پاسخ اجمالی:
خداوند، سلامت قرآن را از هرگونه اختلاف و تناقض درونى نشانه اعجاز و مافوق بشرى بودن آن مى داند. از اين روست كه گمان هرگونه اختلاف و تناقض در مطالب قرآن، توهّمى بيش نيست. برخى از موجبات اختلاف در قرآن عبارتند از: بيان حالت هاى مختلف يك موضوع و مراحل گوناگون رشد آن، اختلاف دو يا چند آيه در موضوع، تفاوت دو آيه به جهت وجه عمل، اختلاف در حقيقت و مجاز و اختلاف به دو اعتبار كه به همه اين موارد جواب داده شده است.
پاسخ تفصیلی:
عارى از «اختلاف»، نشانه اعجاز
خداوند سبحان، سلامت قرآن از هرگونه اختلاف و تناقض درونى را نشانه اعجاز و مافوق بشرى بودن آن مى داند: «وَ لَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا»؛ (اگر پرداخته دست بشرى بود، هر آينه اختلاف و تناقض گويي هاى فراوان در آن راه مى يافت). آرى، طبيعى مى نمود كتابى با ويژگي هاى قرآن كريم كه در طول مدت بيست سال گردآورى شده و به گونه تدريجى و به مناسبت هاى مختلف و در زمان هاى متفاوت تدوين گرديده، اگر به دست بشر انجام يافته باشد، در آن اختلاف و تضادّهايى راه يابد؛ زيرا يك انسان در طول مدت بيست سال نمى تواند بر يك رأى باقى بماند، يا آنكه بر رأى پيشين استوار بماند؛ بدون هرگونه تبدّل رأى و تغيير عقيده؛ بلكه دستكم در مواردى دچار فراموشى مى شد.
انسان، هر چند فرهيخته باشد، با گذشت زمان و رشد فكرى و عقلانى و گسترش معلومات و تنوّع آن، تغيير رأى مى دهد و چه بسا آنچه در گذشته بدان عقيده داشته، ناديده بگيرد و رأيش دگرگون گردد. اين تغيير و تحوّل در رأى و عقيده علمى، براى انسانها كاملا طبيعى مى نمايد و جاى شگفتى نيست. بدين جهت است كه يكسان بودن قرآن و نبود اختلاف در مطالب آن، نشانه اى است بر آنكه فرستنده آن، از هرگونه تبديل رأى و اختلاف عقيده، پيراسته است و از احاطه و گسترش علمى سرشار حكايت دارد. از اين روست كه گمان هرگونه اختلاف و تناقض در مطالب قرآن، توهّمى بيش نيست كه ذيلا بدان اشاره مى شود.
موجبات اختلاف!
امام بدر الدين زركشى برخى از موجبات اختلاف را چنين ذكر مى كند:
1. بيان حالت هاى مختلف يك موضوع و مراحل گوناگون رشد آن؛ مانند تعبيرهاى گوناگون قرآن درباره آفرينش آدم با اشاره به مراحل مختلف رشد وى كه گاهى مى فرمايد: «خَلَقَهُ مِن تُرَاب»(1) و زمانى: «مِنْ حَمَإ مَّسْنُون»(2) يا «مِن طِينٍ لاَّزِبِ»(3) و گاه: «مِن صَلْصَالٍ كَالْفَخَّارِ».(4) بى شك، تعبيرهاى ياد شده با يكديگر متفاوت است و اين تفاوت به دليل آن است كه هر كدام ناظر به مرحله اى از مراحل آفرينش كالبد آدم است؛ لذا «صلصال» با «حمأ» تفاوت دارد و «حمأ» نيز با «تراب» فرق دارد. هر چند تمام موارد مذكور، در جوهر اصلى آن، يعنى «تراب» ريشه دارد و حالتها و مراحل ياد شده، هر كدام، از تراب (خاك) ناشى شده است.
نمونه ديگر، تعبيرهاى گوناگون قرآن درباره عصاى حضرت موسى(عليه السلام) است؛ آنجا كه از آن به «اژدهاى نمايان» ياد مى كند: «فَإِذَا هِىَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ».(5) در آيه اى ديگر، عصا را به مار كوچك تشبيه مى كند: «تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَآنٌّ».(6) اين اختلاف تعبير بدين جهت است كه عصاى حضرت موسى(عليه السلام) در ابتداى بعثت به شكل مار كوچك نمودار گشت، ولى تعبير به «ثعبان مبين» كه شكل بزرگ مار است، مربوط به زمانى است كه موسى(عليه السلام) عصايش را در برابر ديدگان فرعون و مأمورانش افكند و به شكل اژدها درآمد . لذا اين دو تعبير بيانگر دو حالت مختلف عصاى موسى(عليه السلام) است.
2. اختلاف دو يا چند آيه در موضوع؛ مانند آيه «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْـُولُونَ»(7) و نيز آيه «فَلَنَسْـَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَ لَنَسْـَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ».(8) مفاد دو آيه درباره وقوع سؤال و بازخواست در قيامت است، در حالى كه ظاهر آيه «فَيَوْمَئِذٍ لاَّ يُسْـَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَ لَا جَآنٌّ»(9) بر عدم بازخواست از گناهان در قيامت دلالت دارد.
