پاسخ اجمالی:
جواز «تنبيه بدني زن» نشانه تأثير قرآن از فرهنگ جاهليت نيست. اسلام براي مقابله با رسوم غلط جاهلي مثل تنبيه بدني زن در ابتدا با ايشان همنوا مي شد، و در مسير اين همراهى، ساز ملايمت و خشونت گريزى را در خاطر آنها میدميد تا دلهايشان رام شود و راه درست را دريابند، و كم كم از آن زشتكارىها دست بردارند. ضمن اینکه مراد از تنبيه بدني زن، زدنى است كه سخت و دردآور نباشد.
در روایات دینی از زدن زنان چنان به سختى نهى و منع شده است كه تخلف كننده را از دايره نيكان امت بيرون شمرده جزو شرارالناس مى شمارد. همچنین سفارش هاى اكيد نسبت به زن و پاسداشت حرمت او و جانبدارى از او با بذل توجه و مهربانى و رأفت و رحمت و به دور از خشونت و شدت و حتى سختگيرى درباره اشتباهات و كوتاهى هاى او شده است.
پاسخ تفصیلی:
بررسی حکم جواز«تنبيه بدني زن»
خداى تعالى می فرماید: «وَ اللاَّتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلا».(1) گفته اند كه در اين آيه نيز تحقير زن ديده مى شود، به گونه اى متناسب با عهد جاهلى كه زن جايگاهى خرد و پست داشته است. ولى با اندك تأمل در كتب تفسير و سيره و سخنان فقها در اين باره روشن مى شود كه چنين نيست؛ زن در دوران جاهليت در سطحى بسيار پايين قرار داشت و اسلام، آمد كه دست او را گرفته تا به بالاترين مراحل والاى انسانى شايسته اش بالا برد. اما آيا اين دگرگونى اساسى به گونه ناگهانى و بدون چاره انديشى و مقدمه چينى ممكن بود؟ يا نياز به زمان و سير تدريجى داشت، تا اين خشونت شعله ور را به ملايمت و مهربانى نرم بدل سازد؛ كارى كه پيمودن مسير دشوار آن، اندكى همراهى با قوم را ايجاب مى كرد تا آگاه سازى آنها ممكن شود يا زمينه هاى آگاهى در آنها ايجاد شود و بتوانند به فطرت هاى اصل انسانى خويش بازگشت كنند. اين چنين اسلام در آغاز كار، نسبت به برخى از رسوم ايشان ـ كه سخت بر آنها حكمفرما بود ـ با ايشان همنوا شد، و در مسير اين همراهى و همنوايى، دميدن ساز ملايمت و خشونت گريزى را در خاطر ايشان آغاز كرد تا دلهايشان رام گردد و راه درست را دريابند، تا خود، اندك اندك زشتكارىهايى كه پيش از آن به دنبال خود مى كشيدشان دست بدارند.
اين سياست و تدبير را اسلام درباره بسيارى ديگر از رسوم جاهلى كه تنها بر عرب نيز حكم فرما نبود در پيش گرفت كه ريشه كن كردن آنها نيازمند فرصت و زمانى كوتاه مدت يا دراز مدت و چاره انديشى هاى اساسى براى اين منظور بود. در اين مقوله مى توان مسأله برده دارى را به عنوان نمونه ذكر كرد كه در آغاز با آن همراه شد؛ زيرا بر جهانِ آن روز حكم فرما بود و برده كالاى تجارى با اهميتى به حساب مى آمد كه رويارويى با آن بدون تمهيد مقدمات لازم ممكن نبود، اما اسلام در برابر آن ايستاد، ولى نه به گونه علنى و صريح، بلكه با خاستگاه هاى فراقومى آن مبارزه كرد و راه هاى مشروعيت آن را بست، به جز راه قدرت يافتن بر محاربان در ميدان جنگ را ـ كه تنها شركت كنندگان در نبرد بر ضد اسلام را شامل مى شد ـ نه ديگران و نه زنان و كودكان و سالخوردگان را، و به گونه قاطع هر گونه امكان برده گيرى را منسوخ كرد. آن گاه افزون بر اين، راه را براى آزادسازى برده هاى موجود به شكل هاى گوناگون بازگذاشت كه در جاى خود به تفصيل آمده است. اتخاذ چنين روش و تدبيرى براى ريشه كن كردن عادت هاى حكمفرماى جاهلى را در اصطلاح، «نسخ تمهيدى» زمان بندى شده ناميده ايم. نسخى كه زمينه هاى آن در صدر اسلام و در عهد پيامبر فراهم شده است.
