پاسخ اجمالی:
نقش «وجدان» در «هدايت اجتماعات بشرى» ناكافي و ناكارآمد است؛ چون از يك طرف اكثريت مردم جهان در انواع محروميت ها به سر مى برند و از طرف ديگر كشمكش هاي سياسى دولت هاي زورمند به اكثر كشورها گسترش يافته و يه اين خاطر دود آن به چشم همه مى رود! آرى همين مسائل است كه زمينه را براى در هم كوبيدن وجدان و خاموش ساختن نداى آن فراهم مي سازد و باعث مي شود كه وجدان نتواند اجتماعات بشري را هدايت و رهبري نمايد.
پاسخ تفصیلی:
ايرادي كه از سوي بعضى ها وارد شده اين است كه مى گويند: شما چگونه مى توانيد نقش «وجدان» را در «هدايت و رهبرى اجتماعات بشرى» انكار كنيد؛ در حالى كه تجربه نشان داده كه تربيتِ وجدان مى تواند تمام اصول اخلاقى را در يك اجتماع بزرگ زنده كند و همان آثارى را كه از عقايد مذهبى و تعليمات پيامبران انتظار مى رود به طور كامل از آن به دست مى آيد. مثلا: وجود كشور سوئيس در دل اروپا و در ميان جهانِ متمدنِ امروز، گواه زنده اين موضوع است. كشورى كه تقريباً پليس و دادگاه در آن مفهومى ندارد! و غالباً ميزهاى دادگسترى آن خاك مى خورد!! با اينكه در اين كشور، ايمان و عقايد مذهبى امتياز خاصى بر ساير كشورهاى اروپايى ندارد؛ اما بر اثر حكومتِ وجدان و رشدِ اخلاقى و اجتماعى، بسيارى از مشكلات اجتماعى به خودى خود حل شده، مفاسد اخلاقى، فوق العاده تقليل پيدا كرده و اهالى آن مردمى درستكار، وظيفه شناس و راستگو هستند.
در پاسخ بايد گفت: اين ايراد از جهات مختلفى قابل بحث است:
1. اغراق و مبالغه
افراد مُطّلعى كه به سوئيس مسافرت كرده اند و همچنين كسانى كه با تجّار سوئيسى يا نمايندگان كارخانجاتِ آنجا سر و كار داشته و دارند، تأكيد مى كنند كه: اين داستان هايى كه از وضع اخلاقى مردم سوئيس نقل مى كنند (مانند: تعطيل بودنِ دادگسترى به علت نبودن پرونده هاى جنايت) بسيار اغراق آميز است؛ زيرا اداراتِ دادگسترى سوئيس در تمام مدّت سال، جريان عادى خود را طى مى كنند. از جمله مداركى كه مى تواند مبالغه آميز بودنِ اين اظهارات را ثابت كند، آمارى است كه در سال 1335 در خصوص خودكشى و انتحار از طرف سازمان پزشكى جهان در جرايد انتشار يافت.
مطابق اين آمار، مجموع خودكشى هاى يك ساله سراسر جهان بالغ بر 72000 نفر بوده است. در اين گزارش تصريح شده بود كه خودكشى در ممالك ژاپن، دانمارك، استراليا، سوئيس به نسبت جمعيّت، بيش از ساير كشورها بوده است! اين گزارش نشان مى دهد كه طوفان هاى اجتماعى و مفاسد اخلاقى كه سرچشمه اصلى انتحارها و خودكشى هاست ـ در اين كشور نسبت به جمعيّتِ خود فراوان است، و علی رغمِ تبليغات و تصوّرات عدّه اى خوش باور، آن قدرها هم وضع اجتماع آنجا آرام نيست؛ زيرا خودكشى در يك اجتماع سالم و آرام ـ كه اصول اخلاقى با قدرت در آن حكومت مى كند ـ معنى ندارد؛ اما از آنجا كه در شهر كوران، يك چشم، پادشاه است، در برابر فجايعى كه در ممالك هم مرز با سوئيس رخ مى دهد، بايد سوئيس را يك مدينه فاضله دانست؟؛ زيرا مردم آن نسبت به ديگر ملّت ها، مردمى سالم، آرام و وظيفه شناس هستند! و همين مقايسه سبب شده كه وضع اخلاقى مردمِ آنجا را به مراتب بيش از آنچه هست نشان دهند.
