پاسخ اجمالی:
اولًا: در قرآن مجيد لفظ دعوت در مواردى بكار رفته است كه هرگز نمى توان گفت مقصود از آن عبادت است؛ مانند آیه 5 سوره نوح که می فرماید: «قالَ رَبِّ انّى دَعَوْتُ قَوْمي لَيْلًا وَنَهاراً»؛ آيا مى توان گفت مقصود حضرت نوح اين است كه من قوم خود را شب و روز عبادت كردم؟! در اين آيه و ده ها آيه ديگر، لفظ دعوت در معناى غير عبادت و پرستش بكار رفته است، از اين جهت نمى توان گفت دعوت و عبادت مترادف يكديگرند و اگر كسى از پيامبر يا مرد صالحى استمداد كرد و آنان را خواند در اين صورت آنها را عبادت كرده است؛ زيرا دعوت و ندا اعم از پرستش است.
ثانیا: مقصود از دعائی که در این آيات از آن نهی شده است، مطلقِ خواندن نيست، بلكه دعوت خاصى است كه مى تواند با لفظ پرستش مرادف باشد؛ زيرا مجموع اين آيات درباره بت پرستانى وارد شده است كه بتهاى خود را خدايان كوچكى مى پنداشتند كه برخى از شؤون الهى به آنها سپرده شده و در كار خود نوعى استقلال دارند؛ ناگفته پيداست كه خضوع و تذلّل يا هر نوع گفتار و رفتار در برابر موجودى به عنوان خداى بزرگ و يا خداى كوچك از اين نظر كه او اللَّه و رب و مالك امور شفاعت و مغفرت است، عبادت و پرستش خواهد بود و از نظر قرآن ممنوع است.
پاسخ تفصیلی:
فهم وهّابیّت از مفهوم دعا و عبادت
یکی از ایرادهایی که علمای وهّابی به شیعه می گیرد مساله «توسل و شفاعت» است و معتقدند این مسأله با اصل توحيد منافات دارد. آنان برای اثبات ادعای خویش، به آيه 88 سوره قصص: «وَلاتَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ»؛ (هيچ معبود ديگري را با خدا مخوان)، و آیه 18 سوره جن: «لا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً»؛ (ديگرى را با خدا نخواهيد)، استدلال كرده و مى گويند: قرآن صريحا از عبادت غير خدا و بردن نام دیگران همراه نام خدا نهى كرده است.
مهمترین دلیلی که باعث می شود وهابیت از این آیات برداشت شرک بودن توسل و شفاعت کنند بی توجهی آنها به مفهوم درست آیات و به تفسیر آن با توجه به سایر آیات قرآن می باشد. آنها به این حقیقت توجه نکرده اند که آنچه ممنوع است این است که: دیگران را در کنار خدا مستقل دانسته و آنها را مؤثر در وجود و شایسته عبادت بدانیم، اما اگر با اذن خداوند به مقام انسان های صالح توسل بجوییم و از کسانی که خداوند اجازه داده است طلب شفاعت کنیم نه تنها با توحید منافات ندارد، بلکه انسان را به خداوند نزدیک می کند و باعث نجات انسان خواهد شد. توجه به همه آیات قرآن و دقت در مفهوم درست الفاظی مانند دعا و عبادت و توسل نیز - همان طور که در ادامه به تفصیل توضیح می دهیم - این حقیقت را تایید می کند.
دعا همیشه به معنی عبادت نیست:
«عبادت» در لغت و عرف به نهايت فروتنی در برابر ديگرى گفته مى شود، مانند ركوع و سجود، امّا دعا و خواهش كردن از ديگرى هيچ ارتباطى با اين موضوع ندارد. لفظ «دعا» در لغت عرب به معناى «ندا و خواندن»(1) و واژه «عبادت» به معناى «پرستش و نهايت فروتنى و طاعت»(2) است و هرگز نمى توان اين دو لفظ را با هم مترادف و هم معنا شمرد. هر كس اندکی اهل لغت و اهل عرف باشد مى داند این دو با هم متفاوت است.
اگر كسى نزد حضرت مسيح مى آمد و بچّه كور مادرزاد خود را مى آورد و به او مى گفت تو كه مى گويى كور مادرزاد را به اذن خدا شفا مى دهم؛ چنانکه در آیه 49 سوره آل عمران می خوانیم: «وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ»، خواهش مى كنم فرزند مرا به اذن اللَّه شفا بده، كجاى اين كار عبادت است؟! اين كارى است كه قرآن آن را مجاز شمرده است.(3)
از نظر نسبت گيرى، ميان «خواندن» و «پرستش» عموم و خصوص من وجه است. در مورد استمداد از غير، به عنوان عامل متكى به خدا، دعوت صدق مى كند نه عبادت، اما در ستايش هاى فعلى و عملى مانند ركوع و سجود، كه همراه با اعتقاد به الوهيت شخص است، عبادت صدق مى كند نه دعا، و نيز در مواردى مانند نماز هر دو صدق مى كند. در نتیجه نمى توان گفت هر ندا و درخواستى عبادت و پرستش است و همه آنها ممنوع و شرک است؛ زيرا:
اولًا:در قرآن مجيد لفظ دعوت در مواردى بكار رفته است كه هرگز نمى توان گفت مقصود از آن عبادت است؛ مانند آیه 5 سوره نوح که می فرماید: «قالَ رَبِّ انّى دَعَوْتُ قَوْمي لَيْلًا وَنَهاراً»؛ (گفت: پروردگارا! من شب و روز قوم خودم را [به سوى تو] دعوت كردم). آيا مى توان گفت مقصود حضرت نوح اين است كه من قوم خود را شب و روز عبادت كردم؟!
