پاسخ اجمالی:
پيش از هر چيز بايد دانست كه تعابير قرآن درباره موجودات ماوراى طبيعت، بر ظاهر حمل نمىشود؛ زيرا هم فهم بشر محدود است و هم قالب الفاظ بشرى گنجايش مفاهيم دقيق غير مادى را ندارد. مفاهيمى كه اصولاً از قلمرو حس و ماده بيرون است. به ديگر سخن، هم فهم بشر و هم الفاظ بشرى، محدود و كاربرد آنها صرفاً در گستره عالم ماده است؛ به همين دليل نمىتوان به كمك آنها از جهان لطيف و ظريف مجردات خبر داد. بنابراين هرگاه در قرآن كريم سخن از عالم مجردات به ميان مىآيد، بى گمان كاربردى استعارى و تمثيلى است. آری نبايد عالم بالا را همانند جهان ماده انگاشت، با اين تفاوت كه جايگاه آن بالاتر از اين عالم است؛ زيرا چنين برداشتى انگارهاى مادّى از يك مفهوم فرامادّى است كه با هم تفاوت بنيادين دارند....
پاسخ تفصیلی:
قرآن و «علم نجوم»
از ظاهر برخى آيات قرآن چنين برمىآيد كه خداوند از ستارگان به مثابه ابزارى براى راندن شياطين استفاده مىكند.
برخى از اين آيات به قرار زير است:
- «وَ لَقَدْ زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَ جَعَلْنَاهَا رُجُوماً لِلشَّيَاطِينِ»(1)؛ (و در حقيقت، آسمان دنيا را با چراغهايى زينت داديم و آن را مايه طرد شياطين گردانيديم).
-«إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ * وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ مَارِدٍ * لَا يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الاَعْلَى وَ يُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ * دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ * إِلّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ»(2)؛ (ما آسمان دنيا را به زيور اختران آراستيم و [آن را] از هر شيطان سركشى نگاه داشتيم. [به گونه اى كه] نمىتوانند به انبوه [فرشتگان] عالم بالا گوش فرا دهند، و از هر سوى پرتاب مىشوند. با شدت به دور رانده مىشوند و برايشان عذابى هميشگى است. مگر كسى كه [سخن بالاييان را] يكباره استراق سمع كند، كه شهابى شكافنده از پى او مىتازد).
-«وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاءَ فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَساً شَدِيداً وَ شُهُباً * وَ أَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهَاباً رَصَداً»(3)؛ (و ما بر آسمان دست يافتيم و آن را پر از نگهبان و تيرهاى شهاب يافتيم و در [آسمان] براى شنيدن به كمين مىنشستيم، امّا اكنون هركس بخواهد به گوش باشد، تير شهابى در كمين خود مىيابد).
- «وَ لَقَدْ جَعَلْنَا فِي السَّمَاءِ بُرُوجاً وَ زَيَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِينَ * وَ حَفِظْنَاهَا مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ رَجِيمٍ * إِلّا مَنْ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُبِينٌ»(4)؛ (و به يقين، ما در آسمان برجهايى قرار داديم و آن را براى تماشاگران آراستيم و آن را از هر شيطان رانده شده اى حفظ كرديم، مگر كسى كه دزدانه گوش فرا دهد كه شهابى روشن، او را دنبال مىكند).
همان گونه كه مىدانيم، شهابها بقاياى كُرات منهدم و سرگردان در فضاست كه هرگاه از كنار كره زمين مىگذرد، آنها را با سرعتى معادل 50 تا 60 كيلومتر در ثانيه به سوى خود جذب مىكند و پس از برخورد با لايه گازى محافظ زمين كه بيش از سيصد كيلومتر قطر دارد، بر اثر اصطكاك شديد، آتش مىگيرد و براى چند لحظه، نور حاصل از اين آتش در آسمان مشاهده مىشود كه گمان مىرود ستاره اى نورانى و دنباله دار در فضاى زمين حركت مىكند. پس شهابها سنگهايى است كه بر اثر برخورد با جوّ زمين آتش مىگيرد. حال پرسش اين است كه اوّلاً: چرا در قرآن از آنها با عنوان ستاره ياد شده است و ثانياً: چرا به عنوان ابزارهايى براى راندن شياطينى كه به عالم بالا مىروند، معرفى شده است؟
پيش از هر چيز بايد دانست كه تعابير قرآن درباره موجودات ماوراى طبيعت، بر ظاهر حمل نمىشود؛ زيرا هم فهم بشر محدود است و هم قالب الفاظ بشرى گنجايش مفاهيم دقيق غير مادى را ندارد؛ مفاهيمى كه اصولاً از قلمرو حس و ماده بيرون است. به ديگر سخن، هم فهم بشر و هم الفاظ بشرى، محدود و كاربرد آنها صرفاً در گستره عالم ماده است؛ به همين دليل نمىتوان به كمك آنها از جهان لطيف و ظريف مجردات خبر داد. بنابراين هرگاه در قرآن كريم سخن از عالم مجردات به ميان مىآيد، بى گمان كاربردى استعارى و تمثيلى است. نبايد عالم بالا را همانند جهان ماده انگاشت؛ با اين تفاوت كه جايگاه آن بالاتر از اين عالم است؛ زيرا چنين برداشتى انگاره اى مادّى از يك مفهوم فرامادّى است كه با هم تفاوت بنيادين دارند. از اين رو بايد به آياتى از اين دست، به ديده استعارى و تمثيلى نگريست.