2. شرايط استثنايى
كشور سوئيس داراى يك موقعيّت خاصِّ جغرافيايى و يك سلسله شرايط استثنايى است كه به طور كلى با هيچ يك از ممالكِ دنيا قابل مقايسه نيست؛ زيرا از طرفى موقعيّتِ جغرافيايى و سياسى اين كشور به گونه اى است كه توانسته است بى طرفى واقعى و كاملِ خود را در ميان قطب هاى متضادِّ سياست جهان حفظ كند و به همين جهت اين كشور در جنگ هاى جهانى گذشته، طعمه فاتحين زورمند نشد وگرنه وضعش به گونه اى ديگر بود. از طرف ديگر، اين كشور، كوهستانى ترين كشور اروپا با بهترين مناظر طبيعى است و از نظر منابع طبيعى يك كشور غنى محسوب مى شود. بديهى است كه مجموع اين مسائل در سلامتِ روح و پاكى نسبى مردم اين مملكت تأثير دارد؛ ولى آيا مجموع اين شرايط در ساير كشورهاى جهان، دست به دست هم مى دهند؟ آيا همه كشورها مى توانند در شرايط و اوضاع كنونى بى طرف بمانند؟ آيا تضادّهاى سياسى اختلافات مرزى و تصادم هاى قهرى، بى طرفى را به هم نمى زند؟ و آيا تمام ملّت ها به اندازه ملت سوئيس از شرايط اوليه زندگى بهره مند مى باشند؟!
مسلماً پاسخ تمام يا اكثر اين سؤالات منفى است؛ زيرا از يك طرف اكثريت مردم جهان در انواع محروميت ها به سر مى برند و از طرف ديگر ادامه كشمكش هاي سياسى دولت هاي زورمند به اكثر كشورها گسترش پيدا كرده و دود آن به چشم همه مى رود! آرى همين مسائل است كه زمينه را براى در هم كوبيدن وجدان و خاموش ساختن نداى آن فراهم مى سازد. گذشته از تمام اين مسائل، سوئيس به دلايل جوانى(1) كوچك بودن(2) كمى جمعيت(3) و ... در دوران استعمار، مستعمراتى پيدا نكرد.
اگر اين كشور از نظر وسعت، جمعيّت، سوابق سياسى و احتياجات اقتصادى وضعش به گونه اى ديگر بود مسلماً دامانش به استعمار آلوده شده بود و طبعاً براى حفظ مستعمراتِ خود مجبور بود در اتّحاديه هاى دفاعى و پيمان هاى مشابه آن وارد شود و همين مسائل كافى بود كه به مبارزات سياسى، رقابت هاى ناسالم اقتصادى و هزار و يك بدبختى ديگر ـ كه سرچشمه انحرافات اخلاقى است ـ كشيده شود. همچنين كشور سوئيس بر اثر رعايتِ مقرّراتِ بى طرفى كامل، به مقدار قابل توجّهى از شرِّ تحريكات بيگانگان ما، دسيسه بازي ها و خراب كارى هاى جاسوسان آنها ـ كه عامل مهمّ انحرافات و آلودگى هاى اجتماعى هستند ـ در امان است. بنابراين بايد تصديق كنيم كه وضع كنونى سوئيس مرهون يك سلسله شرايط خاصّ تاريخى، جغرافيايى، طبيعى و سياسى است كه كاملا جنبه استثنايى دارد.
3. تأثير تبليغات مذهبى
% 98/5 از مردم كشور سوئيس پيرو مذهب مسيح(عليه السلام) مى باشند و تبليغات مذهبى در ميان آنها كم نيست. اگر به هيچ آيين و مذهبى پاى بند نبودند آيا وضع اخلاقى آنها مثل امروز بود؟ موضوع تأثير مذهب و تعليمات مذهبى در روحيه مردم سوئيس از اينجا روشن مى شود كه قانون تعليمات ابتدايى مورخ 2 دسامبر درباره وظايف مدارس ابتدايى مقرّر مى دارد كه: «هنگامى كه طفل به سن 6 سال تمام رسيد دبستان براى تربيتِ وى، جانشين خانواده مى شود و بايد سعى كند اخلاق، نيروهاى ذهنى و جسمى و استعدادهاى او را پرورش دهد و مطالبى را كه متناسب با سنّ اوست به وى بياموزد».