در آیه 22 سوره ابراهیم نیز می خوانیم: «وَما كانَ لي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ الّا انْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لي»؛ (شيطان مى گويد من بر شما تسلّطى نداشتم جز اين كه شما را [به كارهاى زشت] دعوت كردم شما نيز اجابت كرديد).
آيا كسى احتمال مى دهد كه مقصود از اين كه شيطان آنان را دعوت كرد، اين است كه شيطان پيروان خود را پرستيد؟ در صورتى كه اگر پرستش باشد از طرف پيروان شيطان است نه از طرف خود شيطان.
در اين آيات و ده ها آيه ديگر كه از نقل آنها خوددارى مى شود، لفظ دعوت در معناى غير عبادت و پرستش بكار رفته است، از اين جهت نمى توان گفت دعوت و عبادت مترادف يكديگرند و اگر كسى از پيامبر يا مرد صالحى استمداد كرد و آنان را خواند در اين صورت آنها را عبادت كرده است؛ زيرا دعوت و ندا اعم از پرستش است.(4)
ثانياً: مقصود از دعائی که در این آيات از آن نهی شده است، مطلقِ خواندن نيست، بلكه دعوت خاصى است كه مى تواند با لفظ پرستش مرادف باشد؛ زيرا مجموع اين آيات درباره بت پرستانى وارد شده است كه بتهاى خود را خدايان كوچكى مى پنداشتند كه برخى از شؤون الهى به آنها سپرده شده و در كار خود نوعى استقلال دارند؛ ناگفته پيداست كه خضوع و تذلّل يا هر نوع گفتار و رفتار در برابر موجودى به عنوان خداى بزرگ و يا خداى كوچك از اين نظر كه او اللَّه و رب و مالك امور شفاعت و مغفرت است، عبادت و پرستش خواهد بود و از نظر قرآن ممنوع است.
به عنوان مثال آیه 18 سوره جن می خوانیم: «وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ للَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدا»؛ (مساجد از آن خدا است، ديگرى را با خدا نخواهيد). معناي آيه اين چنين است: همراه خداوند در مواضعي كه براي عبادت قرار داده ايد و آن مواضع را مخصوص عبادت دانسته ايد، هيچ كس ديگري را عبادت نكنيد و سر سجده در مقابل غير خداوند فرود نياوريد. همچنانكه نصاري و مشركين مكه اين عمل را انجام مي دادند و چيزهاي ديگري را همراه خداوند سبحان عبادت مي كردند (مثلا بت هاي ساخته دست خود را نيز سجده مي كردند و شريك در عبادت مي دانستند). گواه اين مطلب، آيه 20 همين سوره جن (با فاصله يك آيه) است كه مى گويد: «قُلْ إِنَّما أَدْعُوا رَبِّي وَ لا أُشْرِكُ بِهِ أَحَداً»؛ (بگو تنها پروردگارم را مى پرستم و كسى را شريك او قرار نمى دهم).