پس نبايد پنداشت كه شياطين مانند انسانها و پرندگان جسمانى هستند كه تيرباران مىشوند و مانند حيوانات فرار مىكنند و يا بالا رفتن آنان به عالم بالا براى استراق سمع، مانند دزدانى است كه از ديوار خانهها بالا مىروند. نيز نبايد پنداشت كه پرتاب تير به سوى آنان به مانند هدف قرار دادن چيزى يا كسى با تفنگ است و بدين سان، اين تصور كه نگهبانان آسمانى به سربازانى مىمانند كه براى پاسدارى از قلعهها و دژها گمارده شده اند، پندارى ناصواب است و يا در كمين نشستن آنان براى زير نظر داشتن تحرّكات شياطين به شيوه ميدانهاى جنگ است... بارى، اين گونه تصور درباره شياطين و فرشتگان، نادرست است؛ زيرا كاربرد اين اصطلاحات براى تشبيه، تمثيل و نزديك كردن مطالب بلند به فهم مادّى بشر است. به ديگر سخن، تشبيه معقول به محسوس است؛ و إلّا فاصله جهان ماده و معنا به غايت دور است.
علّامه طباطبايى بر اين باور است كه اين قبيل تعابير، ضرب المثلهايى است كه خداوند متعال با آنها امور خارج از محدوده حسّ بشر را براى وى در قالب محسوسات ريخته است تا بدين وسيله، فهم معانى بلند را براى انسان آسان سازد. شاهد اين مدعا آيه «وَ تِلْكَ الاَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا يَعْقِلُهَا إِلّا الْعَالِمُونَ»(5) است (مقصود آيه اين است كه فقط دانشوران مىدانند اين مَثَلها ظاهرى و صرفاً براى نزديك كردن مفاهيم بلند فراسويى به ذهن بشر است). سپس مىافزايد: «مانند اين تعبيرها در قرآن فراوان است؛ مانند سخن از عرش، كرسى، لوح، كتاب و مانند آنها». همو تأكيد مىكند كه «مقصود از آسمان آكنده از فرشتگان، عالم ملكوت است كه برترين مرتبه عالم مشهود مىباشد؛ همان گونه كه آسمان دنيا برتر از زمين است. نيز مقصود از نزديك شدن شياطين به آسمان و استراق سمع و شهاب باران شدنشان، راهيابى به جهان فرشتگان براى اطّلاع از اسرار عالم ملكوت است، ليكن به كمك نور ملكوتى آن عالم كه شياطين آن را بر نمىتابند، رانده مىشوند. يا مقصود اين است كه شياطين تلاش مىكنند با نزديك شدن به عالم ملكوت و آگاهى از اسرار آن، حقّ را بيابند و سپس آن را باطل جلوه دهند و به همين دليل از ورود آنان جلوگيرى مىشود و در نتيجه، نااميد بر مىگردند»(6): «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ».(7)
شايد آيات سوره جنّ هم ناظر به اين مطلب باشد؛ زيرا اين آيات درباره بعثت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) است كه به دنبال آن، ترفندهاى شيطان بى اثر ماند و به همين دليل شيطان به شدّت عصبانى شد. امام اميرالمؤمنين على(عليه السلام) مىفرمايد: «من هنگام نزول وحى، ناله اى شنيدم. از پيامبر(ص) پرسيدم: اين ناله چيست؟ فرمود: اين ناله شيطان است و از اينكه پرستش شود، نااميد شده است».(8)
خداوند در سوره جنّ مىفرمايد: «قُلْ أُوحِيَ إِلَىَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنْ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآناً عَجَباً * يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنَا أَحَداً * وَ أَنَّهُ تَعَالَى جَدُّ رَبِّنَا مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَ لَا وَلَداً * وَ أَنَّهُ كَانَ يَقُولُ سَفِيهُنَا عَلَى اللهِ شَطَطاً * وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الاِنسُ وَ الْجِنُّ عَلَى اللهِ كَذِباً * وَ أَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِنْ الاِنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَال مِنْ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقاً * وَ أَنَّهُمْ ظَنُّوا كَمَا ظَنَنتُمْ أَنْ لَنْ يَبْعَثَ اللهُ أَحَداً * وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاءَ فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَساً شَدِيداً وَ شُهُباً * وَ أَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهَاباً رَصَداً»(9)؛ (بگو: به من وحى شده است كه تنى چند از جنّيان گوش فرا داشتند و گفتند: راستى ما قرآنى شگفت آور شنيديم... و ما بر آسمان دست يافتيم و آن را پر از نگهبانان توانا و تيرهاى شهاب يافتيم و در آسمان براى شنيدن، به كمين مىنشستيم، اما اكنون هركس بخواهد به گوش باشد، تير شهابى در كمين خود مىيابد). اين آيات بيانگر حالت جنّيان در زمان بعثت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) است.