مسأله قوّاميت مرد بر زن نيز در محدوده عام كه شاملِ زدن شديد دردآور زن شود از جمله همين مسائل است. بنابراين اگرچه در قرآن آمده ولى از سوى آورنده شريعت به گونه اى تفسير شده كه تعديل آن را در آن زمان و ريشه كن ساختن آن را در دراز مدت موجب شود؛ لذا:
اولاً: زدن در آيه به گونه غير مبرّح تفسير شده؛ يعنى زدنى كه سخت و دردآور نباشد كه در واقع زدن نيست، بلكه دست كشيدنى است با ظرافت ويژه. از همين رو مقيد شده كه با تازيانه و چوب و وسيله ديگر نباشد، مگر چوب نازك سواك كه انسان با آن مسواك مى زند. اين در واقع دلالت آيه را خنثى مى كند و حق تنبيه بدنى و آزار رسانى زن از سوى مرد را يكسره نفى مى كند. ابن جرير از عكرمه نقل كرده ـ ذيل آيه ـ كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «اگر شما را در انجام كار نيك نافرمانى كردند بزنيدشان؛ ولى زدن غير مبرّح» و همين روايت را به نقل از حجاج بن مزاحم نيز آورده با اين افزونى كه غير مبرّح را به غير مؤثر تفسير كرده، يعنى زدنى كه تأثيرى در تغيير رنگ پوست بدن حتّى به اندازه سرخ شدن نداشته باشد. عطا مى گويد: به ابن عباس گفتم: زدن غير مبرّح چگونه است؟ گفت: با چوب مسواك و مانند آن. قتاده مى گويد: زدن غير مبرّح آن است كه ناگوار و معيوب كننده نباشد.(2) به همين دليل شيخ ابوجعفر طوسى مى گويد: اما زدن، بى هيچ خلافى در آن، بايد زدن غير مبرّح باشد.
امام باقر(عليه السلام) فرمود: «با چوب مسواك بايد باشد».(3) قاضى ابن برّاج طرابلسى (م 481) مى نويسد: «اما زدن ـ در آيه ـ زدن به منظور تأديب است، چنان كه كودكان را بر كار خطا مى زنند، نبايد زدن مُبرّح يا مُزمن يا مُدمى باشد و بايد بر جاهاى مختلف بدن تقسيم شود و از صورت پرهيز شود و علاوه بر اين با چوب مسواك باشد و برخى ـ از فقهاى عامه ـ گفته اند با دستمال پيچيده شده يا درّه باشد و نه با چوب يا تازيانه».(4) «مبرّح» به معناى سخت و دردآور است و «مزمن» يعنى معيوب كننده و ناقص كننده و «مُدمى» يعنى آنچه باعث پيدا شدن خون در سطح پوست شود، حتّى به صورت خراشيده شدن. «درّه» نيز نوعى تازيانه پارچه اى است كه دردآور نبوده و مانند دستمال پيچيده شده است. در جاى ديگر مى گويد: «اگر زن بر مرد نشوز كرد (از حقوق زناشويى سرباز زد) جايز است از او در بستر و در سخن گفتن دورى كند و او را بزند، نه بسان اِجراى حد و نه زدن دردآور، و از زدن بر صورتش بپرهيزد و سخن گفتن با او را بيش از سه روز ترك نكند».(5)