تربيت ابتدايى بايد ايمان به خداوند را در روح طفل رسوخ دهد و به او بياموزد كه نسبت به هم نوعان خود بر طبق دستورات مذهبى رفتار نمايد و ...(4) و نيز درباره موادّ درسى در مدارس ابتدايى چنين مى خوانيم: تعليمات دينى، زبان مادرى حساب، شناختن كشور، ...(5) در دوره دوّم (تحصيلات متوسّطه) عين همين مواد به اضافه مواد ديگرى برنامه درسي آنها را تشكيل مى دهد. هم چنين با توجه به اينكه: كشور سوئيس كشورى است كه تعداد اشخاص بى سواد آن تقريباً صفر است. به علاوه كيفيّتِ تحصيل در آنجا نيز بسيار خوب و رضايت بخش مى باشد(6) روشن مى شود كه نسبتاً تعليمات مذهبى و روح دينى، در مردم اين سرزمين نفوذ دارد و مسلماً اين موضوع در وضع اخلاقى آنها بى اثر نيست.
تعليمات دينى يكى از موادّ اساسى برنامه هاى اساسى برنامه هاى ابتدايى و متوسطه آنهاست و عموم افراد بدون استثناء بايد آن را فرا گيرند و طرز تعليم تمام مواد درسى (و از جمله تعليمات دينى) به روش صحيحى انجام مى گيرد. بنابراين در سال هايى كه اطفالِ آنها آمادگى كامل براى پذيرفتن حقايق دارند به مقدار قابل توجّهى تعليمات دينى مى بيند. با اين وضع چگونه مى توان ادعا كرد كه وضع اخلاقى آنها ـ كه نسبت به كشورهاى هم جوار نسبتاً بهتر است ـ معلول پرورش و تربيت وجدان است و نه معلول تربيت مذهبى؟ آرى بايد اطمينان داشت كه اگر آنها به كلى از تعليمات مذهبى بى بهره بودند چنين وضعى را نداشتند و طرز اخلاق آنها با آنچه فعلا ديده مى شود تفاوت بسيار داشت.
4. آزمايش نظريه اجتماعى
همانطور كه مي دانيم بايستي مقياس بحث در مسائل اجتماعى، عموم يا اكثر افراد باشد و هرگز افراد نادر نمى تواند مقياس سنجش صحيح يا باطل يك نظريه اجتماعى باشد. به عبارت ديگر: ما اگر بخواهيم يك نظريه اجتماعى را آزمايش كنيم هرگز نبايد آن را روى يك يا چند نفر يا جامعه كوچك يا محدودى بيازماييم؛ بلكه بايد روى عموم افراد و اجتماعات يا اكثريت قابل ملاحظه اى آزمايش شود تا بتوان در مورد نتايج آن قضاوت صحيح نمود؛ بنابراين هيچ مسئله اى نمى تواند در موارد خاص و محدود به عنوان يك اصل اساسى پذيرفته شود.
وسعت تمام خاك سوئيس بيش از يك چهلم كشور ما ـ ايران ـ نيست و اگر بخواهيد اين وسعت را در نظر مجسّم كنيم كافى است بدانيد فاصله اين مرز تا آن مرز كشور كمى بيش از فاصله قم تا تهران مى باشد. جمعيّت آن گرچه نسبت به مساحتش كم نيست؛ ولى نسبت به مجموع جمعيّت روى زمين بسيار ناچيز است. بنابراين به فرض اينكه از تمام اشكالات گذشته صرفه نظر نماييم و قبول كنيم كه در اين كشور با آن شرائط مخصوص به خود، وجدان توانسته است به جاى مذهب بنشيند، باز نمى توان اين موضوع را دليلى براى اثبات صحّت نظريه كلى وجدان به جاى مذهب دانست؛ زيرا اين آزمايش تنها روى تعداد معدودى صورت گرفته و چنين آزمايشى در اين گونه بحث هاى اجتماعى ابداً ارزش ندارد. اين استدلال درست مانند اين است كه مثلا كسى بگويد: از ميان هر 1000 نفر يك نفر قول و تعهّدش به اندازه سند رسمى او ارزش دارد، بنابراين مي توان ادارات و دفاتر مربوط به اسناد رسمى را برچيد و قول و تعهّدات لفظى را به جاى آن نشانيد!(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.