملان بالوصف و الإضافة و الطوف الغائط. قال فی النهایة الطوف الحدث من الطعام و منه الحدیث نهى عن المتحدثین على طوفهما أی عند الغائط».(104)
سوم. کشف تصحیف در نام راوی و تصحیح آن
سند روایتی در تهذیبالأحکام چنین آمده است: «أَحْمَدُبْنُ عَلِیبْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ أَحْمَدَبْنِ عُبْدُوسٍ، عَنِ الْحَسَنِبْنِ عَلِی، عَنِ الْمُفَضَّلِبْنِ صَالِحٍ، عَنْ لَیثٍ الْمُرَادِی، عَنْ أَبِیعَبْدِاللّه(علیه السلام)قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ النُّفَسَاء... ».(105) محدث نوری با تخریج راویان از احمدبن عبدوس، شخصی با نام «أَحْمَدُبْنُ عَلِیبْنِ مَحْبُوبٍ» نیافته، اما محمدبن علیبن محبوب در بین راویان وی وجود دارد. بنابراین، به این نتیجه رسیده که در سند، تصحیف رخ داده است. ایشان مینویسد: «أحمدبن علیبن محبوب، عن أحمدبن عبدوس، و لم نجد ذكراً لأحمدبن علیبن محبوب فی سائر كتب الرجال و الأسانید معاً إلّا فی هذا المورد، و هو اشتباه قطعاً و لعله من غلط النسخة و الصحیح هو: محمّدبن علیبن محبوب الموافق لما فی روایة الإستبصار سنداً و متناً و ما فی الموارد اللاحقة علیه، فلاحظ».(106) آیت اللّه خویی نیز به این مطلب اشاره کردهاند.(107)
13. آیتاللّه خویی (1371ق)
آیتاللّه سیدابوالقاسم خویی در سال 1278ق متولد و در 17 مرداد 1371ق درگذشت. وی که از عالمان برجسته شیعه بود، آثار متعددی تألیف کرد که از مهمترین آنها معجم رجالالحدیث است. آیتاللّه خویی بهتخریج سند و متن احادیث توجهی ویژه داشت و یکی از راهکارهای مهم کشف و رفع آسیبهای سندی روایات مانند تصحیف، تحریف، قلب، افتادگی و... را، مقایسه اسناد روایات هممضمون و یا قریبالمضمون که در ابواب مختلف یک کتاب یا کتابهای گوناگون آمده، میدانست. وی موارد اختلاف را با اختلافالکتب و اختلافالنسخ مشخص کرده است. ایشان با بهرهگیری از تخریج روایات هر روای، توانسته طبقه او را مشخص و شاگردان و اساتید وی را شناسایی کند.(108) آیتاللّه خویی از همهگونههای تخریج بهره جسته است. ازاینرو، عبارتهایی مانند «فی هذه الطبعة»، «فی الطبعة القدیمة» و «فی الطبعة الأخری»، تخریجهای منبعی وی را نشان میدهد. همچنین برخی عبارات مانند «لا فی الرجال» و «لتکرر هذا السند» نشانگر تخریج سند و عباراتی مانند «بقرینة سائر الروایات» و «لا فی الروایات» تخریج متن را نشان میدهد. در این بخش به برخی ویژگیهای معجم رجالالحدیث و تأثیر آن در دانش تخریج بههمراه نمونهها اشاره میکنیم.(109)
یکم. کشف موارد درج و زیاده در سند