در فقه الرضا(عليه السلام) آمده است: «زدن با مسواك و مانند آن به ملايمت و آرامى».(6) در جامع الاخبار صدوق از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل شده كه فرمود: «در شگفتم از كسى كه همسر خود را مى زند حال آن كه خود به زدن شايسته تر است. زنان خود را با چوب نزنيد كه قصاص دارد، ولى با سخت گيرى در خوراك و پوشاك آنان را بزنيد تا در دنيا و آخرت آسوده باشيد». در حديث ديگرى فرمود : «سفارش مرا درباره زنان پاس بداريد تا از سختى حسابرسى رهايى يابيد، و هركه سفارش مرا پاس ندارد، چه سخت است وضع او در پيشگاه خداوند».(7) اين حديث صراحت دارد كه منظور از زدن در آيه تأديب است، ولى نه با چوب دستى و تازيانه ـ چنان كه با چهارپايان رفتار مى شود ـ بلكه با ايجاد محدوديت در خوراك و پوشاك و مانند اينها، و اين با روش تعديل در زندگى سازگارتر است.پ
ثانياً: از زدن زنان چنان به سختى نهى و منع شده است كه تخلف كننده را از دايره نيكان امت بيرون شمرده جزو شرارالناس مى شمارد. چنان كه در حديث آمده كه زنان بسيارى از همسران اصحاب پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) گرد خانه هاى خانواده پيامبر به شكايت از همسرانشان كه زدن آنان را مجاز مى دانستند آمدند، پيامبر فرمود، اينان نيكان شما نيستند.(8) ابن سعد و بيهقى از امّ كلثوم دختر ابى بكر نقل كرده اند كه مردان از زدن همسران نهى شده بودند، پس، از آنان به پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) شكايت بردند، پيامبر زدن ايشان را اجازه داد، ولى افزود كه «نيكان شما هرگز نخواهند زد».(9) و در روايت ابن ماجه آمده است، پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) روزى صبح هنگام فرمود: «هفتاد زن گرد خاندان پيامبر جمع شده اند كه همگى شكايت از شوهر خود دارند ، پس ـ بدانيد كه ـ ايشان را نيكان خود نمى يابيد».(10) عبدالرزاق از عايشه از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) نقل كرده كه فرمود: «آيا شرم نمى كند از شما آن كه همسر خود را مى زند آن گونه كه برده را مى زنند، در اول روز او را مى زند و در پايان روز با او همخوابه مى شود».(11)
عايشه گفت: «هيچ گاه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) خدمتكارى يا زنى را حتى با دست نزد».(12) از هيچ يك از امامان معصوم(عليهم السلام) يا صحابه اخيار يا تابعان نيك رفتار نقل نشده كه با همسران خود تندى كنند، چه رسد به زدن و سيلى نواختن، بلكه روش آنان، گذشت و بخشش بود؛ چنان كه در حديث امام صادق(عليه السلام) از پدرش امام باقر(عليه السلام) بیان شد.(13)
ثالثاً: سفارش هاى اكيد نسبت به زن و پاسداشت حرمت او و جانبدارى از او با بذل توجه و مهربانى و رأفت و رحمت و به دور از خشونت و شدت و حتى سختگيرى درباره اشتباهات و كوتاهى هاى او. در نامه اميرمؤمنان(عليه السلام) به فرزندش امام حسن(عليه السلام) آمده است: «فإنّ المرأة ريحانة و ليست بقهرمانة، و لا تعد بكرامتها نفسها ...»؛(14) (پس همانا زن همچون گل، نازك است و نه سخت تن همچون قهرمانان، و كرامت او را از خود او مگذران). يعنى او را گرامى بدار و از واسطه كردن ديگرى نزد تو ناگزيرش مساز، بايد حرمت خود او نزد تو شفاعتش كند و نه ديگرى.
