پاسخ اجمالی:
«تنصيف ارث زنان» بيانگر توازن و تعادل وظايف مرد و زن در عرصه خانواده و نظام اجتماعى اسلامى است؛ زيرا مرد با تشكيل خانواده، تكفّل همسر و فرزندانش را به عهده میگیرد، در حالي كه زن از اين تكاليف معاف است. آری وقتي مرد دوبرابر زن مسئوليت دارد پس عدالت در تعادل بين بهره و كاركرد با اين توزيع حكيمانه برقرار است. البته وضعيت آزار دهنده زنان در ديگر جوامع نيز بهترين شاهد بر اعتدال نظام اسلام و انطباق آن با فطرت آدمي است.
پاسخ تفصیلی:
ماجرای «تنصيف ارث زنان» در اسلام!
از جمله موضوعات بحثبرانگيز درباره نگرش اسلام به زن، مسأله تنصيف ارث اوست كه چه بسا جدال سختى در كنگرههاى بينالمللى و جهانى مربوط به موضوع زن برانگيخته است. و از جمله مسائل مورد توافق نمايندگان كشورهاى اسلامى با معارضان اين بود كه اسلام در برابر نظامهاى گذشته و برخى از نظامهاى قبيلهاى كه زن را يكسره محروم از ارث مى دانستهاند براى زن حق ارث را به رسميت شناخته، و سپس به همين اندازه توافق درباره ارث زن قانع شدهاند و از مقدار ارث وى و نقطه نظرات تفصيلى اسلام در اين باره چشم پوشيدهاند. اما اسلام به عنوان دين جاودانه و فرانگر و فراگير الهى سخن آخر را گفته و جاى معامله بر سر اين قانون روشن و قاطع و هميشگى نگذاشته است، و ما هرگونه توافقى را كه اندكى عقب نشينى از معيارهاى اسلامى باشد سازشكارى و عقب نشينى در برابر تهاجمات دشمن نادان مى دانيم كه نشان از ضعف و سستى شكننده خواهد داشت.
در فضايى كه اسلام براى زندگى اجتماعى در سطح خُرد ـ خانواده ـ يا كلان ترسيم مى كند وظايف مرد سنگينتر و مسئوليت او فراگيرتر است، و اين به دليل توانايى و نگرش گستردهتر اوست كه در شرايط طبيعى سهم او را از ميراث بيشتر مى سازد. خداى متعال نخست رسمهاى جاهلى را كه زن را از ميراث محروم مى كرد به يك سو افكند و فرمود: «لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَ الاَقْرَبُونَ وَ لِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَ الاَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصِيباً مَفْرُوضاً»؛(1) (مردان را از آنچه پدر و مادر و خويشان برجا نهادهاند سهمى است، و زنان را از آنچه والدين و خويشان گذاشتهاند ـ كم يا زياد ـ سهمى است، سهمى تعيين شده). و بدين گونه عادتى جاهلى را در ضمير فرزندان جزيرة العرب بلكه در مراكز بين المللى حاكم در بيشتر نقاط جهان متمدن آن روز حكمفرما بود، ملغى مى كند.
از ابن عباس روايت شده كه وقتى اين آيه فرود آمد بر جماعت جاهلى سنگين آمد. پس آهسته با يكديگر مى گفتند در اين باب سخن نگوييد شايد پيامبر(صلى الله عليه وآله) آن را فراموش كند، يا به پشنهاد ما آن را تغيير دهد. آن گاه برخى از ايشان نزد پيامبر آمده گفتند: «چگونه دختر را سهمى از ارث مى دهى حال آن كه او بر اسب سوار نشده و جنگ نكرده است؟». خود ايشان نيز به زنان و به پسران خردسال نيز ارث نمى دادند، مگر به آن كسى كه سوارى و نبرد را مى توانست.(2)
در مرحله بعد نوبت به تعيين سهم الارث براى زن مى رسد: «يُوصِيكُمْ اللهُ فِي أَوْلاَدِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الاُنثَيَيْنِ»؛(3) (خداوند شما را سفارش مى كند درباره فرزندان تان، پسر به اندازه دو دختر سهم دارد). اينك اين خداوند است كه توصيه مى كند و تقسيم مى كند، كه همه مقررات و آيينها از سوى اوست و همگان ريزترين دستورات زندگى را از او فرا مى گيرند، و اين دين است. اگر مردمى همه امور زندگى را از خدا فرا نگيرند ديندار نخواهند بود، و اگر چيزى از اين گونه امور كوچك يا بزرگ را از منبع ديگرى فرا گيرند اسلام نياورده اند، بلكه همان جاهليتى است كه اسلام آمده تا آن را از زندگى مردم ريشه كن كند. پس نمى توان گفت ما براى خود و فرزندان خود راهى بر مى گزينيم و ما به مصالح خويش آشناتريم؛ زيرا چنين سخنى ـ افزون بر اينكه نادرست است ـ وقاحت و سركشى و برترى جويى در برابر خداوند است و پندارى است كه جز از نادان وقيح سر نمى زند.
بنابراين مسأله معامله بر سر يك جنس نيست؛ بلكه مسأله توازن و تعادل وظايف مرد و زن در عرصه خانواده و نظام اجتماعى اسلامى است؛ زيرا مرد آن گاه كه همسرى برمىگزيند تكفّل او و فرزندانى كه از او دارد به هر صورت بر او تكليف مى شود، با آن كه زن از اين تكاليف معاف است. زن چه پيش از ازدواج و چه بعد از آن، خود عهده دار امور خود بوده باشد يا مرد ديگرى، نفقه شوهر و فرزندان در هر حال بر عهده او نيست. مرد، دست كم در نظام خانوادگى و نظام اجتماعى ترسيم شده از سوى اسلام دوبرابر زن مسئوليت و وظيفه دارد. اينجاست كه عدالت در تعادل بين بهره و كاركرد با اين توزيع حكيمانه برقرار است. و تا آن گاه كه زندگى ما در سايه اسلام بر اساس اين انديشه متعالى ترسيم شده باشد تقسيم، براساس مرزبندى خداوندى است كه او را به رسميت مى شناسيم و رهبرى او را مى پذيريم، و هر چون و چرا در برابر اين روش از سويى نابخردى و از سوى ديگر بى ادبى در برابر خداوند است. همچنين در نگرش ما ـ به عنوان مسلمان ـ متزلزل كردن ساختار اجتماع و خانواده و سرانجام زندگى را در پى دارد. همچنين وضعيت آزار دهندهاى كه ديگر جوامع تجربه كرده و مى كنند بهترين شاهد بر اعتدال نظام ياد شده و انسجام آن با فطرت انسان و كاركرد او در زندگى است.(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.