«حليمى» درباره ايهام تنافى در آيات فوق مى نويسد: مراد از آيه نخست اين است كه در قيامت از توحيد بازخواست و سؤال مى شود و در آيه دوم اشاره مى كند كه از تصديق رُسل سؤال مى شود، ولى در آيه سوم كه در نفى بازخواست ظهور دارد، مراد اين است كه از لوازم اقرار به نبوّتها در حوزه احكام و فروع دين در قيامت سؤال نمى شود. از سوى ديگر، برخى از مفسّران، اختلاف آيات ياد شده را به اعتبار اختلاف در نوع برخورد با انسان در صحنه هاى مختلف قيامت دانسته اند. به اين معنى كه بعضى انسانها مورد سؤال و بازجويى جدّى و برخى مورد لطف و مهر خداوند قرار مى گيرند؛ عدّه اى توبيخ و مجازات مى شوند و گروهى ديگر بخشوده مى شوند.
3. گاهى تفاوت دو آيه به جهت وجه عمل است؛ چنان كه در آيه «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لَـكِنَّ اللهَ قَتَلَهُمْ»(10) كه نسبت دادن عمل به آنان از جهت مباشرت فعلى است، ولى نفى آن از جهت تأثير عمل است كه منوط به اذن و اراده پروردگار است. به همين دليل گفته مى شود افعال انسان مخلوق خداوند است؛ هر چند اختيار به او نسبت داده مى شود. بدين جهت كه با اراده و اختيار او انجام گرفته است. بنابراين نفى فعل به يك اعتبار، با اثبات آن به اعتبار ديگر، منافاتى ندارد. همچنين آيه شريفه «وَ مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لَـكِنَّ اللهَ رَمَى»(11) بدين معنا كه تأثير از تو نبود؛ گرچه با دست تو انجام گرفت.
4. اختلاف در حقيقت و مجاز است؛ مانند آيه «وَ تَرَى النَّاسَ سُكَارَى وَ مَا هُم بِسُكَارَى».(12) مراد، بيهوشى و از خود رفتن به جهت رويارو شدن با دشوارى شرايط قيامت است نه مستى ناشى از شرب خمر. همچنين آيه «وَ يَأْتِيهِ الْمَوْتُ مِن كُلِّ مَكَانٍ وَ مَا هُوَ بِمَيِّتٍ»(13) مراد اين است كه گرفتاران مَنيّت و خودخواهى، گرچه به ظاهر زنده اند، ولى به دليل بيمارى دل و روان، مانند مردگانند و از هر سو موجبات مرگ، آنان را فرا گرفته است. و همين گونه است آيه «وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِاللهِ وَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَ مَا هُم بِمُؤْمِنِينَ»(14) كه به اعتبار ظاهر، مؤمن هستند، ولى مؤمن غير واقعى. آيه «وَ لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ قَالُوا سَمِعْنَا وَ هُمْ لَا يَسْمَعُونَ»(15) يعنى آنان نداى حقيقت را با گوش ظاهر شنيدند، ولى چون به آن بى اعتنا شدند، گويا چيزى نمى شنوند. نيز آيه «وَ تَرَاهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ وَ هُمْ لَا يُبْصِرُونَ».(16)
5. اختلاف به دو اعتبار و اين سبب جامع ميان تمامى اسباب ايهام اختلاف است؛ مانند آيه «فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ»(17) و «خَاشِعِينَ مِنَ الذُّلِّ يَنظُرُونَ مِن طَرْفٍ خَفِىٍّ».(18) قطرب در توضيح آيه نخست مى نويسد: مراد اين است كه آگاهى و شناخت تو گسترده و قوى است. «بصرك» يعنى شناخت و علم، چنان كه عرب گويد: «بصر بكذا و كذا»؛ يعنى بدان علم يافت، نه اينكه آن را با چشم ديد. فارسى در اين باره مى افزايد: مؤيّد سخن قطرب، بخش بعدى آيه است كه مى گويد: «فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَـاءَكَ»؛ يعنى پرده ها را كنار زديم و با چشم بصيرت، همه چيز را مى يابى.
نيز در آيات «وَ قَالَ الْمَلأَ مِن قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَتَذَرُ مُوسَى وَ قَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي الأَرْضِ وَ يَذَرَكَ وَ ءَالِهَتَكَ»(19) و «أَنَا رَبُّكُمُ الاَعْلَى»(20) شايد سبب اختلاف در تعبير «آلهة» و «ربّ» از اين جهت باشد كه خود را ربّ اعلى مى دانسته و ساير خدايان را فرمانبردار خود قلمداد مى كرده است. نيز در آيات «الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللهِ»(21) و «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»(22) ممكن است تصوّر شود كه معناى «وَجَل» با معناى «طمأنينه» منافات دارد؛ پاسخ اين است كه «طمأنينه» در نتيجه انشراح صدر حاصل مى شود كه خود ناشى از شناخت توحيد است و «وَجل» حالتى است كه در اثر خوف از پيدايش «زيغ» و گمراهى از مسير هدايت به وجود مى آيد و اين مقدّمه شناخت توحيد و انشراح صدر و پيدايش طمأنينه است؛ همچنان كه قرآن نيز ميان آن دو جمع كرده و فرموده است: «تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلَى ذِكْرِ اللهِ».(23) در واقع آنان در نتيجه باورهاى صحيح و استوار خويش به آرامش و ثبات درون دست يافته اند و شكّ و ترديد از دلهايشان زدوده شده است.(24)(25)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.