آيات ذيل نيز به مصونيت قرآن كريم از دستبرد شياطين اشاره دارد:
- «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»(10)؛ (بى ترديد، ما اين قرآن را به تدريج فرو فرستاديم و قطعاً نگهبان آن خواهيم بود).
- «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ كَفَى بِاللهِ شَهِيداً»(11)؛ (اوست كسى كه پيامبر خود را به قصد هدايت، با آيين حق روانه ساخت تا آن را بر تمام اديان پيروز گرداند و گواه بودن خدا كفايت مىكند).
آرى، ابليس مىخواست وحى الهى را بازيچه قرار دهد، امّا ناكام ماند: «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لَا نَبِىٍّ إِلّا إِذَا تَمَنَّى(12) أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللهُ آيَاتِهِ وَ اللهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ»(13)؛ (و پيش از تو نيز هيچ رسول و پيامبرى را نفرستاديم جز اينكه هرگاه آرزو مىكرد، شيطان در خواسته و آرزويش القاى [شبهه] مىكرد.(14) پس خداوند القائات شيطان را تباه مىكرد و سپس آيات خود را استوار مىساخت و خدا داناى حكيم است). يعنى ابليس تلاش مىكرد مانع از رسيدن پيامبران(عليهم السلام) به آرزويشان شود، امّا همواره شكست مىخورد و بدين سان حق بر باطل چيره و نقشههاى شيطان نقش بر آب مىشد، امّا هنگام ظهور اسلام، شيطان و سربازانش از همان آغاز نااميد شدند و اين گونه، باطل كيشان دچار خسارت و زيان شدند.
امام صادق(عليه السلام) مىفرمايد: «هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به دنيا آمد، ابليس از ورود به هفت آسمان منع شد و شياطين با ستارگان (انوار ملكوتى) تيرباران و رانده شدند».(15) امام رضا(عليه السلام) از پدرش امام كاظم(عليه السلام) و او نيز از پدرش امام صادق(عليه السلام) نقل مىكند كه آن حضرت در پاسخ گروهى از يهوديان كه درباره جنّيان از وى پرسيده بودند، فرمود: «جنّيان تا پيش از بعثت پيامبر(ص) استراق سمع مىكردند، ليكن از آن هنگام با تيرباران و يورش ستارگان (انوار بازدارنده كرّوبيان) و خنثى شدن (پيش بينى) كاهنان و جادوگران از اين كار منع شدند».(16) طنطاوى نيز در تفسيرش تلاش كرده است ظاهر اين آيات را به تمثيل تفسير كند. گزيده سخن وى در اين باره چنين است: «علومى كه انسان با آنها آشنايى دارد، براى دو مقصود به كار مىآيد: يا براى شناخت حقايق و با هدف تكميل خرد بشر است و يا براى نظاممند كردن زندگى و صنايعى كه به تربيت جسم وى مىانجامد.
خداوند در آيه «وَ لَقَدْ جَعَلْنَا فِي السَّمَاءِ بُرُوجاً»(17) به مقصود نخست، و در آيه «وَ جَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَايِشَ»(18) به مقصود دوم اشاره كرده است و هركس با اين دو مخالفت كند، از دو حال خارج نيست: يا با خودبينى بى حاصل، قصد تاراج اموال ديگران را دارد و يا در پى كسب شهرت است كه هيچ كدام سودى به حال وى ندارند؛ زيرا هركس به قصد سربار شدن بر جامعه به دنبال علم يا كثرت ذكر رود، از مصاديق شيطان رجيم است؛ چرا كه از ادراك حقايق، رانده شده و دور است و با خوارى و پستى دچار شكنجه روحى و روانى خواهد شد. اينان مصاديق اين آيه هستند: «إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ * وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ مَارِدٍ * لَا يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الاَعْلَى»؛ از اين رو حقايق اشيا را در نمىيابند. «وَ يُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ دُحُوراً»؛ به تأثيرپذيرى از شهوتها و عيبهاى درونى (كه خود را به آنها مبتلا كرده اند). «وَ لَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ»؛ يعنى در طول زندگى همواره در عذاب هستند. به همين سبب اگر تلاش كنند بخشى از حقايق را فراچنگ آرند، تمايلات و خواستههاى باطل شان مانع ايشان مىشود: «فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ».(19) آرى، «إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ»(20)؛ (در حقيقت، كسانى كه آيات ما را دروغ شمردند و از [پذيرفتن] آنها تكبّر ورزيدند، درهاى آسمان برايشان گشوده نمىشود).