كلينى نيز چنين روايت كرده است: «چشم او را با پوشش خود بپوش، و او را در كنف حجاب خود بگير، و با او چنان مكن كه خيال شفاعت از ديگران نزد تو را داشته باشد».(15) نيز كلينى از امام صادق(عليه السلام) نقل مى كند كه از جمله حقوق زن بر شوهر آن است كه: «اگر نادانى كرد بر او ببخشد» و فرمود : «زنى نزد امام باقر(عليه السلام) بود كه ايشان را مى آزرد و حضرت بر او مى بخشيد».(16) در وصيت اميرمؤمنان(عليه السلام) به فرزندش، محمد حنفيه مانند وصيّت به امام حسن(عليه السلام) آمده است با اين افزونى: «با او در هر حال مدارا كن و خوش رفتار باش، تا عيش تو صاف گردد».(17) امام صادق(عليه السلام) نيز يونس بن عمار را به احسان به همسرش سفارش فرمود. او پرسيد احسان چيست؟ فرمود: «خطايش را ببخش».(18) نيز در حديثى آمده: «ضعف ايشان را با سكوت درمان كنيد».(19)، و در نقل ديگرى فرمود: «ضعف ايشان را با سكوت بپوشانيد».(20) نيز مى گويد: پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «جبرئيل چنان درباره زن مرا توصيه كرد كه گمان كردم جز به دليل گناهى آشكار نمى توان او را طلاق داد».(21) صدوق با سند خود از امام صادق(عليه السلام) نقل مى كند كه فرمود: «خداى رحمت كند بنده اى را كه ميانه خود و همسرش را نيكو كند؛ زيرا خداى عزوجل عنان اختيارش را در دست شوهر قرار داده و او را قيّم بر او دانسته است».(22) قاضى ابن برّاج قَوّاميت را در اينجا برپاداشتن حقوق واجب زن بر مرد تفسير كرده و گفته است: «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ»(23)؛ يعنى مردان پاداران حقوقى هستند كه زنان بر ايشان دارند.(24) و معناى آيه «وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ»(25)؛ نيز همين است كه با آيه ديگر تأكيد شده: «وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ».(26) ابن برّاج مى گويد: «يعنى هريك از آن دو بر ديگرى به همان اندازه حق دارد كه ديگرى بر او دارد. و هر دو حق، بر هر دو واجب است».(27)
همچنين پيامبر(صلى الله عليه وآله) كسى را كه حقوق همسر خود را ضايع كند و جانب او را رعايت نكند نفرين كرده، فرمود: «ملعون ملعون من ضيّع من يعول».(28) در حديث ديگرى فرمود: «همين گناه بس كه مردى عيال خود را تباه سازد».(29) نيز فرمود: «بهترين شما كسى است كه براى خانواده اش بهترين باشد و من بهترين هستم از ميان شما براى خانواده ام».(30) همچنين روايت زير را ترمذى آورده و صحيحه دانسته و نسائى و ابن ماجه از عمروبن احوص نقل كرده اند كه در حجة الوداع همراه پيامبر بود، پس آن حضرت ايستاد و خطبه خواند و از جمله فرمود: «درباره زنان به نيكى سفارش كنيد، زيرا نزد شما عوان (سپرده) هستند، بيش از اين را نمى توانيد، مگر آن كه فاحشه اى آشكار آورند، كه در آن صورت در بسترها از ايشان دورى كنيد و آنان را بزنيد؛ زدنى غير آزار دهنده».(31) عوان نزد شما هستند، يعنى عمرى پيش شما گذرانده و تازگى جوانى را نزد شما از دست داده اند.
همچنين فرمود: «هر كه همسرى مى گيرد بايد او را گرامى بدارد».(32) همچنين فرمود: «هركه ما را بسيار دوست مى دارد زنان را بسيار دوست بدارد».(33) در نوادر راوندى آمده است كه پيامبر فرمود: «به ما اهل بيت هفت چيز داده شده كه به هيچ كس پيش از ما داده نشده بود» و از آن جمله دوست داشتن زنان را برشمرد. در همان كتاب است كه پيامبر فرمود: «هرچه ايمان بنده افزون شود محبّت او نسبت به زنان افزون مى شود».(34) منظور از محبّت در اين گونه احاديث، دلسوزى و خوش رفتارى و مهرورزى و پاسداشت كرامت اوست در مرتبه والاى انسانى كه دارد، و هرگز و هيچ گاه نظر تنها به جانب شهوت نيست.
در حديث است كه زنى به نام «حولاء» نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمد و از حق مرد بر زن و حق زن بر مرد پرسيد، تا آنجا كه گفت چه حقى زنان بر مردان دارند؟ پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «برادرم جبرئيل مرا خبر داد، و پيوسته سفارش مى كرد درباره زنان، تا آنجا كه گمان بردم مرد حق ندارد به همسرش اُفّ بگويد، و گفت: اى محمّد، بپرهيزيد خداى عزّوجلّ را درباره زنان، ايشان اسير دست شما هستند، آنها را بر اساس پيمان و امانت خدا گرفته ايد. تا آنجا كه گفت: پس بر آنان دلسوزى كنيد و دل ايشان را آرام بداريد تا با شما باشند، و اكراه و اجبارشان نكنيد و بر سر خشمشان مياوريد».(35)
شيخ صدوق در دو كتاب خود «علل الشرايع» و «امالى» از اميرمؤمنان(عليه السلام) نقل كرده كه فرمود : «در هر حال با ايشان مدارا كنيد و با آنان نيكو سخن بگوييد، باشد كه ايشان نيكو عمل كنند».(36) امام صادق(عليه السلام) از پدرش نقل كرد: «هركه زنى مى گيرد بايد گرامى اش بدارد، پس همانا همسر هر كدام از شما لعبتى است، هركه گرفت نبايد او را ضايع گرداند».(37)
اينك برايند اين همه روايات فراوان چنين مى شود:
زن ارزش انسانى والايى دارد كه مرد بايد آن را پاس بدارد و خوار و رسوايش نسازد و نيكو با او رفتار كند و خود را با او دو شريك هماورد در اداره امور زندگى بداند، مسؤوليتها را عادلانه تقسيم كند، او را بر هيچ كارى اكراه نكند، از او خاطرخواهى و جانبدارى كند و با نرمى و مدارا با او همزيستى كند، چرا كه او گل است و نه قهرمان. اگر از او لغزشى ديد بر آن چشم بپوشد و اگر ناسازگارى و ستيز از او احساس كرد با او نيكو مدارا كند تا خاطر نازك و زودرنج او را به دست آورد.