هر مسلمانى مى داند «دعا» به اين معنى، مخصوص خدا است و كسى همتاى او نيست و جاى شكّ و ترديد ندارد.(5)
منظور از «مع» در «مع اللَّه» (همراه با خدا)؟
واژه «مع» در جمله «فلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ» قرینه دیگری بر معنی مورد اشاره است و به معنی معیت استقلالی است و به اين معنى گواهى مى دهد كه نبايد كسى را «همرديف» خدا و «مبدأ تاثير مستقل» دانست. تعبیر «إِلهاً آخَرَ» در آيـه ۸۸ سوره قصص نیز دقیقا به همین نکته اشاره دارد که دیگری را به عنوان خدا همراه خدای یگانه نخوانیم. اما اگر ما همه قدرتها را مخصوص خدا بدانيم و كسى را با او همراه و مبدء اثر نشناسيم، و معتقد باشيم اولياء الهی نیز به اذن و فرمان خدا شفاعت مى كنند و به آنها متوسل شويم، اين عين توحيد است و اين همان چيزى است كه مكرّر در سایر آيات قرآن به آن اشاره شده است.(6)
در نتیجه آیاتی مانند «لا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً» در مورد پرستش و عبادت و سجده كردن در مقابل خداوند و نفي شرك و بت پرستي می باشند و هیچ ارتباطى به توسل و طلب شفاعت از اولیای الهی ندارند. موضوع بحث در توسل و شفاعت درخواست بنده اى از بنده ديگر است كه نه او را اله و رب مى داند و نه مالك و متصرف تام الإختيار در امور مربوط به دنيا و آخرت، بلكه او را بنده عزيز و گرامى خدا مى شناسد كه او را به مقام رسالت و امامت برگزيده و وعده داده است كه دعاى او را درباره بندگان خود بپذيرد، آنجا كه فرموده است: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدوا اللَّهَ تَوّاباً رَحِيماً»(7)؛ (اگر آنان وقتى بر خويشتن ستم مى كردند، نزد تو مى آمدند و از خدا درخواست آمرزش مى نمودند و پيامبر نيز براى آنان طلب آمرزش مى كرد، يقيناً خدا را توبه پذير و رحيم مى يافتند).(8)
دعا به معنی درخواست حاجت از دیگران، اقسام مختلفی دارد و همه آنها ممنوع نمی باشد:
در برخی آیات قرآن دعا به معنی درخواست حاجت از دیگران بکار رفته است که خود اقسام مختلفی دارد. دعا به این معنا، گاه از طريق عادى و معمولى است، مانند آیه 282 سوره بقره: «وَ لا يَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا»؛ (هنگامى كه از شهود دعوت براى اداى شهادت شود، نبايد امتناع كنند). اين فراخوانى و دعا در امور عادى است و به يقين اگر كسى آن را انجام دهد، كافر نمى شود بلكه وظيفه را انجام داده است. و گاه از طرق غير عادى و معجزات است كه اين بر دو قسم است:
1. گاه با اعتقاد استقلال غير خدا در تأثير است.
2. و گاه از شخص بزرگى مى خواهيم كه از خدا براى ما چيزى بخواهد.
قسم اوّل نوعى شرك است، زيرا مستقلّ در تأثير، تنها ذات پاك خداست، حتّى اسباب و مسبّبات عادى نيز هر چه دارند از خدا دارند و به اذن او اثر مى گذارند. قرآن مجيد در آیه 56 سوره اسراء در اين زمينه مى گويد: «قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ وَ لا تَحْوِيلًا»؛ (بگو كسانى را غير از خدا كه مى پنداريد [قادر بر حلّ مشكلات شما هستند] بخوانيد، آنها نمى توانند مشكلى از شما را برطرف سازند و نه در آن تغييرى ايجاد كنند). روشن است که هيچ فرد مؤمن آگاه و مسلمان با ايمانى چنين عقيده اى را درباره هيچ يك از انبيا و اولياء اللَّه ندارد.
امّا قسم دوّم، توحيدِ كامل است، يعنى آنجا كه كسى را واسطه و شفيع به درگاه خدا قرار مى دهد و مسبّب الاسباب را خدا مى داند و همه چيز را در قبضه قدرت و اراده او مى بيند، ولى با توسّل به اولياء اللَّه از آنها مى خواهد كه نزد خدا براى او تقاضاى حاجتى كنند، كه اين عين توحيد و ايمان به مشيّت مطلقه الهيّه است. چنانکه قرآن مجيد در آیه 61 سوره بقره مى گويد: بنى اسرائيل نزد موسى آمدند و از او تقاضا كردند كه از خداوند غذاهاى متنوّعى (غير از منّ و سلوى) براى آنها بخواهد: «وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى لَنْ نَصْبِرَ عَلى طَعامٍ واحِدٍ فَادْعُ لَنا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِها ...»؛ (اى موسى! ما نمى توانيم به يك نوع غذا قناعت و صبر كنيم، از پروردگارت بخواه كه از آنچه زمين مى روياند از سبزيجات و ... براى ما فراهم سازد).(9)
طلب شفاعت از «فرع» با عدم اعتقاد به استقلالش، همان طلب شفاعت از «اصل» است:
قرآن کریم در آیه 35 سوره مائده صراحتا به توسل فرمان داده: (اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از [مخالفت فرمان] خدا بپرهيزيد! و وسيله اى براى تقرّب به او بجوئيد)؛ «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ».
آیه 255 سوره بقره نیز شفاعت را مشروط به اذن و فرمان الهی نموده و تاکید می فرماید: (چه كسى مى تواند جز به اذن خدا شفاعت نمايد؟)؛ «مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ».
در نتیجه: اولياء الهی مطابق نص قرآن با اذن و اراده الهی شفاعت مى كنند، و ما نیز به آنها متوسل می شويم تا در پيشگاه خدا براى ما شفاعت كنند. در حقیقت توسل به خدا با واسطه ها در طول اراده الهی است که منافی توحید نیست، زیرا طلب شفاعت از فرع با عدم اعتقاد به استقلالش، همان طلب شفاعت از اصل یعنی خداوند متعال است.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.