اين آيه، بى گمان كنايه از محروميّت تكذيب كنندگان آيات الهى از عنايت خداوندى است كه از ملكوت اعلى افاضه مىشود. عنايتى كه انسانهاى خدا محور در اين دنيا از آن بهره مندند: «إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلاَئِكَةُ»(21)؛ (در حقيقت، كسانى كه گفتند «پروردگار، خداست» سپس ايستادگى كردند، فرشتگان بر آنان فرود مىآيند، بدين سان فرشتگان رحمت بر آنان نازل مىشوند؛ در حالى كه با استوارى و امنيّت به سوى قلههاى كمال در حركتند).
همچنين آيه ذيل بيانگر اين حقيقت است: «أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ»(22)؛ يعنى به سوى آسمان عزّت و شرف و سعادت. «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ»؛(23) اين صعود و بالا بردن، چيزى جز ارتقا در مراحل كمال نيست و اين چنين در قالب كنايه، از بارش باران به باز شدن درهاى آسمان تعبير شده است: «فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاءِ بِمَاءٍ مُنْهَمِرٍ».(24)
تعابير فراوانى مانند اين آيه در قرآن هست(25) كه همه آنها مجاز است؛ چه سخن از امور معنوى باشد و چه مادّى. اگر اين گونه تعابير درست نمىبود، عربها كه ساكنان اصلى جزيرة العرب بودند، پيش از عجمهايى كه از آن سوى درياها آمده اند، بر اين تعابير خرده مىگرفتند، اما مراد از نجوم و ستارگانى كه شياطين (ابليسهاى جنّى و انسى) با آنها رانده مىشوند، عالمان ربّانى اند كه ستارگان درخشان آسمان هدايتند و در برابر كژ روان و باطل كيشان مىايستند و آنان را با براهين بُرّا و دلايل رسا مورد تاخت و تاز قرار مىدهند. پس آسمان معرفت، آكنده از نگهبانان توانا و شهاب آساست. پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «در هر قرنى انسانهاى عادلى از دين اسلام حمايت مىكنند و تأويلِ باطل انديشان و تحريفِ غاليان و تقلّب جاهلان را خنثى مىكنند...».(26)
بيفزايم كه واژه «نجوم» در روايات بر امامان معصوم(عليهم السلام) اطلاق شده است. على بن ابراهيم در تفسير آيه «وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِهَا فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ»(27) روايت مىكند كه امام(عليه السلام) فرمود: «مراد از نجوم، آل محمّد(صلى الله عليه وآله) هستند».(28)
در حديثى از سلمان فارسى (رضوان الله عليه) آمده است كه روزى پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى ما خطبه اى خواند و در آن فرمود: «اى مردم! من به زودى از ميان شما خواهم رفت. شما را سفارش مىكنم كه با خاندانم به نيكى رفتار كنيد و از بدعتها برحذر باشيد؛ زيرا هر بدعتى گمراهى است و هر گمراهى به جهنّم مىانجامد. اى مردم! اگر خورشيد نبود، از نور ماه استفاده كنيد و اگر ماه نبود، از فَرْقَدان(29) سود بَريد و در نبودِ اين دو، از ستارگان درخشانِ پس از من نور گيريد»! سلمان مىافزايد: پس از اتمام سخنرانى، پيامبر(ص) را تعقيب كردم تا وارد خانه عايشه شد. وارد شدم و از آن حضرت تفسير سخنشان را جويا شدم. پيامبر(ص) فرمود: «من خورشيد و على، ماه است و فرقدان، حسن و حسين هستند. امّا ستارگان درخشان، امامان از نسل حسين(عليه السلام) هستند كه يكى پس از ديگرى (خواهد آمد)...»(30)، و هرگاه ستاره اى غروب كند، ستاره ديگرى طلوع مىكند و اين روند تا روز قيامت ادامه خواهد داشت. همين مطلب نيز در حديث سعيد بن جبير از قول ابن عباس درباره اهل بيت(عليهم السلام) آمده است.(31) در سخن ابوذر (رضوان الله عليه)، نيز تعبير «ستارگان هدايتگر»(32) و مانند آن، فراوان آمده است.(33)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.