سند روایتی در تهذیبالأحکام چنین آمده است: «عَنْهُ (محمدبن یعقوب کلینی) عَنْ مُحَمَّدِبْنِ یحْیى، عَنْ عَلِیبْنِ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِمَحْبُوبٍ، عَنْ حَمَّادِبْنِ عُثْمَانَ، عَنْ زُرَارَةَ، عَنْ أَبِیعَبْدِاللّه(علیه السلام) فِی الصَّبِیةِ الَّتِی لَا تَحِیضُ مِثْلُهَا..».(110) آیتاللّه خویی با تخریج این حدیث در مصدر اصلی، به زیادت در سند پی برده است؛ زیرا سند کافی اینگونه است: «عَلِیبْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِمَحْبُوبٍ، عَنْ حَمَّادِبْنِ عُثْمَانَ، عَمَّنْ رَوَاهُ، عَنْ أَبِیعَبْدِاللّه(علیه السلام) فِی الصَّبِیةِ الَّتِی لَا تَحِیضُ مِثْلُهَا... ».(111) با مقایسه دو سند درمییابیم که براساس سند تهذیبالأحکام، کلینی بهواسطه محمدبن یحیی از علیبن ابراهیم نقل کرده است. درحالیکه براساس کتاب مصدر، کلینی بیواسطه از علیبن ابراهیم نقلکرده است و این کاشف از درج نام محمدبن یحیی در سند تهذیبالأحکام است. مؤید این مطلب نیز تخریج و ملاحظه مجموعه اسنادی است که محمدبن یحیی و علیبن ابراهیم در آن قرار گرفتهاند؛ زیرا در هیچ موردی علیبن ابراهیم از محمدبن یحیی نقل نکرده است.(112)
دوم. کشف موارد سقط و افتادگی در سند
شیخ طوسی سندی از کافی را اینگونه نقل کرده است: «عَنْهُ عَنْ أَبِیإِسْحَاقَ، عَنْ عَمْرِوبْنِ عُثْمَانَ، عَنْ مُحَمَّدِبْنِ عَبْدِاللّه، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِیعَبْدِاللّه(علیه السلام): لِمَ حَرَّمَ اللّه الْخَمْر... ».(113) آیتاللّه خویی با تخریج این سند در مصدر اصلی، به افتادگی در سند تهذیبالأحکام پی برده است. وی مینویسد ظاهراً ضمیر عنه، به کلینی بازمیگردد و مراد از ابیاسحاق نیز ابراهیمبن هاشم است، درحالیکه کلینی نمیتواند مستقیم از ابراهیمبن هاشم نقل کند(114)، مؤید این مطلب، سند کافی است که کلینی بهواسطه علیبن ابراهیم از ابراهیمبن هاشم نقل میکند.(115)
سوم. کشف تصحیف در سند
آیتاللّه خویی پس از تخریج روایاتِ راویان مختلف و تعیین طبقات(116) آنها، به کشف تصحیفهای واقعشده در سند پرداخته است. نمونههای زیر را ببینید:
نمونه1: در سند تهذیبالأحکام، شیخ طوسی سند روایت را اینگونه آورده است: «الْحُسَینُبْنُ سَعِیدٍ، عَنِ الْقَاسِمِبْنِ مُحَمَّدٍ و أَبَانٍ، عَنْ إِسْمَاعِیلَبْنِ الْفَضْلِ، عَنْ أَبِیعَبْدِاللّه(علیه السلام) قَالَ:... ».(117) با توجه به این سند، حسینبن سعید یکبار از قاسمبن محمد و یکبار هم از ابان نقل کرده است. بنابراین واو حیلوله است، اما تخریج روایات حسینبن سعید و قاسمبن محمد نشان میدهد غیر از این سند، مورد دیگری وجود ندارد که حسینبن سعید از ابان نقل کرده باشد، ولی روایات قاسمبن محمد از ابان فراوان است. بنابراین، میتوان به وقوع تصحیف در سند حکم کرد؛ یعنی «عن» به «و» تبدیل شده است. سند صحیح اینگونه است: «حسینبن سعید عن قاسمبن محمد عن ابان».(118)