درشتى و تندى با او نكنيد كه ايشان براى شما خاضع اند. پس بر ايشان دلسوز باشيد و دلهايشان را ـ از هر چيزى ـ پاك بخواهيد، تا با شما و در كنار شما باشند، و اكراه شان نكنيد و بر سر خشمشان مياوريد ـ كه در روايت پيامبر گذشت ـ . در هر حال با ايشان مدارا كنيد و با ايشان نيكو سخن بگوييد تا نيكو عمل كنند ـ چنان كه در سخن امام اميرالمؤمنين(عليه السلام) گذشت ـ . هركه همسرى بر مى گزيند بايد گرامى اش بدارد، كه او لعبتى است، هركه بر گرفتش مباد كه تباهش سازد ـ چنان كه امام صادق(عليه السلام) فرمود ـ .
اما زدن به طور كلى منع شده مگر آن كه موجب درد و عيب نباشد و بهتر آن است كه اگر قصد تأديب دارد با سخت گيرى در نفقه باشد نه زدن با دست و يا چوب دستى. سزاوارتر از اين نيز البته ترك زدن است، به پيروى از پيامبر اكرم و امامان معصوم(عليهم السلام) ـ درود بر ايشان ـ كه خداوند مى فرمايد:«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللهَ وَ الْيَوْمَ الاْخِرَ وَ ذَكَرَ اللهَ كَثِيراً»؛(38) (براى شما پيامبر الگويى نيكو بود، براى آن كس كه اميد به خدا و روز واپسين دارد و خدا را بسيار ياد مى كند). و هركه اين الگو را واگذارد، پيرو پيامبر اسلام نخواهد بود. «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللهُ».(39)
و بهترين شما، بهترين هستند براى همسرانشان، پيامبر بهترين مردم بود براى همسران خود. بدانيد هركه همسر خود را بزند يا سيلى بر او بنوازد، خود شايسته تر است براى سيلى خوردن و از نيكان امّت نيست، بلكه چه بسا از بدان ايشان ـ پناه بر خدا ـ خواهد بود. دليل اين مطلب آن است كه اگر زن كارى انجام دهد شايد احساس بر او غلبه كرده باشد، كه او زود به هيجان مى آيد، اما مرد چرا عنان خود را با احساساتى زودگذر رها كند و تسليم خردورزى نباشد، پس او سزاوارتر است براى تنبيه و تأديب. به هر حال چنين كسى ديگر از اخيار امت كه با روش والاى اسلامى تربيت يافته اند نخواهد بود. در نتيجه، ظاهر بى قيد و شرط آيه نسخ شده است به گونه زمينه چينى، و آنچه آن را نسخ كرده سفارش هاى اكيد درباره زن و جانبدارى و پاسدارى از كرامت اوست و نيز ممنوعيت زدن او با همه شيوه ها جز شيوه اى كه در واقع زدن نيست، بلكه به توجه و علاقه مندى شبيه تر است تا زدن دردآور، و پيامبر و بزرگان امت كه همواره به پيروى از ايشان دستور داده شده ايم چنين كرده اند. بنابراين دستاويز كردن ظاهر آيه، گرفتن به ظاهرى منسوخ است و مخالفتى صريح با نهى پيامبر و سفارش هاى رسا و گوياى آن حضرت و امامان معصوم!(40)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.