پاسخ اجمالی:
گرچه «وجدانِ بيدار» در وجود ما يك عامل مؤثّرِ معنوى است و مى تواند تا حدودي اعمال ما را كنترل كند؛ ولى آن چنان كه بايد باشد نيست؛ بلكه بسيار اتّفاق افتاده كه در كشاكش وجدان و ساير اميال و غرايز(خودخواهى، جاه طلبى، شهوت جنسى و ...) وجدان شكست خورده و عقب نشينى كرده است. افرادى كه براى اندوختنِ ثروت هاى بى حساب، دست به تقلّب و تزوير در تمام نيازمندى هاى مردم مى زنند و از اين راه جان عدّه اى را به خطر مى اندازند، ممكن است وجدان هم داشته باشند؛ ولى مسلّماً يك وجدانِ شكست خورده كه در برابر علاقه مُفرِط به ثروت، عقب نشينى مى كند.
پاسخ تفصیلی:
گرچه «وجدانِ بيدار» در وجودِ ما يك عامل مؤثّرِ معنوى است و مى تواند اعمالِ ما را تا حدودى كنترل كند؛ ولى آن چنان كه بايد باشد نيست؛ بلكه بسيار اتّفاق افتاده كه در كشاكش وجدان و ساير اميال و غرايز(خودخواهى، جاه طلبى، شهوت جنسى، مال پرستى و ...) وجدان شكست خورده و مجبور به عقب نشينى شده است.(1) وجدانِ جوانى كه بر اثر طغيان غريزه جنسى به ناموس ديگرى تجاوز مى كند، مرده نيست. چه بسا وجدانِ زنده و بيدارى هم دارد؛ اما نيروى غريزه جنسى او بيش از نيروى وجدان بوده است. افرادى كه براى اندوختنِ ثروت هاى بى حساب، دست به تقلّب و تزوير در تمام نيازمندى هاى مردم (انواع دارو، اوراق بهادر تقلبى و ...) مى زنند و از اين راه جان عدّه اى را به خطر مى اندازند، ممكن است وجدان هم داشته باشند؛ ولى مسلّماً يك وجدانِ شكست خورده كه در برابر علاقه مُفرِط به ثروت، عقب نشينى مى كند.
شايد بعضى از رجال سياسى سراسر دنيا ـ كه در بسيارى از موارد تمام اصول اخلاقى و انسانى را زير پا مى گذارند ـ در مواقع عادّى، وجدان نسبتاً بيدارى داشته باشند؛ اما جاه طلبى مُفرط و علاقه زياد به حفظ موقعيّت در آنها چنان نيرومند است كه قوى ترين وجدان ها را به زانو در مى آورد! خلاصه اينكه: همواره يك كشمكش دائمى در ميان وجدان و ساير احساسات و اميال و غرايز وجود دارد، گاهى پيروزى با وجدان است و در بسيارى از اوقات با نيروهاى مخالف. بديهى است موارد شكستِ وجدان در افرادى كه بهره كافى از تربيت ندارند، بسيار زياد است و در افراد تربيت يافته كمتر.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.