نمونه2: سند روایتی در تهذیبالأحکام چنین آمده است: «أَحْمَدُبْنُ عَلِیبْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ أَحْمَدَبْنِ عُبْدُوسٍ، عَنِ الْحَسَنِبْنِ عَلِی، عَنِ الْمُفَضَّلِبْنِ صَالِحٍ، عَنْ لَیثٍ الْمُرَادِی، عَنْ أَبِیعَبْدِاللّه(علیه السلام)، قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ النُّفَسَاء... ».(119) آیتاللّه خویی با تخریج راویان از احمدبن عبدوس، شخصی با نام أَحْمَدُبْنُ عَلِیبْنِ مَحْبُوبٍ نیافته، اما محمدبن علیبن محبوب در بین راویان وی وجود دارد. بنابراین، به این نتیجه رسیده که در سند تهذیبالأحکام، تصحیف رخ داده است. ایشان همچنین قرینه بر صحت سخن خود را نقل استبصار(120) دانسته و در اینباره مینویسد: «و الصحیح ما فی الإستبصار لعدم وجود لأحمدبن علیبن محبوب لا فی الرجال، و لا فی الروایات».(121) وی همچنین به قرینه روایات دیگر، عنوان حسنبن علی در سند را بدل از حسینبن علی دانسته و چنین نگاشته است: «و فیه: الحسنبن علی بدل الحسینبن علی و هذا هو الصحیح بقرینة سائر الروایات».(122)
چهارم. تقویت کمّی اسناد و طرق روایت
شیخ طوسی سندی روایتی را چنین نقل میکند: «عَنْهُ (کلینی) عَنْ أَبِیإِسْحَاقَ (ابراهیمبن هاشم) عَنْ عَمْرِوبْنِ عُثْمَانَ، عَنْ مُحَمَّدِبْنِ عَبْدِاللّه، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِیعَبْدِاللّه(علیه السلام): لِمَ حَرَّمَ اللّه الْخَمْر... ».(123) با توجه به اینکه شیخ طوسی اشارهای به تقطیع سند نکرده، ظاهر آن چنین مینمایاند که کلینی با همین یک طریق روایت را نقل کرده است؛ درحالیکه تخریج این حدیث در الکافی نشان میدهد کلینی این حدیث را با سه طریق نقل میکند که شیخ طوسی فقط یک طریق آن را آورده است. سند الکافی اینگونه است: «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِبْنِ زِیادٍ و عَلِیبْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، جَمِیعاً عَنْ عَمْرِوبْنِ عُثْمَانَ، عَنْ مُحَمَّدِبْنِ عَبْدِاللّه، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَبِیعَبْدِاللّه(علیه السلام) و عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا أَیضاً، عَنْ أَحْمَدَبْنِ مُحَمَّدِبْنِ خَالِدٍ، عَنْ مُحَمَّدِبْنِ أَسْلَمَ، عَنْ عَبْدِالرَّحْمَنِبْنِ سَالِمٍ، عَنْ مُفَضَّلِبْنِ عُمَرَ، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِیعَبْدِاللّه(علیه السلام)... ». (124) آیتاللّه خویی نیز به این مطلب اشاره میکند.(125)
پنجم. تمییز مشترکات
گاهی چند راوی در یک اسم مشترکند. این همنامی راویان، گاهی باعث ایجاد اشتباه در تشخیص مصداق میشود، افزون برآنکه گاهی برخی مؤلفان در یادکرد نام این افراد، به قرائن تشخیصدهنده اشاره نکردهاند و بهصورت مطلق آوردهاند که خود باعث اشتباه در فهم مخاطب میشود. آیتاللّه خویی با تخریج روایات راویان موجود در سندی که راوی با نام مشترک در آن وجود دارد، اساتید و شاگردان راوی مشترک را شناسایی میکند، آنگاه به تمییز آن راوی از دیگر راویان پرداخته است. نمونههای زیر ببینید:
نمونه1: در سند یکی از روایات تهذیبالأحکام چنین آمده است: «رَوَى مُوسَىبْنُ الْقَاسِمِ، عَنْ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَحْمَدَ، عَنْ مُثَنًّى، عَنْ زُرَارَةَ، عَنْ أَبِیعَبْدِاللّه(علیه السلام)، قَالَ: إِذَا أُحْصِرَ الرَّجُل... ».(126) دو اسم «محمد و احمد» بین تعداد زیادی از راویان مشترک است. مراد از محمد در این سند، محمدبن حسینبن ابیالخطاب و مراد از احمد، احمدبن ابینصر بزنطی است، با توجه به اینکه مراد از مثنی، مثنیبن ولید حنّاط است و در شمار راویان وی، احمدبن ابینصر وجود دارد و محمدبن حسینبن ابیالخطاب نیز راوی احمدبن ابینصر است. بنابراین، تمییز دو عنوان محمد و احمد از دیگر راویان، مقدور شد. آیتاللّه خویی نیز به این مطلب اشاره کرده است.(127)
نمونه2: سند روایتی در تهذیبالأحکام اینگونه آمده است: «مُحَمَّدُبْنُ یعْقُوبَ، عَنْ عَلِیبْنِ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ حَمَّادِبْنِ عُثْمَانَ، عَنْ حَرِیزٍ عَنْ أَبِیبَصِیرٍ عَنْ أَبِیجَعْفَرٍ(علیه السلام) قَالَ: إِذَا أَخْرَجَ الرَّجُلُ الزَّكَاةَ مِنْ مَالِه... ».(128) تخریج این سند در مصدر الکافی نشان میدهد در آنجا بهجای «حَمَّادِبْنِ عُثْمَانَ»، «حمَّادُبْنُ عِیسَى» آمده است. سند الکافی اینچنین است: «عَلِیبْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَن حَمَّادُبْنُ عِیسَى، عَنْ حَرِیزٍ، عَنْ أَبِیبَصِیرٍ، عَنْ أَبِیجَعْفَرٍ(علیه السلام)، قَالَ: إِذَا أَخْرَجَ الرَّجُلُ الزَّكَاةَ مِنْ مَالِه» این اختلاف ناشی از اشتراک نام حمّاد بین دو راوی است، اما راهکار تمییز این نام مشترک، تخریج روایات حمّاد از حریز و روایات علیبن ابراهیم از حمّاد است. آیتاللّه خویی از این طریق و شناسایی طبقات راویان، توانسته مورد مشترک را تشخیص دهد. ایشان میگوید: «مراد از حمّاد در این روایت، حمّادبن عیسی است؛ زیرا روایت علیبن ابراهیم از حمّادبن عثمان ثابت نشده است».(129) این درحالی است که نقل علیبن ابراهیم از حمّادبن عیسی در کتب اربعه و وسائلالشیعة بیش از دو هزار روایت است.
نتیجهگیری
شایعترین تعریف تخریج، دلالت و راهنمایی به موضع حدیث است که با هدف تعیین رتبه اعتبار روایت انجام میگیرد. بنابراین، تخریج راهی برای شناسایی حدیث درست از نادرست و سنجش اعتبار آن است. پس، دستیابی به متن اصلی حدیث، شناخت طرق نقل، منابع، اسناد، متون و مضامین مشابه آن، همگی از فایدههای تخریج است که عالمان شیعه همواره به آن عنایت داشته و برای گسترش آن تلاش کردهاند.
نتیجه اصلی پژوهش پیشرو در سطح کلان، پاسخگویی به شبهه عدم وجود دانشهای حدیثی در شیعه و اخذ علوم حدیث از اهلسنت است. در سطح پایینتر نیز نقش برجسته عالمان و محدثان شیعه در توسعه و گسترش فایدههای دانش تخریج را اثبات میکند و شبهه اختصاصیبودن تخریج به اهلسنت را مردود میداند.
عالمان شیعه، گرچه در اصول، قواعد و مبانی دانش تخریج، کتابی ننوشتهاند، اما از این دانش آگاهی داشته و بهشیوههای متعدد، به تخریج احادیث پرداختهاند.
پس از تطبیق نمونهها درمییابیم، که تخریج حدیث، هم در اعتباریابی احادیث و هم در آسیبشناسی کارایی دارد و مجموع این دو به اعتبارسنجی میانجامد.(130)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.